تلکس شایعات | ||||
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۹ ۱۳۹۵/۱/۲ | کد خبر: 113703 | منبع: | پرینت |
جلال الدین ربانى پسر مرحوم استاد ربانى به كابل آمده و با احمد شهاب حكمتيار، برادرزاده گلبدين حكمتيار، مجلس سياسى داشته است. این جلسه در حالی برگزار شده که قبلا در باره جلال الدین ربانی خبرهای منافی با عفت عمومی نشر شده بود و حتی شایعه گردید که وی مشکل عصبی دارد و داکتر عبدالله تصمیم نابودی وی را در سر می پروراند
نعیم نظری
(این خبر در بخش تلکس شایعات سایت شبکه اطلاع رسانی افغانستان نشر شده است)>>> نوبت اگر باشد نوبت فرزندانشان است.
>>> اینها مجالس سیاسی و پاچاهی آینده افغانستان را تمرین میکنند!!!!!
>>> اینها نمیدانند رنگ های شان خلاص ده باید دورشان انداخت هنوز اکت بادشاهی دارند ونیاکان شان ملیونم هاخون ریختند ومانند خلقی ها وپرچمی های بی دین ملت مارا قتل عام نمودند باز بابی شرمی تمام امده اند تا تاج وتخت بدست بیاورند خواب است ومحال است وجنون
یتیم بچه ای کوهستانی
>>> این ها ( رییس جمهور وصدر اعظم اسبق) چه کردند که اولاد هایشان کند ملت درخون غرق شد اینها درعیاشی وفحاشی غرق اند. بااحترام
عبیدالله.
>>> هدايت خدا نصيب شان باد، اميد مصدر خدمت به دين و وطن گردند. قابل تشويش نيست، همه شان فرزندان همين خاك اند.
>>> شخص مبارک معلوم میشود خداوند متعال توفیق مزید بد هد که خد متگذاردین ووطن شود بحضور ش درصحنه سیاسی کشور بالنظر بسوی چهره اش مفتخرم خداوند قلبش را هم مطهر بگرداند .
محمدی ازایران
>>> مزاکره نباید ازچشم مردم دور باشه..
>>> واه واه عجب ریشخندی.
هه
ع
>>> {کل حزب بما لدیهم فرحون} هر چروهی به داشته های خود مبالت مینماید
وقت توپ در میذان اینها بود خداوند ثمره ای جهاد گران واقعی را بدست ناپاک اینها سپرد چه کردند که کنون در تلاش مذبوحانه اند انچه کمونیست های بیدین وبی وطن این ملت راکت وبست وبه زندان انداخت واواره نمود بس نبود که باقی را اینها بی سرنوت ومهجور نمودند از طرف ره روان راه حق برایشان گوشزد نماید که دیگر دوره ای سیاه ما گذشته بهتر است بصورت اشکارا از کرده های بزرگان شان به پیشگاه ملت عذر خواسته دیگر مزاحم این خلق رنجور ودرد مند وازرده نشوند
اما اینهای که در اریکه قدرت نشسته اند جنازه های ملت سر افراز را بز کشی مینمایند کمتر از کمونیست ها وارباب این تصویر ها جفا نکرده اند ازینرو جای فخر ومبالات به اینها هم نیست هرکه امد به نمایندگی از خارجیها عرض وجود نمود ودیگران انها را اوردند ودر کرسی نشاندند وبا اجنبی ها یکجا به قتل وغارت دارای های مادی ومعنوی این مرزوبوم می پردازند اینها بقول حضرت امام یکی از دیگری بدتر اند
در مذهب عشق جز نکورا نکشند
روبه صفتان بد خو را نکشند
حقا انها که رفتند ودرراه وطن وملت قربان گشتند واینها که مانده اند همه به مصرع دوم شعر صدق مینمایند
تبنگ چی
>>> اينخبر مهم نيست
>>> دیگه مردم احمق نیست حالا مردم هشیارشدن ازپشت هر کس ناکس نمیروند این ملت یک زعیم کاردارند.
