شبکه اطلاع رسانی افغانستان >>
اطلاعات عمومی
احزاب سیاسی در
دههٔ دموکراسی
یکی از مشکلات بزرگ سیاسی در دههٔ دموکراسی این است که شاه تا آخر
نخواست و یا هم نتوانست تا قانون احزاب سیاسی را توشیح کند.
احزابی که در این دوره به وجود آمدند به مانند احزاب دورهٔ صدارت شاه
محمودخان همه در نبود قانون احزاب فعالیت میکردند.
این امر سبب شد تا عمدتاً احزاب این دوره در دو جناج چپ افراطی و راست
افراطی به وجود آیند و در نبود قانون احزاب، احزاب ملی دموکرات و
لیبرال مجال رشد نیافتند. برای آن کهاندیشههای کمونیستی و اسلام
سیاسی عمدتاً جامعهٔ روشنفکری افغانستان را در دو نهایت چپ و راست قرار
داده بود.
امروزه یکی از بزرگترین مشکل سیاسی افغانستان را نبود احراب سیاسی ملی
دموکرات سراسری و با تجربه تشکیل میدهد.
در حالی که بدون چنین احزابی نمیتوان کاروان دموکراسی را به هدف
رساند.
دموکراسی اهدایی دوران شاه محمودخان و دموکراسی دههٔ قانون اساسی که
بعضاً به گونهٔ طنز آمیز آن را به نام دموکراسی تاجدار نیز یاد
کردهاند، در نبود قانون احزاب سیاسی و نهایتاً کمبود احزاب قوی و
سراسری ملی دموکرت به هدف نرسیدند.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان
حزب دموکراتیک خلق افغانستان براساس اسنادی که در رابطه به تاریچهٔ آن
انتشار یافته است، در جنوری ۱٩۶۵ در شهر کابل در خانهٔ نورمحمد ترهکی
پایهگذاری شده است؛ اما به گفتهٔ صباحالدین کشککی در کتاب دههٔ قانون
اساسی، نور محمد ترهکی، ببرک کارمل و میراکبر خیبر از دههٔ پنجاه
میلادی در تلاش ایجاد حزبی متکی بر اندیشههای کمونیستی بودند. به
گفتهٔ او آنها به سال ۱٩۵۰ در دوران صدارت شاه محمودخان جلساتی را روی
این هدف در خانههای دوستان راهاندازی میکردند. از اینجا میتوان
گفت که کوشش برای ایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان از همان سالها
آغاز یافت که بعداً در ۱٩۶۵ به نتیجه رسید.
به سال ۱٩۶۶ حزب دموکراتیک خلق افغانستان نشریه را به نام خلق انتشار
داد که پس از شش هفته، نشرات آن متوقف گردید.
در همین سال انشعابی نیز در این حزب رخ داد و حزب به دو شاخهٔ خلق به
رهبری نورمحمد ترهکی و پرچم به رهبری ببرک کارمل تقسیم گردید.
البته آنها هر کدام خود را حزب دموکراتیک خلق افغانستان مینامیدند،
ولی در جامعه به نام ارگانهای نشراتی خود خلق و پرچم شهرت پیدا کردند.
باید گفت که در دههٔ دموکراسی تمام آن احزابی که ارگان نشراتی داشتند
به نام نشریهٔ خود معروف شدند.
هر دو شاخهٔ حزب دموکراتیک خلق (خلقیها و پرچمیها) احزاب ایدیولوژیک
وابسته به اتحاد شوروی سابق بودند.
جناح کارمل در مارچ ۱٩۶٨ نشریه یی را به نام پرچم انتشار داد.
این نشریه بعداً به سبب انتشار شعری از بارق شفیعی که در آن به لنین
درود فرستاده شده بود، متوقف گردید.
پرچمیها در کودتای ۱٩٧۳ با داودخان همکاری کرده و به گونهٔ گستردهیی
در نظام جمهوری او راه یافتند. این امر زمینهٔ نفوذ بیشتری شورویها در
افغانستان را فراهم ساخت. به تعبیری میتوان گفت که نظام داود برای
تهاجم شوروی نقش پلی را بازی کرد.
