عکس های خبری شنبه 17 قوس 97
 
تاریخ انتشار:   ۲۰:۰۱    ۱۳۹۷/۹/۱۷ کد خبر: 156368 منبع: پرینت




عبدالرووف ابراهیمی رییس مجلس افغانستان در ایران

عبدالرووف ابراهیمی رییس مجلس افغانستان در ایران

عبدالرووف ابراهیمی رییس مجلس افغانستان در ایران

عبدالرووف ابراهیمی رییس مجلس افغانستان در ایران

عبدالرووف ابراهیمی رییس مجلس افغانستان در ایران



سخنگویان حکومت برای عرض تبریکی به حسنا جلیل

سخنگویان حکومت برای عرض تبریکی به حسنا جلیل

سخنگویان حکومت برای عرض تبریکی به حسنا جلیل



نشست مشترک کمیسیون های انتخاباتی به ریاست معاون رییس جمهوری

نشست مشترک کمیسیون های انتخاباتی



تجلیل از روز جهانی رضاکاران در هرات

تجلیل از روز جهانی رضاکاران در هرات



گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی

گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی

گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی

گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی

گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی

گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی

گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی

گرامیداشت از مقام فرهنگی و پژوهشی بصیر احمد دولت آبادی



کد (10)

این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
اسلاید
عکس
نظرات بینندگان:

>>>   نادیده چه بوسی روی ابراهمی صاحب را میکنه

>>>   بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی

امید را آن روز است که با ایران و تاجیکستان و (سمرقند و بخارا)ی پارسی گوی در آن سوی آمو یکجا شویم و خراسان و تمدن افتخاری خود را احیا کنیم
سلام بر مولوی بلخی و سنایی غزنوی و خواجه عبدالله انصاری هروی رودکی سمرقندی و فارابی و ابوریحان و ابوعلی سینا و خوارزمی و زکریای رازی و فردوسی و جامی و عطار و خیام نیشابوری و حکیم سبزواری و بابا طاهر همدانی و سعدی و حافظ شیرازی ظهیر فاریابی و شمس تبریزی و هاتف اصفهانی ناصرخسرو بلخی و فرخی سیستانی سلام بر غیاث الدین جمشید کاشانی و خواجوی کرمانی و عارف قزوینی و نظامی گنجوی و امیرخسرو و بیدل دهلوی و اقبال لاهوری و ادیب پیشاوری و..

آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی

>>>   يك تكسى وان ايالت ويرجينيا ده رديف اول جايش است. به اصطلاح داكتر صاحب رسول طالب حالا موزه پاك غنى فاشيست كه هيچوقت حتا فرصت ديدن غنى را بره مشوره ندارد

>>>   عبدالرووف ابراهیمی رییس مجلس نمایندگان افغانستان که برای حضور در کنفرانس شش کشور آسیایی برای مقابله با تروریسم به ایران سفر کرده است، عصر جمعه با علی لازیجانی رییس مجلس ایران دیدار و گفتگو کرد.

در این دیدار رییس مجلس افغانستان با تاکید بر همراهی ایران در شرایط سخت با افغانستان گفت: ایران در شرایط سخت به افغانستان کمک کرد و در کنار ملت ما قرار گرفت.

ابراهیمی از بحران کم آبی در ایران ابراز تاسف کرده ابراز داشت: ما همکاری متقابل را صورت می دهیم و هر چه سریع تر موضوع بحران آب و نحوه همکاری های بانکی را پیگیری می کنیم.

رییس مجلس افغانستان در پایان با بیان این که تروریسم بین المللی مهمترین معضل منطقه است، خاطر نشان کرد: تروریسم حوزه های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشورها را متأثر ساخته و لازم است در راستای حل این بحران همکاری های سیاسی و امنیتی خود را تقویت کنیم؛ چرا که امنیت افغانستان امنیت منطقه است.

لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی ایران با بیان اینکه مشکل افغانستان نباید از طریق نظامی حل شود، گفت: حل مشکل افغانستان تنها از راه سیاسی امکان‌پذیر خواهد بود.

