جنگ قدرت از سرداران درانی تا سرداران پنجشیر
در این روز ها که بحیث آمد آمد طالبان از یک طرف و انتخابات از طرف دیگر در کشور گرم است کشمکش قدرت میان بازماندگان احمد شاه مسعود برای معاونیت شدت گرفته است 
تاریخ انتشار:   ۱۸:۱۷    ۱۳۹۷/۱۰/۹ کد خبر: 156713 منبع: پرینت

در این روز ها که بحیث آمد آمد طالبان از یک طرف و انتخابات از طرف دیگر در کشور گرم است کشمکش قدرت میان بازماندگان احمد شاه مسعود برای معاونیت شدت گرفته است.
درین مقاله مراد از "سرداران" پنجشیر بازماندگان، یاران و برادران احمد شاه مسعود است که خیلی شباهت دارد به جنگ قدرت میان شهزادگان، نوادگان و بازماندگان احمد شاه درانی در ۲۰۰ سال گذشته که باعث تباهی خراسان و مستعمره قدرت های خارجی شدند.
لوای فتح بلند است از دو احمد شاه
ســــپاهدار جوان و جهانگشاي كبير
استاد خليلي

واقعیت این است که احمد شاه درانی یکی از شخصیت های تاریخ ساز و آخرین شهنشاه خراسان مستقل بود که از قندهار تا دهلی حکمرانی می کرد. اما بعد از مرگ او جانشینان، شهزادگان و نوادگان نالایق، خود خواه و بی اتفاق او در جنگ قدرت میان خود همه چیز را برباد دادند. نه تنها هیچ نشانی از امپراطوری او بجا نماند، بلکه خراسان هویت و تمامیت ارضی خود را نیز از دست داده به مستعمره و بستر مداخلات خارجی تبدیل شد.
قندهار سالاری برای حد اقل برای دو سده تا سقوط حکومت امان الله بدست حبیب الله کلکانی در سیاست افغانستان حاکم بود. با بقدرت رسیدن افسران خلقی در کودتای ثور فصل غلجایی سالاری تا سقوط حکومت نجیب ادامه یافت.

با ظهور احمد شاه مسعود، پنجشیر به دژ تسخیر ناپذیر و سکوی قدرت در دوران جهاد و جنگ با تروریزم طالبانی تبدیل شد.
مسعود نه تنها پنجشیر و پنجشیری ها را به مقام سرداری در معادله قدرت تبدیل کرد، بلکه تاجیکان را از حاشیه تاریخ به متن آورد.
قدرت شمشیر مسعود را در سخنان نفرت آلود پرویز مشرف در ۱۸ سال اخیر می توان بار ها دید که در رسانه های بین المللی هرگز پنهان نکرد. چنانچه می گوید" پاکستان در کره زمین صرف دو دشمن دارد: یکی هندوستان و دیگرش مسعود پنجشیری.
مشرف حق دارد که با نفرت از مسعود یاد کند که افغانستان را از حلقوم پاکستان بیرون کشید.

با ترور مسعود در یک توطئه جهانی در اوج جنگ با تروریزم جهانی در کوه پایه های هندوکش، بازماندگان، یاران و همرزمان او همه دست آورد ها، افتخارات و ارزشهای را که مسعود به قیمت جان خود به میراث گذاشته بود، برباد دادند.
چنانچه سرداران تازه بدوران رسیده پنجشیر در اجلاس بن در بدل چند کرسی میان تهی معادله قدرت سنتی را که مسعود شکستانده بود به نفع دشمن تسلیم کردند. سرداران پنجشیر بدترین نقش را در لویه جرگه قانون اساسی به نفع نظام قبیله محور بازی کردند.

در انتخابات ۲۰۰۴ با یک بچه ترسانی خلیلزاد قدرت را به کرزی تسلیم کردند.
بدون مقاومت خلع سلاح شدند و مورد ترور های هدفمند قرار گرفتند.
در انتخابات ۲۰۰۹ با چشم گریان قدرت برده را به رقیب تسلیم نمودند. در پی انتخابات جنجالی ۲۰۱۴ با بزدلی ۵۰ فیصد قدرت دست داشته و مشروع خود را به دشمن واگذار کردند.

