برای 97 سال دور باطل و درجا زدنی که (به اصطلاح) استقلال افغانستان اشتباها استرداد شد تسلیت می گوییم و مراتب تاسف عمیق خود را ابراز می داریم و... | ||||
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۳ ۱۳۹۵/۵/۲۸ | کد خبر: 119745 | منبع: | پرینت |
در گذر از ایام سیاه و سفید و پر فراز و نشیب تقویم و تاریخ افغانستان بازهم به سالروز 28 اسد رسیده ایم با این تفاوت که هر چه بیشتر از عمر (به اصطلاح) استرداد استقلال افغانستان می گذرد و از آن فاصله می گیریم، بیشتر به اینکه آیا این یک جشن ملی است یا روز عزای عمومی شک می کنیم.
28 اسد 1395 از راه رسید درحالی که نه بیشتر و نه کمتر از پیش بینی هایی است که در 28 اسد 1393 داشته ایم بنابراین این روز کاملا قابل پیش بینی هیچ حرف و حدیث ناگفته و تازه ای برای بررسی بیشتر در دل خود ندارد و نمی توان آن را ورای انتظارات 2 سال قبل دانست.
"عبدالله و اشرف غنی در اختلاف نظراتی فاحش و رویکردی متناقض، به جان حکومتی نامشروع و نیمه جان خواهند افتاد که نه اعتباری نزد مردم ملکی دارد، نه اقتصادی که قوه محرکه ثبات و امنیت باشد و نه قدرتی برای اعلام استقلال یا برائت از دست های بیگانه یا حتی کشیدن خط قرمزی به دور ارزشهای جمهوری اسلامی."
آیا براستی جز این شده است؟ برای 97 سال دور باطل و درجا زدنی که (به اصطلاح) استقلال افغانستان اشتباها استرداد شد تسلیت می گوییم و مراتب تاسف عمیق خود را ابراز می داریم چرا که حفظ و نگهداری از یک پیروزی و افتخار به مراتب سخت تر از بدست آوردن آن است و...
و همه ی پادشاهان و روسای جمهور قریب به یک صد سال گذشته که باعث و بانی یا وارث این استقلال بد یمن و ناخوشایند بوده اند؛ با تمام توان اثبات کرده اند که هرگز لیاقت و کفایت به دوش کشیدن این امانت بزرگ ملی را نداشته اند و در نهایت روز (به اصطلاح) استرداد استقلال افغانستان در 1298 چیزی جز یک پوزخند بر لبان مردم ملکی نمی نشاند.
متاسفانه نه رییس جمهور و نه رییس اجرایی، نه کابینه ی نصفه و نیمه، نه خلوت خانه ی ملت، نه مجلس سنای پیش فروش شده و فرمایشی، نه امنیت ملی و نه ارگان های محلی در دولت وحدت ملی هیچیک نخواسته اند و نتوانسته اند وامدار و میراث دار درخور و شایسته ای برای مردم افغانستان باشند.
