نامه ای به پسر حکمتیار
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۰۹    ۱۳۹۶/۱۱/۲۸ کد خبر: 146792 منبع: پرینت

سلام آقای حبیب الرحمن!
اسم من حوریه مصدق است من کسی هستم که از زمان کودکی با اسم پدر شما آشنا هستم نه برای آنکه مرد بزرگی است و نه برای آنکه شخص بزرگواری است بلکه بخاطر آوازه قصاوت و بی رحمی اش او را می شناسم. از خاطراتی که پدرم از قتل سیدال سخندان تا ترور شخصیت های روشنفکر و دانشمند در پشاور و کویته به دست جوخه ای ترور حزب پدر شما صورت می گرفت موی را بر اندام هر انسانی که به انسانیت باور دارد راست می کرد.

وقتی شما بر روی زانوهای پدر قاتل تان نشسته و ناز و نوازش می شدید پدر شما هزاران کودک این سرزمین را از داشتن پدر و مهر پدری محروم ساخت. وقتی شما بابا گفته به استقبال پدرتان می دویدید هزاران کودک دیگر از وحشت راکت های کور پدرتان جنازه های پدر شان را بدون گور و کفن در سرک و خانه هایشان رها کرده و با پای برهنه فرار می کردند.

وقتی شما در میز صبحانه با فامیل تان نشسته بودید و در فضای شاعرانه و زیبا صبحانه صرف می کردید کودکان هم سن شما صبح شان را با نوحه های از دست دادن پدر و مادر و یا هم زجه های درد آلود ناشی از زخم های راکت های پدرتان شروع می کردند و یا هم از گرسنگی و سرما در ویرانه های باقیمانده از راکت های فیر شده به امر پدرتان و دیگر جلادان جهادی می مردند.

حبیب الرحمن!
وقتی شما با هزاران ناز و نعمت در قصرهای پشاور و تهران زندگی می کردید و در تابستان ایرکندیشن های بزرگ قصر شما را سرد و در زمستان هم شوفاژها و مرکز گرمی ها خانه ی زیبای شما را گرم می کرد من و هزاران شهروند کابل در اثر راکت باران های پدرتان بی خانه و بی کاشانه شدیم و در سرمای سرد کابل و دمای زیر صفر بدون آنکه بتوانیم حتی بتوانیم از خانه مان حتی یک دانه کمبل برداریم مجبور به ترک خانه و کاشانه مان شدیم.

بسیار دردناک بود که از خانه ی چندین ساله و مال و منالی که مادرم در طول سال ها آن را قطره قطره جمع کرده بود حتی نتوانستیم یک جفت لباس بیشتر برداریم چون اولویت ما این بود تا از جهنم ای که توسط پدر شما و دیگر جلادان جهادی در جنگ های داخلی بر مردم نازل شده بود فرار کنیم. وقتی شما و خواهران و برادران دیگرتان با حضور ده ها بادیگارد و محافظ آشکار و پنهان بخاطر حفظ جان تان و موترهای ضد گلوله به مکتب و دانشگاه می رفتید تا به شما و دیگر اعضای خانواده ای تان آسیبی نرسد من و خواهر و برادران ام با هزاران کودک و نوجوان کابل نه تنها از ترس راکت های کوری که مثل باران و بی هیچ جرمی بالای ما می بارید بلکه از ترس اختطاف و تجاوز و مرگ حتمی خود را در پسخانه های خانه پنهان می کردیم و حتی بیرون رفته نمی توانستیم.

چه شب هایی را ما تا صبح بیدار و چشم روی هم نگذاشتیم چون با صدای هر فیر راکت صدای شیونی از خانه ای بلند می شد و انسانی به خون می غلطید. وقتی پدر شما همراه با دیگر شیادان جهادی کابل را راکتباران می کردند یکی از همان راکت ها که شاید به امر پدرتان یا به امر یکی از جلادان جهادی دیگر که گفته می شد از کوه تلویزیون فیر شده بود در 23 دلو 1371 به خانه ای ما اصابت کرد.