در حال حاضر شبح امارت طالبان در گوش شان نغمه نسل کشی و انتقام را می نوازد، ولی سرداران پنجشیر
در جستجوی معاونیت در تکت برادران طالبان هستند.
سرداران پنجشیر پنجشیری سالاری را بحیث محل گرایی خانمانسوز در میان تاجیکان حاکم ساختند. هیچ نوع مجال سر بلند کردن برای نسل جوان و غیر مجاهد نمی دهند.
بسیاری این سرداران بهترین خدمتگذاران و متملقان فاشیزم حاکم تبدیل شده اند.

سرداران پنجشیر تا آن حدی در باتلاق بی اتفاقی، خود محوری و بی خاصیتی عرق شده اند که حتا شغال خونخوار کابل جرات یافته قدرت نمایی کند و هر از گاهی به آدرس مسعود و مردم تاجیک توهین و نفرت پراگنی کند. نبود مسعود و استاد ربانی میدان را چنان شغالی ساخته که حتا شغال بزدل دست به ساختن شورای هماهنگی جدید می زند.

در یک کلام نقش کشنده سرداران تازه به دوران رسیده پنجشیر در ۱۸ سال اخیر کمتر خانمانسوز تر از خیانت سرداران تازه به دوران رسیده سرداران درانی در دو نیم سده اخیر نیست.

هارون امیرزاده


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
جنگ قدرت
پنجشیر
نظرات بینندگان:

>>>   افسوس آمر صاحب مسعود یک اشتباه جبران ناپذیر کرد و آن اشتباه نادیده گرفتن سهم واقعی هزاره ها و ازبیک ها در دولت مجاهدین بود در حالیکه به کمک نیرو های جنبش و حزب وحدت حکمتیار را به چهار آسیا فراری داد و این یک اشتباه تاریخی بود که مرتکب شد وگرنه پنجشیری ها ، هزاره ها و ازبیک ها سه طائفه ای بودند که در زمان قدرت آل یحیا تحت ستم و بی عدالتی شدید قرار داشتند ازبیک ها به استثنای یک تعداد تجار ازبیک و آرامم متباقی به کابل راه نداشتند اما اکثریت هزاره ها و پنجشیری ها که در کابل زندگی میکردند چندان حال و روز خوب نداشتند و در شغل های پیش پای افتاده مشغول بودند و بزرگان هر دو قوم به یاد دارند که این عین حقیقت است. احمد شاه مسعود هر چندی که پسر افسر عالیرتبه ای زمان ظاهر شاه بود اما بهتر بود هزاره ها را که مستضعف تر از پنجشیری ها بود و ازبیک های طرفدار دوستم را در آغوش می گرفت اگر اینکار را میکرد شاید امروز همه اقوام سرنوشت دیگر میداشتند اما وی برعکس استاد سیاف مشکوک را در آغوش گرفت.

>>>   ملت ما، زینت ملک بخارا بود و هست
خانه امید ما ، ملک سمرقند بود و هست

ملت من از ازل خود ملت باننگ بود
چون دلش سرشار از علم و از فرهنگ بود

صلح و وحدت بُد روانش، بخل و کینه دور از او
در حق همسایگی بسیار با فرهنگ بود

ملت ما، زینت ملک بخارا بود و هست
خانه امید ما ، ملک سمرقند بود و هست

ملک اجدادی بخارا مخزن فرهنگ بود
تاجر شهر سمرقند در حیا و ننگ بود

رودکی با شعر نابش در نواز جنگ بود
دشمن از این قوت و درمان بسی دلتنگ بود

تاجیك بیدار

>>>   درود جناب نویسنده امیرزاده ، خیلی تعلیل خوبی، اما دست نا مردان تاریخ گلو عدالت رو بریده و تا آخرین رمق مانن، بابک خرمدین اجنبی ها بریدن پا ها و با یک دستتش آخرین رمق با خون صورتش قسمت صورتش رو سرخ نگه داشت تا دشمن قیافه بی رمق آنون نبیند که خزان شده، اما مردان برزگ تاریخ نام رو با خط درشت می نویسند تا با کم نور بودن چشم نابینان بتوان دید بدون عینک تعصبی کوری، اما خرمدین رو کی به کشتن داد؟ افراد خودش، مزدوران جاهل حقوق بگیران آنون زمان خودش ،اما اسم فداکاری شهامت جوانمردی آنون همیشه تو تاریخ با خط زرین حفظ است،، مسعود نیز توسط افراد اجیر شده ای عربستان به فرمان پاکستان به سنایوری روز نامه نگار به ابدیت پیوست روح جان باختگان تاریخ و جوان مردی های آن همش با خط زرین نوشته است با چند اجیر مزدور حقوق بگیر خدشیه دار نمیشه.