حال باید منتظر ماند و دید با جنجال های برپا شده بر سر جابجایی ها و کوچ کشی های اجباری و تحمیلی از ارگ ریاست جمهوری و قصر سپیدار، چه بلایای دیگری بر سر 28 اسد های آتی می آید و آیا دیگر چیزی جز سخنان کلیشه ای و دیکته شده، تبریکات رسمی بیگانه، مراسم غبار گرفته و تعطیلی عمومی در سالروز (به اصطلاح) استرداد افغانستان خواهیم داشت یا خیر؟
کد (8)
>>> کسی که استقلال نداشته باشد وطن نداشته باشد باید تاسف کند افغانها استقلال دارد و ازاد هستند و دایم استقلال طلب هستند
>>> نوشته بسیار بجا ، ونظریه جالب وواقع بین که با در نظر داشت گذر تاریخ کشور در درازای بعد از به(اصطلاح)استقلال وحکومت های گذشته داده شده امیدوارم که هم وطنان بخوانند ووضع فعلی کشور نظریات خودرا بنویسند
>>> جشن های که مادیده بودیم
همه ساله مراسم جشن مانند روز های عید بلکه بیشتر از عید ایام خوشی بود
دران دور افتاده ترین السوالی وآن قریه ایکه چهار طرفش را کوه ها مانند یک حصار احاطه کرده بودندوچشمه های زلال اب داشت شش ماه مردم کار میکردند تا برای ششماه دیگر آذوقه زمستانی تهیه کنند درانجا مکتب متوسطه ما یک ماه پیش از جشن تیم های ترانه ، جمناستیک ،اتن ملی وتعلیم و والـیبــــال مشخص میشد همه روزه یکساعت پیش از شروع درس هرتیــم مکـــرر تمرین میکردند، تیم های اتن ملی و تعلیم از طرف سازنده های محلی که درتمام السوالی سه چهارنفری بیش نبودند با نواختن سرنای ودهل همراهی میشد ( این سازنده ها که مردم آنانرا بنام (جــت )می شناختند علاوه ازین ختنه اطفالرا هم انجام میدادند )تیم ترانه مکتب مارا اکثرا چند سال صرف یک ترانه بیاد دارم که میگفتند(من عسکرم من عسکرم من خادم این کشورم ) تیم والیبال مشترک از معلمین وشاگردان تشکیل میشد، تیم اتن ملی تنها از شاگردان انتخاب میشد که گاهی دراتن چوب بازی را هم به نمایش میگذاشتند تیم جمناستیک از شاگردانی تشکیل میشد که درجست وخیز وحرکات سریع مهارت داشتند مثلا عبور از داخل یک حلقه دایره مانند که اطرافش آتش از پخته یا تکه پیچیده درحلقه روشن بودوحرکاتی مثل این که کار هرشاگرد نبود صرف تعدادی استعداد آنرا داشتند، شاگردانی بودند که در دروس خیلی عقب مانده وضعیف اما در اتن .ترانه سرامد همه بودند وهمینطور شاگردانی که نمرات واستعداد آموختن عالی داشتن اما درین بخش ها هیچ مهارتی نداشتند همینگونه معلمین ما ،این تمرینات در جریان یک ماه برای مراسم جشن که در مرکز السوالی برگذارمیشد اجـرامیشد تا در روز جشن با تیم مکتب متوسطه مرکز السوالی که به گونه رقابت برگزارمیشد وبرنده وبازنده داشت وهم نمره اول ودو م یا اینکه در هربخش جــداگانه نمره وامتیاز داده میشد ،مسابقه دهند، هرچه روزهای جشن نزدیک میشد حساسیت ما هم بیشتر میشد برای اشتراک درمراسم جشن هرشاگرد موظف بود تا پیراهن تنبان سفید بپوشد آن زمان درمکاتب مادریشی مروج نبود ، تیم ترانه درکمر شان دستمال های سرخ گلدار که دران وقت رایج بود می بستند،درجریان تمرین تعلیم که مانند تعلیم سربازان بود اگر حرکات دست ها وپاها هماهنگ نمیبود باعث میشد تا معلم یا گوش شاگرد رابکشد یا باچوبی باریکی که از درخت سپیدار باغ مکتب ما دردست داشت شاگرد تنبل را مجازات کند،روزهای برگذاری جشن نزدیکتر شده میرفت ودلهره ما هم اضافه تر میشد ّ در کنار آمادگی های مکاتب برای مراسم جشن درالسوالی مردم عادی نیز آماده گی های داشتند مثلا در السوالی ما اسپ دوانی رایج بود واین ها از طرف ارباب منطقه تنظیم میشد بالآخره روزی میرسید که فردایش همه معلمین وشاگردان یکجا تحت اداره سرمعلم مکتب بطرف مرکز السوالی که سه ساعته پیاده روی داشت حرکت میکردند چون موتر درانجا تا آنزمان نبود تعدادی شاگردان اجازداشتند اگر می خواستند می توانستند با پدر یابرادر یا ارباب محل خود یکجا بطرف السوالی بروندکه اکثرا اسپ هم داشتند ودر روز موعود حاضر صحنه باشند، یک روز پیش از برگذاری مراسم جشن