نگاهی اجمالی به جایگاه شب یلدا در افغانستان
 
تاریخ انتشار:   ۱۳:۴۴    ۱۳۹۷/۹/۲۹ کد خبر: 156549 منبع: پرینت

شب یلدا یا همان آخرین شب های پاییز در میان مردم افغانستان به خصوص ولایت های بلخ و هرات از جایگاه خاصی برخوردار است که شب نشینی ها و شعر خوانی ها از جمله سنت های ویژه افغانستانی ها در این شب بشمار میرود.

در مزار شریف، همه ساله با نزدیک شدن به آخرین و طولانی ترین شب از فصل پاییز که یلدا نام دارد، مردم فرهنگ دوست ولایت بلخ با آداب و رسوم خاص خود به استقبال این شب می‌روند.

روزها با اینکه هوا سرد است و سرمای زمستان قدری زودتر از سال‌های گذشته به خانه‌های مردم آمده است، اما این سردی باعث نشده است که مردم ولایت بلخ، تجلیل از شب یلدا میراث فرهنگ کهن سرزمین آریانا و خراسان قدیم را فراموش کنند.

این فرهنگ که بیشتر در کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان امروزی مرسوم است، در گذشته با شکوه خاصی برگزار می‌شد و تا امروز ادامه دارد.

هر چند تجلیل از شب یلدا در افغانستان جنبه رسمی ندارد، ولی با این حال در گذشته مراسم ویژه‌ای به همین مناسبت از سوی حکومت‌ها در دوره‌هایی مختلف تاریخی برگزار می‌شده است.

رییس اداره اطلاعات و فرهنگ ولایت بلخ، میگوید از گذشته تاکنون این فرهنگ نیکو در میان خانواده‌ها به یک عرف پسندیده تبدیل شد و بدون وقفه در میان ملت‌های مختلف رواج یافته است.

در هرات نیز شب یلدا با شیوه های خاص حافظ خوانی، شعر خوانی و گاهی با موسیقی سنتی برگزار میشود، معمولا در هرات انار و هندوانه میوه های مخصوص سر سفره یلدا هستند، این دو میوه سرخ نمادی از سرخی افتاب، نوید دهنده روشنایی در سفره به شمار میرود.

در طول تاریخ، پارسی زبانان خوش ذوق در سروده‌ های شان با استفاده از استعاراتی، شب یلدا را به «زلف یار» یا «شب هجران» تشبیه می‌کردند و از آن الهام می‌گرفتند، هر قدر که مردم به فرهنگ و داشته‌های تاریخی خود بیشتر رجوع کنند و آنان را زنده نگه دارند به همان اندازه در نزد جوامع دیگر احترام بیشتری خواهند داشت.

از سنت های با ارزش و فرهنگی خود پاسداری نمایید.
محمود منجمزاده


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
شب یلدا
افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   میراث سرزمین آریانا؟؟!!
....الکی تاریخ نساز که وگرنه شما هم مثل جمهوری جعلی آذربایجان دچار پارادوکس هویتی میشید.
تا بوده و بوده خراسان آذربایجان فارس سیستان طبرستان کردستان همه و همه جزیی از تاریخ ایران به حساب می آیند.

>>>   چیزی به اسم آریانا وجود خارجی نداشته و ندارد .کلمه ی آریانا تلفظ یونانی از کشور ایران است.افغانستان فعلی جزیی از کل کشور ایران بوده که توسط استعمار انگلیس وهمچنین خواست خود افغانها از کشور ایران تجزیه شد.
وهمچنین سرزمینهای دیگر مانند تاجیکستان وترکمنستان و بخشهایی از پاکستان فعلی وآذربایجان و ارمنستان وگرجستان وبخشهایی از ترکیه و عراق امروزی که توسط استعمار روس و انگلیس از سرزمین ایران جداشدند.

>>>   داستان "غوچيگلک و درخت ناجو" از کابلستان که مادرکلان و يا مادربزرگ و يا "مادرگپ" در شب چله يا يلدا در جدار سندلى با کنگينه انگور و با خاگنيه نقل مى نمود.

