مهمترين ويژگى ساختار اجتماعى و فرهنگى
 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۵۶    ۱۳۹۶/۶/۷ کد خبر: 137926 منبع: پرینت

تكثر قومى و تنوع مذهبى در افغانستان مهمترين ويژگى ساخت اجتماعى و فرهنگى آن به شمار مى رود.

به حكم تحليل و تجويز جامعه شناختى اين چندگانگى و به عبارت ديگر پارگي هاى اجتماعى بايد در آيينه نظام سياسى و بافت قدرت بازتاب بيابد تا هم نظام سياسى و نهاد دولت به ثبات برسد و هم زمينه براى توسعه جامعه فراهم شود.

تغيير استراتژى تحميلى آمريكا و تدوين راهبرد جديد اين كشور كه مركز ثقل آن اعتراف و به رسميت شناختن اين تنوع و تكثر در مقام ثبوت است، مستلزم ايجاد قواعد حقوقى تازه براى تسهيل شرايط بازيگرى نخبگان جامعه در مقام اثبات مى باشد. به تعبير ديگر تا وقتى سازوكار و مكانيسم قانونى براى بازيگران منسوب به گروه هاى قومى مختلف در جامعه طراحى نشود و تدوين، هيچگونه تغييرى در وضعيت موجود پديد نخواهد آمد و بحران هاى گوناگون كشور كه معلول متغير مستقلى به نام "تمركز قدرت" اند، همچنین به سوى تراكم شدن پيش خواهند رفت.
لذا كنشگران حوزه مقاومت بايستى ضرورت تمركززدايى را نه صرفا مفهومی بلكه شهودا بدانند و تحقق آن را در چارچوب نظام فدرال پى بگيرند.

عبدالله پیمان


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
ساختار اجتماعی
تکثر قومی
نظرات بینندگان:

>>>   همه از جاسوسان در درون نظام حرف مي زنند، اما هيچ كس جرأت افشاي چهره هاي منحوس و گرفتاري شان را ندارند.
اما حالا؛ جاسوسان را حتا جوالي هاي سر سرك هم مي شناسد كه كي ها هستند، اما ديگران هم چشمان شان را بسته اند و هم گوش هاي كَر شان را پنبه زده اند!

>>>   پشتونها در ادامه سلسله ی جفا ها و خیانت های شان در حق این خاک طی دو صد سال گذشته امروز مرتکب خیانت بزرگ ملی دیگری شده اند و آن عبارت از ممانعت از آغاز روند توزیع شناسنامه های الکترونیکی است. اینها از خراسان اوغانستان ساختند و از اوغانستان سرزمین جهل، فقر، عقب مانده گی، ترور و وحشت ساختند اما هنوز هم قانع نیستند.
کدام مملکتی را در جهان دیده اید که شمار جمعیت ساکن آن معلوم نباشد، اتباع آن شناسنامه نداشته باشند و سرحدات آن نامعلوم باشد؟

>>>   آنهایی که به سیزده دلیل اوغانیت را به عنوان هویت شهروندی، که همان هویت سیاسی است می‌پذیرند و در این راه سینه سپر می‌کنند، نباید فراموش کنند که این اقتدار سیاسی و هویت سیاسی است که هویت فرهنگی را رقم می‌زند و آن‌را سمت و سو می‌بخشد. حال این سنگین‌کله‌ها بیایند و بگویند که در کجای این هویت افغانی (اوغانی) جایگاه رودکی، مولانای بلخ، حافظ، بیدل، سعدی، جامی، سنایی... یا باختری، عاصی، شبگیر پولادیان و صدها دانشمند و عالم در این حوزهء تمدنی و این سرزمین، تعریف می‌شود!!! هویتی را که این آقایان به ما ارزانی می‌دارند، بستر فرهنگی دیگری را برای خود اصل می‌داند و هیچ ربطی به ما ندارد. اینها مگر سرحد این خط‌کشی های سبکسرانهء خود را می‌دانند و یا این‌که فقط صفحه سیاه می‌کنند!