خیمه های در محل برگذاری جشن برافراشته می شد که اکثرا مربوط ارباب هرمحل ومنطقه بود وبعضا گوسفند حلال میکردند چون سه شبانه روز جشن را درانجا بودند ودرینگونه مسایل رقابت های هم درمیان آنهابود که هرکدامش کوشش داشت توجه بیشتر رابخود جلب کند در میان خیمه ها خیمه السوال که آنوقت حـاکـم می گفتند از همه بزرگتر ودر وسط قرارداشت ، حاکم درانجا یکجابا قوماندان امنیه وتعداد مامور سرمعلمین مکاتب وبعضی از ارباب ها که نسبت به دیگران رسوخ بیشترداشتندمی نشستند ومراسم را تماشا میکردند روز اول جشن مراسم رسم گذشت شاگردان مکاتب بود که هر حرکت شان با چکچک هاوتبصره های حاضرین تشویق میشد تیم اتن ، ترانه ، تعلیم ، جمناستک هرمکتب حاصل تمرین یکماهه خویش را به نمایش می گذاشتند وبه معرض قضاوت حاضرین قرارمیدادند آن سال ها درزمان جشن انواع میوه ها یافت میشد وگرم وسرد هوا هم مناسب حال بود ، بعد از مراسم رقابتی شاگردان مکاتب نوبت رعیت بود که اکثرا روز دوم مسابقه اسپ دوانی درچمن محل برگذاری جشن بود روز سوم که السوال ومامورین شرکت نداشتند مردم با مراسم گشتی گیری وچنین مسایلی جشن رابه خوشی وسلیقه وانتخاب خود سپری میکردندوروز چهارم ختم مراسم جشن بود تا سال بعد!
حالا که گذشته هارا مرور میکنم اساس این مشکلات امروزی را پاکستانی ها درهمان روز ها میگذاشتند، زمان داود خان بود ورق های شب نامه گونه ئی میرسید که درانها به نوعی مردم راعلیه حکومت مشکوک میساخت مثلا می نوشت: شیخ فلان بن فلان بن فلان که بعد ازادای نماز و تلاوت قرآن بخواب رفته بود درخواب پیامبر اسلام رادید که برایش گفت....در اخیر نامه می نوشتند هرکس این نامه رابخواند وازان هفت کاپی وتکثیرنکنداز خانه اش هفت جنازه بیرون میشود، روزی بعد ازختم ساعت تعلیمی از مکتب بطرف قریه خود که یکساعته راه از مکتب دورتر قراداشت پیاده درحرکت بودیم ساعت دوازده ونیم دروسط راه دیدیم دونفر ناشناس کاملا متفاوت ازلباس وچهره مردم محل از تیغه کوه پیاده پائین آمدند که درنزد شان یک شمشیر ویک سیلاوه بودچند لحظه با ما پرس وپال کردند وبعد براه شان ادامه دادند ، چند ماه بعدش که صاحب یک رادیو شده بودیم با چرخاندن سوزن رادیو صدای دمبوره و آهنگ های هزاره گی از کویته با کیفیت خیلی قوی شنیده میشد ، در توره های چمن لالی تبلیغات زهر آگینی علیه حکومت داود خان صورت میگرفت دربرنامه بعدش که بزبان دری بود برنامه ئی بنام ( کاکاجان وبرخوردار )نشر میشد که از شروع تا انجام تبلیغ علیه حکومت داود خان بود مثلا میگفت: حکومت چنگاش شاهی کابل نشان محراب ومنبر را برداشته وبه عوض آن تصویر عقاب مردار خور را قرارداده وامثال این حالا که گاهی رادیو آزادی را می شنوم آن فرد خاین که بنام برخوردار در مقابل مزد مقداری کلدار همه انرژی اش را شیطان گونه برضد کشورش بمصرف میرسانده عبدالغفور متین نامدارد واز لهجه اش طوری فکر میشود که از کابل باشد
دران سال ها با آن معلمین لایق وشاگردان پرتلاش وفضای مناسب چی آرزوها که درسرداشتم دوسال بعدش که بعد فراغت از صنف نهم بود به اساس درجه صنفی ونمرات بلند ریاضی وساینس جهت ادامه تحصیل بکابل آمدم یکسالی نگذشت که از کنار مکتب ما ساعت ده صبح که آن ساعت سرگرم درس انگلیسی بودیم صدای غرش تانک زنجیری اسلم وطنجار تعمیر درسی را به لـــــرزه آورد ازان لحظه تاکنون همه آرزوها ببادرفت آن تانک اساس زنده گی مرا تباه ساخت
( گیلگمش )
>>> این روز نه تنها روز استقلال نبود بلکه روز غصب خراسان و نالان و افغان ساختن مردم و شروع ظلم به دیگر اقوام و هم چنین ابتدای وابسته گی بود به انکلیس و بعد روس و پاکستان و آمریکا و ناتو
>>> آيا امروز به راستي روز استقلايت كشوري به نام اوغانستان است؟؟؟
آيا از زمانيكه ما كشوري به نام اوغانستان داريم مستقل بوده؟؟؟
>>> بزرگداشت از پيروزي مردم شمالي و مردم كابل در جنگ مقابل انگليس ها و مليشه هاي محلي شان را برايتان تبريك ميگويم.