"غوچى و يا "چلچله" اسم هاى محلى براى نام "پرستو" واژه زبان استاندارد ديوانى يا زبان پارسى دربارى است ; گونهٔ پرستو پرنده‌ای با بال‌های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه، که در فصل سرما به مناطق گرمسیر مهاجرت می‌کند. و نسبت به گنجشگ بالاتر پرواز مى کنند )
در زمانهاى پيش از اين
در ديار و اين سرزمين
در زير گنبد کبود
غیر از خدا هیچ کس نبود
یکی بود یکی نبود
"غوچى گلک" بود بسیار کنجکاو. همه چیز را با نوک خود لمس مى کرد. او برای ساعت ها بالاى گل های رنگارنگ حیوانات وحشی٬ طبیعت ٬آبشارها و درختان سربفلک پروازهاى محیط اطراف نزديک آشيانه مادروپدرخود مى کرد. اجازه پرواز روى کشورهفت ديوان را نداشت. غوچيگلک روزى یک مورچه را دید که تلاش می کرد تا از "چقرى پراز آب زمين" ( تالابچه، حوضچه، استخرآب) فرار کند. او در معرض خطر بزرگ بود چون نمی توانست شنا کند. غوچيگلک با سفارش درخت ناجو شاخچهگک درخت اش که در نزديک روبر روى تالابچه قرارداشت به مور انداخت. مورچه از غوچيگلک تشکر کرد. وغوچيگلک شگفت زده شد وقتيکه مورچه از دستاورد ها و خدمات بزرگی مورچه ها در ساخت تپه های شان بيان کرد، زمانی که او آموخت که چگونه مورچه ها کار می کنند، چگونه دولت بزرگ آنها خدمت عالی به طبیعت و زراعت می کنند. به دلیل دوستی با کرم های خاکی، مورچه ها و درخت اغلب توسط همسالان و همتایانش چوچه غوچى مورد آزار قرار می گرفت.
"جنوب، نمی خواهم به جنوب پرواز نمی کنم ،غوچيگلک مى گريست. من می خواهم اینجا بمانم، اینجا من متولد شدم، اینجا دوستانم هستم، گیلاس ها طعم خوبی دارند، درختان سبز هستند، من خوشحال اينجاهستم".
به استدلال مادرو پدر و استادش گوش نداد. و پرنده کوچک جواب داد من اين سنت و عادت و رواج کوچيدن از ميهن را دوست ندارم. معلم شان مى گفت: غوچى هاى کوچک باید قبل از خزان تمام فن های پرواز را یاد گیرند برای سفر طولانی به جنوب آماده شوند. حتی پرنده گان نوزاد در هوای بد و باران، باید راه خود را پیدا کنند، چرا که اولین بار بايد به جنوب گرمسير در گله کوچ کنند. اکنون ماه هاى گذشت و زمان پرواز هاى پرندگان رسيد. غوچى در حال حاضر بزرگتر کله شخ و ضدگو شده بود.

