افغانستان در گنداب بویناک تبارگرایی
نخبگان سیاسی پشتون آمده از امریکا که اکنون بر سر قدرت هستند فاقد پایگاه مردمی اند، در نتیجه برای سربازگیری آگاهانه به اختلافات تباری، زبانی و برتری جویی و سلطه طلبی تباری دامن می زنند تا بتوانند بر سر قدرت بمانند 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۴۶    ۱۳۹۷/۵/۲۵ کد خبر: 153795 منبع: پرینت

تبارگرایی لجام گسیخته که شیرازه هستی کشور را از هم می گسلد عوامل و علل گوناگون دارد که در کل می توان آن را به سه گروه تقسیم نمود: جهانی، منطقه ای و داخلی.

1. عامل جهانی:
با توجه به اینکه اکنون کشور در اشغال آمریکایی ها است چین بعنوان حریف اصلی و مخالف سرسخت حضور آمریکایی ها در افغانستان می کوشد آمریکا را به کمک همپیمان منطقه ای خود- پاکستان از اینجا براند. با توجه به اینکه پاکستان نفوذ بس بزرگی در میان پشتون ها بویژه پشتون های غلجایی دارد چین می کوشد با تمویل، تسلیح و تجهیز پشتون های غلجایی از طریق پاکستان آمریکایی ها را زیر فشار بگیرد.

در مقابل آمریکایی ها نیز برای خنثی ساختن برنامه های چین و پاکستان و برای اینکه بتوانند در افغانستان بمانند یک دولت دست نشانده غلجایی را در کابل روی کار آورده اند. افتادن کامل کنترل پشتون ها به دست پاکستان و چین کابوسی است که خواب آمریکا و حتی روسیه را می رباید زیرا در آن صورت با صدها هزار جنگجوی قبیله ای روبرو خواهند شد دلیل دیگر پشتیبانی همه جانبه آمریکا از یک دولت تبارگرای پشتون در کابل دشمنی با ایران می باشد.

نتیجه اینکه در اثر این تقابل، پشتون ها و بویژه پشتون های غلجایی در کل به دو بخش زیر فرمان پاکستان و چین و زیر فرمان آمریکا تقسیم شده اند که در برابر یکدیگر می جنگند شایان یادآوری است که روس ها نیز نفوذ معینی در میان غلجاییان دارند اما چون اکنون درانیان از گردونه قدرت به دور افتاده اند می کوشند با درانیان نزدیکتر شوند. در یک سخن جنگ بیشتر بر سر تسلط بر پشتون ها و بویژه قوم غلجایی است. در گذشته نیز شوروی پیشین به دلایل دیگری حامی پشتون های غلجایی بود.

2. در بعد منطقه ای:
کشاکش هند و پاکستان نیز تاثیرات معینی بر فاجعه تبارگرایی در افغانستان دارد. به گونه سنتی هند خواستار رویکار بودن دولتی در افغانستان است که با پاکستان مخالف و مخاصم بوده و بر آن ادعای ارضی داشته باشد در این حال هند به گونه سنتی بیشتر از درانیان حمایت می کند از سوی دیگر در رقابت میان اعراب و ایران عرب ها نیز حامی سرسخت پشتون ها اند چون بگونه سنتی میان ایران و درانیان روابط بسیار نزدیک است و عرب ها بیشتر از غلجاییان حمایت می کنند.

در این حال ترکیه نیز از حامیان احزاب اخوانی پشتون که بیشتر غلجایی اند می باشد. اکنون ترکیه بیشترین نفوذ را در میان حزب اسلامی دارد در گذشته ترکیه توانسته بود به کمک همین حزب و با به راه اندازی کودتای شورای هماهنگی زمینه را برای سرنگونی دولت تاجیکی ربانی-مسعود فراهم نماید.

فشرده سخن اینکه در بعد خارجی شرایط به گونه ای است که کشمکش اصلی بر سر نفوذ در میان غلجاییان متمرکز گردیده است در نتیجه این قوم به دو دسته پوزیسیون بر سر قدرت زیر فرمان آمریکا و اپوزیسیون مسلح زیر فرمان پاکستان و چین تقسیم شده است و بیشترین جنگ ها در منطقه غلجایی متمرکز می باشد. اگر دقیق بنگریم عین اوضاع در دوره داکتر نجیب هم فرمانفرما بود. در بعد خارجی مشکل دیگر هر چند هم بسیار محدود، گسترش پان ترکیسم است که بر پیچیدگی بحران می افزاید.

