چگونه بازی کردن هم مهم است (عکس)
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۲۷    ۱۳۹۶/۱۱/۱۶ کد خبر: 146148 منبع: پرینت

همه بازیگران حوزه های سیاست، اقتصاد و ورزش به نتیجه بازی نگاه می کنند و اندکی از آنها به زیبا و تماشاگرپسند بازی کردن هم توجه ویژه ای مبذول می دارند که همین جمع اندک استثنا قاعده کلی بازی را شکل می دهند.

زندگی همیشه رفتن برای به نتیجه رسیدن نیست گاهی همین رفتار زیبا و جامعه پذیر خودش نتیجه یک زندگی خوب و قابل قبول است. تصویر رونالدو در کنار عبدالله را برای این قرار دادم که اگر تیم رونالدو در بازی فوتبال گاهی شکست هم بخورد زیبا بازی کردن او از غصه هواداران اش می کاهد. این تنها در مورد رونالدو نه بلکه در مورد بسیاری از سیاستگران، تاجران و ورزشکاران دیگر که به زیبایی بازی می کنند نیز صدق می کند.

روز گذشته وقتی شکایت داکتر عبدالله را از انحصار قدرت توسط تیم شریک قدرت اش دیدم با ابراز تاسف گفتم که این آقا نتیجه بازی را که از قبل به حریف واگذار کرده بود حالا در بد و بی قیافه بازی کردن اش نیز جایی به دیگران نمی گذارد. واقعا از هر چه سیاستمدار تا امروز دیده ام و می شناسم عبدالله بیشتر از هر کسی بد و بی نتیجه بازی کرده است.


عبدالله بازیگران سیاست افغانستان



برنا صالحی

این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
عبدالله
بازیگران سیاست
نظرات بینندگان:

>>>   جالـــــــــــــــــــب!
محمد اشرف غنی متهم به انحصار قدت از طرف
1- داکتر عبدالله
2- داکتر عطا
3-مردم
4- قدرتمندان پیشین
5-احزاب
6- جامعه مدنی
7- آزادی بیان
8- مجتمع جهادی
اگر چنین است پس محمداشرف غنی به کدام روی و جرأت گپ از شفافیت، ملی بودن میزند و مخاطب کی است و چکچک را کی میکند

مخلص شما
سلیمان کته

>>>   عبد الله آن چه را میخواست به دست آورد و در تپ و تلاش بدست آوردن بیشتر ازین نیز است، اگر شرایط برایش مهیا شود.
او بادیگارد احمد شاه مسعود بود و تا وزارت خارجه و ریاست اجرایی دولت و یا ریاست شورای وزیران خود را رساند.
او هم امتیازات مادی و هم امتیازات معنوی را برای خودش کسب کرده است و جهت پلان های بعدی اش برای ریاست جمهوری، هم روابط نزدیک با امریکا دارد هم با اشرف غنی و هم با پاکستان.
یگانه نقطه ضعف او عبارت از روابط گذشته اش با شورای نظار و جمعیت است که در سال های نود میلادی ده گذشته روابط نزدیک با ماسکو ایجاد کردند و در نتیجه پلان صلح بین تاجکان در آسیای میانه بمیان آمد و جلو جهاد بازی در آسیای میانه گرفته شد.
حالا هم اگر او در کدام محفلی داد از جمعیتی بودن و شورای نظار بودن را میزند، خاص بخاطر فریب مردم است.
او بخاطر حفظ قدرت و ارتقا قدرت نه تنها جمعیت و شورای نظار را قربان میکند، بلکه نیم مردم افغانستان هم در حملات انتحاری و جنگ کشته شود، برایش بی تفاوت است و فقط در جلسه کابینه دست بالا میکند و به ارواح شهدا دعا میکند و بعدآ با قوماندان ناتو ملاقات میکند و ضرورت قوای مسلح افغانستان را برای سرباز گیری از بدخشان و تخار و قندوز و بغلان و مزار و باقیمانده سمت شمال رفع میکند و آنها را به جبهات جنگ میفرستد تا کشته شوند.
بنآ داکتر عبدالله در رقابت تنگاتنگ در انتخابات ریاست جمهوری آینده با اشرف غنی قرار دارد و امریکا و پاکستان هنوز تصمیم نگرفته اند که کدام را انتخاب کنند و کدام اش برایشان مفید تر خواهد بود.
عطا محمد نور نیز در قصه جمعیت و شورای نظار و سمت شمال و غیره نیست، بلکه او نیز امتیازات مادی و معنوی خود را میخواهد.
بعد از شکست طالبان بر سر تصرف مزار نزدیک بود بین دوستم و او جنگ صورت بگیرد، اما کرزی و زلمی خلیل زاد که از قدرت مند شدن دوباره او در سمت شمال هراس داشتند، دوستم را وادار به عقب نشینی کردند و به او یک چوکی نمایشی در وزارت دفاع دادند، تا از شر او در امان باشند.
بنأ حالا که عطا محمد نور با دوستم اتحاد میکند، هردویشان در پی قدرت هستند و مسایل قومی و حزبی را پیش میکشند و اشرف غنی نیز بخاطر قدرت خود را در لباس قومی زده است. چنانچه هم خودش و هم خانم اش و هم اولاد هایش در خانه اکثرآ به انگلیسی و یگان وقت به دری تکلم میکردند و خانم و اولاد هایش اصلآ پشتو بلد نیستند.
بنأ هم مسایل قومی را به پیش کشیدن و هم مسایل تنظیمی و حزبی را به پیش کشیدن از طرف رهبران، صرف بخاطر گرفتن قدرت و حفظ قدرت و ارتقأ قدرت است، نه چیز دیگر.
عطا محمد نور در مقابل دوستم در آن زمان، حیثیت انجنیر داود در مقابل عطا محمد نور را فعلآ دارد.
در آن زمان دوستم را از تصمیم امریکا و محکمه بین المللی و غیره ترساندند و مجبور به عقب نشینی اش از مزار کردند، اما حالا عطامحمد نور از هیچ کس نمیترسد و به هیچ کس اجازه مداخله نمیدهد و این موضوع شاید هم تا انتخابات ریاست جمهوری بعدی ادامه پیدا کند و پر های قطعه از سر گد میشود و حالا پر گلبدین نیز شامل آن است و در انتخابات بعدی نظر به شرایط همان وقت تصمیم گرفته میشود.