>>>   حکیم ابو القاسم فردوسی:
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم

>>>   خطاب به مردمان ایران غربی:
بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید
این‌سان برای ما و تو میهن درست شد!
یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌
یک خاکریز بین تو و من درست شد
بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌
بین من و تو آتش و آهن درست شد!
یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌
یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد
یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌
یک سو من ایستادم و دشمن درست شد
یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند
یک سو همه دگرمن و تورَن‌ درست شد
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌
این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد
آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌
بندی که می‌نشست به گردن درست شد
آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها
در دستگاه ما و تو شیون درست شد
دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ
شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌
با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌
وقت وصال یار دبستانی آمده است
بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌
سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر
«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»
ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان‌
بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم
از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌
شاعر محبوب جناب محمد کاظم کاظمی

>>>   وطن یعنی همه آب و همه خاک وطن یعنی همه عشق و همه پاک
به گاه شیرخواری گاهواره به روز و درد پیری ، عین چاره
وطن یعنی پدر ، مادر ، نیاکان به خون و خاک بستن عهد و پیمان
وطن یعنی هویت ، اصل ، ریشه سرآغاز و سرانجام همیشه
وطن یعنی محبت ، مهربانی نثار هر که دانی و ندانی
وطن یعنی نگاه هموطن دوست هر آنجایی که دانی هموطن اوست
وطن یعنی قرار بیقراری پرستاری ، کمک ، بیمارداری
وطن یعنی هوای کوچه ی یار در آن کو دل شکستن های بسیار
نگاهی زیرچشمی ، عاشقانه به کوچه آمدن با هر بهانه
وطن یعنی غم همسایه خوردن وطن یعنی دل همسایه بردن
وطن یعنی زلال چشمه ی پاک وطن یعنی درخت ریشه در خاک
ستیغ و صخره و دریا و هامون ارس ، زاینده رود ، اروند ، کارون
دنا ، الوند ، کرکس ، تاق بستان هزار و قافلانکوه و پلنگان
وطن یعنی بلندای دماوند شکیبا ، دل در آتش ، پای در بند
وطن یعنی شکوه اشترانکوه به دریای گهر استاده نستوه
وطن یعنی سهند صخره پیکر ستیغ سینه در سنگ تمندر
وطن یعنی وطن استان به استان خراسان ، سیستان ، سمنان ، لرستان
کویر لوت ، کرمان ، یزد ، ساری سپاهان ، هگمتانه ، بختیاری
طبس ، بوشهر ، کردستان ، مریوان دو آذربایجان ، ایلام گیلان
اراک ، فارس ، خوزستان و تهران بلوچستان و هرمزگان و زنجان
وطن یعنی سرای ترک با پارس وطن یعنی خلیج تا ابد فارس
بهشتی چشم را گسترده در پیش ابوموسی و مینو ، هرمز و کیش
وطن یعنی همه سازندگی ها رهایی از تمام بندگی ها
بریدن دست غیر از گردن نفت صلای صبح ملی نفت
وطن یعنی ز هر ایل و تباری وطن را پاسبانی ، پاسداری
وطن یعنی دلیر و گرد با هم وطن یعنی بلوچ و کرد با هم
وطن یعنی سواران و سواری لر و کرد و یموت و بختیاری
همه یک جان و یک دل بودن ما به دامان وطن آسودن ما
وطن یعنی دلی از عشق لبریز گره باف ظریف فرش تبریز
وطن یعنی هنر یعنی سپاهان حریر دستباف فرش کاشان
وطن یعنی کتیبه در دل سنگ تمدن ، دین ، هنر ، تاریخ ، فرهنگ
وطن یعنی همه نیک و بهنجار چه پندار و چه گفتار و چه کردار
وطن یعنی شب رحمت ، شب قدر شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر
وطن یعنی هم از دور و هم از دیر سده ، نوروز ، یلدا ، مهرگان ، تیر
وطن یعنی جلال مانده جاوید ستون و سر ستون تخت جمشید
هزاران نقش و خط مانده در یاد صبا ، کلهر ، کمال الملک ، بهزاد
نکیسا ، باربد ، افسانه و چنگ سرود تیشه ی فرهاد در سنگ
سر و سرمایه های سرفرازی ابوریحان و خوارزمی و رازی
به اوج علم و دانش رهنوردی ابونصر ، ابن سینا ، سهروردی
به بحر عشق و عرفان ناخدایی عراقی ، رودکی ، جامی ، سنایی
وطن یعنی به فرهنگ آشنایی در لفظ دری را دهخدایی
وطن یعنی جهانی در دل جام وطن یعنی رباعیات خیام
وطن یعنی همه شیرین کلامی عفاف عشق در شعر نظامی
وطن یعنی نگاه مولوی سوز حضور نور در شمس شب و روز
وطن یعنی پیام پند سعدی زبان پیوسته در پیوند سعدی
وطن یعنی هوا و حال حافظ شکوه باور اندر فال حافظ
وطن یعنی شب شهنامه خواندن سخن چون رستم از سهراب راندن
وطن یعنی رهایی زآتش و خون خورش کاوه و خشم فریدون
وطن یعنی زبان حال سیمرغ حدیث یال زال و بال سیمرغ
وطن یعنی امید نا امیدان خروش و ویله گرد آفرینان
وطن یعنی لگام و زین و مهمیز سواران قران و رخش و شبدیز
وطن یعنی گرامی مرز تا مرز وطن یعنی حریم گیو و گودرز
وطن یعنی دل و دستی در آتش روان و تن ، کمان و تیر آرش
وطن یعنی شبح یعنی شبیخون وطن یعنی جلال الدین و جیحون
وطن یعنی به دشمن راه بستن به اوج آریو برزن نشستن
وطن یعنی دو دست از جان کشیدن به تنگستان و دشتستان رسیدن
زمین شستن ز استبداد و از کین به خون گرم در گرمابه ی فین
وطن یعنی گذشته ، حال ، فردا تمام سهم یک ملت ز دنیا
وطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا ، یعنی ایران

