تاریخ انتشار: ۲۱:۰۵ ۱۳۹۷/۹/۳۰ | کد خبر: 156564 | منبع: | پرینت |
شب یلدا آخرین شب ماه قوس و درازترین شب سال می باشد که فردای این شب را (چله) می گویند و در برخی مناطق کشور تجلیل می شود.
شب یلدا یا شب جله از دیر زمانی با این سرزمین پیوند دارد و ریشه آن به ۷۰۰۰ هزار سال پیش از امروز می رسد.
بلخ نخستین سرزمینی می باشد که تاریخ را به دنیا هدیه داد، یعنی نخستین روز تاریخ از بلخ شروع می شود. به همینگونه آریایی که درین مرز و بوم زیست داشتند، کشاروز بودند و همیشه کوشش میکردند تا برای بهبود کشاورزی خویش سال و ماه را بدانند. به همینگونه جشن های زیادی را در هر موسم از سال میگرفتند که از انجمله یکی هم جشن شب یلدا می باشد که تا هنوز در سرزمین ما و در بین پارسی زبانان جهان در آخرین شب فصل پاییز از این شب(یلدا) تجلیل میکنند و با روشن نمودن آتش و نهادن میوه های گوناگون مانند تربوز، اجیل، انار و همچنان شیرینی ها رنگارنگ و در برخی از کشور ها با پایکوبی ها ، فال گرفتن از دیوان حافظ شیرین سخن و گذاشتن درخت کاج این شب را شب یلدا خوش آمدید می گویند.
یلدا چه معنی می دهد؟
یلدا واژه سریانی بوده به معنی زایش مهر یا زایش آفتاب می باشد که این واژه در زمان حکومت ساسانیان وارد سرزمین آریانا شده است که این شب پیوند دارد به ۷۰۰۰ سال پیش از امروز به آیین مهر یا میترا به باور گذشته ها.
شب یلدا یا درازترین شب سال نماد تاریکی و اهریمنی می باشد که فردای آنرروز دوباره رزو ها دراز شده و آفتاب بیشتر می تابد. چرا که در نزد پیشینان شب نماد اهریمن و روز نماد اهوارایی بود.
به همین سبب این شب به امید فردا تجلیل میکردند.
همچنان در زمان گذشته سال را به سه بخش جدا نموده بودند که هربخش آن ۴۰ روز بود و شروع سال را همین فردای شب یلدا میدانستند که بعدها به ۴ بخش جدا شد که هر ۳۰ روز می باشد.
تاثیر شب یلدا بالای دگر اقوام:
امروز در قمست های زیادی از کره خاکی از این شب به نام ها و باور های مختلف پذیرایی میکنند. اما ریشه تمام آنها به همین شب چله می انجامد.
این فرهنگ آریایی از طریق مانویان وارد اروپا شد از اینکه بسیار از اروپایی ها به آیین مهر گرویده بودند همه از این شب تجلیل میکردند. زمانیکه عیسویت ظهور کرد و آهسته آهسته در اروپا نفوذ نمود در سده چهارم میلادی در میان ترسایان به عنوان جشن تولد عیسی به هستی خود ادامه داد.
از اینجا آشگار می شود که عسویت نتوانست این فرهنگ را ریشه کن کند اما به گونه دیگر و بنام زاد روز عیسی تا به امروز از این شب بنام کریسمس تجلیل می شود. اما ریشه آن به ۷۰۰۰ هزار سال پیش در بلخ باستان بر می گردد.
یلدا از دید سراینده گان زبان پارسی دری:
پروین اعتصامی میگوید:
از عمر رفته نیز شماری کن
مشمار جدی و عقرب جواز را
درواست کاروان سر ز ینجا
شمعی بیاید این شب یلدا را
عبید زاکانی:
لعل لب به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه ای است مارا مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
یا شاعر دگر می گوید:
نظری به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هرشب که هست یلدا ست
یا
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریشی
صبح صادق نرود تا شب یلدا نرود
پایان سخن،
همیشه چون درخت کاج سر سبز و چون آفتاب بدرخشید.