نه استقلالي در كار بود و نه هم چيزي بنام جنگ افغان و انگليس وجود داشت. فقط مردم كابل و شمالي انگليس ها را از كشور بيرون كردند. ياد شهيدان اين جنگ ميهني گرامي باد!
>>> انگلیس ها که میگن جشن استقلال در افغانستان جعلی است آنها هیچکاه این کشور را استعمار نکردند و نه کدام مستعمره بود اما فقط افغانستان در سال 1919 منحیث کشور مستقل شناخته شد آنهم در ماه مارج نه در ماه آگست و حتی در زمان خود شاه امان الله هم در ماه آگست جشن استقلال برگذار نمیشد هر چیز در این کشور جعلی است.
>>> امان الله «غازى دورغين » فردى كه ناسيوناليزم كور اوغانى در زمانش تيوريزه شد و پروژه ى فاشيستى ناقلين در شمال را روى دست گرفته و عملى كرد، در زمان او اصطلاح زبان « اوغانى» در تقابل سنجيده شده با زبان پارسى به وسيله ى طرزى مطرح شد و سر آغاز دشمنى با زبان پارسى از همان روزگار شكل گرفت. همه ى طرح هاى مدنى او تقليد از اتا ترك بود بدون آن كه براى آن بستر هاى اجتماعى را مد نظر گرفته باشد . او در إخر عمرش هم در روسپى خانه هاى ايتاليا جان داد.
انگليس ها و روس ها در آن زمان توافق كردند تا سر حد امپراتورى شان را مشخص كنند و پذيرش اعلان استقلال از سوى انگليس ها هم در همين راستا بود و رنه شاه بچه ى چون امان الله نه با انگليس جنگيده است و نه هم درخور لقب دروغين غازى است ، او شاه زاده ى عياشى بيش نبود.
>>> پشتون ها در دادن القاب دروغين چون بابا ، انا و غازى اند و تاريخ را پر از اين القاب بى مايه كرده اند. جالب آن است كه پشتون هاى افراطى ، امروز از امان الله تنها ميراث افراطييت پشتونى اش را افتخار مى دانند نه آن ريفروم هاى او را، افراطى هاى قبيله گرا با اخلاق دوگانه به ريفورم هاى امان الله مى بينند. اى كاش اينها از امان الله تقليد مى كردند و زن شان را آدم مى دانستند ، اينش اش بد ، اما وقتى سر زمين هاى ديگران را به پشتون ها داد اينش خوب. اين برخورد نشان مى دهد كه قهرمان سازى امان الله نه براى ارزش هاى مدنى زمان او بود بل براى ريفورم هاى برترى طلبانه او در مقابل ساير اقوام به خصوص تاجيكان بود.
>>> تبریک باشه استقلال انتحاری وانفجاری دزدی نسل کشی استقلال دیگری ما ندیدیم
>>> با غازی ها ٬ بابا ها ٬ونیکه های اوغانستان آشنا شوید!