روزها و هفته ها به طور معمول سپرى مى شدند . تا زمانی که نهایتا زمان پرواز نزدیک مى شود، پرندگان باید از شمال سرد به جنوب گرم در به گونه گله کوچ کنند. پرستو کوچک می خواست پيش از پرواز بسوى گرمسير بالاى جنگل بزرگ هفت ديو غول پیکر پرواز کند. غوچيگک در ديو ستان رسيد . ديو پيره دار (نگهبان) را ديد که غوچى تخطى از قانون مرز ى نموده است. هنگامی که ديو تير در کمان اما نه بمانند کمان رست مپهن مى کرد به هدف کشتن غوچ يگک پرتاب مى کرد در آن لحظه، مورچه ای که توسط پرنده نجات یافته بود، انگشت پاى غول پیکر راچک زد(گزيد) به طوری که غول پیکر هدف خود را از دست داد. فقط یک بال پرنده رازخمی کرد با مشکل، پرنده به لانه پدر و مادر خود رسيد. آنها از زخمى شدن چوچه خود به شدت غمگین شدند و بر روی زخم آن گیاهان دارویی مانند گياه اسپند گذاشتند . پرندگان داشتند گله گله به جنوب پرواز کنند. سيمرغ شاه پرنده گان امر پرواز را دوبار به دليل درمان بال غوچيگک به تعويق انداخت .
اکنون پرنده مادر از سيمرغ از بستگان و همچنین از پدر پرنده خواست که پرواز کنند . سيىمرغ شاه پرنده گان و ناجى رستم داستان پسر رودابه کابلى و زال تهمتن (يکى از القاب پسر زال زابلستان جهان پهلوان اسپنديا ر شهريار ايران با پايتخت بلخ )منطق پرندگان را دليل آورد از هفت مشکلات در راه خود به مقصد مطلوب گفت.
ديوان در راه ما سنگ اندازى مى کنند: "شانه"مثلا چوب و کوخ زغال و آينه قطرآب مى اندازد:
1- شانه: کوههاى بلند مانع ما مى شود
2- ذغال سنگ: آتشفشان
3- چوب: جنگلات
4- چوبک گوگرد: در دادن جنگلات
5- ريگ: دشتهاى سوزان
6 -آينه : درياها (منظور رودخانه نيست)
7- پوف: طوفانها
مادر و کودک پرنده در اين جا پائيدند و به دنبال یک مکان برای ساخت یک آشيانه شدند. مادر از درخت سیب پرسید. ما می توانیم روی یک شاخچه شما لانه و کاشانه بسازيم؟
درخت سیب پاسخ داد نه، بیش از حد میوه دارم ، شاخه هايم از بار ميوه خم اند، بار سنگینی را باید حمل کنم. همين پرسش را مادر غوچى از درختان ميوه مانند آلو و ناک (گلابى) و چارمغز و تاکهاى انگور و انار نمود. پاسخ شان یکسان بود: "شاخه هايم از بار ميوه خم اند، بار سنگینی را باید حمل کنم."

بلاخزه وى از درخت ناجو د پرسيد . ناجو با آواز نرم وبا دل گرم دوستانه گفت: "چرا نى با کمال خوشى البته. من هیچ میوه ای ندارم به همین دلیل من خوشحالم که شما لانه خود را در اینجا مى سازيد."
آنها از درخت برای پذیرایی دوستانه اش تشکر کردند و ازپروردگار برکت براى اين درخت خواستند. در شب يلدا يعنى شب آخر ماه آذر يا آتش نور تولد خورشيد درخت ناجو را چراغان کرد. هم پرندگان مريض و زخمى که به گرمسير توان پرواز را نداشتند ديدند که درختان ناجو با ميوه هاى درختان ميوه دار مانند سيب و انار و انگور آراسته شدند
از همان هنگام تا امروز اين درخت به همین دلیل پناه دادن همیشه در تابستان و زمستان، بهار و پاییز سبز و خرم است.
بالا رفتيم هوا بود
پايين رفتيم ماست بود
داستان ما راست بود

نوت : گفته مى شود ناجو و سرو و کاج درختان فردوس برين است آدم و بانو اش پس ازخوردن دانه گناه يا حس بى لباسى خود را باشاخچه هاى همين درختان پوشاندند.

اقوام جرمنها که در نزديکى هاى درياى منجمد شمالى زنده (ناروى ، سوئد،ن ایرلند، دانمارک، آلمان، هلند .. ) زندگى مى کردند. جشن طبعيت وافزايش نورخورشيد را با تزئین سرو و ناجو و کاج نخست با آويزان کردن ميوهاى مانند سيب وناک در همين شب پيش ازتولد پيامبر عيسى بر گزار مى کرند . پس از اينکه اينها توسط سپاهان پاپ هاى رومن کاتوليکها بدين محسيت مجبور شدند . همين جشن زيبا مروج و باستانى ر ا دو روز پس از شب يلدا بنام "درخت کريسمس" تجليل مى کنند.