کد (6)
>>> متاسفم برای کسانی که میخواهند فرهنگ جاهلی و آتش پرستی را وارد کشور مسلمان کنند
اسلام آمد که با جاهلیت مبارزه شود نه آنکه شما تبلیغش را کنید
محمد - هرات
>>> به آرزوی داشتن شب یلدای خوبی برای همه عزیزان
حبیبی
>>> در جاهاي ديگر ميگويند هرودت پدر تاريخ است اگر پيش از او كسي در بلخ تاريخ نگاشته كمي به تفصيل بنويسيد تا به موضوع پي ببريم آيا منظورتان اويستا است ؟
>>> افتخار به قلم بدستان اريايي كه تاريخ آبائي خود را
روشن ميدارند به اميد معلومات هاي بيشتر در باره
اريانا كبير
>>> این رباعی هم به زبان اوزبیکی است :
یلدا کیچه سی بیر دور ..بیر یل ده ایکی بولمس
من اونګه عجب حیران .. بیر آیده ایکی یلدا؟
تشریح: مقصد شاعر شب دراز است که دریکسال خورشیدی یګانه شب است یعنی درازترین شب سال است و در مقابل روز مربوط این شب کوتاه ترین روزهای سال است. در شعر بالا بیر آیده ایکی یکی یلدا روی دلدار یا دلبر بوده و دو یلدا زلف اوست .
معلم ریاضی متقاعد از اندخوی
>>> کوشش های وجود دارند که این جشن را منحصر به جغرافیای ایران امروزی کنند که بی نهایت مزخرف است و شاید هم ناشی از عدم معلومات درست باشند۰ ریشه های فرهنگی کهن نمیتوانند منحصر به محدوده های سیاسی امروزی باشند۰
>>> الحق که ساکنان آریانا ی شرقی در اصالت و قدامت تاریخ و تمدن و فرهنگ گوی سبقت را از اهالی آریانای غربی ربوده اند!!! این یعنی بچرخ تا بچرخیم بجنگ تا بجنگیم. فرقی نمیکند چه شرقی و چه غربی هنر نزد ایرانیان است و بس.
خاله چادری دار
>>> مه از سال 2001 که خاک توسر شدم دیگه جشن های خود ره خوش ندارم.مه جشنها و عنعنات امریکایی ره خوش دارم.مه هالووین امریکایی ره خوش دارم !
عاشق USA !
>>> یلدا بر تمام وارثان آیین های یلدا و نوروز و مهرگان، از ارس و اروند تا بدخشان و خجند مبارک باد.
مجتبی از کرج
>>> تاریخ از بلخ شروع شد یا از شیراز ؟ خورشید تمدن از بدخشان سر زد یا از اصفهان؟ تاجیکستان هم تازه از خواب هفتاد ساله بیدار شده است. در تاریخ آریایی اسلامی هم هنوز مشخص نشد که سید جمال الدین از نیمه ی شرقی ایران بزرگ بود یا از نیمه ی غربی . البته نیمه غربی ها فیلمی ساخته بودند که در آن رستم پدر سهراب قبل از امیر المومنین علی بن ابیطالب معجزه میکند و آن سنگ مخصوص را بر می دارد که از زیر آن آب می جوشد و مردم سیراب می شوند. حالا نیمه شرقی ها سنگ تمام گذاشتند و تاریخ را به جهانیان تاریخ نشناس هدیه کردند. ومن هم یک نفر از طبقه اناث جمعیت سوته مسلمان ها هستم. به قول خاله چادری دار با احترام
>>> یلدا و به تعقیب آن نوروز جشنهای باستانی کشور پرغرور آریایی -خراسانیان است-
نگذارید/ فرزندانتان ازین عنعنات اجدادی شان نا آگاه باشند.
کابلی
>>> سنت غیر اسلامی؟
به نظر من چون این سنت از سنت های غیر اسلامی است که از دوران های بسیار دور بدین سو میان مردم جاهل عزازیل وار جای گرفته است و بدین توضیح هیچ گونه دستور اسلامی برای آن وجود ندارد لذا بهتر است که ما مسلمانان آن را به قداست و بزرگ بینی نگاه نکنیم و هیچ ضرورت ندارد که به خاطر آن به جای گرد هم بیاییم و با کشتن تربوزه و دیگر میوه مانند پریدن از روی آتش میله و تفریح نماییم بلی جمع شدن در خانه اقوام و بستگان و یا در خانه یک برادر مؤمن برای بازگویی مسایل دینی و اجتماعی صحیح اشکالی ندارد بلکه شرعا حسن داشته و استحباب هم دارد لکن این جمع شدن نه در شب یلدا بلکه در هروقت شایسته است.
بلی،همان طور که خواندید این سنت 7000 ساله مربوط به اهریمن یعنی شیطان است که قبل از اسلام بوده و هیچ ربطی به دین ما ندارد زیرا از تاریخ ظهور اسلام تا کنون تنها 1445 سال می گذر نه 7000 سال؟ پس چرا ما بچه مسلمان ها آن سنت سیّئه را باز تاب داده و ساچق وار آن را تبلیغ کنیم؟ و آیا یک لحظه فکر نکردید که تبلیغ از سنت غیر اسلامی آنهم به صورت عملی اشکال و گناه دارد؟
شهرستانی از فیض آباد.