>>> کاکایش هم مبارک بود که تمام بدبختی های کشور از دست اواست شاعر میگوید
ادمیت نه به ریش و نه به نطق ونه بجان
طوطی نطق وبزهم ریش وخرهم جان دارد
ان لله لاینظر بصورکم ولکن ینظر بقلوبکم به ظاهر کسی فریب نخورید نیت واعمال هرکه رامدار ومحک قرار دهید
یتیم بچه ای خلقی
>>> در حد دیوانه ها و مسخره ها سقوط نکنید
>>> خداوند به حکمتیار این ارزش را نصیب نکرده که به صلح مفتخر شود. اول اینکه او به اختیارش خودش از اول نبوده است و نه این وجدان بیدار را دارد.
کسیکه در خانه خدا قسم کند و سپس بر مردم مظلوم راکت پراگنی کند چگونه میتوان بر اول باور کرد؟
بهترین سخن در موردش را لنگ ملا منصور گفته است: خبرنگاری از وی پرسید که در مورد پیوستن حکمتیار به صلح چه نظر داری؟ او گفت که من آنرا به فال نیک میبینم.
بخاطریکه حکمتیار با هر کسی یکجا شود نشانه سقوط زود هنگامش میباشد.
پس ایا حکومت وحدت ملی فرومیپاشد؟
>>> هیچکس نمیتواند جنایات راکتیار را فراموش کند.
و هرگز آی اس ای برایش اجازه کار خیر در افغانستان نخواهد داد.
>>> تبنگ چی بچیم خیلی وقت ناپدید بودی نشود بخارج سفر کرده باشی ویا خدای نخواسته زندانی بودی ! بهرصورت از نوشتار ت که خیلی هم عبرت امیز وتنز گونه میباشد لذت میبرم امید بعد ازین صفحات افغان پیپر را با سطور منقش نموده در موضوعات نظرات عبرت انگیز خودرا دریغ نفرمائید اما جاده ای یک طرفه نروی هرکه ملامت باشد بدون ملحوظات سلیقوی انگشت نشان نمای شاعری میفر ماید
گرحکم شود که مست گیرند درشهر هر انکه هست گیرند
از اجمد شاه ابداای وسلطان محمود غزنوی که بگذریم دیگران هرکه به نوبه ای خود کمی ها وکاستی های دارند ولی عده ای شر محض است چون کاکای مبارک پیش امام تصویر وعده ای هم مظلوم بوده مانند پدر مقتدی تصویر ولی صرف مظلومیت سبب برائت نمیشود زیرا قران کریم ازانهم نهی فرموده وارشاد دارد که {لا تظلمون ولا تظلمون} اولی به فتح تا ودومی به ضم تا مگر اینکه در مظلومیت تقصیر از مظلوم نباشد وسیلی از تهاجمات داخلی وخارجی متوجه اوگردیده مجالی برای اندیشیدن ومقاومت نداشته باشد واقعا که بعضی ها اینطور اند ودرست کاکای امام از قماش ستم گران وپدر مقتدی از زمره ای ستم دیده گان بود
والله اعلم بالصواب
ستلی از کنرها
>>> بی حیاترین ، خادم ترین عنصر استخبارات پاکستان ، قاتل و منفورترین چهرهٔ جهادی ، معامله گر ترین وماجراجوترین شخصیت غیرانسانی ، آقای راکتیار بوده که درهر رژیم مستقیماُ شریک قدرت بوده وبازهم شرکای خودرا به دستور آی اس آی ازعقب خنجر زده وبغاوت نموده است ، باکه نبوده که این وطن فروش نا مسلمان معامله نکرده وتا آخر وفادار باقی مانده جز پاکستان واستخبارات آن!
این چهرهٔ ... به مردم افغانستان خسته کن شده واز قدوم بد و هدف غیر انسانی وغیر اسلامی این غلام حلقه به گوش پاکستان ، افغانستان یک بار دیگر روز های دشواری را سپری خواهد کرد ویکتعداد انسانهای بیگناه دیگر بافیر راکت های آقای راکتیار به فرمان آی اس آی جام شهادت خواهند نوشید ، پس بهتراست دولت وحدت ملی با این چهرهٔ ... مقاطعه وبیشتر وقت خود را تلف ننموده واز بودجهٔ بیت المال یک افغای را مصرف یاران
سنجرکابلی
>>> حکمتیار پدر کجا آدم بود که پسرش باشد. حیف نام ربانی بالای جلال.