>>>   بحران هویت
من از کدامین سر زمینم ؟ نمیدانم اما اینقدر دانم که نام سر زمین من مهد طلوع خورشید بود . نمیدانم کدامین دیوی پلیدی از کدامین سمت ناپاکی شبی بر خواست ، شبی بر خواست با تعبیر کابوس نامیدی اش با تغیر سرنوشت نابودش ، با تقدیر پلید نا معلومش نام زاد گاهم را دزدید. من از کدامین سر زمینم من به چی شهره افاقم ؟ نمیدانم اما میدانم که سرزمینم به مهد تمدن آریایی شهره بود . نمیدانم کدامین اهریمن از کدامین لانه شیطان بر خواست کشورم را به لانه دحشت افگنی و زن ستیزی شهره ساخت .
نمیدانم نمیدانم نمیدانم که دانستنم جرم است، جرم در شهر که بی ندانستن نمیشد یک روز را شب کرد .حالا همه نمیدانند گر بدانند دشمن" وحدت" اند دشمن وحشت اند .
یکی بیاید بمن بگوید من کی ام؟ نام کشورم چیست؟ در کجایم؟ حریم وطنم کجاست؟ دیوار خانه من چرا نا هویداست؟ من کیم نمیدانم اما اینقدر دانم که از سلاله رندانم که سده هاست در قید زندانم بجرم رندی و خرد ورزی گذاشتندم گوشه ای میدانم .
من نمیدانم کسی ناکسی نام حیوان درنده ای را روی کشورم گذاشت . تخم نفرت در دل محبت پرور همه کاشت . این چی نام نا منحوثیست ، این چی لقب شرم اوریست که با بردنش در دنیا رسوا میشوم ، تنها میشوم ، مایه خجالت و در د سر ها میشوم . مرد م از من در گریز مثل اهوی تیر از بهر این نام بی تمیز .وای خدایا این چی ظلمی بود که برما روا داشتی چرا اینکار را در حق مار ها نگذاشتی .ما مگر از مار هم زهریتریم که مایه هراس هر با هنریم ؟
نمیدانم که چیم در بند کیم بکجا میکشاندم اما اینقدر دانم که گروی دجال یک چشمم که جز تاریکی از هر نوری میترسد .من را و فرهنگم را بگروگان در عجله شیطان برده است . نمیدانم که کدامین مرد با ایمان از پس این شیطان بر خواهد امد . مغز فرهنگ من شده غذای مار های این ضحاک .کجایی ای کاوه برهانم از دست این یاوه .ای درفش کیانی تا کی تو پنهانی تا کی . نبودت کشنده است برای بودن من ، رنگ درفش ساختکی رنگ لباس دختر کوچیست. تو کجایی ای باورمند سپیدی .من بی تو میمبیرم ، استخوانم فریاد کمبود ترا تا به کهکشان با خاکسترش فریاد خواهد کرد.
نمیدانم با کی هم دستر خوانم اما میدانم که بعد خوردن نان لگد زند به نمکدانم .ای همشهری بیا دمی تامل کن ، سر در گریبان بنه و قبول کن که من انم که بتو سخن گفتم ،به لفظ دردری هموطن گفتم .اما تو جوابم دادی به چوب و نیزه، به خاک و سنگریزه .بیا دمی تامل کن بدان که من بتو اموختن طرز سخن گفتن شیوه نوشتن را اما تو در مکتب به روی من بستی تا کجا چقدر پستی . برای دخت تو برای بخت تو برای دشت سخت تو من سینه سپر کردم من شبها را در کوه بسر کردم ، از جان گذر کردم اما تو فروختی دخت من اما تو سوختی درخت من بیا دمی تامل کن ببین که من کیم در کجایم تو چی هستی ، چرا هستی.
ای برادر با یک چشم و یک گوش کر تا کجا میخواهی که نشناسیم تا کجا میخوهی که نه بینی ام .من کیم .پدر من اولین ینیانگذار قانون برابری حق آدمی . پدرم فرشته تمام، دشمن نیروی اهریمنی . من ا ر سلاله کوروشم گر نمیدانیم بدان من سراسر هوش همیشه در خروشم .
من تاجیکم از سلاله ال سامانم نه افغانم که داغانم نه از تبار زاغانم .من از تبار سپید پوشانم چرا اسرار داری ؟ چرا تهمت ناحق بمن گفتار داری . بیا دمی تامل کن من هم ترا دوست دارم برابر مثل برادر اما نه افغانم ، نه افغانم ، مکش ازین بیشتر داد و فغانم .

>>>   همين که حاکمان پشتون از فدرالى مى ترسند چيز خوب است.
نظام سلطنت درانى امپراطورى فدرالى بود و موفق هم بود وى فدراسيون قوم وقبايل پشتون راساخت که پس از مرگ اش يوسفزى دولت فدرالى را در کندهار ترک کرد و گفتند سنگ ابدالى ويا نونام درانى ارزش ندارد.
سنگ در زبان شرين پشتون قرارداد توافق و پیمان عهد یا میثاق معنى مى دهد! سنگ ماندن صلح کردن

پس نظام فدرالى چست?
فدراسیون و کنفدراسیون
چندين فدراسیون = کنفدراسیون
فدراسیون (از واژه لاتین fœdus به معنای توافق و پیمان عهد یا میثاق)

حکومت فدرال در فرهنگ سیاسی به اتحاد چند کشور یا چند ستانى و استانى
حق خودمختاری و خودگردانی داخلى ولی امور خارجی زیر نظر فدراسیون است.