یک برادر کوچک و نازنین ام که کمی شاید از دخترک شما بزرگتر بود در اثر همان راکت کشته شد. او پسر بسیار لایقی بود و در صنف اش اول نمره بود و استعداد خارق العاده ای داشت او می خواست یا داکتر شود یا مهندس چون با وجود سن کوچک اش به خدمت و به انسانیت باور داشت ولی هیچوقت به آرزویش نرسید و مادرم نزدیک به 26 سال است که منتظر عدالت است و او هر روز را فقط به همین امید نفس می کشد که روزی قاتلین فرزند اش و فرزندان دیگر به پای میز عدالت خواهند آمد و جواب خواهند داد و من فکر می کنم که او به چی جرمی کشته شد؟ شاید جرم اش این بود که در سرزمین نفرین و جنگی توسط شیادان و مفسدینی چون پدرتان و دیگر رهبران جهادی و خلق و پرچم و طالب برافروخته شده زندگی می کرد.

یادت است وقتی شما سرما خوردی پدرت شما را فورا به دبی فرستاد تا تداوی شوی ولی در اثر راکتباران هایی که به امر پدر شما و دیگر جلادان صورت گرفت شفاخانه های کابل مواد طبی نداشتند. می دانی که داکتران زخمی ها را بدون ادویه بی هوشی و در زیر روشنایی اریکین عملیات می کردند و به جای بنداژ از روجایی های شفاخانه ها استفاده می کردند تا زخم ها را ببندند چون برق ها هم به امر زیردست پدرتان یعنی زرداد فریادی که کنترل بندهای برق نقلو و سروبی را در دست داشت به روی شهروندان کابل قطع شده بود و چه زخمی هایی بر اثر خونریزی و نبود امکانات طبی در شفاخانه ها جان دادند.

من یادم است که پدر شما کابل را به عناوین مختلف مورد راکتباران قرار می داد و هیچوقت برای یافتن بهانه کم نمی آورد در ماه سرطان و اسد سال 1371 او شهر کابل را بدون وقفه برای یک ماه راکتباران کرد چون به گفته او کمونیست ها در حکومت جای گرفته بودند و هدف اش همان دوستمی بود که بعدا خودش همرایش ایتلاف کرد و بار دیگر با همان کمونیست شهر کابل را هدف راکت و بمب قرار داد در این مدت که راکت های کور به امر پدرتان از چهار آسیاب بالای اکثریت نقاط کابل می ریخت هزاران هموطن ام کشته و هزاران دیگر زخمی و بی دست و پا و چشم شدند و هزاران دیگر بی خانه و بی جا شدند.

وقتی پدر شما برای شماها بخاطر حفظ تان از گرمای تابستان پشاور شما را به اروپا و آمریکا بخاطر تفریح و تغییر آب و هوا می فرستاد در همان وقت هزاران شهروند کابل بی خانمان شده بودند و سرپناهی برای حفظ جان خود و فرزندان خود از گرما و سرما نداشتند وقتی پدرتان شما را بخاطر حفظ تان از سرمای تهران به دبی و قطر و هند می فرستاد صدها طفل و پیر و نوزاد در اثر بی خانمانی جنگ های داخلی و سرمای طاقت فرسا جان هایشان را از دست دادند.

بسیار جای خوشی است که شما هم مانند پدرتان فرزندان تان را دوست دارید و برایشان جشن تولد می گیرید، بسیار جای خوشی است که خواهران شما تحصیلکرده اروپا و آمریکا هستند و در سیاست های بزرگ دست می زنند و در مذاکرات صلح میان حزب اسلامی مربوط به پدر شما و حتی سفارت های خارجی و کشورهای غربی نقش مهمی بازی کردند ولی این را می دانید که پدر شما مسوول یتیم شدن هزاران کودک و مرگ هزاران پدر است؟

