شبکه اطلاع رسانی افغانستان >> اطلاعات عمومی
ابو منصور محمد بن احمد دقيقی بلخی
ابو منصور محمد بن احمد دقيقی بلخی در
سالهای بیست و یا سی سده چهارم هجری چشم بدنیا گشود ، و در جوانی بلخ
را به نور خرد آذينه بست. دقيقی بلخی، اين ستايشگر فرزانه خرد، بی گمان ميخواسته است که تاريخ سر زمين( آريانا) ( خراسان) ــ افغانستان امروزی را آنگونه که سزاوار است بنويسد تا چشم ها با خوانش آن همچنان بينا ماند و گوش ها ندای حقيقت هويت ملی آئينی و فرهنگی را در منادمت مناديان دروغ و ريا گم ندارند. به همين منظور است که او از بازتاب کامل فروزه های حقايق اسطوره يی که بهر حال انعکاس از واقعيت های تاريخ کشورما به شمارمی آيند، کوتا ه اما استادانه در نگاره ی زيبا ی سراپایی با واژگان نگارخانه شعر به نگارش می گيرد . دقيقی بلخی اين فروهيده مرد کیان آئين و ستيزشگر آئين ديو و دد ، کلام را نخست از خاستگاه خرد و انگاه از نبرد فرزانگان با اهر يمن انديشان ، می آغازد . حضرت دقيقی بلخی ، بلخ ( گزين ) را خواند چنين :
چو
گشتاسپ را داد لهــــــراسپ تخـت گزين معنی پسنديده و انتخاب شده را می دهد و بلخ بنا به روايات دينی ، اسطوريی و تاريخی شهر مقبول و مورد پسند خدا و شاهان و مردمان بوده است. اما درک روان معنی در تن کلام حضرت دقيقی بلخی، دقت بر ريخته های آئينه تاريخ و پالايش زنگواره ها از سيمای آن ريخته ها را به دور از بال گستری اهريمن به باور های شب ، می طلبد . تا خدا پرستان را از نا خدا پرستان جدا نمود، و به انچه که دقيقی بزرگ خواسته تابر نسل های بعد از خويش يادواره گذارد، رسيد. با آنکه در همين راستا گفتنی است ، چيزيکه خداوندگار بلخ دقيقی بلخی را بر ستاوند خرد و قدرت بيان آن بر نشانده است ، پيکره نگاريی برهنه حقايق فارغ از کنايه های اسطوره يی وخلوت نشينی ها ی حاشيه ی است . بگونه ی که وقتی می خواهد شناخت و پرستش خدا را متکی بر خرد و عقل باز گويی کند و انگشت اشارت بر اشايی و مقبوليت معقـوليت آئين خدا پرستی در پيش از ايلغار تازيان بگذارد ، و نسل ها را به تفکر بکشاند . در تمثلی از شيوه عبادت خدا، و سپاس خرد ، نماز لهراسب رابه نگاره گری گرفته، بی پيرايه چنين می گويد:
ببــــــست آن در آفرين
خانه را ستاوند نشين آسمان ادب بلخ از بند 1 تا به 6 تصوير چگونگی عبادت پروردگار را در حرير کلام می آرايد ، ودر بند هفت ، طعنه گونه بر رواج عبادات ريا منشانه و بی حضور قلب که پس از چيرگی به خون آلوده آئين عرب دامنگير مردمان گشته بود، برمنش عبادت راستين پيش ازسيطرهء تازيان بر کشور ما مُهر رهگشايانه و تائيد نقش ميزند.