افسوس که به دامن دشمن هجرت نمودیم...
 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۳۷    ۱۳۹۶/۱۱/۳ کد خبر: 145401 منبع: پرینت

افسوس كه ازفرط سرا سيمگى ها و عدم تجارب سياسى، مكان هجرت مانرا نشناختيم.

رويدادهاى غير مترقبه را هيچكس نمي تواند پيش بينى كند و يا فرداهاى را براى دوام زندگى و تعيین مسير اينگونه حركت ها و رويدادها ترسيم نمايد.
من از آغاز سال ١٣٤٨به بعد در نظام سلطنتى و جمهورى تحت زعامت سردار محمد داووخان شهيد در نقاط مختلف كشور ماموريت داشتم و در پهلوى كارهاى دولتى با وجود سن و سال كم، اهل مطالعه پرت و پريشان و صاحب قلم شكسته و منبر بودم.

امروز و فرداى سياسى را چندان نمى فهميدم و بنابر اقتضاى سن، حرف هاى پرپيچ و تاب سياسى هم داشتم كه به حكم فطرت ازلى در تركيبات روحى هر انسانى وجود دارد و من كتمان و پنهان انرا صواب نمى ديدم. توشته هاى تيت و پراگندهء منظوم و منثورم نيز در جرايد و مجلات كشورم و حتى در روزنامهء معارف و مدنيت تاجكستان زير نام اصلى و نام هاى مستعار به چاپ مي رسيد. قسماً شاهد امواج مبارزات راستى ها و چپى ها در سرزمينم بودم و هرگز نتوانستم كه خود را قانع سازم تا به جرياناتى تعهد و التزام داشته باشم.

تماس با سفارت ها هرگز مجاز نبود و مراوده با سفارت ها در سطح ديپلوماتيك صورت مي گرفت.
باخارجى ها بر خورد اخلاقى مي كرديم، فرهنگ عالى و سنت هاى پسنديدهء ملى و احساس عالى وطن دوستى داشتيم.
مناسبات ما از بدو تجزيهء سر زمين پهناور هندوستان و تشكيل حكومت پاكستان هم در سطح بين المللى و هم در سطح ملى و منطقوى باكشور نو تولد پاكستان تا اندازهء تيرگى داشت كه مي گويند (نمايندهء ما در ملل متحد درخواست عضويت پاكستان را به ملل متحد با پشت انگشت ترديد زد).
در بازار ما متاع پاكستانى بى رونق بود و رفت و امد ها به ندرت به روى ويزه صورت مي گرفت.

كشور ما در و ديوار داشت و ما مالك اين سرزمين بوديم. مناسبات همسايگى ما به اندازهء تيره بود كه سالخوردگان مي گويند، سردار محمد داوودخان در سال ١٣٣٦ امر سفر برى و جنگ با پاكستان را صادر نموده بود كه قواى عسكرى ما در غنى خيل مستقر شده بود و بالاخره با تدبير و تامل از حمله نظامى به پاكستان انصراف به عمل امده بود.

مردم ما كه در انزمان به اندازهء امروز درك و فهم افاقى سياسى نداشتند اما بصورت عموم چندان ذهنيت مساعد نيز نسبت به همسايهء جنوبى مان نداشتند.
در عصر نسل ماهم سال ها اذهان مكدرى وجود داشت تا اينكه ستارهء بخت ملت افول كرد.
واژگونى بخت ما زمانى آغاز شد كه سردار محمدداؤود خان مستغرق جنون قدرت شد و نظام شاهى و ادارهء مجرب افغانستان را كه حاصل سال ها تلاش مديران دلسوز و وطن دوست افغانستان بود، واژگون كرد.

مديران وزيران و صدر اعظمان كشور ما اهل و عيال و نورچشمى هاى شانرا به كشور هاى خارج نمى بردند و از پول دزدى از سرمايهء ملى و پول هاى خيرات به كشورشان نازدانه هاى شان را تغذيه نمي كردند، حتى كسىكه خانم خارج داشت به كرسى وزارت راه نمى يافت.