>>> سلام به همګی خواهران وبرادران مسلمان هر چیزیکی با قران در تضاد است مردود است
ا. ف. مومند کابل
>>> به جواب آنعده از کسانیکه مخالفت خودرا در ارتباط به شب یلدا و دیگر رسوم و عنعنات آریایی ها ابراز داشته اند و خودرا گویا یک مومن و مسلمان واقعی جلوه داده اند، مینویسم که: از خداوند بزرگ برای شما آگاهی کامل، ذهنیت روشن و عقل و هوش فکر درست آرزو میکنم تا از تاریکی فکر و جهالت نجات یابید و کینه و دشمنی و تعصب را از ذهنیت و قلب تان دور و برطرف بگرداند.
آریایی
>>> مومند افریدی ( ا. ف. مومند) و فعلاً مهاجر در شهر کابل
تجلیل از مناسبت ها و سالگرد های خاص اجتماعی و خانوادگی را قرآنکریم در کجا و در کدام آیت رد کرده که شما خشکه مقدس ها فتوا های دروغین میدهید. وای بحال شما و تاسف به حال شما و تاسف به عقل و فکر و ذهنیت تاریک تان.
شرم باد بر کسانیکه از قرآنشریف به میل و خواست طفلانه و کودکانه خود سو استفاده میکنند !!!
حاجی صلاح الدین
>>> او مولوي كه با یلدا دشمنی دارد یلدا فقط نام یک شب است هیچ کس هم در این شب از روی آتش پرش نمیکند چقدر جاهل استی که با نام یک شب هم دشمنی دارید؟
>>> شب يلدا- ميراث پيشينه فرهنگى ما
شب يلدا در آثار بزرگاان ادبيات پارسى واهميت آن در فرهنگ تورانى و هند و ايران
مولوی و بلخ و روم به زبان تورکى
مولوی » دیوان شمس تبريز » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۳
اوزن یلدا سنا بو در قلاوز
چپانی برک دت قر تن اکشدر
مسعود سعد سلمان » قصاید » شمارهٔ ۸
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا
منوچهری » » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند
خاقانی » قصاید » شمارهٔ ۸۱
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
خوشی عافیت از تلخی دارو یابند
خاقانی » » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
امیرخسرو دهلوی » » غزل ۶۰۱
توبه به زیر گنه آوردهای
بر رخ تو که آفت جان منست
از شب یلدا سپه آوردهای
رسم تو آزردن خسرو شده
امیرخسرو دهلوی » » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
گشت پرویز که در سلک تو لالایی هست
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
چوب خشک است به پیش قد تو هر سروی
امیرخسرو دهلوی » » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳۰
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا …
امیرخسرو دهلوی » » غزل » شمارهٔ ۱۷۸۸
از شب یلدا سپه آورده ای
شانه کو گم کرده بر فرق تو ره
اقبال لاهوری » اسرار خودی » دعا
روز پهلوی شب یلدا زند
خویش را امروز بر فردا زند
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » پیشکش به حضور ملت اسلامیه
اشک خود بر خویش می ریزم چو شمع
با شب یلدا در آویزم چو شمع
جلوه را افزودم و خود کاستم
دیگران را محفلی آراستم
اقبال لاهوری
چشم جانرا سرمه اش اعمی کند
روز روشن را شب یلدا کند
انوری متولد ابیورد تورکمنستانى زندگى در تبريز و آرمگاه درتبريز وبلخ
انوری » » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷
درازی شبهای یلدا گرفته
مرا صنعت چرخ توسن شکسته
مرا صولت دهر رعنا گرفته
انوری » » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - کیسهای به حکیم وعده کردهاند آن را با کاردی طلب میکند
که ز عشقت چگونه میسوزم
با بهار رخت تواند گفت
شب یلداکه روز نوروزم
در فراق رخ چو خورشیدت
روشنایی نمیدهد روزم
حافظ شيرازى
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
سعدی شيرازى
سعدی » غزل ۴
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا
سعدی » غزل ۱۱۲
به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
سعدی » » غزلیات » غزل ۲۶۴
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
بر دل آویختگان عرصه عالم تنگست
سعدی » » غزل ۴۲۳
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف بهار
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
که حجاب از حرم راز معما برخاست
سنایی غزنوى
سنایی » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
قدم در راه مردی نه که راه و گاه و جاهش را