کشورگان یا کنفدراسیون (فرانسوی جمله زبانهاى رومن يا لاتينى است: Confédération) اتحادیه‌ای مرکب از چند ایالت خودمختار یا کشور است که با حفظ حاکمیت خود برای نیل به اهداف مشترک، امور سیاست خارجی و دفاعی را در یکی از ایالت‌ها یا کشورها متمرکز می‌کنند.

کنفدراسیون بر خلاف فدراسیون، دارای یک قدرت مرکزی نیست که بر شهروندان همه دولتهای متحد فرمانروا باشد، دولتهای عضو، در سیاست داخلی و خارجی خود آزادند.
امريکا شمالى يانکى ها و مردم جنوب امريکا نخست کنفدراسیون ساختندو پسان اتحاد ممالک ايالات متحده.آلمان اول ملک الطوايفى بود هر کشور از خود شاه داشت. کنفدراسیون آلمان از سوى کانسلر رهبرى مى شد و قيصر مانند شاهنشاه بود. آلمان اتحاد ممالک آلمانى زبان بود.
هالند بلجيم سويس اطريش کشورهاى اتحاد ممالک است.
آلمان تقسيم شده وحدت خود رامانند کشور تقسيم شده پشتونها نخواست بلکه وحدت آلمان در اتحاد کشورهاى اروپايى
آلمان از کله استفاده کرد حاکمان افغانپشتونپتان از پانقراس شکم خودکه آن هم را طالبان انتحار و انفجار داد.

هيچ يک رييس جمهورحق ندارد در مورد تجزيه پاکستان گپ بزند واگر از سوى جامعه جهانى وپاکستان گوشمالى مى شوند.
نظام فدرالى توصیف یک سیستم حکومتی است سه بر چهار و حتى تقريبا کل جهان
سيستم فدرالى دارند. فدرالیسم اروپایی , فدرالیسم آمریکایی فدرالیسم استرالیا, فدراسيون روسيهفدارليسم کانادا, فدراليسم يوگوسلاوى را اتحاديه اروپا پاشيد, چين حکومت مرکزى دارد و لى به کانتونهاى زياد تقسيم شده است.امريکا عليه نظام فدرالى نيست بلکه عليه نظام سوسياليستى فدراليستى و کنفدراليستى شوراها بود. قوم خودخواه افغان هر چيز را غلط تعريف مى کند و مى گويد فارسى و درى دو زبان است.
البته که خوانندگان گرامى ميدانند که سرويسهاى انترنيتى برگردان کننده وجود دارد شما متن فارسى و يا درى راميتوانيد به زبانهاى ديگر برگردان نمايد ىپس چرا گوگل پشتو دارد و درى ندارد?

>>>   همیشه نباید "وحدت ملى" به هر قيمت سرمشق حکومت باشد. اتحاد٬ توافق قراردادهاى اجتماعى و فرهنگى اقتصادى پيراموناهداف مشترک مهم هستند. دولت اهداف مشترک ملت هارا بر اساس تمدن و فرهنگ جستجو و همه مليتها سرآن توافق کنند. موافقت بر اساس منافع مشترک موافقت بر اساس منافع ساکنان، موافقت بر اساس شهروندان آن, رفاع و تقسيم قدرت سياسى تقسيم عادلانه منابع انرژى واقتصادى و تضمین آن. کشورهاى مدرن کدام کلمه وحدت ملى را نمى شناسد و اما عدالت اجتماعى بدين معنى "عدالت اجتماعى" همبستگى . طنز است اگر گويم "وحدت ملى" را تقويه مى نمايم. افغان نام ملت در قانون اساسى کرزى
تاکيد چارده مليت و زبان را کرد "افغان" چه افـغان چه غيرافـغان.
قانون اساسى بايد اساسات حقوق ملل وحقوق خلقها و حقوق بشر را زخمى نکند. امروز ديگر حتى متفکرين پشتون اعتراف کردند که نام زبان فارسى در افغانستان "درى" وهر دو نام يک زبان است. ولى رسميت بخشيدن دولتى زبان حق بشرى مردم که به زبان مادرى خود فارسى مى ناميدند و مى نامند و خواهند ناميد نقض حقوق بشرى شده اند. حتى نام خلقها ويا نام مليتها را تغير دادند. هزاره و ازبيک و تاجيک که از سوى حاکمان افغان قتل عام شد افغان ناميده شدند. امريکا و اروپا و استرالیا و کاناداکه گودىهاى کوکى خود را کاغذپيچ با فراشوت ويا قاره پيما به گرده هاى مردمان کشور قانون ملل و حقوق بشر را خود نقض نمودند. ولى خليلزاد و زي ها قانون باداران را نقض کردند.