>>>   شب يلدا مبارک نور خدا که به بهانه شب يلدا تاريکى را کاهش و روشنى را گسترش مى دهد همه بشريت - به پشتون و غير پشتون را باران رحمت نور خود کند حتى "افغان" را
افغان دروازه تاجگورگان را به دروازه کندهار تغيرداد کرد تاجگورگان را به خلم تغيرداد : آهنگ هاى شب يلدا: ابى بى صنم جان نار سيتان به دروازه تاجگورگان و آهنگ انار انار بيا دربالينم

>>>   این شب یلدا را مهاجرین از ایران به افغانستان آوردند.
در گذشته من هیچ چنین چیزی بنام شب یلدا در افغانستان ندیده بودم.
در گذشته ها در افغانستان فقط نوروز، عید رمضان،عید قربان،جشن استقلال تجلیل میشد.
دهم محرم تنها توسط هزاره ها و آنهم تنها در داخل تکیه خانه هایشان و دور از انظار دیگر مردم تجلیل میشد.

اگر باور ندارید،از یگان آدم مسن در شهر کابل که از باشنده های اصلی شهر کابل باشد،پرسان کنید.
این که در گذشته ها افغانستان،خراسان بوده است و یا آریانا و با آتش پرست بودند و یا بت پرست و هندو،دلیل شده نمیتواند که تمام جشن ها و عنعنات آنها را تجلیل کرد.
در جوی شیر کابل نیز یک معبد هندو ها از زمان پیش از اسلام بود که مردم برای بت های خود شیر نذر میکردند و این شیر توسط جوی روان میشد و از همین خاطر این متطقه را جوی شیر یاد میکردند.
و یا کوه های شیردروازه را هندوان کابل،یعنی زنبورک شاه و زنبیلک شاه،برای جلوگیری از حملات اعراب ساخته بودند ،که اعراب آنها را چپه کردند و داخل شهر کابل شدند و همه را قتل عام کردند.
حالا هندو ها نمیتوانند بالای این کوه بروند و مثل شیعه ها،آنها نیز یک دهم محرم دیگر برای عزا داری خود درزیر این کوه های شیر دروازه بگیرند.

>>>   شب يلدا- ميراث پيشينه فرهنگى ما گرامى باد
شب يلدا در آثار بزرگاان ادبيات پارسى واهميت آن در فرهنگ تورانى وهند و ايران
دراينجا کوشش شده براى کليه تباران هندى و ايرانى توريانى از قبيل شاعران "تورکستان" (هزاره تورکمن واوزبيک ...) مانند انورى امير خسرو وغير که براى ادبيات فارسى بويژه در غزنى خدمات شايشته انجام داده اند .اشعار شان را در باره شب يلدا پيش کش نمايند
پشتونهاى شريف (در هند و پاکستان) نامهاى دختران خود را "يلدا" و نام پسران خود را "اسپند يار" يا معرب شده "اسفنديار" مى مانند. يار اسپند و همين نام کدام ماه فارسى به گفته پشتون پارسى. نامهاى صادق پشتون وپټان وروهيله را بسيار بى نهايت دوست وعزير مى دارم :

مولوی و بلخ و روم به زبان تورکى
مولوی » دیوان شمس تبريز » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۳
اوزن یلدا سنا بو در قلاوز
چپانی برک دت قر تن اکشدر

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
خوشی عافیت از تلخی دارو یابند

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در شکایت و عزلت و حبس و تخلص به نعت پیغمبر اکرم
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات (گزیدهٔ ناقص) » گزیدهٔ غزل ۶۰۱
توبه به زیر گنه آورده‌ای
بر رخ تو که آفت جان منست
از شب یلدا سپه آورده‌ای
رسم تو آزردن خسرو شده

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
گشت پرویز که در سلک تو لالایی هست
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
چوب خشک است به پیش قد تو هر سروی

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳۰
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا …

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸۸
از شب یلدا سپه آورده ای
شانه کو گم کرده بر فرق تو ره