سنایی غزنوى
شب یلدا سراج ازو بودی
روز هیجا هیاج ازو بودی
مهستی گنجوی
مهستی گنجوی » رباعیات
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا
شب تا به سحر ز دیده دُر میسفتم
میگفتم رب لاتذرنی فردا
بلخى و قدباديانى ناصرخسرو
ناصرخسرو » دیوان قصیدهٔ شمارهٔ ۱
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
ناصرخسرو » » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
عنصری بلخى
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۷
چون حلقه ربایند بنیزه تو بنیزه
خال از رخ زنگی بزدایی شب یلدا
سنایی غزنوى
سنایی » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ -
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
قدم در راه مردی نه که راه و گاه و جاهش را
نباشد تا ابد مقطع نبودست از ازل مبدا
سنایی » حدیقة الحقیقه
آدم گم شدهٔ خود را در نور صبح کاذب نطلبد. جمالی که از ضیاء او شب یلدا سوزن را در میان خاک بتوان یافت انگشت مرده ندهد. عاجزان دیده را به حول و حیلت صفا
سنایی »: اندر نعت پیامبر و علیبن ابیطالب
شب یلدا سراج ازو بودی
روز هیجا هیاج ازو بودی
صائب تبریزی » غزل شمارهٔ ۷۹۴
چون نامه های روز قیامت نقاب ها
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها
صائب تبریزی » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳
آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است
غافلان از کاهلی امروز را فردا کنند
صائب تبریزی غزل شمارهٔ ۱۳۴۸
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت
ترک دستار تعین کام بخش عالمی است
صائب تبریزی غزل شمارهٔ ۳۵۳۷
می کند زلف دراز تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند
صائب تبریزی » غزل شمارهٔ ۴۰۷۹
چون دست کوتهم به ترنج ذقن رسد
کوته نمی شود شب یلدای غربتم
صائب تبریزی » غزل شمارهٔ ۴۲۲۸
روز سفید خود شب یلدا نمی کنند
پیکان دهن به خنده چو سوفار باز کرد
صائب تبریزی »
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلدا بلندتر
صائب تبریزی غزل شمارهٔ ۶۱۲۴
دست کوته دار ای مهر از شب یلدای من
مشت خاکی چون عنانداری کند سیلاب را؟
صائب تبریزی » شمارهٔ ۳۷
گل فتد در دیده روزن مرا از ماهتاب
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید
>>> داستان "غوچيگلک و درخت ناجو" از کابلستان که مادرکلان و يا مادربزرگ و يا "مادرگپ" در شب چله يا يلدا در جدار سندلى با کنگينه انگور و با خاگنيه نقل مى نمود.
"غوچى و يا "چلچله" اسم هاى محلى براى نام "پرستو" واژه زبان استاندارد ديوانى يا زبان پارسى دربارى است ; گونهٔ پرستو پرندهای با بالهای دراز و نوک تیز و دم دو شاخه، که در فصل سرما به مناطق گرمسیر مهاجرت میکند. و نسبت به گنجشگ بالاتر پرواز مى کنند )
در زمانهاى پيش از اين
در ديار و اين سرزمين
در زير گنبد کبود
غیر از خدا هیچ کس نبود
یکی بود یکی نبود
"غوچى گلک" بود بسیار کنجکاو. همه چیز را با نوک خود لمس مى کرد. او برای ساعت ها بالاى گل های رنگارنگ حیوانات وحشی٬ طبیعت ٬آبشارها و درختان سربفلک پروازهاى محیط اطراف نزديک آشيانه مادروپدرخود مى کرد. اجازه پرواز روى کشورهفت ديوان را نداشت. غوچيگلک روزى یک مورچه را دید که تلاش می کرد تا از "چقرى پراز آب زمين" ( تالابچه، حوضچه، استخرآب) فرار کند. او در معرض خطر بزرگ بود چون نمی توانست شنا کند. غوچيگلک با سفارش درخت ناجو شاخچهگک درخت اش که در نزديک روبر روى تالابچه قرارداشت به مور انداخت. مورچه از غوچيگلک تشکر کرد. وغوچيگلک شگفت زده شد وقتيکه مورچه از دستاورد ها و خدمات بزرگی مورچه ها در ساخت تپه های شان بيان کرد، زمانی که او آموخت که چگونه مورچه ها کار می کنند، چگونه دولت بزرگ آنها خدمت عالی به طبیعت و زراعت می کنند. به دلیل دوستی با کرم های خاکی، مورچه ها و درخت اغلب توسط همسالان و همتایانش چوچه غوچى مورد آزار قرار می گرفت.
"جنوب، نمی خواهم به جنوب پرواز نمی کنم ،غوچيگلک مى گريست. من می خواهم اینجا بمانم، اینجا من متولد شدم، اینجا دوستانم هستم، گیلاس ها طعم خوبی دارند، درختان سبز هستند، من خوشحال اينجاهستم".