هرچند داودخان در سالهای ۱٩٧۵ و ۱٩٧۶ به تصفیهٔ پرچمیها از دستگاه
دولتی برآمد، اما در مقابل خلقیها و پرچمیها جهت مقابله با جمهوریت
داودخان و قبضه کردن قدرت بار دیگر باهم کنار آمدند و سرانجام با
کودتای خونین اپریل ۱٩٧٨ قدرت را غصب کردند.
نهضت اسلامی
فعالیتهای مبارزه جویانهٔ این نهضت در زمان جمهوری داودخان آغاز یافت.
چنان که نخستین اقدام مسلحانهٔ آنها جهت سرنگونی رژیم داود در پنجشیر،
لغمان و سرخرود ننگرهار در هم کوبیده شده و رژیم شمار زیادی از آنها را
به زندان افگند و شماری را هم تیرباران کرد.
در همین زمان بعضی از رهبران برجستهٔ آنان مانند برهانالدین ربانی و
گلبالدین حکمتیار به پاکستان فرار کردند.
رهبر این نهضت غلاممحمد نیازی بود که به وسیلهٔ رژیم داودخان زندانی
گردید و پس از سقوط داود، در نخستین روزهای پیروزی کودتای کمونیستی
۱٩٧٨ به وسیلهٔ رژیم نورمحمد ترهکی کشته شد.
در نظام داودخان شماری از فعالان این نهضت دستگیر شده و کشته شدند و
شماری هم به پاکستان فرار کردند؛ اما پس از غصب قدرت به وسیلهٔ
کمونیستهای خلقی و پرچمی شمار بیشتر آنان به پاکستان فرار کرده و در
آن جا به تاسیس تنظیمهای جهادی پرداختند.
این تنظیمها بعداً جنگ مردم افغانستان بر ضد تجاوز شوروی و حکومت دست
نشاندهٔ کمونستی را رهبری کردند.
در اکتوبر ۱٩۶٨ در شهرکابل نشریهٔ به نام گهیز به نشرات آغاز کرد. این
نشریه در نشرات خویش به شدت دولت شوروی و نیات آن در افغانستان را مورد
انتقاد قرار میداد و برضد اندیشههای کمونستی و جریانهای چپ کمونیستی
افغانستان مبارزه میکرد. مدیر مسوول این نشریه منهاجالدین گهیز بود.
گفته میشد که این نشریه مربوط به نهضت اسلامی است. ظا هراً گهیز یک
نشریهٔ آزاد غیر حزبی بود.
منهاجالدین گهیز به گونهٔ اسرارآمیزی در سال ۱٩٧٢ کشته شد. یک عراده
جیب بینمبر پلیت روسی پشت خانهٔ او توقف میکند و بعد تفنگدارانی او
را از پای در میآورند. تا هنوز معلوم نشد که در پشت این حادثه دست چه
کسانی قرار داشت.
جریان دموکراتیک نوین (شعلهٔ جاوید)
جریان دموکراتیک نوین، یک جریان تند رو کمونستی وابسته به اندیشههای
کمونیستی مائوتسه دونگ بود. آنها باور داشتند که اندیشههای مائو قلهٔ
بلند مارکسیسم و لنینیسم را تشکیل میدهد.
آنها حزب کمونیست شوروی را متهم میکردند که از اصول پایهیی کمونیسم
عدول کرده است.
از این که دولتهای کمونیستی شوروی و چین همواره روابط خصمانهیی
داشتند، این امر در روابط میان خلقیها و پرچمیهای وابسته به شوروی در
یک سو و جریان دموکراتیک نوین، وابسته به اندیشههای مائو رهبر حزب
کمونیست چنین در سوی دیگر، نیز روابط دشمنانهیی وجود داشت.
آنها که جریان کمونیستی در دههٔ دموکراسی را تشکیل میدادند، هیچگاهی
نتوانستند در هیچ یک از مسایل اجتماعی- سیاسی باهم تفاهم کنند. ظاهراً
چنین بود که آنها با فرهنگ تفاهم کاملاً بیگانه بودند.
جریان دموکراتیک نوین در اپریل ۱٩۶٨ نشریهٔ را زیر نام "شعلهٔ جاوید"
انتشار داد که با پخش اندیشههای کمونیستی، مبارزهٔ خشونتآمیز و
مقابله با خلقیها و پرچمیها و شعرهای سیاسی- ایدیولوژیک میپرداخت.
نشرات شعلهٔ جاوید در جولای ۱٩۶٩ متوقف گردید.
