تجربههای تلخ بارها تکرار شده است. من در عجبام که هزارهها با داشتن این همه تحصیلکرده و سطح بلند دانش و سواد چرا از تجربههای گذشته نمیآموزند و چرا اینقدر حافظه تاریخی کوتاه مدت دارند؟ | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۰ ۱۳۹۷/۸/۲۳ | کد خبر: 155917 | منبع: | پرینت |
تا چند سال پیش که هنوز نوجوان بودم و مطالعه و تحقیقی چندانی نیز راجع به مسایل چند دهه اخیر افغانستان نداشتم، گمان میکردم عبدالرشید دوستم و حزب جنبش ملی به دلایل دردها، رنجها و سرنوشت مشترک و مشابه، نزدیکترین فرد و جریان سیاسی به مردم هزاره میباشند.
سالی پار فرصتی دست داد تا چند کتابی را در رابطه به حوادث چنددهه اخیر ورق بزنم. خواندن کتابهای تاریخی یادشده سبب شد به حرفها و حقایقی تازهای در بسی موارد دست یابم. یکی از برجستهترین موارد آن، چگونگی رابطه سیاسی هزارهها با حزب جنبش ملی به رهبری عبدالرشید دوستم میباشد. من از روزی که توانایی خواندن و نوشتن را آموختم و با بعضی مسایلی اجتماعی و سیاسی آشنا شدم؛ به این نکته متوجه گردیدم که در میان هزارهها نوعی نگرش بسیارمثبت و محبت خاصی به عبدالرشید دوستم وجود دارد. احتمالأ خودم نیز قبلا تحت تأثیر بعضی تبلیغات بیبنیاد قرار گرفته بودم و تا حدودی اینگونه فکر و رفتار مینمودم. اما در چند سال اخیر حوادثی در پیش چشمانم رخ داد که برایم اثبات نمود که اظهار علاقه و مهرورزی هزارهها نسبت به دوستم- که من آنرا «فانتزی واهی» هزارهها نسبت به دوستم میخوانم- بیجا و از روی سطحی نگری بوده است.
این داوری معطوف به دلایل زیر رقم خورده است:
یکم: برخی که شاید تحت تأثیر تبلیغات رفته اند یاهم باور ندارند، استدلال میکنند که باید همواره درکنار دوستم و حزباش ایستاد؛ از آنها حمایت ویاری جست. چرا؟ چون در سالهای دهه هفتاد آقای دوستم با رهبر شهید هم پیمان بوده است. باید گفت که برای تحلیل حوادث سالهای دهه هفتاد نیاز است که به دهه هفتاد برگشت و حوادث آنسالها را در محدوده شرایط و ناگزیریهای همان سالها دید و داوری کرد. فراموش نکنیم که گلبدین حکمتیار هم آنروزها از روی مجبوری به هزارهها و رهبر شهید روی آورده بود. این دلیل منطقی و عقلانی برای شرایط امروزی ما شده نمیتواند. واقعیت این است که نظر به قضایا و دلایل تاریخی عبدالرشید دوستم حتی در همان زمان نیز با رهبرشهید وهزارهها از دروازه راستی و صداقت داخل نشد. دوستم پس از شکست شورای هماهنگی، روابط خویش با پاکستان و طالبان را محکم نمود و چشم به سهمیه حکومت شمال در اداره طالبان دوخت، برای همین در اواخر از رهبر شهید فاصله گرفت و حتی برای نجات جان مزاری بزرگ هیچ کاری قابل ملاحظهیی انجام نداد. این درحالی است که همایون فوزی از قوماندانان ارشد دوستم که همراه با سیصد تن از نیروهایش در کابل به اسارت طالبان در آمده بودند، به قندهار برده شد و از آنجا پس از چندروز سپری نمودن مهمانی طالبان، رها شده و به شمال برگشت. دوستم به شهیدمزاری همانقدر باور دارد که با اعطای لقب «شهیدوحدت ملی» به رهبرشهید مخالفت نمود و فیصله نامه اعطای لقب را امضا نکرد.