به استدلال مادرو پدر و استادش گوش نداد. و پرنده کوچک جواب داد من اين سنت و عادت و رواج کوچيدن از ميهن را دوست ندارم. معلم شان مى گفت: غوچى هاى کوچک باید قبل از خزان تمام فن های پرواز را یاد گیرند برای سفر طولانی به جنوب آماده شوند. حتی پرنده گان نوزاد در هوای بد و باران، باید راه خود را پیدا کنند، چرا که اولین بار بايد به جنوب گرمسير در گله کوچ کنند. اکنون ماه هاى گذشت و زمان پرواز هاى پرندگان رسيد. غوچى در حال حاضر بزرگتر کله شخ و ضدگو شده بود.
روزها و هفته ها به طور معمول سپرى مى شدند . تا زمانی که نهایتا زمان پرواز نزدیک مى شود، پرندگان باید از شمال سرد به جنوب گرم در به گونه گله کوچ کنند. پرستو کوچک می خواست پيش از پرواز بسوى گرمسير بالاى جنگل بزرگ هفت ديو غول پیکر پرواز کند. غوچيگک در ديو ستان رسيد . ديو پيره دار (نگهبان) را ديد که غوچى تخطى از قانون مرز ى نموده است. هنگامی که ديو تير در کمان اما نه بمانند کمان رست مپهن مى کرد به هدف کشتن غوچ يگک پرتاب مى کرد در آن لحظه، مورچه ای که توسط پرنده نجات یافته بود، انگشت پاى غول پیکر راچک زد(گزيد) به طوری که غول پیکر هدف خود را از دست داد. فقط یک بال پرنده رازخمی کرد با مشکل، پرنده به لانه پدر و مادر خود رسيد. آنها از زخمى شدن چوچه خود به شدت غمگین شدند و بر روی زخم آن گیاهان دارویی مانند گياه اسپند گذاشتند . پرندگان داشتند گله گله به جنوب پرواز کنند. سيمرغ شاه پرنده گان امر پرواز را دوبار به دليل درمان بال غوچيگک به تعويق انداخت .
اکنون پرنده مادر از سيمرغ از بستگان و همچنین از پدر پرنده خواست که پرواز کنند . سيىمرغ شاه پرنده گان و ناجى رستم داستان پسر رودابه کابلى و زال تهمتن (يکى از القاب پسر زال زابلستان جهان پهلوان اسپنديا ر شهريار ايران با پايتخت بلخ )منطق پرندگان را دليل آورد از هفت مشکلات در راه خود به مقصد مطلوب گفت.
ديوان در راه ما سنگ اندازى مى کنند: "شانه"مثلا چوب و کوخ زغال و آينه قطرآب مى اندازد:
1- شانه: کوههاى بلند مانع ما مى شود
2- ذغال سنگ: آتشفشان
3- چوب: جنگلات
4- چوبک گوگرد: در دادن جنگلات
5- ريگ: دشتهاى سوزان
6 -آينه : درياها (منظور رودخانه نيست)
7- پوف: طوفانها
مادر و کودک پرنده در اين جا پائيدند و به دنبال یک مکان برای ساخت یک آشيانه شدند. مادر از درخت سیب پرسید. ما می توانیم روی یک شاخچه شما لانه و کاشانه بسازيم؟
درخت سیب پاسخ داد نه، بیش از حد میوه دارم ، شاخه هايم از بار ميوه خم اند، بار سنگینی را باید حمل کنم. همين پرسش را مادر غوچى از درختان ميوه مانند آلو و ناک (گلابى) و چارمغز و تاکهاى انگور و انار نمود. پاسخ شان یکسان بود: "شاخه هايم از بار ميوه خم اند، بار سنگینی را باید حمل کنم."
بلاخزه وى از درخت ناجو د پرسيد . ناجو با آواز نرم وبا دل گرم دوستانه گفت: "چرا نى با کمال خوشى البته. من هیچ میوه ای ندارم به همین دلیل من خوشحالم که شما لانه خود را در اینجا مى سازيد."
آنها از درخت برای پذیرایی دوستانه اش تشکر کردند و ازپروردگار برکت براى اين درخت خواستند. در شب يلدا يعنى شب آخر ماه آذر يا آتش نور تولد خورشيد درخت ناجو را چراغان کرد. هم پرندگان مريض و زخمى که به گرمسير توان پرواز را نداشتند ديدند که درختان ناجو با ميوه هاى درختان ميوه دار مانند سيب و انار و انگور آراسته شدند
از همان هنگام تا امروز اين درخت به همین دلیل پناه دادن همیشه در تابستان و زمستان، بهار و پاییز سبز و خرم است.
بالا رفتيم هوا بود
پايين رفتيم ماست بود
داستان ما راست بود
نوت : گفته مى شود ناجو و سرو و کاج درختان فردوس برين است آدم و بانو اش پس ازخوردن دانه گناه يا حس بى لباسى خود را باشاخچه هاى همين درختان پوشاندند.