از نظر من نوع نظام براى ما اب و نان نمي دهد بلكه برنامه، قانون پذيرى و وطن دوستى و از همينگونه حرف ها و حديث ها عناصر پيشرفت جامعه اند.
لندن، هالند و ساير كشورها در سايهء نظام شاهى زندگى انسانى دارند كه مويد قول من است. اما ما افغانهاى آماتور هستيم كه به دهل ديگران پا مي كوبيم و به محتوى توجهى نكرده دنبال انتخاب عناوين جالب هستيم.
در نظام سلطنتى نسبتاً تشاويش شخصيت هاى سياسى كمتر بود با وجود انكه قضاياى قابل بحثى وجود دارد اما با انهم سلاخى ها و سلاخ خانه هاى وجود نداشت.

ما بايد بپذيريم كه هر حكومتى بايد داراى انظباط قانونى باشد وگرنه اداره و حكومت يعنى چه؟
عصر ما عصر عمر ابن عبدالعزيز نبود كه ميش و گرش از يك چشمه اب بنوشند و يا نظام ما تشابهى با نظام هاى افسانوى داشته باشد.
در نظام سلطنتى كه پادشاه باتجربه و شخصيت ملى كشور ما انرا اداره مي كرد علايمى ديده مى شد كه رشد طبيعى كشور ما را به سمت و سوى مطمين بكشاند، اما در نظام جمهورى سردار محمد داؤود خان با وجود پلان هاى بى سابقه و تلاش هاى مستمركه تا امروز نتيجهء مشهود دارد از لحاظ سياسى ان ارامش و اطمینانى وجود نداشت و حتى سخن چينانى در كنار ریيس جمهور وجود داشتند كه اسرار درون را به بيرون مي كشيدند.
دلهره و تشويشى براى احزاب خارج از حكومت پيدا شده بود كه قسماً مجال و زمينهء تنفس ارام راگرفته بود.

يك عده از سران جريان ها در درون نظام بودند و تعداد ديگرى فعاليت هاى شان را زير زمينى ساخته و با لبان خشك و خاك ماليدهء شان اين سو و ان سو مي رفتند تاشب و روز شان به غنيمت بگذرد.
اما تعداد ديگرى هم بودندكه قسمتى از جهان پهناور را سرزمين خود دانسته حدود و مرز سياسى و جغرافياى را براى تعميم عقيدهء خويش نمى شناختند.
اين گروه كه هنوز هم از تجربهء سياسى و حكومتدارى بى بهره و به اصطلاح (يك مبارز كتابى و احساساتى) بودند احساس خطر نموده زنده بودن خود را نسبت به زنده بودن ملت ترجيح داده بدون مراجعه به تاريخ مناسبات دوستى و دشمنى افغانستان زير شعار (اسلام مرز ندارد) به خانه هاى كسانى پناه بردند كه ايشان درسايهء بدنهء نظام باقيماندهء انگليس ها زندگى مي نمايند و در محاكم شان قوانين انگليس حكم فرما است.

ذوالفقار على بوتوصدراعظم پرتوان باكستان كه از خدا مي خواست مزدور و يا خبر رسانى را از افغانستان استخدام نمايد و انرا به دخمه هاى isi آشنا بسازد، بدون تلاش ها و مصارف استخباراتى، دسته دسته كسانى را در اغوش كشيد كه از حكومتدارى و سياست يك قلم بى بهره و با يك شعارهاى تند اعتقادى سرزمينى را كه مردم شان فقط كلمهء شهادت را مي خوانند قلمرو اسلام دانسته و شبكه هاى استخبات و كرنيل هاى خانه برانداز انجا را دوست و همراز و ياور و غمخوار خود پنداشتند.