>>>   اميرزاده صاحب راه حل چيست؟
من تا جايي با شما موافق ام ولي كاملا نه چون شما شايد بسيار چيز ها را ندانيد و منظورم بي احترامي به شما نيست منظورم اين است كه شما خبر نداريد. بهر حال يك تعداد شغال هم وجود دارد ولي شيران خفته هم وجود دارد. بنظر شما چه بايد كرد؟ ما مخالف ترقي ساير تاجك ها نيستيم ولي ميبينيم كه يكي شان از اين بر و ان بر كدام برنامه كه باعث ترقي باشد ندارند ما رهبري را تا اخر به برادران بدخشي واگذار كرديم و از انها اطاعت نموديم ولي ديده ميشود ضعيف عمل ميكنند باز ميدان را به هرات داديم انطرف هم چندان شور و شوق شان را نشان ندادند. فعلا ميخواهيم بلخ رهبري را در دست گيرد اگر نتوانست مجبوريم دوباره خود ما در دست گيريم. مردم پنجشير با ساير تاجكان انعطاف پذيري دارند ولي اشكالي هم وجود داشته . ما خواهان نظريات نيك همه تاجكان استيم و به ان ارج ميدهيم. شما كدام تاجك زبده را سراغ داريد كه رهبر خوبي براي تاجكان باشد؟ اگر خود تان مايل رهبري تاجكان استيد هم بفرماييد مشكلي نداريم.

>>>   آقای مدافع تاجکهاهارون خان نمیدانم توچی مشکل داری با پشتونها که درهرنوشته ات یکسره فاشیزم گفته میروی وبا چنین نوشته ها دلت را یخ میکنی هیچ فائیده برایت نخواهد کرد
بدان که ما افغان هستیم از افغانستان هستیم وخراسان مراسانت را نمیشناسیم بیغم باش

>>>   تاجیک بیدار پس به همان سمرقند و بخارایت برو و آنجا کمی بخواب افغانستان ما را خوب رها کن اینجا امروز مال ما شده است اینجا سمرقند و بخارا نیست که شعر گویی کنی

>>>   شما هم تشويش نكنيد برادر پشتون. غير از هارون خان ديگر تاجك ها طرفدار خراسان مراسان نيست طرفدار اريانا همه استند. چون خراسان از خروس گرفته شده و خروس مرغ را ميگوييند و من فكر نميكنم يك تاجك به مرغ بودن خوش باشند بنابرين ما افغان و اريايي استيم و به افغان و اريايي بودن خود افتخار ميكنيم و خراسان را هم بخاطريكه يك زمان نام كشور ما بود و به تاريخ ان افتخار ميكنيم احترام داريم ولي نميخواهيم اسم ما به خراسان يا مرغ تبديل شود. اگر ميشود اريانا شود كه نميشود همين افغان بهتر است .

>>>   تا موقعی که ما نتوانیم بطور مسالمت آمیز و با مشارکت ملی(دموکراسی)، سرنوشت سیاسی خود و کشورمان را بطریق انتخابات آزاد تعیین و رقم زده و بدست گیریم، یقیناً دیگران و سودجویان و فرصت طلبان در امورات داخلی ما دخالت کرده و به میدان کشاکشهای قومی و مذهبی، نژادی، و اهداف شوم خود مبدل خواهند ساخت.
زنده باد آزادی و دموکراسی. پیروز باد مردم فعال و مبارز افغانستان

>>>   بجاچون بحث پنجشیرآمد!ازسریک مو!خیانت وجفائی که بسم الله به مجاهدوتاجک کرد آگاهان فراموش نمی کنندتمام وزارت دفاع راپرازپنجشیری کرد، حتی قوماندانی تولی رابه دگرولایات بزرگ شمال ندادبآنهای ازدگرولایات قدرت دادکه اصالت پنجشری داشت،جفائی بزرگتر ممانعت راه ابریشم ازبدخشان ودذدی معدن بدخشان که تااکنون ادامه داردازراه پنجشیر،ترورشخصیت های تاجک وازبیک دگرولایات شمال بخصوص درزمان کرزی تاخودشان درصحنه باقی بمانند. پس کی بازبه اینهاباورکنند.