اقوام جرمنها که در نزديکى هاى درياى منجمد شمالى زنده (ناروى ، سوئد،ن ایرلند، دانمارک، آلمان، هلند .. ) زندگى مى کردند. جشن طبعيت وافزايش نورخورشيد را با تزئین سرو و ناجو و کاج نخست با آويزان کردن ميوهاى مانند سيب وناک در همين شب پيش ازتولد پيامبر عيسى بر گزار مى کرند . پس از اينکه اينها توسط سپاهان پاپ هاى رومن کاتوليکها بدين محسيت مجبور شدند . همين جشن زيبا مروج و باستانى ر ا دو روز پس از شب يلدا بنام "درخت کريسمس" تجليل مى کنند. بالا رفتيم هوا بود
پايين رفتيم ماست بود
داستان ما راست بود
نوت : اقوام جرمنها که در نزديکى هاى درياى منجمد شمالى زنده (ناروى ، سوئد،ن ایرلند، دانمارک، آلمان، هلند .. ) زندگى مى کردند. جشن طبعيت وافزايش نورخورشيد را با تزئین سرو و ناجو و کاج نخست با آويزان کردن ميوهاى مانند سيب وناک در همين شب پيش ازتولد پيامبر عيسى بر گزار مى کرند . پس از اينکه اينها توسط سپاهان پاپ هاى رومن کاتوليکها بدين محسيت مجبور شدند . همين جشن زيبا مروج و باستانى ر ا دو روز پس از شب يلدا بنام "درخت کيريسمس" تجليل مى کنند.
>>> اسلام آمد همه بدی ها وخرافات را از جامعه بشری زدود مگر آن آئین های تاریخی فرهنگی که منافات با شرع اسلام ندارد تنها منع نگردیده حتا برای رشد،گسترش وبهبود آن تاکید گردیده است مگر میشود این چهار فصل که مبداٌ آن آریانای کهن بوده واز نظر جغرافیائی منوط بر کشور های وهمسایه گان آریانای قدیم میشودوتاریخ تقویم شمسی را با تاریخ هجری قمری اعراب مقایسه کردچهارفصل چهار تحول بزرگ برای آفتاب وزمین که برای بقای زنده گی بشری ضروریست مگر این گناست که دربهار همه نباتات جان دیگر میگرند حیوانات خزنده موروملخ که به خواب زمستانی میروندزنده میشوند مگراین یک معجزه الهی نیست این تحول بزرگ قابل وصف ودرخورتجلیل نیست درچله چه تحولات باچه فلسه ئی رخ میدهد؟اگر به ساخت وساز منازل مسکونی توجه داشته باشیدکلکین بزرگ به طرف جنوب وکلکین کوچک بطرف شمال گذاشته شده درتابستان که نیاز به گرمانیست آفتاب دروسط آسمان یعنی خارج از خانه ولی درزمستان که به گرماضرورت است آفتاب داخل خانه این تحول بزگ درکدام موقع سال اتقاق می یفتد (چله) یاهمان آفتاب گردشی بنآ مچو اتفاق عظیم تفکر وتعقل عظیم میخواهد تابداند که خداوندج همه چیز را برای جهان هستی پروگرام کرده ودرخورتجلیل است
اقبال
>>> خطاب به ان كه ايران شرقي و غربي نوشته!!!!
اول كه ايران هشتاد سال پيش وجود نداشت به اسم فارس ياد ميشد شرقي و غربي اش در جايش باشد كه اسم ايران هم از افسانه هاي شهنامه فردوسي غزنوي برداشته شده و روي فارس يا پرشيا گذاشته شده و ايران هفتاد و سه سال عمر دارد.
دوم اينكه ايران خودش از جمله فلات افغانستان قديم يعني اريانا بود كه بعدا مانند هند و پاكستان بنابر عوامل تاريخي و مداخلات انگليس از افغانستان جدا شد. بنابرين افغانها نه ايراني اند و نه ايران شرقي و غربي وجود دارد. صرف يك ايران وجود دارد با تاريخ هفتاد و چند ساله . موضوع يلدا و اوستا و مولانا بلخي و فردوسي غزنوي و شهنامه و ابن سينا و عيره اصلا به ايران ربط ندارد.
همانطور كه زردشت يك افغان بود اوستا هم كتاب افغاني است ولي ايراني ها ان را هم مانند سيد جمال الدين افغان اشتباها از خود ميدانند.