>>>   دقیق فرمودید .
خداسیز

>>>   چون وقت شان پوره است حالا می خواهد طوری وانمود سازد که خیلی زحمت کشیده تابلکه بتواند پنجاه فیصدی اش را بگیرد

>>>   نام من و تو ، در همه جا ، در همه سو !
باور کنید که برای روشن گشتن و بر سر زبانها افتیدن و رسانه ای شدن نام گرامی « تاجیک» سالهاست - نوزده سال - که زحمت کشیده ایم ، تلاش کرده ایم ، تپیده ایم ، خون دل خورده ایم ، خیلی ملامت شده ایم ، خیلی تمسخر و توهین دیده ایم ، صرف و فقط به خاطر همین که مردم آزاد و بدون ترس بگویند ما تاجیکیم . فقط و صرف به خاطر اینکه بر زبان آوردن نام تاجیک دیگر تابو نباشد، ممنوع نباشد ، باعث مسخره شدن کس نشود. روشنفکر و تحصیل یافته ای تاجیک را چنان شستشوی مغزی کرده بودند که شرمش می آمد که در یک جای ، در یک نوشتار ، در یک گفتار به هویت قومی خود اشاره کند و بگوید که من تاجیکم . این نام بیخی مفقود بود ، گم بود ، نا پیدا بود در تمام عرصه ها. می نوشتند که فلانی شاعر افغان ، تاریخ نویس هزاره ، شاعر اوزبک و غیره ، اما در اوغانستان و در خارج آن ، هیچ افغانستانی، هرگز در هیچ جای نمی نوشت که فلانی شاعر تاجیک از افغانستان. از این کار مطلق پرهیز می کردند. ما که می نوشتیم احمد شاه مسعود پیشوای بزرگ تاجیکان ، از چهار سو بر سر ما بلوا می شد که این چه سخن احمقانه است که میگویید؟! مسعود به جهان اسلامی تعلق دارد ، مسعود رهبر تمام ملت افغان است ، مسعود این است و آن است ، نگو که تاجیک هست . میگفتند با تاجیک خواندنش ، او را کوچک میسازی ، او را تنها متعلق به یک قوم می سازی ، او متعلق به تمام بشریت است و متعلق به تمام افغانستان است. یعنی تاجیک گفتن همه چیز را از او می ستاند ! یعنی کسی اگر تاجیک بود و تاجیک خوانده شد دیگر امکان ندارد که به همه جهان اسلامی تعلق داشته باشد ، به همه افغانستان تعلق داشته باشد. اما احمد شاه درانی افغانی ملتانی با تمام این نام ها و لقب هایش می توانست بابای شان باشد ، خوشحال خان ختک پشتون پاکستانی میتوانست شاعر ملی شان باشد. اما وقتی واژه تاجیک به نام کسی پیوند می یافت ، مثل این بود که یک فاجعه بزرگ روی داده است. وقتی نخستین بار من یک نگاره ای از واصف باختری را گرفتم و در زیر آن نوشتم : شاعر بزرگ تاجیک از بلخ گزین . کم مانده بود که خود تاجیکهای ما ، مرا سنگسار کنند که چرا واصف باختری را با تاجیک خواندن کوچک می سازی و به یک قوم محدود میگردانی . تنها و تنها اگر کسی از تاجیکستان می بود ، می توانستیم بگوییم که شاعر یا نویسنده یا شخصیت تاجیک . اما اگر از افغانستان می بود کس اجازه نمی داد که بگویی او تاجیک هست. هزاره گفتن هیچ مشکل نداشت ، پشتون گفتن هیچ مشکل نداشت ، دیگر و دیگر گفتن هیچ مشکل نداشت ، اما تاجیک گفتن منع بود. خوب ، در پانزده سال پسین آهسته آهسته این وضع دگرگون شد و سپاس خدا را که امروز « تابو » شکسته است و تاجیک خواندن کسی یک کار عجیب و غریب به نظر نمی آید. وقتی این دگرگونی بزرگ را می بینم ، حس پیروزی در من موج می زند. من از خوشی زیاد ، هیچ نمی دانم چه بگویم وقتی این همه صدا ها را می شنوم ، این همه شعار ها را میخوانم که « من تاجیکم » که « ما تاجیکیم » که صدها صفحه به نام تاجیکان در رخنامه داریم ، که برای تاجیک شعر سروده می شود ، که برای تاجیک آهنگ ساخته می شود ، که هزاران نفر تاجیک تاجیک تاجیک میگویند. اکنون دیگر نام تاجیک، نام و هویت من و تو ، در همه جا و همه سو طنین انداز است. این حاصل کار مردان و زنان بسیاری است که به یاری خدا در یادداشت های آینده از آنان نام خواهم برد. مردان و زنانی که همیشه ممنون و مدیون شان می باشیم و نام شان در تاریخ مبارزات فرهنگی و هویتی ملت مان ثبت خواهد شد. با سپاس. تاجیکم با تاجیکانم زنده ام . عمر راوی .


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است