آیا این را می دانید که پدر شما مسوول مرگ معلمین و متعلمین مخصوصا دخترانی که فقط جرم شان مکتب رفتن بود است؟ آیا می دانید که حزب پدر شما همراه با احزاب دیگر جهادی مسوول سوزاندن مکاتب و ترور معلمین است؟ آیا شما می دانید که بیشترین روشنفکرانی که از ترس رژیم سفاک خلق و پرچم و فضای اختناق حاکم بر اففانستان وقتی فرار می کردند و به پاکستان پناهنده می شدند تعداد زیادشان از طرف جوخه های ترور حزب مربوط به پدرتان تهدید و یا هم ترور می شدند؟ آیا شما می دانید که جوخه ترور مربوط به حزب پدرتان مسوول اسیدپاشی به روی زنان و دخترانی است که مکتب می رفتند و یا هم شاغل بودند؟

حبیب الرحمن جان!
حالا که نام خدا بزرگ شده ای و خودت هم پا به دنیای سیاست گذاشته ای از پدرت بخواه که دست از شرارت و نفرت افکنی و ترور بردارد. به پدرت بگو که مردم این سرزمین از دست تو بسیار رنج و عذاب کشیده اند و حالا نوبت آن است که اگر معذرت نمی خواهی و توبه نمی کنی حداقل دست از شرارت بیشتر بکش که در وجود این ملت دیگر تاب درد کشیدن و نفرت افروزی نمانده است.

کانون خانواده تان گرم تان ولی کاش روزی برسد که پدر سفاک تان که مشهور به قصاب کابل است به پای میز محاکمه کشانده شود و همراه با دیگر جنایتکاران جنگی و خونخواران قرن جواب اعمال اش را بدهد تا دیگر هیج خانواده ای چنین داغدار نشود و هیچ خانواده ای بی خانمان نشود.

امیدوارم هر خانواده ای در افغانستان بتواند مانند خانواده شما در فضای عشق و صفا کانون خانواده شان گرم باشد و امیدوارم تا دیگر کسی به اسم گلبدین حکمتیار نباشد که حتی بعد از پیوستن به صلح هم دست از شرارت و نفرت پراکنی و تفرقه اندازی و ترور برندارد. کانون خانواده ات گرم باد حبیب الرحمن ولی این حق هر بشر است تا در صلح و صمیمت و فضای عاری از جنگ و وحشت زنده کند.

حوریه مصدق


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
حکمتیار
فرزندان حکمتیار
جنایت
نظرات بینندگان:

>>>   پسر کو ندارد نشان پدر
تو بیگانه خوانش نه خوانش پسر

>>>   کانون خانواده ات برباد باد گل بی دین ...

>>>   حوریه جان عزیز تو صدای هزاران فامیل داعدیدۀ افغان را درین نامه ات بلند کرده اید. خواهش میکنم این نامه ات در تویتر، ایسناگرام و فیسبوک نیز نشر کن تا خوانندگان بیشتر به آن دسترسی پیدا کنند. من در غمت شریک هستم.

>>>   اين خواهر ما چه توقع بيجاي دارد. در رگهاي اين آغا نفاق،شقاق، بد بيبني، تعصب، نجاست ، جاسوسي ، فريبكاري و دروغ روان است. از يك كسيكه تازه با سواد شده و مقاله بنويسد و در آن توهين به حافظ كند، چه توقع أدب و انسانيت ميرود. اين آقا خواب رهبري حزب هزار پارچه، رياست جمهوري يا حد اقل وزارت را ميبيند. او فهمد كه از راه قانوني، شرعي و مدني باين هدف نميرسد، چون اين ظرفيت را مانند پدر خود ندارد. او بايد مانند پدر به ابزار ديگر دست بزند تا به هدف برسد.