حالا نزديك است بگويند دوستم و اشرف غني هم از ايران است هههههههه
بهلول دانا
>>> تاریخ ایران در جهان بین مورخان جهان به زبانهای رومی و روسی و یونانی و پهلوی و عربی مشهور است تو جاهل آمده ای میگویی ایران وجود نداشت؟ بعد از او نام افغانستان بنابه مستندات تاریخی انتخاب شده توسط انگلیس بود و بیش از صد و پنجاه سال قبل سبقه تاریخی ندارد اگر توانستی در تواریخ معتبر یک نام از قبیله پشتون بیاوری که مربوط به قبل از سیصد سال پیش باشد برایت جایزه میدهم این سخنان اباطیل را فقط شما پشتونها گرد هم جمع میکنید چون از ایران و تاجیک ها کینه دارید در تاجیکستان و شمال افغانستان مردم خود را با به افتخار با خراسان و ایران پیوند میدهند اما شما پشتونها که اصالت اصلی شما از پشت کوه های سلیمان است و مردمی قبیلوی و کوچی بودید که به مرور شهرنشین شدید چیزی از تاریخ و مدنیت و شعر و عرفان و دانش نمیدانستید من اگر حقیقت گویم شما از همین شعرای خراسان هم پیوندی ندارید و اگر روزی بتوانید نام آنها را محو کنید اما حتی در پاکستان و ترکیه به همین شعرا احترام میکنند هفته قبل در کانفرانس دوستی ایران و ترکیه اردوغان شعری از حافظ و خاقانی به فارسی خواند اما شما پشتونها اگر برایتان بگویند در موضوعی از اشعار فارسی بگویید هیچ بلد نیستید چون اصلا با ادبیات و عرفان و تمدن پیوندی ندارید صرف کاری که بلد هستید انتحار و انفجار است که آن هم از عرب های وهابیت یاد گرفتید ورنه خودتان و پشتوتوالی و پته خزانه خودتان بهتر از این بود.
ص. 30 ترجمه کتاب تاریخی التنبیه مسعودی به زبان عربی در هزار سال پیش (345 ق / 956 م.) چنین آمده است:
و ما عقاید ایرانیان و نبطیان را در باره تقسیم معموره زمین... آورده ایم و گفته ایم که آن ها نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را خراسان نامیده اند که خُر همان خورشید است و این نواحی را به طلوع خورشید منسوب داشته اند و جهت دیگر را که مغرب است، خربران نامیده اند که به معنی غروب خورشید است و جهت سوم را که شمال است باخترا و جهت چهارم را جنوب است نیمروز نامیده اند و این کلماتیست که ایرانیان و سریانیان که نبطیانند به آن اتفاق دارند.
در ص. 73 آن، چنین آمده است: پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبل«فلات ایران» بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشاپور است و هرات و مرو و دیگر ولایت های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر باین ولایت پیوسته است، همه این ولایت ها یک مملکت بود، پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می نویسند یکی باشد و ترکیب کلمات یکی باشد زبان یکی است و گرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان های پارسی.
>>> جاودان باد فرهگ بالنده و زیبا ی اریایی ها. ما زردشت بودیم و به این ایین هنوز هم پیوند داریم. کتاب اوستا قدامت پیشینه از تمام کتب اسمانی دارد ایین زردشت اولین دین یکتا پرستی یعنی قبل از ادیان موسوی عیسوی و اسلام بوده است . زردشت به وجود زاد یکتا ایمان داشت و خدواند را زردشت اهورا نامیده است. شرایط زیست امروز در جوامع پیشرفته چنان به هم پیوند یافته است که هر دین و ایین که در جوامع اسلامی محکوم و پیروان ان ازار و اذیت میبینند در این کشور ها از ازادی کامل مذهبی برخوردار اند. اگر ما افغانستان را کشور دموکراتیک و سیکیولر میبخواهیم باید به ایین و عقاید دگران در صورتیکه نظم جامعه را مختل نه سازرد احترام بگذاریم . در قران شریف امده است: رب العالمین نه گفته که رب المسلمین . پس از اینجا پنین میپنداریم که خداوند خالق جهان هستی و تمام بشریت است . این اراده ی اوست که کی را در کدام خانواده پیدا کند به خلقت های خداوندی باید احترام گذاشت .
>>> بهلول دانا؟؟؟؟؟
شما دوره ای هخامنشی و ساسانیان را مطالعه فرمایید بعدا قضایا برایتان بهتر روشن میشود . همانطوریکه مورخین ایرانی تمام خوبی ها و تمدن جهان را به خود اختصاص داده اند و دگران و فرهنگ شان را به یک توت هم ارزش نمیدهند یهودی ها خود را قوم برگزیده ای خداوند مینامند شما هم در ردیف همین قماش مردم قرار گرفته اید که به نظر من همه ای تان به خطا رفته اید...