و در پی آن شگرف تر بند 8 و 9 را بايد بر گرفت که در آن يک فصل هزاره سالهء تاريخ آئينی و فرهنگی پيش ازپيام آوری پيمبرخرد زرتشت رادر سرزمين کشور ما با چند گوهر ظريف و پر بهای کلام بر انگشتر تاريخ نگين می بندد، و به معنی ديگر بحری را در کوزه می ريزد. پيام ظهور حضرت زرتشت در اشعار دقيقی بلخی مرحله ی از نهادگاری باور ها و قانون زندگی بر پايه ی خرد است ، یا به بيان ديگر آغاز مرحله ی تدوين قانون زندگی بر اصول و هنجار های خرد به شمار می آيد . با اين حال ، بنياد گذار و سرايشگر نهادينه های خرد اوستايی در شاهنامه ،حضرت دقيقی بلخی را بايد نام برد ، اوست که کلام آسمانی اش را از زادگاه نزول فرهء يزدی {بلخ} ،آغاز مينمايد و آنگاه به شناسايی پيغمبر خرد و خردمندی رسالت او می پردازد، اين چنين :
به شـــاه کــيان
گــفــت پـیغمبرم سوی تو خرد رهنــــــــــمون آورم
دقيقی بزرگ شاهنامه را قرآن گونه به
سرايش می آغازد، يعنی هر آيت مبارکه شعری آن ديوان از تفاسير رويداد
های تاريخی و حقايق اسطوريی تاريخ کشور مارا در خويش نهفته دارد . که
در اتکای چنين يک ضرورت بود ه که فردوسی بزرگ تفسير کبير تاريخ هويت
ملی ، آئينی ، و فرهنگ عجميان را که امروز به قرآن عجم یا شاهنامه
فردوسی مسما و آبشخور تشنگان خردوخرد انديشی ميباشد، {بنام خداوند جان
و خرد گزين بر تر انديشه بر نگذرد } آفريد.
بعد از اين پنجاه و دو آيت که هريک از
آيات فرگرد از تاريخ چندين هزار ساله آميزه با خرد، مردمان سرزمين ما
می باشد ، دقيقی بلخی ، پيوستگی و غرور خرد را بر استوايی آزادگی
استوان می نماياند و آن را می ستايد.
بشاه کيان گــفت زرتشت
پير که در دين ما اين نبــــــــاشد هژير
چرا دقيقی بزرگ از ميان انبوه از مسايل،
حماسه ء چالش با باژ و جزيه را آغازين می گرداند؟
دقيقی بزرگ با ناپسند خواندن جزيه و باژ،
پرده از چهره زشت( ديومردم )های سياه چرده ی بر می دارد که از چهارصد
سال تا به روز حيات او ( دقيقی) خراسان را با لکـد جزيه ستانی وباژگيری
، غنيمت ستانی و کنيز گيری خويش به خاک و خون کشانده بودند. که جز اين،
ديگر نشانه ای از شرف در کالبد انديشه شان سراغ نمی توان يافت . هدف ديگر دقيقی بزرگ از به آغاز گرفتن چالش با باژ و جزيه در ابتدای آیات اشعارش ، هشداری آموزشگرانهء است که به شاهان و خداوندان سامان می دهد، تا مبادا چنان طاهريان و صفاريان با رنگ شرم وبی ننگی دامن در تاريخ آلوده سازند و چهارصد دختر نوجوان خراسانی را جهت ارضای شهوت خليفه اعراب مسلمان ، باج پيشکش نمايد . در تاريخها نوشته شده است که:« عبدالله بن طاهر پوشنگی 400 دوشيزه نوجوان را به خليفه بغداد از خراسان فرستاد.
حضرت دقيقی بلخی ميدانست که آل سامان
نسبت به دين و سنت های عرب تفقدی ندارند . زيرا آل سامان از خانواده
سامان خداد بلخ بودند که به آئين زرتشتی تعلق پاک داشتند . اما نمی
توانستند پس از سیصد سال در حاليکه حضور سياه اعراب هنوز پيکر هستی
سياسی ، اقتصادی ، فرهنگی و آئينی جامعه خراسان زمين رادر سايه تيره ء
هول و وحشت اهريمنانه خود نگهداشته بود ، بيکبارگی به شکار شغالان
برآيند و از مصيبت اشغال آنها کشتزار های خرد را بيالايند.
|