>>> بـــــــــه فریب خوردگان ریـش !
گنجشکی قصد نوشیدن ابداشت دید دوطفل کنار جوی نشسته اند جرئت نکردکه بیاید با خود گفت اینها طفل هستند نشودبرایم آسیب برسانند آن دوطفل رفتند لحظه نگذشت که یک صوفی لب جوی آمد گنجشکک با خود گفت : این آدم با تقوا و نیک و درست کار معلوم میشود نباید ازان هراس داشته باشم رفت کنار جوی تا آب بنوشد ورفع تشنگی کند ناگاه آن ریشو با سنگی پرنده بیچاره را هدف قرارداد وچشمش را کورساخت ، گنجشک نزد حضر ت سلیمان رفت وشکایت کرد صوفی را حاضرکردند حضرت فرمومد چشمش را کور سازند ، گنجشک گفت : نه من از چشم او ضررندیدم مرا ریش او فریب داد باید ریشش را خشک بتراشند حضرت تائید کرد وعملی شد
ای بسا ابلیس آدم روکه هست
پس به هردستی نباید داد دست
( گیلگمش )
>>> خداوند خیر پیشی کند هر وقت سقوط در کار باشد جناب بزرگوار میرسند.
غ غ
>>> فرزندان شان نسبت به پدران مترقی شده ونماز نمایشی را سر لچ ادا مینمایند انهم بدون عذر معقول .
>>> بود در دنیای ما یوسف دو تا
آن یکی پیغمبر و این یک بلا
یوسف اول که او کنعانی است
یوسف ما سچه نورستانی است
یوسف ما مهرۀ شطرنج بود
کارهایش درهم و بغرنج بود
او رئیس انتخاب شاه شد
ملتی جای یوسف در چاه شد
رای انسانها به یکسو مانده شد
گوسفندان، شهروندان خوانده شد
گوسفندان، رای شان بسیار بود
از عجایبهای این پیکار بود
شاه حیوانات، یا اشرفغنی
دزد با پشتارهیی در روشنی
گرچه از ما نیست، بر ما شاه شد
کوه مردم، زیر پای کاه شد
رهبر مردم که مولی بود گفت
پارهپاره میشوم اما نه جفت
این حکومت بر اساس رای تان
مستحق باشد برای من، نه آن
بین شاه گوسفند و مردمان
اختلافات عظیمی شد عیان
ناگهان از دور تدبیری رسید
شوی رهبرهای ما، «کیری» رسید
گفت این قریه اگرچه از شماست
کدخدایش لیک در دستان ماست
هرکه باشد از شما بر ما غلام
شاه همان است و نه حرف و نی کلام!
ناگهان هردو ز جا برخاستند
دست در سینه بر او پرداختند
جان و قربان گفتهها ابراز شد
چاپلوسیهای شان آغاز شد
چون که «کیری» دید آنک ماجرا
گفت بهتر باشدم نوکر دوتا
گوشهاشان را گرفت و پند داد
هردو را بر یکدگر پیوند داد
گرچه در جایی نمیگنجد دوشاه
اینچنین کردند، ملت را تباه
***
یوسف ما خائن ملی نشد
روی کارش بحث اجمالی نشد
بعد از آنکه کارها را ساختند
سنگ روی شیشهها انداختند
شاه حیوانات، گفتا یوسفا
مرحبا بر کار تان، هی مرحبا
حالیا دیگر نیازی بیش نیست
بر من و برکسیام تشویش نیست
خدمتت را تا که دم دارم کنم
سر به پاهای تو بگذارم، کنم
حالیا میگو چه میخواهی زمن
که ترا بخشم از این ملک و وطن
یوسفش گفتا که ای مرد شریف
گشتهام پیر و سراپایم ضعیف
دیگر از من کار نتوانی گرفت
هرچه میخواهی تو ما را کن شگفت
اشرفش گفتا تشکر ای رفیق
تو برایم بودهای مثل عقیق
در سفارتخانهای مشغول شو
عرض عیش و عشرتت را طول شو
دستهای شاه بر چشمش کشید
گفت مثلت هیچکس شاهی ندید
هرکسی را مثل تو لالا غنیست
هرکجایی نانهایش روغنیست
نجیب بارور
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است