>>> بعضي از دوستان ايراني با افغاني اينجا جنجال نموده اند :
بايد گفت كه هخامنشي اصلا يك نام خيالي است اين سلسله اصلا وجود ندارد از تاريخ كوشانيان افغانستان برداشت شده. اگر منظور ايراني ها هخامنشي همان سلسله كوشاني ها باشد به همه جهان معلوم است كه كوشاني ها افغانها بودند نه ايراني ها. علاوه بر ان من نظر دوست ما را تاييد ميكنم كه اسم ايران در سال ١٣١٣ توسط يك شخص به اسم سعيد نفيسي كه براي شاه فارس شهنامه خواني ميكرد و اسم هاي شهنامه را خوش داشت به شاه انزمان فارس (رضا شاه پهلوي) پيشنهاد شد چون اين اسم و ساير اسم هاي شهنامه همه تخيلي اند وجود فزيكي نداشتند به همين جهت شهنشاه انزمان افغانستان هم اعتراضي نكرد. چند سال بعد ان رضا شاه رسما اسم فارس را به ايران تعغير داد. و عمر ايران همان هفتاد يا هشتاد سال زياد نيست. متباقي همه تاريخ ادعايي ايراني ها تاريخ ايران نه بلكه تاريخ اريانا يا افغانستان امروزي است.
وسلام
عبدالمتين احمد زي
>>> برادران ايران شهنامه ايران فعلي نيست بلكه اريانا يا افغانستان است. ايران فعلي در تاريخ بنام فارس بود كه چندين بار توسط سلاطين افغان فتح شد و زبان ايران پهلوي بود به زبان دري تعغير يافت كه امروز هم بخاطر نام فارس بنام فارسي ياد ميشود. در زمان هاي نه چندان دور زمان سلطان محمود غزنوي اين شهنشاه جهانگشاي افغان ايران يكي از مكان هاي بود كه جز قلمرو افغانستان حساب ميشد و انطرف تا دهلي كه سه كشور امروزي بنگله ديش پاكستان و هند را دربر ميگرفت و به همين دليل انها هم تا صد سال قبل رسم و خط دري را در رسميات بكار ميبردند كه هنوز نشانه هاي سنگ نوشته هاي محلات تاريخي شان به دري وجود دارد مثال ان تاج محل - چهار منار .... وغيره.
بعدا ما در زمان احمد شاه ابدالي و محمود افغان بار ها ايران فعلي را فتح كرديم و دوباره جز خاك خود ساختيم ولي بر اثر مداخله انگليس و نفاق داخلي همه را از دست داديم.
>>> بلی در زمانی مردان مرد زبان فارسی و فرهنگ
فارسی یکی بودند وحالا در این دوران تنگ نظری
و نژاد پرستی طوری دکر منکرند
>>> ديار جبل نواهي هندوكش را ميگوييند نه ايران را. ايران از جمله اطراف و اكناف افغانستان بود و افغانستان كشور پهناور بود در زمان كه اريانا نام داشت و بدا باختر و خراسان در هرسه زمان ايران از فلات افغانستان به حساب ميامد.
>>> تاريخ فارس قبلي يا ايران امروزي پر از شكست هاي پي در پي در مقابل اريان و باختر و خراسان يا افغانستان امروزي است از زمان جمشيد اولين شاه بلخ گرفته تا زمان ساماني ها و كوشاني ها و يفتلي ها و غوري ها و غزنوي ها و بلاخره ابدالي ها هزاران بار فارس و ايران توسط افغانها فتح شد كه اخرين بار ان توسط محمود افغان بود كه اصفهان پايتخت انزمان ايران را فتح و در مرز هاي تركيه با قشون عثماني در گير جنگ بود. اين تاريخ پر افتخار مادر عده ای از نویسندگان ایرانی عقده هایی تولید کرد که برای گشودن آن از ابراز هرگونه عکس العمل ناگزیر گردیدند. آسان ترین راه فرار روحی هم غوطه ور شدن در دریای تخیل و پندار بود که به آن توسل ورزیده و در عالم رؤیا به فتوحات قلمی پرداخته یک جهان سیاسی غیر واقعی برای ایران ایجاد کردند. در این ایجاد نظری عجیب، ملل دیگر و تواریخ ملل آسیای میانه حتی از لحاظ سیاسی معدوم پنداشته شده و در عوض همه یک کشور و یک تاریخ سیاسی را در نظر دارند که عبارت از ایران کنونی است. در حالی که مردم کشور های مختلف آسیای میانه مشترکاً تاریخ این ساحه را ایجاد کرده اند و اختصاص چنین تمدن و تاریخ به یک کشور، نه تنها غلط است بلکه خندهدار هم است.
بدرالدين سمنگاني
>>> يلدا و نوروز و سمنك و سبزه لغت از رسوم و فرهنگ با افتخار افغانستان است با دروغ بافي كسي نميتواند انرا به اسم خود كند. ولي كشور هاي همسايه ما كه زماني جز خاك ما بودند هم با ان اشنايي دارند.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است