>>>   روزی که سیدال سخندان در محوطه پوهنتون کابل کشته شد من در همان صحنه حاضر بودم گرچه من ممکن صنف هشتم ویا نهم مکتب بودم اما حکومت شاهی ظاهر شاه بود وموسی شفیق صدر اعظم افغانستان بود.توطئه از قبل چیده شده بود. من و یک دوستم که حالا فوت شده است به صحن پوهنتون رفته بودیم یک طرف اخوانی ها شعار می دادند و طرف دیگر شعله ای ها بودند بالاخره حمله اخوانی ها با پرتاب سنگ وچوب بالای شعله های شروع شدند شعله ها نزدیک استادیوم دانشگاه کابل بودند بعد از حمله های دوطرف باهم بعضی از دانشجویان و اعضای و طرفداران حزب شعله جاوید طرف ساختمان های تدریسی پوهنتون فرار کردند ومن چند نفر پرچمی وخلقی را که می شناختم از جنگ دو جناح اخوان و شعله ای ها خوشحال بودند و خنده میکردند و کف میزدند دراین وقت صدای فیر شنیده شد ممکن همین فیر سیدال را هدف قرار داده واو کشته شده باشد من ورفیقم طرف میدان فوتبال پوهنتون فرار کردیم نزدیک وینگ c لیلیه پوهنتون مرکز رسیدم که گروه اخوانی ها از عقب ما میدویند بیرق اخوانی ها از اطاق لیلیه همین وینگ به بیرون کشیده شده بود به ماها می گفتند که خوش آمدید اخوانی ها‌از عقب ما صدا میزدند که همین هارا دستگیر کنید من ورفیقم مسیر خودرا تغیر دادیم طرف ده بوری دویدیم جنگ در صحنه پوهنتون ختم شد که قوای ضربه پولیس از نزدیک ده بوری طرف صحن پوهنتون حرکت کرد وبه صحن پوهنتون رفتند و بقیه مردم را متواری کردند.بعد همان روز آوازه شد که سیدال یکی از شعله ای های سر شناس در صحن پوهنتون کشته شده است.فکر میکنم که دسیسه وتوطئه دولت موسی شفیق بود چون موسی شفیق به اخوانی ها خیلی نزدیک بود.فردایش که تشیع جنازه سیدال بود خیلی مردم در دوطرف سرک علی آباد بطرف کارته سخی وکارته چهار برای تشییع جنازه ایستاده بودند که من تاحال چنین تشیع جنازه را ندیده ام. گرچه من سخنرانی های سیدال را هم قبلا شنیده بودم سخنران جالب بود.بهر صورت این بود چشم دید من در صحن همان روز که برای حوریه مصدق مفصل نوشته کردم.امید وارم که سو تفاهم نشود چون خودم تاحال درین عمر به هیچ حزب و گروه ارتباط ندارم در دوران دانشگاه هم یک محصل کوششی ودرس خوان بودم متاسفانه یک روز در دولت هم کار نکرده ام گرچه شهادت نامه فراغت پوهنتون پولیتخنیک کابل را در ماه دلو ۱۳۵۹شمسی موفقانه گرفته ام. ومن الله التوفیق.
ع.ناصری از آسترالیا

>>>   حیف اینقدر نوشته های حوریه جان

به نظر بنده ضرور نیست که به یک آدم قاتل ملت این گونه سخن زده شود زیرا او قاتل است و میداند که جای وی نزد الله ج کجاست.

به ادم پشت نباید چیزی گفت زیرا از پشت هیچ گله نیست.

شاهین شمالی

>>>   قصاب کابل ادم شده نی نیست. چرا که او به خون خواری مردم کابل عادت کرده است.

>>>   خواهر عزیز هموطنم حوریه مصدق !
میخوام از شما و دیګر هموطنان و بصورت عموم از جمیع انسانهای این کره خاکی بپرسم که آیا تا حال نشیده اید دیده اید و خوانده اید که یک حیوان مفترس خونخوار که خصلتش خونخواری است یک آهوبره ګګ علف خوار شده ویا فرزندهایش خصلت انسانی و یا اقلآ بخصلت حیوان علف خور بار آید؟ ویا برعکس آن ؟ هر ګر نخیر!
از مکافاتی عمل غافل مشو ! ګندم از ګندم بروید جو زجو
زاده ایګرګ شود هر چه با آدمی بزرګ شود
اما راجیع بنصیحت تان که به سفاک تاریخ کرده اید که توبه کند ویا از شرارت دست بکشد!
باید ګفت
باسیاه دل چه سود ګفتن و واعظ نخلد میخ آهنی در سنګ
از خداوند عاجزانه استدعا داریم که ذریه ګرګ را خصلت انسانی بدهد در غیر آن همه شان را با حواریون شان نیست ونابود کند آمین یا رب العالمین