دوم: از زمانهای دور که بگذریم و به زمان پساطالبان برگردیم، تجربه بارها و به کرات ثابت ساخته که دوستم و حزبش در قبال هزارهها-و حتی هیچ یک از متحدانش-صداقت و صمیمیت لازم نداشته است. این تجربههای تلخ بارها تکرار شده است. من در عجبام که هزارهها با داشتن این همه تحصیلکرده و سطح بلند دانش و سواد چرا از تجربههای گذشته نمیآموزند و چرا اینقدر حافظه تاریخی کوتاه مدت دارند؟
سوم: همانطوری که قبلأ یاد آوری نمودم، هزارهها بر بنیاد همان فانتزی واهی و خوش بینی بیش از حدشان، در هر مرحله و مساله ی بیش از هرکسی دیگری از دوستم حمایت نموده اند. اما باید به این واقعیت تلخ اعتراف نمود که همین مردم بدترین و نامناسبترین پاسخهای غیرمنتظره را در روزهای بسیاربد و دشوار شان ازعبدالرشید دوستم و حزبش دریافت نمودهاند. به عنوان نمونه، مردم هزاره: خرد و کلان، سیاسی و روشنفکر در مسئاله ایشچی، حمله بر کاروان دوستم در غورماچ و سپس تبعید شدن او به ترکیه، بیشترین حمایت و واکنش و همراهی را داشته اند. اما دوستم و دم و دستگاهش هیچگاه در روزهای سخت و دشوار هزاره به درد این مردم نخورده است. جنبش ملی و دوستم در قبال تجاوز و کشتار کوچیها در بهسود و خوات همواره خاموش بوده است. در رابطه با فاجعه جلریز هیچ واکنشی قابل قبولی نداشته است. بعد از سر بریده شدن شهید تبسم و همراهاناش درحالی که دوستم معاون اول ریاست جمهوری بود، هیچ کاری خاصی نکرد و تنها کاری که کرد: نظارهگری و سکوت بود.
چهارم: هیچگاه یادم نمیرود که در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 1393 دوستم در میان مردم بهسود با صدای بماش فریاد میزد:« او مردم! او قوما! از من بوی مزاری میآید». اما به محض که انتخابات گذشت و او به کرسی معاونیت اول تکیه زد، دیگرشعارهای میان تهی بوی مزاری آمدن و امثالهم فراموش شد.
در11 ثور 1395 کابینه افغانستان، فیصله ظالمانه و غیرقانونی را انجام داد. کابینه و مجلسی که آقای دوستم نیز در آن حضور و نقش معاون اول ریاست جمهوری را داشت. مطابق آن فیصله خلاف منافع ملی، مسیر لین برق 500کیلوولت از مسیراصلیاش(بامیان-میدان وردک) انحراف داده شد. این موضوع با خشم عمومی هزارهها رو برو شد و سبب تشکیل جنبش روشنایی گردید. در آغازین روزهای جنبش روشنایی به جز از عدهیی محدود اطرافیان اشرف غنی، همه سیاسیون افغانستان-از عطامحمدنور، امرالله صالح الی رحمت الله نبیل و جمیل کرزی و حتی امرخیل- از خواست و مطالبه جنش روشنایی درحد اعلامیه حمایت نمودند. اما عبدالرشید دوستم که مدعی بود از وی بوی مزاری میآید، نه تنها که از خواست مردم هزاره حمایت نکرد که بگونه رسمی و علنی به خواست و حمایت اشرف غنی اعلامیه داد.