3. در بعد داخلی:
در بعد داخلی موضوع پیچیده تر است. به گونه سنتی پشتون ها در سرزمین اصلی خود که اکنون زیر تسلط پاکستان است فاقد دولت هستند اما اوضاع به گونه ای بوده و هست که می توانند در گستره خراسان با پشتیبانی قدرت های بزرگ در راس قدرت سیاسی باشند. اینگونه پارادوکس بزرگی رونما می گرد: پشتون ها باید در بیرون از خاک اصلی خود یعنی در سرزمین خراسان دولت و کشور پشتونستان (افغانستان) خود را بسازند آن هم در سرزمین پارسی زبانان.

در نتیجه چند ادعای بس چالش برانگیز مطرح می گردد: یکی ادعای نادرست بومی بودن پشتون ها و مهاجر خواندن تاجیک ها، ازبک ها، ترکمن ها و هزاره ها که در مورد تاجیک ها خلاف همه داده های تاریخی است. دوم ادعای اکثریت بودن برای غصب قدرت که باز هم درست نیست و ...

اینگونه نخبگان سیاسی پشتون در صدد در دست گرفتن کامل قدرت در دولت هستند تا بتوانند افغانستان را بصورت کامل به پشتونستان مبدل بسازند. زبان پشتو را به تنها زبان رسمی و ملی تغییر دهند و همه امتیازات و کرسی های کلیدی را در همه جاها به پشتون ها بدهند و سایر اقوام را به حاشیه برانند. روشن است همه اینها با مقاومت سرسختانه سایر اقوام روبرو است اما مشکل در اینجا پایان نمی یابد چون پشتون ها میان خود هم به شدت رقابت دارند رقابت های سنتی درانیان و غلجاییان هم به گونه بی سابقه روان است.

در نتیجه تقابل شدیدی از یکسو میان پشتون ها و غیر پشتون ها و از سوی دیگر در داخل اردوگاه پشتون ها روان است که می تواند کشور را بسوی فروپاشی و نابودی بکشاند در این میان کشکمش اصلی میان تاجیک ها پشتون ها است. تاجیک ها خود را باشندگان اصلی کشور و مردم بومی و اصیل می شمارند و پشتون ها را مهاجر و غاصب که کمک خارجی ها در صدد سیطره بر این سرزمین اند.

از آنسو میان تاجیک ها و ازبک ها و هزاره ها هم به اندازه کافی دشمنی و رقابت هست علت اصلی دشمنی میان تاجیک ها و هزاره ها مشکل مذهبی است. سیطره اندیشه های اخوانی در میان تاجیک ها به تعصب مذهبی در میان این قوم در مقابل شیعیان دامن می زند و بزرگترین مانع همسویی میان دو قوم همزبان گردیده است قرار گرفتن اخوانی ها در راس کاروان رهبری تاجیک ها نه تنها بزرگترین فاجعه برای این قوم بلکه کشور در کل است.

جنبش جهانی اخوان از سوی ترکیه و برخی کشورهای عربی رهبری می گردد. خصومت این کشورها با ایران موجب می گردد که عملا مانع به قدرت رسیدن فارسی زبانان در افغانستان باشند در نتیجه عناصر اخوانی تاجیک به آله دست و پادو اخوانیسم جهانی در مقابله با رژیم ولایت فقیه ایران مبدل شده اند در عین حال تاجیک ها را به بیراهه کشانده اند. اینگونه پارداکس اخوانگرایی نخبگان سیاسی تاجیک به دست و پاگیرترین زنجیر اسارت و بردگی در پاهایشان مبدل شده است.

آنچه مربوط به پان ترکیسم می گردد، این ایدیولوژی هم بزرگترین دشمن خود را زبان پارسی و ایران می شمارد در نتیجه ترکی زبانان تندرو کشور را در برابر پارسی زبانان قرار می دهد از اینرو شکاف بزرگی میان ازبک ها و تاجیک ها بروز نموده است که پر کردن آن تقریبا ناممکن است. دلیل اصلی دشمنی میان پشتون های حاکم و ازبک ها نفوذ ازبکستان در میان ازبک های افغانستان است که می تواند با توجه به نزدیکی ازبکستان با روسیه بالقوه هم برای آمریکایی ها و هم دولت حاکم بر کابل خطرناک باشد.