جریان دموکراتیک نوین درجامعه به نام ارگان نشراتی خود "شعلهٔ جاوید"
شهرت داشت و مردم آنها را شعلهییها میگفتند.
آنها باورمند به مبارزهٔ مسلحانه بودند و انتظار داشتند تا با
راهاندازی قیامهای مسلحانه در دهکدهها سرانجام شهر ها و نهایتاً شهر
کابل را محاصره کرده و قدرت را به دست آورند.
محاصرهٔ شهرها از طریق دهکدهها عمدهترین شیوهٔ مبارزهٔ انقلابی آنها
را تشکیل میداد.
ظاهراً آنها نتوانستند به سازمان حزبی واحد دریک ساختار واحد دست
یابند. از همین سبب آنها در زمان داودخان و رژیم کودتای کمونیستی به
گروههای کوچکتری تقسیم شدند.
آنها به مبارزهٔ پارلمانی و دموکراسی باور نداشتند. همانگونه که
خلقیها و پرچمیها فکر میکردند که مسکو و حزب کمونیست شوروی سرچشمهٔ
حقایق بیپابان جهان است به همانگونه شعلهییها پیکن، اندیشههای
مائو و حزب کمونیست چین را یک چنین سرچشمهیی میدانستند.
جمعیت عوام (صدای عوام)
این جمعیت در میان مردم و در مطبوعات کشور به نام "صدای عوام" شهرت
داشت. برای آن که ارگان نشراتی آن "صدای عوام" نام داشت.
این نشریه از ماه مارچ تا جون ۱٩۶٨ نشرات داشت. رهبری صدای عوام را
عبدالکریم فروزان بر عهده داشت.
این حزب اندیشه و ایدیولوژی مشخصی نداشت. به گفتهٔ صباحالدین کشککی در
کتاب دههٔ قانون اساسی:
"حزب جمعیت عوام برای نیل به اصلاحات طرفدار به میان آوردن شورش در
میان مردم بود؛ ولی از نظر اقتصادی روش سوسیالزم را بر میگزید. ولی از
نظر عقیده یک گروه الحادی نبود."
او در ادامه مینویسد این حزب کدام پروگرام مشخصی نداشت. نه کاملاً روش
الحادی کمونستی داشت و نه هم مفکورهٔ کاملالعیار اسلامی است و ا ز این
رو نتوانست پیروان زیادی را به دست آرد."
جمعیت سوسیال دموکرات (افغان ملت)
نام رسمی افغان ملت "جمعیت سوسیال دموکرات" بود و تا هم اکنون مردم این
حزب را به نام افغان ملت که نام ارگان نشراتی آن بود، میشناسند. به
قول صباحالدین کشککی: "این حزب دارای انگیزههای حاد ملیتخواهی،
اصلاحطلبی و ضد دستگاه بر سر اقتدار (اگرچه نه به معنی مخالف باشخص
پادشاه) بود.
جمعیت سوسیال دموکرات را غلام احمد فرهاد مشهوربه پاپا رهبری میکرد.
این حزب در هوای رسیدن به افغانستان کبیر بود. چون باور داشت که بخش
های از پاکستان، ایران و شوروی جز خاک افغانستان است و باید به
افغانستان پس داده شود. آنها نقشهٔ این افغانستان کبیر را در پیشانی
نشریهٔ خود انتشار میدادند.
جمعیت سوسیال دموکرات پس از انتخابات ۱٩۶٩ دستخوش انشعاب شد. فدامحمد
فدایی به سال ۱٩٧۱ نشریهٔ دیگری به نام "ملت" در مخالفت با غلاماحمد
فرهاد پایهگذاری کرده و در رهبری انشعابیون قرار گرفت.
کشککی در کتاب دههٔ قانون اساسی گفته است که حزب سوسیال دموکرات را
اکثر حلقههای سیاسی افغانستان یک حزب طرفدار برتری نژادی میشناختند،
که به برتری پشتونها بر سایر اقوام افغانستان قایل بود."
جمعیت دموکرات مترقی (صدای عوام)
در جون ۱٩۶۶ نشریهٔ تازهیی به نام "صدای عوام" در شمار نشریههای غیر
دولتی در شهرکابل به نشرات آغاز کرد. این نشریه ارگان نشراتی "جمعیت
دموکرات مترقی" بود. این نشریه نیز جاگزین نام این حزب شد. پایه گذار و
رهبرجمعیت دموکرات مترقی محمدهاشیم میوندوال بود.