#مزدوری
#دیوثی
تمام اینان فقط یک نقطه مشترک دارند وآن مزدوری است درضمن همه با استفاده از چنین وسیله ها بقدرت رسیده یا ازآن به رسیدن قدرت وحفظ آن استفاده کرده اند وآن ناموس ووطن خود ایشان است
>>> چی استقلالی داریم در دنیا بی نظیر است
یک روز زیر سلطه روس ، یک روز امریکا ،
یک روز ، انگلس و یک روز پاکستان و یا
عربستان ما افغانها احمقیم
>>> گفته میتوانید که امان الله خان در کدام جنگ خودش اشتراک کرده بود که لقب غازی را گرفت ؟
>>> کدام آذادی, شرم است . 34 کشور در شهر شما ها حکومت میکند و شما مثل داستان هندو و کارد قندهاری و روز مبادا لاف میزنید.
>>> چرا تصوير ملكه ثريا در پهلوى شاه امان الله نشر نمى شود و از او ياد نمى شود؟
تجدد گرايى با زن ستيزى مانند اب و اتش است. شما كه به كلكانى ميتازيد كى به وجدان و دو رؤيه گى خود خواهيد تاخت ؟
مگر اين نيست كه فقط قوميت امان الله را تجليل مى كنيد؟
مكر شما هنين دو روز قبل نمى گفتيد كلكانى نگذاشت اين سياست ها عملى شود؟ چرا هنوز زنان و دختران تان مكتب نمى روند و انهايكه سنگ امان الله را بر سينه ميزنند از نظر تحصيلات طبقه اناث بدترين شرايط را در منطقه و احتمالاً در جهان دارند.
>>> تاريخ افغانستان تاريخ قومى و سياسى است وقتى ما همين اكنون شاهد جعل هستيم بايد تاريخ كشور بخصوص تاريخ هاى دربارى را يا كه زير نفوذ دربار نوشته اند بايد به ديده شك نگريست
>>> چند چهره تأثيرگذار تاريخ دو و نيم قرنه افغانستان، واقعا پشتون نيستند. احمد شاه ابدالى كه قدرت و سلطه قومى افغانها در افغانستانِ فعلى مديون او است، از طفوليت با مادر و برادرش، جزء حرمسراى نادر افشار بودند. او را چه غلام بچه دربار نادر افشار بدانيم و چه پسرخوانده و يا مهمان دربار او، از لحاظ تربيت و روح و روان، ايرانى و تركمن نادر شاهى است. دولتسازى و جهانگشايى و فتوحات او در هند هم نتيجه همان تربيت است. وگرنه از يك احمد خان قندهارى چنان ظرفيتى ساخته نمىشد.
اين روزها حرف و بحث استقلال افغانستان و اصلاحات امانالله خان است. تمام اين هم تقريبا زير سر محمود طرزى و دختر نيمه سوريهاى او ثريا طرزى است. محمود طرزى از طفوليت در تركيه و شام بزرگ و تربيت شد. محمود طرزى هم از لحظ تربيتى و روح و روان بيشتر ترك بود تا اينكه پشتون و افغان باشد. دوران امان الله خان شديدا در سايه تحولات سياسى و فكرى تركيه شكل گرفت. يك علت ناكامى و فرجام تراژيك و كميك اصلاحات امانى، همين روح و روان غيربومى محمود طرزى بود. او بدون توجه به خصوصيات بومى افغانستان، با تصورى كه از تركيه و مردم تركيه داشت، دقيقا همه چيز را از تركيه موى به موى مىخواست تقليد و در جامعه قبيلوى افغانستان پياده كند. اين تقليد ناشيانه مردمى را يك پارچه ياغى ساخت كه وحشت سركوب خونين عبدالرحمان هنوز تازه و بهروز بود. تقليد كوركورانه و غفلت از بومىسازى پديدههاى بيرونى و نديدن واقعيت افغانستان، تا هنوز در افغانستان يك معضله است.
محمود طرزى در تئورى پردازى اصلاحات امانى نقش اصلى داشت و بلاهتى را كه در رفتار امان الله خان ما مىبينيم، بيشتر نمايش عملى همان بلاهت تئوريك محمود طرزى است. حتى انتقال ناقلين به شمال در دوران امانى، بازتاب پاكسازى ارامنه در تركيه و تركىسازى اقليتهاى قومى در دوران آتاتورك و پانتركيسم دوآتشه او است.