هيهات هيهات، خدا كار ملتى را به دست ناكرده كاران سياست هرگز نسپارد.
در اينجا يك قصهء مشهور به خاطرم گذشت كه :
مي گويند، روزى مردى در يك جنگل براى شكار رفته بود از قضا باشيرى رو در رو گرديد و به جانب درختى دويدكه در چند قدمى اش و در ساحل بحر قرار داشت، تا اينكه از خطر ضرر شير در امان بماند، مرد در نيمهء درخت بالا شده بود و چشمش به قسمت فوقانى درخت افتاد كه مار بزرگى دهنش را باز كرده به جانب ان مرد بانك مي زند. يكطرف ترس مار و يكطرف هراس شير، ان مرد را چارهء نبود جز اينكه ناگزير خود را به آب گوشهء بحر انداخت تا راه نجات پيدا نمايد از قضا در انگوشهء آب، نهنگى خوابيده بود و انتظار لقمهء را مى كشيد كه ناگهان روزى ان از فراز درخت مستقيماً در دهان افعى افتاد و آن مرد خوراك ماهى شد.

مردم ما راهم ناكرده كاران چنان كردند كه ما تا امروز راه نجات مان را گم كرده ايم و در شكم ماهى دست و پا مي زنيم.
اي كاش كه رفتگان ما از كشور شان، به جاى اينكه به خانهء دشمن پناه ببرند و تعدادشان هم از شمار انگشت بيش نبود، به كشورهاى ديگرى مي رفتند كه زمينهء تامين رابطهء مردمان ما را دسته دسته به سازمان استخباراتى isi مساعد نمى ساختند تا اينكه امروز يك بدنهء از يك ملت عظيم و داراى تاريخ بحيث سرباز و جاسوس در خدمت ايشان قرار نمي گرفتند.

من با اطمنان به شما گفته مي توانم كه استخبارات بيرون از همان تاريخ نسبت به قضاياى كشور ما دست باز يا فتند كه مردمان ما به نام (مقدس جهاد و هجرت)
دروازه هاى انان را دق الباب كردند و در تخريب كشور شان برادران پاكستانى شانرا همراز و همراه و همسفر خود دانستند. همچنانى كه در يك بر ههء زمان درجناح ديگرى حاكم بر كشورما ن نيز عين انديشه وجود داشت.
اين عيب و كمبود تجارب حكومتدارى بود كه ما تا امروز در بستر غم نشسته ايم و اعمال خود را فراموش نموده همهء مظالم را معاذالله از جانب خدا مى بينيم.

انانى كه مي خواهند بر اريكهء اقتدار تكيه كنند، بايد سخت متوجه باشند كه حكومتدارى به شوق نمي شود، به دانش و بينش و عشق وطن دوستى نياز دارد.
من اشارات كوتاه نمودم تا مطلب را در چند جملهء كوتاه به تصوير بكشم.
حالا هرچه كه در اين ملك گذشته گذشت و مربوط به يك نسل است اما نبايد نسل امروز و فردا كه به مراتب متفاوت تر از نسل ديروز اند، با ديدن خانه هاى كلان و درجن هاى موتر و چكمه داران بيچارهء محروم از تعليم و تربيه به دنبال سراب بدوند.

توجه كنيد كه درپاى ارباب (زور و زر و لندكروزر) سر خم نكنيد تا مردم تان باذهن باطل و پيوند زده با اعتقاد، كه گوئيا (همه سرمايه هاى حرام و اقتدار نامشروع را خدا داده است) در هالهء از اوهام و ستايش طير موتر و دسترخوان پهن پوچ مغزان قرار نگيرند.
باور داشته باشيد كه نتيجهء اشتباهات نسل ديروز سبب مصيبت امروز ما است به يقين گفته مي توانم كه نتيجهء اشتباهات امروز شما سبب پريشانى و بد بختى هاى نسل هاى فردا ى اين سرزمين خواهد بود.

