تلکس شایعات | ||||
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۹ ۱۳۹۷/۸/۹ | کد خبر: 155632 | منبع: | پرینت |
شب ۲۸ اپریل خانوادهی ابراهیمخیل نتوانستند به خاطر صدای برخورد گلوله و انفجار راکت در بیرون خانهیشان، بخوابند. همیشهگل، بزرگ خانواده، ترسیده بود که خانوادهی ۲۴ نفرهاش نتوانند شب را به صبح برسانند. اما کودکان خانواده ترسی نداشتند. آنها به صدای جنگ در روستای کوچکشان، «سعید توبه» در شرق افغانستان، عادت کرده بودند.
درگیری تا ۶ صبح پایان یافته بود و بعضی از کودکان از میان مزارع گندم به سوی مکتب راه افتاده بودند. یکی از آنها به شئ براق با رنگ سبز کدر و به اندازهی باتوم پولیس برخورد، آن را برداشت، به خانه برگشت تا به دیگران نشان دهد.
حکایت بچهها در مورد اینکه بعدا چه اتفاقی افتاد، از هم متفاوت است. اما بعد از اینکه نزدیک به ده کودک گردهم جمع شدند، راکت به زمین افتاد. همیشهگل ۶۰ ساله در کنار سروصدای تراکتورش، صدای انفجار را نیز شنید. وقتی به سوی خانه رو گرداند، ابری از گرد و غبار از خانهاش بلند شده بود.
پس از ۱۷ سال جنگ میان طالبان و نیروهای افغان که از سوی نیروهای خارجی حمایت میشوند، خشونت ریتم یکنواختش را حفظ کرده است. حملهی شبهنظامیان به منظور هدف قراردادن انتخابات پارلمانی که در ۲۰ و ۲۱ اکتبر برگزار شد، دهها کشته برجای گذاشت. سه روز پیش از انتخابات، حملهی تروریستی که نزدیک بود جان جنرال میلر فرمانده نیروهای امریکایی و ناتو را بگیرد، تقریبا کل حلقهی رهبری کندهار را از میان برداشت.
غیرنظامیان تلفات سنگینی را در این درگیری چندساله متحمل شدهاند. بسیاری از آنها توسط بمبهای دستساز، بمبگذاران انتحاری و یا حملات هوایی کشته شدهاند. اما براساس گزارش سازمان ملل متحد، از میان بیش از ۸۰۵۰ غیرنظامی که در سال جاری کشته یا زخمی شدهاند، حدود ۳۳۷ نفر در اثر انفجار مهمات منفجرناشده جامانده در میدان جنگ کشته شدهاند. از این تعداد، ۹۰ درصد کودکان بودهاند.
آمار تلفات غیرنظامیان اعضای خانوادهی ابراهیم خیل را که در اطراف آن راکت جمع شده بودند، نیز شامل میشود. ترکش راکت بدن آنها را، از انگشت پا تا ران، شکافته بود. از حدود ۱۰ کودک، پنج نفر بخشی از یک پای شان را از دست دادند و دو نفر دیگر تقریبا کل هر دو پایشان را از دست دادند. سه کودک دیگر به اضافهی یک بزرگسال که با آنها بود، جانشان را پیش از رسیدن به شفاخانه از دست دادند. اینکه کدام طرف مسئول بود، سربازان دولتی یا شورشیان؟ برای همیشهگل معلوم نیست، برای قربانیان، اصلا فرقی نمیکند.
در سال ۲۰۰۸، همیشهگل خانوادهاش را از ولسوالی مجاور که تحت کنترل طالبان قرار داشت، منتقل کرد تا کودکان خانواده بتوانند به مکتب بروند. او در مصاحبهیی در ماه مِی گفت: «پسران نوجوان ۸ ساله، سلاح حمل میکردند و جیل مرمی را به گردن میآویختند.» او ترسید که اگر آنجا را ترک نکنند، پسرانش به سوی جنگجویان رو خواهند کرد.
تا سال ۲۰۱۴ جنگ به خانه رسیده بود. قریهی همیشهگل در ولسوالی سرخرود به سرزمین بلاصاحب میان شاهراه تحت کنترل دولت و سیاهکوه طالبان بدل شده بود. این ولسوالی به این دلیل سرخرود نامیده میشود که روی برف را هرگز نمیبیند.
در آن سال، نیروهای بینالمللی مسوولیت امنیت کشور را به دولت افغانستان سپردند و طالبان حمله به سربازان افغان مستقر در شاهراه را آغاز کردند. بزرگان محلی از هر دو طرف خواستند که از درگیری در حوالی خانههای آنها خودداری کنند. جنگجویان موافقت کردند، اما چیزی تغییر نکرد.
در ۲۹ آپریل، هفت کودکی ـ همه از خانواده ابراهیمخیل ـ که از انفجار راکت جان سالم به در بردند، ساعت هفت صبح به شفاخانه ملکی ننگرهار در جلالآباد رسیدند. بلال سید میاخیل متخصص جراحی ارتوپیدی این شفاخانه میگوید: «گوشت و چربی از پاهایشان آویزان بود. جراحات آنها به حدی شدید و بزرگ بود که فقط برای متوقفکردن خونریزی، عضو [بدن] باید بریده میشد.»