پنجم: بدتر از همه زمانی که در دوم اسد سال 1395 تظاهرات جنبش روشنایی مورد حملات انتحاری تروریستان دولتی یا غیردولتی قرار گرفت و هشتاد و شش جوان نخبه و تحصیلکرده در یک چشم به هم زدن، توته توته شدند و بیش از چهارصد تن دیگر زخمی. شفاخانهها از کابل تا دهلی پر مجروحین جنبش روشنایی بود. درواقع آن روزها هزارهها یکی از بدترین سیاه روزهای تاریخ معاصر شان را میگذراندند. غرق در غم و رنج بودند. زن و مردم و پیر وجوان سیاه پوش. حکومتی که متهم به دست داشتن در فاجعه بود، دستکم در ظاهر ماتم ملی در کشور اعلان نمود و در شهرها از سوی مقامات دولتی مراسم فاتحه و دعا خوانی برگزارشد. اما در فردای روز سیاه دوم اسد حزب جنبش ملی و عبدالرشید دوستم نه تنها هیچ اظهار همدردی و غمشریکی با هزارهها نشان ندادند، بلکه در شبرغان و میمنه بخاطر پیروزی رجب طیب اردوغان بر کودتاچیان، مراسم رقص و شادی و پایکوبی برگزار کردند. یعنی برای دوستم و حزبش پیروزی یک سیاست مدار خارجی بر مخالفیناش مهمتر و با ارزشتر از پارچه پارچه شدن 86 انسان عدالتخواه هم وطناش و عزاداری ملیونها انسان هزاره میباشد؟ از پیوند خونی و تاریخی، سرنوشت و دردهای مشترک و یا مسایلی چون میهن شریکی که بگذریم، آیا به لحاظ اخلاقی و ارزشهای انسانی لازم و درست بود، درحالیکه در کشور ماتم ملی اعلام شده بود و صدها خانواده داغدار و ملیونها انسان عزادار، عبدالرشید دوستم و حزبش در همان روز در بخشی دیگر از کشور رقص و پایکوبی و دهل و سورنی برپا نمودند؟
ششم: هزاره متأُسفانه بازهم به دلیل نبود یا کمبود حافظه تاریخی شان، عملکردهای گذشته عبدالرشید دوستم را فراموش نمودند. وقتی که حکومت نظامالدین قیصاری از فرماندهان دوستم را در یک بازی مبهم، احتمالأ در هماهنگی با شخص دوستم، به دام انداخت، بازهم عدهیی از هزارهها حتی از برخی از اعضای حزب جنبش ملی فراتر رفتند. درحالی که حزب جنبش ملی هیچ اعلامیه رسمی صادر نکرد و باتور دوستم ریس شورای مرکزیاش در همان روزها مصروف چپن انداختن به وحیدقتالی ریس اداره اموربود، برخی ازهزارهها کاسههای داغتر از آش شدند. برخی از وکلای هزاره در پارلمان بخاطر دید انسانی و مسایل اخلاقی و بشری از نحوه گرفتاری قیصاری انتقاد و از مطالبات تظاهرات کنندگان منتسب به حزب جنبش ملی حمایت نمودند. به همین منوال روشنفکران هزاره در رسانهها و شبکههای اجتماعی.
اما هنگامی که فاجعه لعل و سرجنگل اتفاق افتاد و زنها و اطفال هزاره به گلوله بسته شدند. خانههای شان با آر.پی.جی ویران شدند. مدافعان مردم ما به تانک بسته شدند وآویزان به تانک جان دادند؛ عبدالرشید دوستم و حزبش خم به ابرو نیاوردند و سکوتی ننگین و شرم آوری نمودند. بار دیگر اثبات رساندند و طینت اصلی و عدم صداقت شان به نمایش گذاشتند.
هفتم: از فاجعه لعل و سرجنگل که بگذریم. در ارزگان خاص پاکسازی قومی به گونه علنی درجریان است. تروریستان احتمالأ در هماهنگی با برخی از مقامات حکومتی همزمان بر جاغوری و مالستان حمله نمودهاند. میکشند و ویران میکنند و کوچ اجباری میدهند. شمار شهدا از مرز صد و دوصد گذشته است و آمار زخمیهای فاجعه مالستان و جاغوری وحشت آور و بیشمار اند. صدها خانواده بیجا شده اند. کاروان بیجا شدهگان به بامیان و دایکندی رسیدهاند. کارد به گلون و استخوان انسان هزاره رسیده است. جوانان، زنان و مردان هزاره، علی رغم تهدیدهای قطعی امنیتی و ریسک انتحاریهای دولتی و غیردولتی، نصف شب به جادهها میآیند و شب را در پیش ارگ ریاست جمهوری سحرمیکنند. هدف حمله انتحاری قرار میگیرند و بار دیگر شهید و قربانی میدهند و زخمی و معیوب میشوند. اما بازهم از این آقایی که ادعا داشت، از وی بوی مزاری میآید و ریس دفترش زمانی از «دوستی استراتیژیک هزاره-اوزبیک» سخن میزد، هیچ خبری نیست. نه همدردییی و نه اعلان حمایت از مطالبات انسانی مردم و نه اشتراک در تظاهرات شان. از سنگ صدا آمد و از دوستم و حزب اش نه. باری! حتی اندازه نبیل و اتمر نشدند.