>>>   از پروژه راه خط آهن قطار ایران در هرات چه خبر شد ‌؟ مدتی قبل آقای روحانی وعده داد بالاخره در این ماه ها کار پروسه خط آهن هرات تکمیل می شود اگر این وعده نیک عملی شود میتوان امید خوبی برای پیشرفت توسعه تجارت و اقتصاد داشت چند ماه قبل وزیر راه ایران اعلام کرده بود توقف در کار از طرف مسئولین افغانستان بوده است همچنین پیشنهاد داد اگر طرف افغانستانی موافق باشد و درخواست بدهد میتوانیم یک پروژه آزادراهی از مشهد تا مرز دوغارون و سپس در هرات تعریف و اعمار گردانیم و در صورت تامین ارز از طرف کابل این پروسه آزادراه از هرات تا کابل توسط شرکتهای سازندگی خصوصی حمل و نقل در ایران تداوم یابد متاسفانه هیچ گاه دولت افغانستان از این فرصت های همکاری منطقه ای نهایت استفاده را برداشت نکرده است.
سعیده غوریان هرات

>>>   یادداشت ها (مقاله):
یادداشت ها (مقاله):
رهروم مقصد امکان به خراسان یابم
تشنه‌ام مشرب احسان به خراسان یابم
گرچه رهرو نکند وقفه، کنم وقفه از آنک
کشش همت اخوان به خراسان یابم
دل کنم مجمر سوزان و جگر عود سیاه
دم آن، مجمر سوزان به خراسان یابم
برکنم شمع و وفا را به خراسان طلبم
کاین کلید در رضوان به خراسان یابم
طلب از یافت نکوتر من و مرکوب طلب
کن براق از در میدان به خراسان یابم
عزم جفت طلب است و طلب آبستن یافت
یافت را در طلب امکان به خراسان یابم
لوح چل صبح که سی‌سال ز بر کردم رفت
بهر چل صبح دبستان به خراسان یابم
در جهان بوی وفا نیست و گر هست آنجاست کاین گل از خار مغیلان به خراسان یابم
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفا کهفشان خانهٔ احزان به خراسان یابم
سالکان را که چو دریا همه سرمستانند
چون صدف عرفهٔ عطشان به خراسان یابم
از سر زانو کشتی و ز دامان لنگر
بادبانشان ز گریبان به خراسان یابم
بی‌سران را که چو گویند کمر کش همه را
طوق سر چون سر چوگان به خراسان یابم
ز آتش سینهٔ مردان که ز دل آب خورند
جگر آتش بریان به خراسان یابم
همه دل گوهر و رخ کرده حلی‌دار چو تیغ
تن خشن پوش چو سوهان به خراسان یابم آهشان فندق سربسته و چون پسته همه
ز استخوان ساخته خفتان به خراسان یابم
دل مرغان خراسان را من دانه دهم
که ز مرغان دل الحان به خراسان یابم
مرغ دل را که در این بیضهٔ خاکی قفسی است دانه و آب فراوان به خراسان یابم
بس که پیران شبیخون به خراسان بینم

