شبکه اطلاع رسانی افغانستان >> اطلاعات عمومی
رابعه بلخی
اولین شاعره زبان دری که در تذکره ها از او نام برده شده است، رابعه بنت کعبه قزداری میباشد که هم عصر شاعر و استاد شهیر زبان دری رودکی بود و در نیمه اول قرن چهارم در بلخ حیات داشت، پدر او که شخص فاضل و محترمی بود در دوره سلطنت سامانیان در سیستان، قندهار و بلخ حکومت می کرد.
این دختر عاقله و دانشمند در اثر توجه پدر تعلیم خوبی اخذ نموده ، در زبان دری معلو مات وسیعی حاصل کرد، و چون قریحه شعری داشت ، شروع بسرودن اشعار شیرین نمود. عشق ای که رابعه نسبت به یکی از غلامان برادر خود در دل میپردازد ، بر سوز و شور اشعارش افزوده آنرا به پایه تکامل رسانید . چون محبوب او غلامی بیش نبود و بنا بر رسومات بی معنی آن عصر رابعه نمیتوانست امید وصال او را داشته باشد، از زندگی و سعادت به کلی نا امید بوده ، یگانه تسلی خاطر حزین او سرودن اشعار بود ، که در آن احساسات سوزان و هیجان روحی خود را بیان مینمود.
گویند روزی رابعه در باغ گردش می کرد، ناگاه محبوب خویش را که بکتاش نام داشت مشاهده نمود، بکتاش از دیدن معشوقه به هیجان آمده ، سر آستین او را گرفت ، اما رابعه به خشم خود او را رهانیده ، نعره زد آیا برای تو کفایت نمی کند که من دل خود را بتو دادم دیگر چه طمع میکنی؟
حارث، براد ر رابعه که بعد از مرگ پدر حاکم بلخ شده بود، توسط یکی از غلامان خود که صندوقچه بکتاش را دزدیده ، بجای جواهرات و طلا در آن اشعار مملو از عشق و سوز و گداز رابعه را یافته و آ نرا به غرض دریافت پاداش به برادر خود داد . برادر او از این عشق اگاهی یافته ، با وجود پاکی آن بر خواهر خود آشفته ،حکم به قتل او داد. و را بعه قشنگ در لحظه های جوانی ، با دل پر ارمان این دنیایی را که از آن جز غم و ناکامی نصیبی نداشت ، وداع نمود. اگر چه جز تعداد بسیار محدود چیزی از اشعار رابعه باقی نمانده، ولی آن چیزی که در دست است بر لیاقت و ذوق ظریف او دلالت نموده ، ثابت می سازد که شیخ عطار و مولانا جامی در تمجیدی که از او نموده اند مبالغه نکرده اند. پدر رابعه نظر به لیاقتش بر او لقب (زین العرب) گذاشته بود.
در اشعار هر چند
محدود که از رابعه به یادگار مانده است. این دوشیزه ای صدر نشین کرسی ادب و اندیشه
هرگز قرآن اندیشی نکرده و در تکیه بر قرآن و حدیث شعری نگفته است، امیال و خواهش
های انسانی خود را بهر فریب خلق ریاکارانه مانند مشتی بیشمار ملا شاعران که « چون
به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند» پهنان نکرده است. بلکه بسیار زنانه یعنی
خداگونه ، اَ شا یی، روشن و زیبا می گوید : الا ای باد شبیگیری پیام من به دلبر بر ـــــــ بگو آن شاه خوبان را که دل با جان برابر بر
بزرگ عارف سده هفتم
خراسان زمین حضرت عطار در باره شعر و شاعری رابعه می گوید :
چنان در شعر گفتن خوش زبان بود
همچنان یمامه ی بلخ
رابعه همانگونه که گفته آمدیم از آئین ها و فرهنگهای رایج در افغانستان آن روزگار
با بکارگیری نماد های معین و مشخصی که بیانگر باطن هویت اجتماعی، آئینی، فرهنگی و
ملی ما بوده است انگاره های فروزینه بر نسل های پسینه از خویش بیادگار گذاشته است .
در این انگاره آفرینی ، او خواسته این واقعیت را ارمغان بخشد که موجودیت پدیده های
باهم متضاد در یک جغرافیای واحد با وجود تخالف می تواند در همپیوندی و تاثیر گذاری
در یکدیگر زندگی نموده و باعث پوینده گی و تکامل جامعه باشد .
رابعه این ستاوند
نشین حجله شعر و خرد همه زمانه ها در آخرین آیه غزل آسمان سایی خویش این پارهء
جامعه ی ما را چنین شرین و شاعرانه و شنگینه ارج می گذارد و می گوید:
چو
رهبان شد اندر لباس کبود
از این آیت شعری رابعه بر می اید که چنان زمینه آزادی و استحاله و احیا فراهم آمده بوده که راهبه های زیاد ی دوباره پیدا گشتند که گفتی همه دیگران دین ترسایی گرفته باشند. او همه یی دیگران را به گل بنفشه تشبیه می آورد . بنفشه گلی است که دارای پنج گلبرگ میباشد . در افغانستان به شهادت تاریخ پنج آئین و فرهنگ در قبل از اسلام رایج بوده است. میترایی ، زرتشتی ، بودایی ، مانویت و عیسویت . از بت پرستی و یهودیت اشاره های به ندرت در تاریخ کشور ما پیدا است . جالب اینست که بنا بر شهادت تاریخ همیشه همه ی این پنج آئین در مقابله با فرهنگ تازیان متحد بوده و قربانی داده اند.
تصو ير فوق حا کی از حالت جان گداز رابعه بلخی است، که به حکم برادرش حارث، به حمام برده شده، با قطع نمودن رگ های اش به قتل رسانيده شد.موصوفه در آخرين لحظات حيات با خون خويش شعری را بنوشت که شما در قسمت بالايی تصوير آن را می توانيد مطالعه نمايد.
یکی از غزلهای رابعه بلخی
|