>>>   من درد شما را بیشتر از دیگران درک میکنم چونکه پدر و برادرم و یک طفل پینج ساله نوزبان ام همین راکت های کور پدر حبیب الرحمن از من گرفته است و تا امروز هیچگاهی ان صحنه غمناک و پر از درد را فراموش کرده نمیتوانم وقتیکه در فیسبوک تجلیل از سالگره نواسه قصاب کابل را دیدم که بزانوی پسراش حبیب الرحمن جان نشسته و سالگره فرزنده خود را جشن گرفته و تصویر انرا به فیسبوک انداخته فورا صحنه قتل پسرم به پیش ام مجسم شد و بدل گفتم خدا لعنت کند گلبدین را که برای نواسه خود سالگره تجلیل میکند اما فرزند مرا قربانی کرده بود و ترس از خدا نداشت که من هم یک پدر بودم و ارزوی بسیاری برای طفل خود داشتم و برادرم جوانم که بدستور همین گلبدین قصاب کابل بشهادت رسیده چه ارزوی برای دو دختر بازمانده شده اش داشت و مادرم با دیدن صحنه شهادت با دیدن پسر پر خون شهیداش بینایی چشمش را از دست داد و بیوه هم شد صحنه ی خیلی دردناک و تراژدی بود من هم از جمله یک ملیون شکایت کننده گان علیه گلبدین قصاب کابل در دستگاه قضایی ملل متحد در لاهه شکایت خود را درج کرده ام تا به قاتل پدرم و برادرم و پسرم که همین گلبدین فرهون زمان است رسیدگی کنند و انرا مجازات کنند چون دستگاه عدلی و قضایی وطنم هنوز مستقلانه و عادلانه عمل کرده نمیتواند و هنوز گلبدین از عمل ترورستی و نفاق افگنی و خود خواهی اش فرعونگونه دست نکشیده از عمل گذشه اش نادم نیست که عدم معذرت خواهی گلبدین از مردم مبین این حقیقت است و بنظر پسراش حبیب الرحمن کهگفته بود پدرم کار بد نکرده تا از مردم معذرت خواهی کند این هم مانند پدر خودخواه ومغرور و متکبر است .

>>>   حوریه جان فرشته خصال !
سوگوارنامه جان کاه شما به دلی اثر میکند که از گوشت و خون ساخته شده
اما دل گلب الدین از سنگ خاره و آهن ساخته شده است . دل مارا این نامه
در داد راستش هرلحظه ایکه این خاطرات شوم به یادم می آید دل میخواهد
بترقد اما باز چرا زنده میمانم. کاش نه عالم میبود و نه آدم.
به بیت حافظ با کمی تغییر شکلی پناه میبرم .
ادمی در عالم خاکی نمی آید بدست
به که نه باید بود عالمی و آدمی
یا شاید دنیا بهمین ساخته شده که گلب الدین ها خونخوار باشند
و مردم قربانی .
م. حنیف پدر کلان

>>>   سلام به همه. افرين بر خواهرنازم حوريه مصدق واقعاًنامه شما منعكس كننده دردهاي مليونها إنسان ستم كشيده افغانستان است واقعاً درست تحرير نموده ايد ، وأصلاً حيف ادم ميايد كه نام إنسان را بالآي راكتيار سفاك وجنايت كار بگرزاريم بنظر من راكتيار كثيف ترين درنده در لباس آنسان هست. در كشور فغانستان اگر بوي از انسانيت ميبود راكتيار ملحد محاكمه شده در مله عام بايدإعدام ميشود لكين صد افسوس صد افسوس.
كريمي از كانبرا استراليا

>>>   سابق خوب بود اینقدر بد نبود
ص . کرنکار

>>>   غول بی دین راکتیار را اشرف غنی کوچی زی بخاطر تطبیق برنامه هتی فاشیستی اش به کابل آورده و کوچی زی بودن اجازه او آب هم نمی خورد. بنابراین اگر مقاومت در برابر این فاشیستهای جنایتکار نباشد شاهد روزگار سختی خواهیم بود.