این حزب به مبارزات پارلمانی باورمند بود. از نوعی سوسیالیزمی حمایت
میکرد میبایست از طریق پارلمان به میان میآمد. با شیوههای مبارزاتی
خشونت آمیز مخالف بود.
این نظر وجود دارد که میوندوال این حزب را در اگست ۱٩۶۶ که هنوز در
مقام صدارت بود پایهگذاری کرد.
در آغاز شماری از افراد فرصتطلب در حزب گرد آمدند؛ اما پس از دورهٔ
صدارت او چنین افرادی او را تنها گذاشتند.
میوندوال جمعیت دموکرات مترقی را رهبری میکرد و در تجمعات حزبی به
ایراد سخنرانی میپرداخت.
میوندوال دیدگاههای سیاسیاش و از جمله در نشریهٔ "مساوات" ارگان
نشراتی حزب به نشر میرساند.
میوندوال در نخستین ماههای داودخان به اتهام کودتا دستگیر شد و بعداً
شبی از رادیو اعلان گردید که او در زندان با استفاده از نکتایی خود کشی
کرده است؛ اما این خبر را حلقات روشنفکری و مردم افغانستان نتوانستند
باور کنند. بیشتر باورها چنین بود که او به در اثر شکنجه در زندان کشته
شد. در این ارتباط جناح پرچم را که در دستگاه داود نقش قابل توجهی
داشتند مسوول میدانستند.
حزب زرنگار
این حزب را استاد خلیلالله خلیلی شاعر و پژوهشگر نامآور کشور
پایهگذاری کرد. گفته میشود که بعداً استاد خلیلی از رهبری آن کنار
رفت. رهبری حزب عمدتاً متشکل از افرادی بود که در مقامات بلند دولتی
کار میکردند. ارگان نشراتی زرنگار "اتحاد ملی" نام داشت به همین دلیل
به نام اتحاد ملی شهرت یافت.
زرنگار شاید یگانه حزب در دههٔ دموکراسی بود که از شاه طرفداری میکرد.
محفل انتظار (ستم ملی)
پس از آن که انشعاب ۱٩۶۶ حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به دو بخش
پرچم و خلق تقسیم کرد. طاهر بدخشی که یکی از پایهگذاران این حزب بود
با جناح خلق باقی ماند.
پس از مدت زمان کوتاه به اثر اختلافاتی که با حفیظالله امین پیدا کرد،
از کمیته مرکز جناح خلق جدا شده و گروه سیاسی تازهیی را ایجاد کرد.
تا جایی که در بعضی از اسناد رسمی این گروه آمده و یاهم در سخنرانیهای
رهبر این گروه محمدطاهر بدخشی شنیده شده است، نام این گروه "محفل
انتظار" خوانده میشد؛ اما درحلقات سیاسی و در میان مردم به نام "ستم
ملی" شهرت پیدا کردند.
صباحالدین کشککی در کتاب دههٔ دموکراسی در رابطه به این حزب چنین گفته
است:
"ستم ملی بر ضد استیلای پشتون بود و اتهام وارد میکرد که پشتونها از
راه وارد کردن اختناق بر گروههای نژادی دیگر و بويژه ازبیکها و
ترکمنها و بعضی از گروههای تاجیک تسلط یافته و زمامداریشان را در
کشور ادامه دادهاند. این حزب نتوانست برای خود جریدهیی نشر کند و به
حیث یک حزب منظم تبارز نکرد."
طاهر بدخشی رهبر این حزب در زمان [حاکميت] خلقیها زندانی گردید و پس
از مدتی کشته شد.
ستم ملی طرفدار کار در میان دهقانان و روستاییان کشور بود. توسل به
نیروی قهریه را در رسیدن به هدف یکی از شیوههای موثر میدانست. شمار
زیادی از اعضای ستم ملی دورههای آموزشی خود در پوهنتون و مکاتب را نظر
به دستور سازمان رها میکردند و به اصطلاح سیاسی آن روزگار به کار
تودهیی در میان مردم میپرداختند. از نقطه نظر اسلوب و شیوههای
مبارزاتی آنها همسوییهایی با شعلهیی داشتند.
|