در یک سخن بگونه دراماتیکی شاهد فربه شدن بی سابقه چالش های تباری در کشور هستیم که هیچگاهی تا این حد حاد و خطرناک نبوده است. یک دلیل دیگر هم چاشنی کار شده است نخبگان سیاسی پشتون آمده از امریکا که اکنون بر سر قدرت هستند فاقد پایگاه مردمی اند در نتیجه برای سربازگیری آگاهانه به اختلافات تباری، زبانی و برتری جویی و سلطه طلبی تباری دامن می زنند تا بتوانند بر سر قدرت بمانند چیزی که در دوره کرزی و اشرف غنی احمدزی شاهد آن هستیم.

این در حالی است که رهبران سایر اقوام هم که خود برخاسته از جمع نخبگان ابزاری اند در سیمای تکیه داران قومی تبارز کرده و به نمایندگی از قوم خود برای منافع شخصی خودشان با سوء استفاده از برگ قوم معامله می کنند. در واکنش به پشتونیسم افراطی شاهد دامنه یابی لجام گسیخته تاجیکیسم، هزاره ایسم و ازبکیسم افراطی هستیم که فوق العاده خطرناک است.

دردمندانه این کشاکش ها روز به روز افزایش می یابند و می توانند کشور را به سوی دو پارچه شدن و تبارز آن در سیمای یک کشور کانفدرال متشکل بر دو گستره پشتون و غیر پشتون سوق بدهد در گستره پشتون دو منطقه جداگانه غلجایی و درانی خواهیم داشت. شمال نیز ساختار فدرالی خواهد داشت که شامل سه منطقه ازبکی- ترکمنی، هزاره ای و تاجیکی خواهد بود. از دید تیوریک در چنین اوضاع و احوال تنها نوشداروی شفابخش اصلاح خردورزانه ساختار نظام است تا جلوی تحولات دراماتیک را بگیرد اما این طرح با مخالفت سرسختانه نخبگان تندور سیاسی حاکم پشتون روبرو است.

دردمندانه نیروهای سالم و روشنفکر جامعه برای بسیج خود در زیر داربست یک سازمان گستره سراسری ناموفق بوده اند و نتوانسته اند در راستای اشاعه اندیشه های مدرن مانند ارزش های مردمسالاری، حقوق شهروندی، برابری همه شهروندان، تقویت جامعه مدنی، آرایش احزاب سراسری فراتباری و فرا زبانی، مشارکت فراگیر توده ای و... پیروزمندانه عمل نمایند در نتیجه میدان برای تکیه داران قوم پرست شغالی مانده است تا دیده شود که سرنوشت این کشور چه خواهد شد.

از دید من هنوز هم برای رهایی از این وضعیت زمینه هست: باید به سرعت ساختار نظام اصلاح شود در غیر آن کشور افسار گسیخته به سوی کنفدرالی شدن خواهد تاخت.

عزیز آریانفر


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
اقوام افغانستان
تبارگرایی
کشورهای همسایه
آمریکا
نظرات بینندگان:

>>>   Najib Salam
غنى دلش براى طالب بيشتر مى تپد ، در چرنديات روز گذشته اش از طالبان مى خواهد كه بگويند ما غزنى را آتش نزده ايم ، همدردى غنى تا اين حد به طالبان ناشى از تعلقيت تبارى اوست ورنه تعصب چشم اين خفاش متعصب را چنان بسته است كه نمى تواند حقيقت را بيبند . شهر عزنى را مگر اشباح از آسمان پايين آمدند و سوختند !
اين آدم درخور يك لحظه ماندن در ارگ را ندارد ، اما او مى داند كه با كشور و با يك مردم مواجه است كه به خون فرزندان خودش اعتنايى ندارد.

>>>   Akbar Nawabi
آقاي غني از طالبان مي خواهد كه بگويند جنگ و اين همه جنايت در غزني كار آنها نبوده است.
غني با طالبان چه فرق دارد؟
به باور من، هر دو برخاسته از يك تفكر اند؛ تنها لباس شان فرق دارد.

>>>   Taher
یک ضرب المثل است که میگویند
گالی ره گپی نیس.
رویداد غزنی مانند صد ها رویداد دیگر فراموش میشود در نهایت یک کمیسیون حقیقت یاب تحت مدیریت یک چاپلوس معامله گر خائن تشکیل میشود از گزارش اش ملت خبر نمیشود.
باز هم همین سر قوماندان اعلی مغز متفکر متقلب متعصب با جیغ زدن هایش و چک چکی هایی نادان.
همین ملت گوسفندی و همین ریس جمهور همین سرنوشت.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است