>>>   تشكر حوريه خواهر
درد هزار تن را به زبان آوردى

>>>   خانم حوریه مصدق!
بنده در رابطه با قتل سیدال از یک شخصی که خود در آنزمان محصل و شاهد عینی بوده و این شخص فاروق امین نام دارد، پرسیدم. موصوف بی طرف ولی شخصیت مسلمان و وطندوست است. آقای امین میگوید که سیدال سخنران در یک برخورد فزیکی بین جوانان مسلمان و جوانان چپی منصوب به شعله جاوید که مثل خلق و پرچم از افکار الهادی متأثر بودند، در نتیجه لت و کوب مشت و لغت تعداد کثیری از جوانان جان باخت. شعله ای ها از همان زمان تا امروز با مسلمانان بالخصوص با رهبر حزب اسلامی دشمنی میورزند. امیدوارم که خانم مصدق از قماش بقایای شعله جاوید نباشد. اگر شعله ای ها در آرمان های شوم شان مؤفق میشدند، مثل رفقای پرچمی و خلقی شان افغانستان را به جهنم تبدیل میکردند. اعتقادت همه ای اینها مغایر ارزش های دینی و ملی ما بوده ومیباشد.
با عرض احترام

حسیب

>>>   چرا تنها از حکمتیار قاتل ساختید ودادو بیداد میکنید؟از قصابان دیگر مثل سیاف،مسعود:ربانی وفهیم چرا حرف نمیرنید که مردمان غرب کابل وافشار را زنده زنده پوست از سر وتن شان کندند بازهم عقده شان خالی نشد خانه های شان را با خاک یکسان کردند،به گلوی شان روغن داغ ریختند!این .........ها جلادان سیاه وقاتلان مردم شریف افغانستان هستند که باید دستگیر ومجازات شوند.
نادرشاه

>>>   فرزند قصاب اگر شاگرد پدر شد قصاب میشود.

>>>   حوريه جان خواهر عزيز
اگر با خواندن اين نامه چشم تَر نشود ،از دل خون ميريزاند
طايفه،تخم و اولاد اين سفاك تاريخ حاضر به شنيدن اين حرف ها نيست ، اين نامه را رجعت بدهيد به مقام عرش معلي ، كه ان ذات متعال به ان ترتيب اثر دهد
در زندگي دو آرزو دارم
١-اضمحلال پاكستان
٢- محكمهء گلبدين در دادگاه بين المللي هاگ و چهره اش را در تلويزيون ببينيم كه به جزاي اعدام محكوم شده باشد
خداي بزرگ دعاي مرا قبول كن كه ما آنرا عين عدالت ميدانيم كه استجابت ان هزاران و يا مليون ها بندگانت را صبر و تسليت خواهد داد
<<<<< مهاجر كابلي

>>>   جاسوسهای بیگانگان و مزدروان خود فروخته نسل واولاد شان به دلیل اینکه از ...........تغذیه کرده اند, یاد آوری جنایات آنها شرمنده و پشیمان نمیکند.
تشکر از حوریه جان با این نوشته زیبای شان. ایشان جنایات خایینین را به نسل جوان یاد آور شدند د کار دقیقی انجام داده اند.
جواد از غزنی

>>>   نادرشاه!
واقعا که همه در وقت وزمان خود علیه مردم و میهن جنایت کرده اند که فراموش ناشدنی است اما جنایات ګل بیدین نسبت به دیګرجنایاتکاران بصد ها مراتب بیشتر است است ږ ننګ وعار است به آن اشخاصیکه در خارج و یا داخل میهن زنده ګی میکنند و این صفحه فیسبوک را میخوانند باز هم بیشرمانه و خجالت آور این سفاک و نفرین شده [ خداوند و رالرسول و الناس را رهبر و خود میګوید و از ش صفت میکند

>>>   .......... و الملائکته و النبیئین و الناس علی گل بدین و علی آن اشخاصیکه وی ر ا رهبر قبول میکند و خجالت آور بوی وفادار هستند .