اقبال لاهوری » اسرار خودی » دعا
روز پهلوی شب یلدا زند
خویش را امروز بر فردا زند

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » پیشکش به حضور ملت اسلامیه
اشک خود بر خویش می ریزم چو شمع
با شب یلدا در آویزم چو شمع
جلوه را افزودم و خود کاستم
دیگران را محفلی آراستم

اقبال لاهوری
چشم جانرا سرمه اش اعمی کند
روز روشن را شب یلدا کند

انوری متولد ابیورد تورکمنستانى زندگى در تبريز و آرمگاه درتبريز وبلخ
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷
درازی شبهای یلدا گرفته
مرا صنعت چرخ توسن شکسته
مرا صولت دهر رعنا گرفته

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - کیسه‌ای به حکیم وعده کرده‌اند آن را با کاردی طلب می‌کند
که ز عشقت چگونه می‌سوزم
با بهار رخت تواند گفت
شب یلداکه روز نوروزم
در فراق رخ چو خورشیدت
روشنایی نمی‌دهد روزم

حافظ شيرازى
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید

سعدی شيرازى
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۱۱۲
به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خلاص بخش خدایا همه اسیران را

مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۶۴
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
بر دل آویختگان عرصه عالم تنگست

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۲۳
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم


سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف بهار
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
که حجاب از حرم راز معما برخاست

سنایی غزنوى
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
قدم در راه مردی نه که راه و گاه و جاهش را
سنایی غزنوى
شب یلدا سراج ازو بودی
روز هیجا هیاج ازو بودی

مهستی گنجوی
مهستی گنجوی » رباعیات
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سفتم
می‌گفتم رب لاتذرنی فردا

بلخى و قدباديانى ناصرخسرو
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا

عنصری بلخى
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۷

چون حلقه ربایند بنیزه تو بنیزه
خال از رخ زنگی بزدایی شب یلدا


سنایی غزنوى
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
قدم در راه مردی نه که راه و گاه و جاهش را
نباشد تا ابد مقطع نبودست از ازل مبدا

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » مقدّمهٔ رفاء » مقدّمهٔ رفاء
آدم گم شدهٔ خود را در نور صبح کاذب نطلبد. جمالی که از ضیاء او شب یلدا سوزن را در میان خاک بتوان یافت انگشت مرده ندهد. عاجزان دیده را به حول و حیلت صفا
سنایی »: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیه‌السّلام امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب
شب یلدا سراج ازو بودی
روز هیجا هیاج ازو بودی

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۴
چون نامه های روز قیامت نقاب ها
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳
آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است
غافلان از کاهلی امروز را فردا کنند

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۸
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت
ترک دستار تعین کام بخش عالمی است

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۷
می کند زلف دراز تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۹
چون دست کوتهم به ترنج ذقن رسد
کوته نمی شود شب یلدای غربتم

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲۸

روز سفید خود شب یلدا نمی کنند
پیکان دهن به خنده چو سوفار باز کرد

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲۱
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلدا بلندتر

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۴
دست کوته دار ای مهر از شب یلدای من
مشت خاکی چون عنانداری کند سیلاب را؟

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷
گل فتد در دیده روزن مرا از ماهتاب
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید

>>>   يلدا يكي از مهمترين شب هاي فرهنگي افغانها به حساب مياييد اين رسم ديرينه ما مانند ساير افتخارات ما افغانها و تاجكهاي تاجكستان در ايران هم رواج پيدا كرده. حتي كه فعلا همه ايراني ها ميدانند كه يلدا چيست و بعض شان از ان تجليل هم ميكنند.