امیرخسرو(بلخی) خراسانی

>>>   بس که میران شبستان به خراسان یابم
ملک کیخسرو روز است خراسان چه عجب
که شبیخونگه پیران به خراسان یابم
من مرید دم پیران خراسانم از آنک
شهسواران را جولان به خراسان یابم آ
سمان نیز مرید است چو من ز آن گه صبح چاک این ازرق خلقان به خراسان یابم
چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی
آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم
حجرهٔ دل را کز کعبهٔ وحدت اثر است
در به فردوس و کلیدان به خراسان یابم
بختیان نفس من که جرس‌دار شوند
از دهان جرس افغان به خراسان یابم
نزد من کعبهٔ کعبه‌است خراسان که ز شوق کعبه را مجمره گردان به خراسان یابم
به ردای طلب احرام همی گیرم از آنک
عرفات کرم آسان به خراسان یابم
گرچه احرامگه جان ز عراق است مرا
لیک میقاتگه جان به خراسان یابم
بهر قربان چنین کعبه عجب نیست که من
عید را صورت قربان به خراسان یابم
بامدادان کنم از دیده گلاب افشانی
کاتشین آینه عریان به خراسان یابم
آسمان شیشهٔ نارنج نماید ز گلاب
کز دمش بوی گلستان به خراسان یابم
چون دم اهل جنان کان به جنان شاید یافت لذت اهل خراسان به خراسان یابم
آنچه گوئی به یمن بوی دل و رنگ وفاست
به خراسان طلبم کان به خراسان یابم صبح خیزان به یمن کز پی من خوان فکنند
شمهٔ لذت آن خوان به خراسان یابم
از خراسان مدد خون به یمن بینم لیک
از یمن تحفهٔ ایمان به خراسان یابم
غم ترکان عجم کان همه ترک ختن‌اند
نخورم چون دل شادان به به خراسان یابم
عشق خشکان عرب کان خنکان یمنند
نو کنم چون دم ایشان به خراسان یابم
گر خراسان پسر عالم سام است، منم
که ز عالم سر و سامان به خراسان یابم
گاو عنبر فکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم
به خراسان شوم انصاف ستانم ز فلک
کان ستم پیشه پشیمان به خراسان یابم
بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل
پر طاووس مگس ران به خراسان یابم
بازئی می‌کند این زال که طفلان نکنند
زال را توبه ز دستان به خراسان یابم
شکل در شکل نماید به من اوراق فلک
شکل‌ها را همه برهان به خراسان یابم
دل چو سی‌پاره پریشان شد از این هفت ورق جمع اجزای پریشان به خراسان یابم
اختران بینم زنبور صفت کافر سرخ
شاه زنبور مسلمان به خراسان یابم در بیابان سماوات همه غولانند
دفع غولان بیابان به خراسان یابم
این سویدای دل من که حمیرا صفت است صافی از تهمت صفوان به خراسان یابم

امیرخسرو (بلخی) خراسانی

>>>   یادداشت ها (مقاله):
گر ز شروان بدر انداخت مرا دست و بال خیروان بلکه شرف وان به خراسان یابم
ترک اوطان ز پی قصد خراسان گفتم
عوض سلوت اوطان به خراسان یابم
منم آن، موم که دل سوختم از فرقت شهد وصلت مهر سلیمان به خراسان یابم
گم شد آن گنج جوانی که بسی کم کم داشت از پی گم شده تاوان به خراسان یابم
گر بهین عمر من آمیزش شروان گم کرد
عمر گم بودهٔ شروان به خراسان یابم یافت
درد دل دارم از ایام و بتر آنکه مرا
نگذارند که درمان به خراسان یابم
هست پستان کرم خشک و من از انجم دل
فتح باب از پی پستان به خراسان یابم
مصحف عهد سراپای همه البقره است
حرف والناس ز پایان به خراسان یابم
آه صبح است مگر نحل که بر شه ره غار عورش افکنده و عریان به خراسان یابم

امیر خسرو (بلخی) خراسانی

>>>   من هم از اصفهان دوست دارم با برادران تاجیک و هزاره در افغانستان تاجیکستان و سمرقند و بخارا یکی شویم. ما در این دنیا بیشتر از دیگران شبیه همدیگریم. فرهنگ و خلق و خو و اداب و رسوم شبیه هم داریم.
در شهر خودما هم برادران هزاره و تاجیک هستند من همیشه قلبا انها را دوست داشتم و خواهم داشت.
.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است