به دلایل و تجربههای فوق است که من گمان میکنم باید اذعان نمود که «فانتزی واهی» هزارهها نسبت به دوستم نه تنها کارآمد و نتیجهبخش نبوده و نیست که هزارهها را آسیپ پذیرهم نموده و باعث به تحلیل رفتن انرژی و فرصتهای هزارهها شده است. هزارهها باید مقداری حافظه تاریخی داشته باشند و از تاریخ درس بگیرند. هزارهها با هرانسانی-فارغ از قوم و مذهب ومنطقه اش- که به انسانیت باورکامل داشته باشد و از حقوق انسانی، آزادی، عدالت و برابری شهروندی دفاع نماید، برادر، همسرنوشت اند و گوشت و پوست و استخوان هم. هزارهها نباید از این پس اشتباهات گذشته شانرا تکرار نمایند، «جوگیر» شوند و به دامن فریبها و دروغها و دام شعارهای فصلی چرب و میان تهی برخیها که در مراعات رابطه متقابل هیچگاه نمره کامیابی ندارند و به انسانیت و ارزشهای انسانی باور چندانی ندارند، سقوط نمایند.
دکتر نجف علی فولادوند
>>> جناب دکتر فولاد وند، دوستم با وساطت ترکیه و ازبکستان با پاکستان همیشه در رابطه است ..... او هیچ وقتی متحد استراتیژیک هزاره و درکل فارسی زبان ها شده نمی تواند!!!
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
هزاره ها و تاجیک ها تا این جا راه را به اشتباه رفته اند .... باید در استراتیژی تجدید نظر کرد
>>> دوستم از ۱۷ سال پیش بحیث تنها رهبر مردمی بزرگ بازمانده جهادی در داخل کشور بیشتر از هر کسی در معرض انتحار و ترور بوده که روز بروز این حلقه بر او تنگ تر شده که بارها در کشور جای نداشت و علاوه بر این خصوصاً بعد از مزاری این هزاره ها بود که مصروف خود شدند و باز هم ازبکها را اقلیتی دور خود میپنداشتند ، که این مشکلات دوستم را مصروف ساخته ولی هنوز هم امید دوستی صادقانه با هزاره ها را دارد.
در سالهای اول که کوچی ها به بهسود حمله میکردند سلاح و خصوصاً مهمات از دوستم بود که موتر بست بصورت پنهانی از راه سرپل وارد بهسود میشد وگرنه خلیلی و محقق دی دی آر شده بودند و اصلاً همو جرئت را نداشتند تا مردم را اکمال کنند.
هزاره ها که دو برابر ازبکها نفوس و نفوذ در دولتهای اخیر داشتند کدام وقت فرصت مشوره و همفکری با دوستم را بخود دادند و در کنار این دوست همدرد و مخلص خود ایستاد شدند که همیشه خصوصاً در شمال تکیه دل شان بوده و حاضر به همفکری و همرآیی با هزاره بوده است؟
حالا هم مشکلات دوستم از همه بیشتر است و هر وقتی که هزاره فرصت همدلی خالصانه با ازبک را داشته باشد دوستم گپی برای گفتن دارد ولی سیاسیون و مردم هزاره هیچوقت آن فرصت را نخواهند داشت چون متمرکز نیستند و هزار ه هستند یعنی بیش از خود به جدایی از یکدیگر ظرفیت دارند و حتی بیش از تعمق به سیاست داخلی شان ، دنباله رو فریب های خارجی و مقطعی هستند که این مسئله دوستم و هرکس یا حتی خوده هزاره ها را از آنها نا امید ساخته.
فعلاً هم اگر منظورتان پاشاندن تمرکز حداقلی هزاره به دوستم از دولت باشد ، دوری و دوستی دوستم و هزاره ضرورتر است که دوستم هم همین را توقع دارد و شما هم بدانید که از هزاره چیزی برایتان جور نمیشود چون ضعیف است و مصروف نان است و پراکندگی شان فرصت را به هر کسی از سیاسیون غالب و سیاسیون خودشان داده و مردم عام گوش شان پر شده.
باز خواهیم دید!
اس پ هزاره
>>> شعار وحدت ملی ، شمشیری است به دست وحدت ستیزان !