>>>   نظر دهنده ما خوب گفته ظالم های زیاد بر حق مردم ما ظلم نموده اند خداوند از ایشان پرسان کند مانند دل های غم دیده پدران ، مادران، خواهران ، شوهران اطفال جوانان دل های شانرا رنج بدهد مردم غم دیده ما از هیچ کدام شان خاطره خوش ندارد
نه از سیاف ریش دراز نه از دوستم غول و نه از مزاری بی رحم که سر برید و تیل داغ کرد نه از گلبدین خونخوار که با راکت های کور خود جان میلون ها هموطن ما را گرفت نه از مارشال بی معنی که بالای بسیاری ها ظلم کرد خالصه ظلم کی را بگویم اگر سنگ میبود اب میشد ما مردم از سنگ کرده هم سخت هستیم جز بارگاه خداوند هیچ راهی نداریم به خداوند رهایشان کنیم که ذات حق است . هموطن عزیز
رررر " از کارته نو

>>>   حوریه جان! این ادعا در باره همه احزاب جهادی کمی بی انصافی است:... با احزاب دیگر جهادی مسوول سوزاندن مکاتب و ترور معلمین است؟ لطفا دقت کنید

>>>   مثليكه وطندار ما نوشته است، سيدال بايد در اين روز كشته ميشد. اين پلان سردار ولي بود، ولي اينكار به آقاي حكمتيار محول كرد. پلان از وقتي گرفته شده بود، كه سيدال در رخصتي هاي تابستاني دانشگاه كابل به سمت شمال رفت ودر مكاتب با سخنراني هاي پر شور خود ، هزاران شاگرد را دنبال خود كشاند. والي آنزمان ولايت بلخ، كه از خاندان سلطنتي بود، موضوع را به سردار ولي رساند تا گليم سيدال هرچه زود تَر جمع شود. او هم از طريق اخوان و شخص حكمتيار اينكار را انجام داد. در جنگ انروز دو گروه ، پوليس در لباس ملكي بطرفداري اخوان اشتراك داشت. حكمتيار در مصاحبه گفت كه از تفنگچه استفاده نشده است. كسيكه در صحنه جنگ موجود بود از فير شخص حكمتيار بسوي سيدال قصه كرد. بأنهم سيدال هنوز نمرده بود ولي حكومت اجازه انتقال اورا به هندوستان نداد. صمد قندهاري محصل فاكولته حقوق نيز بشدت زخمي بود و او را به هندوستان بردند، صحتياب شد و در سال ٥٧ از فاكولته فارغ گرديد. بعندن مجاهد شد و پشت دشمنان خاص خود ميگشت تا كه به نوعي سر به نيست شد.

>>>   خداوند متعال همه ای افغانستانی های هم وطنم را هدایت کند وازجهالت نجات بدهد جهل یادرمقابل علم هست ویا در مقابل عقل بسیاری از مصایب کشور عزیز ما از جهالت هست والبته در صدی دخالت خارجی که عامل اول زمینه دخالت خارجی هارا فراهم کرده همه دست در دست هم بدهیم تا سطح فهم ودرک سیاسی ورشد فرهنگی کشور مان را بالا ببریم تا شاهد مصیبت ها نباشیم با کشور خوبی که ازنظر اب وخاک ومعادن داریم چرا زندگی خوب ومرفه نداشته باشیم به امید روزی که افغانستان امن ومرفه ودارای حاکمیت مستقل واسلامی گردد

>>>   بانو باشهامت کشور. نامه شما گوشه های از جنایت چهر ملعون ومذدوررا یکبار دیگربیاد میاورد.
نجرابی

>>>   حوریه جان مصدق جانم شاید پدرت کلمه را نخوانده باشد ودر حزب شوله یا خلق یا پرچم بوده به عوض کلمه لا الا الا الله نام لینن ومارکس وانگلس گفته گل بدین هم او را کشته است گناه گلبدین چیست.

مسلمان چانتی

>>>   اصل گپ را نادرشاه در نظر خود خلاصه کرده است. تمام رهبران مجاهدین از یک تافته بافته شده اند!!!!


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است