>>>   ايران فعلي يا فارس قبلي يك كشور زيبا و جديد است كه در سال ١٣١٣ توسط رضا شاه پهلوي تاسيس شد. اين كشور داراي تاريخ هفتاد و سه ساله ميباشد و از جمله فلات افغانستان قديم يا اريانا ميباشد. زمان اريانا كشور ما زياد بزرگ بود كه يكطرف به هند و ديگر طرف به ايران و ازبكستان ميرسيد.
مردم ايران مانند مردم افغانستان مهمان نواز و صميمي استند.
محرم علي

>>>   يلدا سنت نياكان مردم افغانستان است خيلي از رسم و رواج هاي خوب دنيا از افغانستان منشا گرفته و به ساير ملل دنيا تاثير كرده كه اين خود فرهنگ غني مردم غيور افغانستان را نشان ميدهد و جهان به ان افتخار ميكند.
احمد خان

>>>   يلدا در فرهنگ مردم اريانا يا افغانستان امروزي از زمان هاي قديم وجود داشته و جمشيد اولين شاه بلخ انرا تجليل ميكرده كه تا امروز در ميان مردم غيور و با شهامت افغانستان و تاجكستان رواج دارد. افتخار به افغانستان با اين عظمت فرهنگي و تاريخ كهن .

>>>   خطاب به انكه نوشته اريانا وجود نداشته!!!!
به نظرم كه ايراني استي كه با نام اريانا تعصب داري. اگر وجود نميداشت تا حالا نامش را نميشنيدي و خود را اريايي حساب نميكردي.
ايران كه اول كشور نبود به اسم فارس بود و يكي از ولايت ها يا به قول شما يكي از استان هاي افغانستان امروزي به حساب ميامد. شما تاريخ تان تاريخ فارس است نه تاريخ افغانستان. در تاريخ فارس شما كدام دستاورد قابل توجه نداريد. و بعدا كه در سال ١٣١٣ ه ش رضا شاه پهلوي اسم ايران را از فارس به ايران تعغير داد تا حالا چند دهه محدود تاريخ داريد كه در ان تمام دستاورد تاريخي تان جنگ با عراق است كه انرا هم سرچپه يا وارونه تاريخ نويسي كرده ايد. در حاليكه عراق تا اهواز را تصرف كرده بود و سر و صداي تان دنيا را گرفته بود كه شيميايي زده شيميايي زده و بعدا جهان تصميم گرفت عراق را امريكا تصرف كرد كه ببيند واقعا عراق شيميايي دارد يانه ديده شد كه شيميايي هم واقعيت نداشت. خوب از اين بيشتر كدام فتوحات و شاهكاري داريد بنويسيد تا ما هم بدانيم . و اگر شاهكاري هاي تاريخي تان از ما بهتر است به تاريخ ما و فرهنگ ما دست درازي نكنيد. انكار اريانا مانند انكار افتاب است همه دنيا تاريخ اريانا را خوانده اند شما جمشيد را ميشناسيد ولي بلخ را نه ! به همين جهت است كه در گذارشات خبري تان ولايت مزار شريف مينويسيد چون از اسم بلخ هم مانند اسم اريانا بد تان مياييد و نميخواهيد مردم تان تاريخ واقعي تان را بداند. بهلول را ايراني ميدانيد و برادر تني اش سلطان محمود غزنوي را دشنام ميدهيد. اميدوارم به حقايق تن دهيد چون تاريخ را نميتوان دزديد. ناراحت هم نشويد چون شما ما را ناراحت ميسازيد.
برادر تان
ميوند از غزني

>>>   زبان هاي افغانستان خيلي غني است براي هرچيز چندين نام داريم. براي يلدا شب چله هم ميگوييم و دو چله را افغانها ميشناسند كه چله خورد و چله كلان مينامند. در ساير ممالك صرف يكي ان شناسايي شده و از اينكه شب يلدا طولاني ترين شب سال است در اكثر ممالك جهان مردم شب بيداري ميكنند خاصتا افغانها يا عبادت ميكنند يا انار قندهار و تاشقرغان ميخورند و باهم تا نصف هاي شب صحبت ميكنند و يا هرچه دوست داشتند انجام ميدهند. اين موضوع به دين ربط ندارد صرف عرف و فرهنگ خوب مردم افغانستان است و ما بالايش افتخار ميكنيم. و به تاريخ كهن و رسوم سالم خود ميباليم.
وسلام


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است