از جمع دوستان ارجمند و دانشمندم کسی است برایم بگوید که ، در تاریخ سیاسی افعانستان چی زمانی وحدت ملی در قدرت سیاسی افعانستان حضور داشته ایت ؟
در زمان پادشاهی آل یحیی تا ریاست جمهوری قلابی سردار داود ،کدام یک از سرداران اهل قبیله پای بند وحدت ملی بودند ؟
اصلا سیاستمداران شوونیست افغان ستان از واژه ( وحدت ) نفرت دارند و صرف در شعار ها آنرا بکار می برند تا سرپوشی باشد برای اعمال شوونیستی شان . حتی روشنفکران دموکرات ، چپی های انترناسیونالسیت و اخوانی های برخواسته از بطن قبیله هم به وحدت ملی و وحدت حربی پشت پا زده و هرگز آنرا به رسمیت نشناخته اند . به یاد بیاورید نخستین وحدت خلقی ها و پرچمی ها را پیش از کودتای ثور . پیامد وحدت را همه به چشم دیدیم و به جان احساس کردیم ، بعد تحول ۶ جدی باز وحدت کردند ، نتیجه چی شد ؟ کار شکنی ، جبهه فروشی ، پلینوم ۱۸ ، کودتای تنی ، اشغال جلال آباد و در پایان فرار نا فرجام . به یاد بیاورید وحدت اخوانی های شوونیست را در مکه و مدینه . به یاد بیاورید پیامد اجلاس اخوانی های اهل حل و عقد و حکومت وحدتی پیشاور را بعد ۸ ثور .
وحدتچی ها مردمانی هستند که با به دست گرفتن شمشیر وحدت ملی ، می خواهند منتقدان این سیاست دروغین را سرکوب نمایند تا منافع شخصی ، حزبی و قبیله یی خود را نگهداری کنند . بدبختانه یک تعداد از روشنفکران آبدیده و صاحب نظران با اندیشه هم این سیاست دروغین و مکارانه اهل قبیله را به گونه یی که متبارز نباشد پنهان کاری می کنند تا آبرو و عزتی را که سر هم کرده اند با بی آبرویی و بد اخلاقی شوونیست ها متلاشی نشود .
در افغان ستان وحدت ملی تنها در بین توده ها و اقشار جامعه حضور داشته که هیچ رولی را در تعین سیاست های بزرگ کشوری بازی نکرده است و این بهانه یست به دست شوونیست ها تا تمامیت خواهی کنند ، اکثریت دروغین بسازند ، مصطلحات ملی بسازند ، از دزد ها و آق پدر ها غازی و قهرمان بتراشند ، دیگر مردم غیر افغان را مهاجر کولابی و حرامی بخوانند و دیگران باید آوازی بر نکشند و واکنشی نکنند که وحدت ملی لطمه دار و خدشه دار می شود .
با چنین سیاست ننگین و شرمآور شوونیست های قبیله زیر نام وحدت ملی ، کنار آمدن نهایتِ زبونی و شرمنده گی است . وحدت ملی را در عمل می توان نشان داد نه در شعار ! هر کسی که امروز با دیدن سیاست دو پهلوی ارگ و جنایات مکرر طالبان از وحدت ملی سخن دارد ، حتمی ریگی به کفش خود دارد که آواز بر نمی کشد تا رسوا نشود .
منصور بدری
>>> از آمدن گلبدین به افغانستان تقریباً یک سال میگذرد.
درین یک سال اکثر رهبران تاجک و هزاره با او دیدار کردند.
همین چند روز پیش خلیلی نیز به دیدار گلبدین رفت.
پس دیدار دوستم با گلبدین از نظر هزاره ها خیانت به مردم هزاره است؟
هر رهبر از هر قومی که باشد،فقط و فقط روی منافع شخصی خود فکر میکند و از قوم خود منحیث یک آله فشار در مقابل حکومت و دیگر اقوام سؤ استفاده میکند.
این موضوع هم شامل پشتون ها و هم تاجک ها و هم هزاره ها و هم ازبک ها میشود.