از آنجا که عبدالرحمان خان، که شاهرگ اش در قطره چکان انگليس بسته شده بود موفق به وحدت حتى اقوام افغانيه هفت برادر پشتون بارکزی و محمدزی, احمدزی , یوسف زی ...نشد چه رسد به مليت هاى غير پشتون

آرامى نسبی کشور نامنهاد "افغان ستان" در سال هاى ظاهر شاه ، به ویژه به دلیل روشن گري فارسی زبان ها و سلسله روشن شده محمدزی پشتون فارسی زبان که به دنبال بهره برداری از درگیری ها، بحران ها و رقابت هاى ها میان نظام سرمایه داری ایالات متحده امريکا و نظام سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی استفاده نمود و از برکت همين رقابت و خواستهاى مبارزات آزاديخوهايى و دموکراتيک توانست مزایای از سرمايه هردو بچسد و یک دولت متمدن حداقل ساخته شود که فساد ادارى را نقاب "قانونى" داده شود. چنان که داودخان اين "نيوتراليت" خنثى بودن Neutral country را از نگاه دخانيات مورد نطق عالمانه خود قرارداد: "من سگرت امريکايى را با گوگرد روسى دود مى کنم"

افغان ستان همیشه تجزيه و تقسیم شده است . خود همين سرزمين از "ممالک ايران" و توران تجزيه و تقسیم شد. نقشه کاتب چلبى و نقشه ابراهيم متفکريان (متفقره) ترکى و نقشه ايران و توران از ردولف اشتينر آلمانى 1845 .

نه تنها سیاسی تقسیم شده بلکه از لحاظ زبانی، ملی، فراملى و مليتى ، قومی، مذهبی و اقتصادی نیز جدايها وجود دارد.

این کشور از لحاظ جغرافیایی تقسیم شده است. پیش از آبادى گذرگاه سالنگ ، این کشور به چند بخش تقسیم شده بود. یک کمی برف مسیرها و جاده هاى های منطقه را از منطقه دیگری جدا می کند. به کرزى در خارج احد اقل "شهردار کابل" مى گفتند. به احمدزى در خارج "شهرکدار" ارگ مى گويند.

خان فلانى خان !
يک لطيفه :پادشاى رفت نزد خياط وگفت که کليه لباسهايت که تا اکنون دوختى ناکارآمد بودند وى اطاعت نمود و گفت سرورم من برايت يک لباس عالى مى دوزم که تمام رعيت خوشحال و شادمان شود . شاه هر بارى که آمدندى تاخياط بديدندى که تار و سوزن بالا و پايان کردندى وانگار لباس دوختندى. شاه گفت لباس کجاست? واين لباس را بزرگان و رادمردان و خوبان مى بيند و اشخاص کوچک نمى بيند . بلاخره شاه آن چه که خياط انگار لباس گفتندى بر تن شاه کردندى.همه رعيت و نوکران شاه مانند ببرک کارمل هورا هورا افغان کرد که پادشاه چه خوب لباس برتن دارد اين چنين پژواکها به کل ارگ کردندى.در همين هنگام اوج آوازها پرصدا و سرود صداى معصومانه کودکى بلند شد: کدام لباس? شاه لخت و لوچ است!

اکنون ضرورت بر صداى معصومانه کودکى است که بلند گويد:
* کدام ملت?
* کدام وحدت ?
* کدام وحدت ملى?
* کدام حکومت ملى?
* کدام وحدت حکومت ملى?

حاکمان افغان ملت همه مليت ها را بازى داديد. لطفن خود را خو بازى ندهيد!!!
پلوراليسم و کثرت گرايى با پيمان و توافق همگانى عاقلانه و خردمندانه بهتراست از وحدت ملى و قومى!

>>>   فدارليسم از ديدگاه توازن و وزن بردو گونه است:

I- فدرالیسم متقارن
صدراعظم هاى Bundesland 16 ممالک فدرال آلمان و ٥٢ ايالات متحده امريکا وغيره از طريق انتخابات و راى آرار مستقيم و آزاد گزينىش مى شوند.

II- فدرالیسم نا متقارن
فدراليسم هند از اين رو نا متقارن است که در يگان کشورهاى فدرالى نيمه قاره هند نخست وزير و يا استاندار درصورت عدم آراى ٥٠ به جمع يک انتخابات دولت مرکزى استاندار را به عنوان فرماندار موظف مى سازد.

شايان يادانى است که استانداران ايران انتخاباتى استند و نه فرمانى مانند يک حکومت نا متقارن!
symetric = متقارن
asymetric = نا متقارن
normal= نورمال
anormal= غيرنورمال


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است