اگر مردم را نجنگانند، هرگز باهم نخواهند جنگید
 
تاریخ انتشار:   ۱۵:۳۸    ۱۳۹۷/۴/۳ کد خبر: 152170 منبع: پرینت

آتش بس سه روزه هرچند توأم بود با هیجان و اضطراب، اما علاوه بر نقد و نظرها آنچه گفتیم روشن شد اینکه، برنامهٔ صلح حکومتی، بیشتر پروژه ای، مقطعی و سیاسی میباشد تا فرآیند یک برنامهٔ تهدابی، پایدار و ملی.

به یکبارگی بدون تفاهم مردم و حتی آگاهی قشر سیاسی، کسی دکمۀ را فشار میدهد، هزاران نیروهای مسلح با پرچم طالبانی داخل شهرها میشوند، خود را به آغوش سربازان میآندازند و سه روز بعد دکمه را فشار میدهند دوباره برمیگردند به سنگرهای خود و قتل وغارت و کشتار را آغاز مینمایند.

نتیجه اینکه نه طالبان آن نیروی اعتقادی دیروزی اند تا بزعم خودشان جنگ مقدس! را پیش ببرند و نه هم رژیم نمایندهٔ حاکمیت ملی است تا در چارچوب منافع کشور مستقلانه تصمیم بگیرد.

آنانیکه باهم می‌جنگند، یکدیگر خود را نمیشناسند که برای چه می‌جنگند، اما کسانی که آنها را میجنگانند، یکدیگر خود را خوب میشناسند و میدانند که روی کدام منافع می‌جنگند. همین است که دور باطل ناکامی این سرزمین با محرکه های تاریخی، رقابت میان نخبگان بر سرقدرت با استفاده از قوم، مذهب و حمایت خارجی امروز بگونۀ آتشفشانی فعال شده که بجز تله های خاک بجا مانده، دشمنی و قربانی مردم برای منافع دیگران، چیزی ندارد.

اینکه می گوییم، امروز میدان پیروزی و شکست، جنگ و صلح متعلق به ما نیست، رهبری رژیم فقط با استفاده از همان سه محرکهٔ کشمکش قدرت، تعصب هویتی و رقابت منطقه ای صحنه آرایی میکند و بر همان دور باطل تاریخی میچرخد.

یکبار به سیاست حذف قومی رژیم، منبرهای داغ دامن زدن به قوم، زبان، مذهب بوسیلهٔ پوپولیست های سیاسی و صف بندی های منطقه ای بنگرید تا دریابید که چگونه افغانستان و مردم تاوان همه را میپردازند.

احمد ولی مسعود


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مسعود
حکومت
نظرات بینندگان:

>>>   خسر جناب برادر شما احمد ضیأ مسعود یعنی برهان الدین ربانی،سبب ایجاد حکومت قبیله شد.
زمانی که در کنفرانس بن حامد کرزی منحیث رییس حکومت موقت انتخاب شد،تمام قدرت از وزارت دفاع گرفته تا داخله و خارجه و ریاست امنیت،همه در دست جنبش مقاومت شمال بود.
امریکایی ها هر روز طالبان را در جنوب وشرق بمبارد مان میکرد،کرزی نیز ازین بمباردمان ها دفاع میکرد و میگفت که طالبان هرجایی که باشند کشته خواهند شد،و لو که در آنطرف سرحد در خاک پاکستان باشند.
دولت ایران نیز بوجی بوجی دالر برایش میداد.
اما برهان الدین ربانی میخیزد و جبهه ملی را تشکیل میکند و از برادران مظلوم خویش طالبان دفاع میکند که بیچاره ها در بمباردمان کشته میشوند.
یکدم گوش کرزی جرانگاس میکند که بخدا ربانی تحت نام دفاع از قوم من،میخواهد قدرت را از من بگیرد.
عاجل سیاست خود را تغیر داد و گفت:
او بیادر های قندهاری من!بخدا در دل خود غم دارم که شما در بمباردمان کشته میشوید.اما چه کنم چاره ندارم و سیاست زد امریکایی و پشتوتیزم را گرفت و ربانی را نیز توسط یک حمله انتحاری از بین برد.
در آینده اگر کدام پشتون رییس جمهور میشد،تمام قدرت را خودتان به دست بگیرید و هر روز تعریف و توصیف رییس جمهور را کنید و یگان بمباردمان و یا حمله انتحاری را نیز در مناطق پشتوت نشین براه بیاندازید و رییس جمهور را غرض دلجویی به آنجا روان کنید که چند داو و دشنام از قوم خود بخورد و دلش از قوم اش سیاه شود و قدرت همیش در دست تاجکان و دیگر اقوام بماند.

>>>   شما خبيث ها و خاينين بنيانكذار تعصب در افغانستان هستيد!! شما شروع كرديد و ديكران أنرا به انجام مى رسانند!! خوب هست كه مزه دوا خود را بجشى!! و همين رقم سرا سيمه باشى!!!

>>>   مثال های قدیم است
تاکه احمق در جهان است مفلس درنمی ماند
اگر مردم عام پشت این خاینین را رها کند چی از طرف دولت است چی ان طرف این طرف هم بچه غریب کشته میشود اط مجبوریت وان طرف نیز باز خاینین هیچ چیزی کرده نمیتواند

>>>   یکی ازین " پوپولیست های سیاسی " یعنی پدرام مربوط خود شماست. چرا جلو او را نمی گیرید؟

>>>   هموطنان نازنین بیایید از هر ملیت ٬زبان ومذهب که هستیم یکدیگر را دراغوش بگیریم ویه ان هایی که میخواهند مارا بجان هم بیاندازند نه بگوییم. این راه نجات وتعقل است.
عاقل

>>>   اين شعر را تقديم ميكنم به برادران و خواهران همتبارم در افغانستان
به اميد انكه شاهد آبادي و صلح در كشور زيبا و كهن شما باشيم:
دوباره می‌سازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره می شویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش
دوباره ، یک روز آشنا،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ می زنم،
ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعره ی آنچنان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق
بدان روش ساز می کنم
که جان شود هر کلام دل،
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی،
بجاست کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی،
ز گرمی دمان خویش
دوباره می بخشی ام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش
كوروش ، ايران ، تهران


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است