>>> محترم دفاتر صاحب،
حيف وقت تان كه صرف كرديد و راجع به دوستم نوشتيد. پيش از اينكه از دوستم گله و شكايت كنيد، از رهبران هزاره مثل محقق، خليلي، دانش شروع كنيد كه اينها چه گلهاييرا به أب داده اند. غير ازاينكه جيب هاي خود، فاميل هاي خود و چند تا بلي گوي را پر كنند، به كدام مشكل هزاره ها رسيدگي كردنه اند. دوستم يك آدم بيسواد و نادان است. او نوكر دالر است و به هيچكس وفاداري نكرده ، هميشه معامله كرده و اكثرن فريب خورده است. بخاطر موجوديت قوت هاي دوستم ، كابل از طرف حكمتيار بخاك و خون كشيده شد و هزاران نَفَر شهيد شد. بعدن همين دوستم فريب حكمتيار را خورد و با او يكجاشد. دو بار فريب كرزي را خورد و يكبار هم از غني را. حالا باز هم حكمتيار در پوستش در أمده تا از او استفاده كند. در حقيقت دوستم ملامت نيست. ملامت اين همه بلي گويان و پلو خوران دوستم استند كه اورا مشوره درست نميدهند. ميگويند دوستم وقتي نشه شد، به همه دشنام زن و فرزند ميدهد. پلو خوران بخاطريكه از دستر خَوان او محروم نگردند، هميشه برايش سر ميجنبانند. نتيجه اين همه تصاميم غلط دوستم است كه نه تنها جفا در حق مردم أزبك است، بلكه در حق تمام مردم افغانستان. او به حيث بأنك راي و إستاد شدن در پهلوي اشخاص نا أهل و نا بكار به سرنوشت مردم بازي ميكند.
>>> Zahir Ariaie
در يك تعداد صفحات فيس بؤك نظر سنجى هاى با دو گزينه انتخابات و حكومت موقت راه انداخته شده است. دوستان و هموطنان بدانند كه تا زمانيكه نيات پشت اين گزينه ها مشخص نباشد هيچ كدام راه حل نيست و اگر صداقت باشد حتى ديكتاتوري راه حل است.اگر دلسوزى وجود ميداشت انتخابات و راى مردم دزديده نمى شد. اگر شده بود و يك عده اگر تنها تب به قدرت رسيدن ميداشتند در پهلوى ان خدمت ميكردند باز هم كشور در مسير درست قرار مى گرفت. متاسفانه نيات كه پشت رسيدن به قدرت خوابيده خدمت و زعامت ملى براى همه مردم نيست بلكه نيت تبهكارانه قومى است . بناً تا زمانيكه اين تفكر خاينانه و تبهكارانه در مغز عده يى بنام نخبه وجود داشته باشد نه انتخابات راه حل است نه حكومت موقت و نه ديكتاتورى..
چون اين نجاست قومى به هرچه تماس كند ان را تباه و نجس ميكند . اين نجاست قومى در سه صد سال گذشته در أنواع مختلف نظام و دولت دارى مانند شاهى، سوسياليستى، ديكتاتورى، امارت إسلامى ، به اصطلاح دموكراتيك به شيوه غربى تا حال تجربه شده است و نتيجه تنها تبهكارى ، قتل و رنج مردم بوده است. راه حال ايستادگى مردم ، نه براى يك يا چند ساعت بلكه براى چند روز ويا هفته تا گرفتن قدرت و به زانو در اوردن تمام جرثومه هاى فساد ، تبعيض و ظلم است و بس!