رسوايى اصلاحات امانالله ريشه در همان ذهنيت بيگانه محمود طرزى دارد. در واقعيت، افغانستان تركيه نبود، پشتونها ترك نبودند، امانالله، آتاتورك نبود، محمود طرزى درك روشن از اصلاحات در افغانستان نداشت و ملكه ثريا هم از توسعه و ترقى، فقط عريان كردن سر و ته خود را مىفهميد و درك عميقتر از آن نداشت.
تا هنوز هم درك خيلى از روشنفكران افغانستان از ترقى و توسعه، شرابخورى، بىمبالاتى در روابط جنسى و گوشت خوك خوردن است. خيلىها كه مخالف رشد و توسعه هم هستند، همين برداشت را دارند.
>>> کدام آزادی بیادر در زیر پای پاکستانی و طالب
>>> گفته بالا به ملت افغان صدق ميكند، نه به رهبران ان.
>>> در مراسم بیست و هشتم اسد
ما ملتی هستیم که سلحشوری و مبارزه را از پدران و نیاکان خراسانی خویش به یادگار بردیم و بیگانه ستیزی ما نه 97 سال، که صدها سال است ادامه دارد و خواهد داشت...
>>> آيا پشتون
پرست ها نميگويد اين روز حرام است جشن باشد
>>> سیاست ناقلین امیر امان الله خان با صدور {نظامنامه ناقلین به سمت قطغن زمین مصوب مورخ "..." قوس 1306 هجری شمسی} دوران جدید استبداد, غصب, تجاوز و زورگوئی را در برابر بخش اعظم جامعه افغانستان به مثابه شهروندان لعنت شده صبغه قانونی بخشید. در اثر این حکم امیر امان الله خان صدها هزار جریب بهترین زمین های حاصلخیز مردم قطغن و تورکستان توآم با آب آن مصادره غاصبانه گردیده و برای ناقلین مشرقی و جنوبی تقسیم گردید. با براه انداختن این پروژه ظالمانه, مردم مناطق مغصوبه مصئونیت خود را از دست داده و دیگر صاحب مال و منال خود نبودند. در عقب زورگوئی های ناقلین ماشین سرکوبگرانه ساختار نظام وجود داشت که کسی در مقابل یک فرد ناقل جرآت ادعای {مال من است} را نداشت و بزودی بیرحمانه سرکوب میگردید که درس عبرتی برای دیگران هم باشد. امان الله خان بنای این استبداد را گذاشت و اخلاف او تا آغاز جنگهای بین القومی در مدت تقریبآ شصت سال این سرکوبگری را ادامه دادند.
سوختاندن دهقانان سرپل توسط اسحاق زائی ها و جنایات محمد گل مومند میتواند مثالهای کوچک اما بارز این مدعا باشد. متآسفانه که استبداد تاریخی برای امروز رنگ دیگری به خود گرفته و به شکل دیگری اجرآ میگردد.
هدف از یاداشت فوق اینست که کارنامه های نیک و بد هر شخص, هر دوره و هر نظام همانطوری که هست یادآوری شود تا باشد برای آینده سازان نیز پندی شود که با شکستن یک قلاده, قلاده دیگری را در گردن مردم نآویزند که تاریخ دیرگیر اما سختگیر است. همه مردم افغانستان اعم از پشتون, هزاره, تاجیک, تورکمن, اوزبیک, پشه ئی, نورستانی, ایماق, عرب و دیگر ساکنین این سرزمین وارثین مشترک و برحق این مرزوبوم هستند. زندگی شرافتمندانه و انسانی زمانی میسر خواهد شد که حقوق و وجایب همه یکسان بوده و همگان در حق خود عادلانه صاحب شوند و هیچ قومی از اقوام افغانستان زورگوئی, اضافه خواهی, برتری طلبی نکند. صرفآ و صرفآ آنوقت وطن آباد خواهد شد. تجربه تاریخی بیش از صدسال نشان میدهد که {در خرابه های بدبختی یک قوم, خوشبختی قوم دیگر بنا نخواهد شد}.
با احترام
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است