عبدالجبار تقوا


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
پاکستان
افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   محترم تقوا صاحب:
تحلیل شما واقعا خوشم آمد . بیطرفانه قضاوت کرده اید . همیشه پیشنهاد داده ام که نویسنده های ما تنظیمی و قومی وسمتی تحلیل نکنند . یک تعداد خودشان به چشم سردزدی و چور وچپاول وخونریزی و بدناموسی را دیده اند. دیده اند که در سر مردم میخ های شش انچ کوبیده شده . زمانی رقص مرده خیلی مشهور شده بود . اما باآنهم بعضی نویسنده ها ازجنایات که در دهه های قبل صورت گرفته خورا طرفه میزند گویا هیچ چیزی نشده ومردم همه کوراست .
حالا ازشما ممنون که حتی راه بیرون رفت ازین حالت را گفته اید. من هم به نوبه خود میگویم که تیر په هیر.
بعد ازین نسل های که فعلا زندگی میکنند کوشش کنند تا آینده را برای نسل بعدی خراب نکنند غیر ازینکه خراب نکنند تسهیلات زندگی خوبرا برای نسل آینده فراهم سازند که البته این وظیفه ایمانی وانسانی واخلاقی هر مسلمان است. از خداوند متعال میخواهیم که تمام ملت افغان را درین راستا توفیق عنایت فرماید. بازهم ازشما ممنون.
انجنیر قیام الدین

>>>   جناب تقوی از جنایت های خلق و پرچم چشم پوشیده گذر کردند نکند با آنان هم فکر و هم عقیده اید. خیانتی که این مزدوران کمونیسم با تجاوز ارتش سرخ بی پدر و مادر در حق مردم ما روا داشتند در تاریخ سابقه ندارد. لطفا رسالت قلم را که همانا بیان حقیقت باشد، آلوده به اغراض شخصی و حزبی نسازید. نیش قلم تان خواسته یا ناخواسته به اسلام رسید. عاقبت بخیر باشید.