>>> دوست محترم دکتور نجفعی حرفهای شما کاملا بجا است در مرد دوستم این او یک ترک تبار است وسیاست مدر ها ر مقطع های محتلف ب شیوهای مختلف بنفع خود استفاده میکند بعد نیست که وستم هم چنیتن کرد خلال سروردانش معاون دوم از خود شما ه درین بخش ها کوتهی های نا بخشودنی دردد وهنوز هم قوم فوشی میکند در تکت انخاباتی بدنامرین ری جمهر شبت است بخشی جناب دکتور من نه جنبشی هستم نه از تبار فاشیزم ولی یک انسانیکه ربرابر این هه بیعداتی ها رنج برده بخاطر افانستان ازاد سربلند عاری ازحشونت تبعیض مبرزه میکنم بنظر بنده به همه این تیکه دارن قومی نه بگوهیم ونسل جوان ره خود را دریابد
>>> من شخصآ بیاد دارم
قبل از انکه شهید مزاری متآسفانه و هزار بار متآسفانه در جنگ طالبان ظالم بی افتد بهترین نزدیکان و هم پیمانان فقط و فقط کوشش داشتند که چطور خود را نجات دهند ، دوستم و جنبش به اصطلاح عام تیر خود را آورده بودند و تماشاچی بودند
من از مخالفین حزب اسلامی هستم لیکن واقعیت واقعیت است
یگانه حزب و یگانه شخصی که خیلی کوشش نمود تا شهید مزاری در دام طالبان نیفتد حکمتیار بود
حکمتیار تاکید داشت تا شهید مزاری هر چه عاجلتر به ساحات نسبتآ امنی که نفوس طالبان نباشد برود چنانچه ایشان چند مرتبه شخصآ با شهید مزاری مخابره وی تماس گرفتند و گفتند استاد دسیسه بزرگ است لطفآ طرف ما بیاید .....
الله متعال استاد را جنت نصیب نماید و ظالمان را به جزای اعمال شان برساند
مرتضی نصرت پور
>>> در مزارشریف بین سران حزب وحدت وجنبش پیمانیی بسته می شودبه زعم خود شان مخا لفین را از سر راه خود بر دارندو....محققین را ارجا می دهم به دهه ای 70سرداران مردم هزارهچگونه سر به نیست شدند از شما جوان که علاقه داریدقدری بیشتر مطالعه نمایید (سر پلی)
>>> حرفتان راست است بلی دوستم بیغیرت است اما باز هم هزاره و ازبک و حتی تاجک چارهء جز اتحاد ندارند این رهبران میروند و ظلم فاشسیتی و تعصب ادامه میابد و شاید روزی برسد که مردم ازبک و هزاره از ظلم بستوه امده حوزه های فیدرالی خود را تشکیل دهند .همین حالا باید هزاره ها مسلح شوند و نیروی سراسری هزاره جات را تشکیل دهند
>>> در سال ١٣٧٦ در روز تجليل از شهادت استاد مزارى همه بزرگان مصروف برگزارى اين روز در مزار شريف بودند كه دوستم با حمله غافل گيرانه در شهرك حيرتان نصير قوماندان يكى از قوماندان هاى حزب وحدت را با جمله افرادش دستگير و به قتل رسانده و اجساد شان را در درياى آمو انداخته افراد خويش را در حيرتان جابجا كرد ولى هيچ كسى ازين رويداد ياد آورى نميكند
ولى خرم
>>> وقت تان را برای ازبک و دوستم تلف نکنید، کسیکه که از آرای قوم ازبک پاسداری نتوانست و مانند یک «مولی» از صحنه قدرت با لگد بیرون انداخته شد، چون سواد خواندن و نوشتن بلد نبود و فقط با سر قلبه می کرد.
اکنون توصیه من به همه اقوام در افغانستان این است که با همدیگر تفاهم نمایند و گرفتار توطیه های بیرونی نشوند. وگرنه امروزه برای همه بسیار واضح است که هر کس به منافع خویش می اندیشد. این منافع است که انسان افغانستانی را بهمدیگر پیوند می دهد نه چیز دیگر.
واقع نگر - میمنه
>>> نجفعلی! هوشدار که به هزاره پوست شیر نپوشانید! ورنه بجزایش میرسند! انقدریکه شما هزاره را تور میدهید! بهمان اندازه پشتون متحد میشود! و روزی میرسد!
>>> بنظر من مهم نیست که در گذشته چه شده و افسوس آن را بخوریم مهم اینست که ما مردم دست در دست یکدیگر داده و حکومت دموکرات و مردمی خود را تشکیل بدهیم باید از گذشته ها درس گرفت و به آینده نگاه کرد و این قوم و نژاد پرستی تفکری بسیار خام و احمقه است تا موقعی که اینجانب برای خود ارزش قائل نشده و عمل نکنید تا ابد در این خواری و بدبختی خواهید ماند باید تفکرات نژاد و قوم پرستی خود را کنار نهاده و به جای اینکه سر منافع کوچک با هم بجنگیم به منافع بزرگتر فکر کرده و در راه تحقق بخشیدن به آن سرعت عمل ببخشیم
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است