مروه ۴ ساله که مادر و خواهر دوقلویش در انفجار کشته شدند، بخشی از پای راستش را از دست داد؛ همینطور امان ۵ ساله، رابعه ۷ ساله و منگل که حالا ۸ ساله شده است. بشیر ۹ ساله پای چپش را از زانو به پایین از دست داد. عبدالرشید برادر دوقلویش، هر دو پایش را از زانو به پایین از دست داد. شفیقالله ۱۲ ساله هر دو پایش از بالای زانو قطع شد. چهار نفر از پسران، پسران خود همیشهگل هستند. امان نواسهاش است.
برای یک ماه، همیشهگل روی کف اتاقی خوابید که در آن پسرانش تداوی میشدند. نوه و خواهرزادهاش این یک ماه را در طبقه بالا در بخش زنان سپری کردند. هر روز صبح پرستار میآمد تا زخمهای آنها را پاک و دوباره بانداژ کند.
همیشهگل، هنگام شستشوی زخمهای خام آنها و هنگام خارجکردن درن جراحی از لای بخیهها، از تختی به تخت دیگر میرفت و تلاش میکرد آنها را آرام کند. گریهی آنها اتاق را فرا میگرفت.
روزها اول بهبود زخمها به آرامی میگذشت. همیشهگل برای بچهها از بازار اسباببازی میآورد تا با آنها روی تخت بیمارستان بازی کنند. شفیقالله از ترس اینکه از مکتب پس نماند، درس میخواند. سرانجام وقت آن رسیده بود که شفاخانه را ترک کنند. عبدالرشید، یکی از آخرین کودکانی که از شفاخانه مرخص شد، در ۳۱ مِی به خانه زنگ زد تا با برادر دوقلویش صحبت کند. او گفت: «ما حالا میآییم، و با خوشحالی میآییم.»
پس از خروج از شفاخانه، خانوادهی ابراهیمخیل مرتب با تاکسی از خانهیشان در ولسوالی سرخرود به مرکز ارتوپیدی کمیتهی صلیب سرخ در جلالآباد میرفتند؛ اوایل برای اینکه کودکان استفاده از عصای زیر بغل را یاد بگیرند و بعدها برای نصب اندام مصنوعی.
تا ماه آگست پنج تن از کسانی که پاهایشان قطع شده بود، با پای مصنوعی مجهز شده بودند. هر کدام با یک جفت کفش ورزشی جدید آمدند. پس از روز اول آموزششان، بشیر با برگرداندن پای نوش به تکنسینها تا آنها بتوانند قبل از ملاقات بعدی آن را تنظیم کنند، گریه کرد. آلبرتو کایرو رییس بخش ارتوپیدی کمیته صلیب سرخ میگوید که دیدن این تعداد زخمی از یک خانواده «بسیار استثنایی» بوده است. از آن زمان تا کنون، هر هفت کودک با پای مصنوعی مجهز شدهاند. بعضی از آنها پای جدید شان را از یک سازمان غیردولتی مجزا از صلیب سرخ گرفتهاند.
یادگرفتن دوباره راهرفتن تاثیر مثبتی روی کودکان داشت. همیشهگل در ماه آگست گفت: «از وقتی که پاهای خود را دارند، بسیار خوشحالتر هستند. آنها از نسبت به گذشته بیشتر غذا میخورند.»
بهبودی آنها در خزان ادامه یافت و به یک روال عادی بدل شد. آنها هر صبح با هم درس میخواندند و هر بعدازظهر در بیرون خانه بازی میکردند. کودکان پی بردهاند که درس و آموزششان حالا مهمتر از همیشه است. عبدالرشید به تایم گفت: «کارهایی وجود دارد که حالا ما نمیتوانیم آن را انجام دهیم.» همیشهگل آن را با صراحت بیشتر گفت: «بدون آموزش و تحصیل، آنها هیچ چیزی نیستند.»
اندکی پس از حادثه، بزرگان روستا از آنچه که اتفاق افتاده بود به طالبان گفتند. آنها میگویند که از آن زمان به بعد، درگیری در اطراف خانههایشان کاهش یافته است اما کاملا متوقف نشده است. دو ماه بعد از انفجاری که خانوادهی ابراهیمخیل را زخمی کرد، تیم ارتش برای خنثاسازی مهمات منفجرناشده، یک راکت دیگر را که پاینکشت خانه افتاده بود، خنثا و از بین بردند. جوانان همسایه آن را پیدا کرده بودند.
پیش از ه تیم از روستا برود، همیشهگل، که در همان حوالی شاهد ماجرا بود، خواستار توجه آنها شد. او با نزدیکشدن به تیم خنثاسازی، دستش را دراز کرد و با احتیاط نارنجکی را به آنها تسلیم کرد. او آن را زمانی یافته بود که راهی خانهاش بود.
جلیل پژواک
تایم ـ اندرو کیلتی
>>> مردم سرخرود همه فارسيوان اند به همين خاطر طالبان در بين شان مين ميماند تا نسل فارسيوان كم شود و در انتخابات پيروز نشود. مردم سرخرود اين را فعلا فهميده اند كه جنگ طالبان از اول هم قومي بود به عليه حكومت اسلامي تاجك ها بنابر تعصب و بغاوت بوجود امدند و تا حال فارسيوان كشي ميكنند. و از نام اسلام به حيث سپر استفاده ميكنند.
كمال سرخرودي
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است