>>>   از زیر باران گریختند وبزیر ناوه رفتند

>>>   نسان ها توانایی تحلیل های علمی، روش های پیش بینی شده، نشان دادن وقایع، واقعیت ها و چشم اندازهای آینده را دارا ا ند.
روشهاى آينده شناسى روش خلاقى علمى است (یونان: Heuristic)روش های اکتشافی اند. روش های اکتشافی خلاقانه هستند که با جادوگر ى و فالبينى و استخاره سروکار ندارد، اما روش های تحقیق آینده و وضعیت در آینده؛نظريات مثبته همچو " اگر - پس" جمله اى اند.
* اگر ماه و زمين خور شيد در دقيقه معين برج يک روز سال باهم در رديف معين قرار گيرند. آفتاب گرفتگى ومهتاب گرفتگى. با ارقام شمارش و حساب و هندسه و فزيک ستاره شناسى و محاسبه حتى ثانيه آن گرفتگى پيشگويى مى شود
اگر عوارض در جهان این باشد، چه اتفاقی می افتد تعداد جمعیت جهان و یا فرسایش آتشفشانی، گرمایش جهانی، تغییرات سیاسی، تغییرات سیستمیک، شکاف بین فقر و ثروت، زمین لرزه
به روند یافتن راه حل رضایت بخش مورد استفاده قرار داد. اکتشافات می تواند میانبرهای ذهنی باشد که باعث کاهش شناختی تصمیم گیری می شود. نمونه هایی از این روش شامل استفاده از قاعده ها اند.
بنابراین، مردم کابلستان و سازمان های آنها، در روزنامه ها و مجلات و در مقالات علمی و تحلیلی ظاهر خان
و پسر کاکا اش (که از چاچه هندى براى عمو فارسى) متوجه پيشگوى خود نموده بودند که آزادى ، استقلال، خودمختاری و خودکفایی مردم را افزایش و وابستگی کشور را تحت رهبری قدرت های استعمار گر جدید کاهش دهد ودولت باید ایده شفقت و برابری را بين مردمان و ملت ها و اقوام گسترش دهد و از برتری ملی و زبانی و مذهبی یک قبیله بالاى مردم ديگرجلوگیری کند.
شهروندان بومى غير افغانتبار افراد مهاجر گفته مى شد که همزبانان آنها در جدايى تجزيه و تقسيم ومرزکشى ايران خاورى توسط انگلستان و روسيه در بين سالهاى 1857 و 1865 جدا شده بودند همان قسم ايکه پشتون ها توسط معاهده عبدالرحمان خان وديورند از هم ديگر جدا شدند.
پشتونستان پشتونستان گفته شد راديو ظاهر خان گوش ها را کر نمود.وات و مات پشتونستان ساخته شد خان هاى دوسره آورده شد رحمان ها و خوشحالها ازپشاور و ختک آورده شد. کانونهاى آموزشى براى پشتونهاى آنسو آباد شد و بورس هاى تحصيلى خارج به غرب وشرق داده شد. به مجرديکه درس تمام مى شد مى بازگشت مى کردند تا سال 1947 به هند و بعد از آن به پاکستان.
بلاخره محمدزايى و باريکزى و پوپل زى و زى و زوى و فرقه مشر و شاروال و اولسوال توريالى و نيگيالى و تورپيکى وژمه ناره و ژاله کنان پوهاند و سمنوال و سارنوال از همان روز اول فرار به امريکاو اروپا و استرالیا کردند و غير پشتون بار کلان نجات از اشغال وطن و استقلال کشور رابدوش گرفتند.
بدین ترتیب بود که در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی و در حال حاضر ایالات متحده و اتحادیه اروپا، از همان جاده ها و بزرگراه ها و فرودگاه های نظامی ساخته شده توسط اتحاد جماهیر شوروی ایالات متحده و آلمان استفاده نمودندو وسایل نقلیه نظامی ٬تانک ها و هواپیماهای نظامی و بمب افگن ها خود را روى جاده هاى خود گشت و گذار دادند و هموطنان ما کشته زخمى ومعلول پناهنده شدند.
در زمان حکومات خاندان طلايى مردمان غير پشتون وبويژه هزاره کشته شدند.
همين سردار ( فارسى براى جنرال) محمد داووخان "شهيد" (به هر کس شهيد گفته نمى شود ) خود در زمان حاکمفرمايى قندهار هزاره کشى بشکل جنايت بشرى وقتل عام انجام داد. ستم ملى در زمان همين فرد ستم ملى در زمان همين فرد ديکتاتور به اوج خود رسيد.
وى مانند غنى کل روانى بود! ظاهر شاه و داود شاه مسوول دوران امروزى اند:تخم نفاق ملى و پشتونپرستى وفارسى ستيزى در زمان خاندان محمدزايى پاشيده شد. حذف فارسى در قانون اساسى ساخته شده با تفهاى جلسه بزرگ پشتونها جنگلى و منگلى در کتابهاى فارسى صنوف با تاليفات عبداله قارى و آصف ماىل به واقعيت انجاميد.دشمنى با پاکستان ميراث همين غداران اند. به فکر پشتونان آن سوى سرحد بودند پشتونيسم در زير بن همين غداران زاييده شد و نقصان شد.پوزشنامه در کانونهاى آموزشى و تقليل معاش در صورت عدم سهمگيرى در کورس پشتو قانونهاى همين خانها اند که لقب خان را و جر را از چنگيز گرفتند.جعل و تقلب بيداد مى کرد تقلب "پته خزانه" و تقلب ملايى در زمان شاه ظاهر وشاهزاده "سرخ" صورت گرفت. ملايى ششصدسال پس از دوشيزه ژانداک "سنبله اورلئان" تقليد شد دزدى شد تقلب شد.
سازمان هاى جهانى اين تقلبات را افشا نمود. يک سند تاريخى در مورد زنده گى سنبله ملايى جنگ ميوند وجود ندارد و پاکستان وانگليس قصد اش گرفت وانگليس ملاله (ملالي يوسفزى) را تقلب نکرد بلکه سندوار به روى کره زمين مشهور کرد.
بطور نسبى امان خان کمى آباد کرد
اما حاکمان پشتون کردند بسيارويران
و تا که حاکمان افغان است در اين راه روان
دوام نخواهد کرد افغان در ستان
چون نام و نشان است بطلان

>>>   نظردهنده چهارم حقیقت را در زبان نثر و شعر به هم آمیختی و جه قلم رسا و زیبایی داشتی یک گزارشگر خوب خواهی شد حتما به پیشنهاد من فکر کن موفق باشی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است