>>>   خیام ، مولانا وحافظ بلخ ونیشابور
مرو بخارا وسمرقند وکمی انگور
حافظ بخارا را به ترکی ، داده اما نصر
ازبوی جوی مولیان رودکی مغرور
خیام در ده قرن با بهرام درگیر است
من با خودم ، با عشق ، با اندوه حتی گور ...
تنها سنایی درمیان باغ خوشحال است
شهنامه ی منثور دردست ابو منصور
آینه ها تصویر دنیای ریا هستند
پیچیده بیدل را درون حاله ی از نور
بیدل میان واژه ها آرام می گرید
صائب که رقصیده است بین واژه ها مسرور
شرح پریشانی شکایات دل وحشی است
وقتی که غم را آشکارا می کند مجبور
با فرخی تنها پری رویان خوشحال اند
چون کاروان حله وقتی می رسد از دور
پیر هرات ونقش های از کمال الدین
شبها که می آید کلیم از سرزمین طور
حرف خدا را ذره ذره شعر می گوید
سرمست از حرف خدا با بربط وتنبور
چون مولوی صد قونیه با شوق می رقصد
صدقرن دیگر می زند شعرش به جانم شور

>>>   بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی

امید را آن روز است که با ایران و تاجیکستان و (سمرقند و بخارا)ی پارسی گوی در آن سوی آمو یکجا شویم و خراسان و تمدن افتخاری خود را احیا کنیم
سلام بر مولوی بلخی و سنایی غزنوی و خواجه عبدالله انصاری هروی رودکی سمرقندی و فارابی و ابوریحان و ابوعلی سینا و خوارزمی و زکریای رازی و فردوسی و جامی و عطار و خیام نیشابوری و حکیم سبزواری و بابا طاهر همدانی و سعدی و حافظ شیرازی ظهیر فاریابی و شمس تبریزی و هاتف اصفهانی ناصرخسرو بلخی و فرخی سیستانی سلام بر غیاث الدین جمشید کاشانی و خواجوی کرمانی و عارف قزوینی و نظامی گنجوی و امیرخسرو و بیدل دهلوی و اقبال لاهوری و ادیب پیشاوری و..

آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی

>>>   رهروم مقصد امکان به خراسان یابم
تشنه‌ام مشرب احسان به خراسان یابم
گرچه رهرو نکند وقفه، کنم وقفه از آنک
کشش همت اخوان به خراسان یابم
دل کنم مجمر سوزان و جگر عود سیاه
دم آن، مجمر سوزان به خراسان یابم
برکنم شمع و وفا را به خراسان طلبم
کاین کلید در رضوان به خراسان یابم
طلب از یافت نکوتر من و مرکوب طلب
کن براق از در میدان به خراسان یابم
عزم جفت طلب است و طلب آبستن یافت
یافت را در طلب امکان به خراسان یابم
لوح چل صبح که سی‌سال ز بر کردم رفت
بهر چل صبح دبستان به خراسان یابم
در جهان بوی وفا نیست و گر هست آنجاست کاین گل از خار مغیلان به خراسان یابم
هفت مردان که منم هشتم ایشان به وفا کهفشان خانهٔ احزان به خراسان یابم
سالکان را که چو دریا همه سرمستانند
چون صدف عرفهٔ عطشان به خراسان یابم
از سر زانو کشتی و ز دامان لنگر
بادبانشان ز گریبان به خراسان یابم
بی‌سران را که چو گویند کمر کش همه را
طوق سر چون سر چوگان به خراسان یابم
ز آتش سینهٔ مردان که ز دل آب خورند
جگر آتش بریان به خراسان یابم
همه دل گوهر و رخ کرده حلی‌دار چو تیغ
تن خشن پوش چو سوهان به خراسان یابم آهشان فندق سربسته و چون پسته همه
ز استخوان ساخته خفتان به خراسان یابم
دل مرغان خراسان را من دانه دهم
که ز مرغان دل الحان به خراسان یابم
مرغ دل را که در این بیضهٔ خاکی قفسی است دانه و آب فراوان به خراسان یابم
بس که پیران شبیخون به خراسان بینم

>>>   در مورد حدود و موقعیت خراسان در دورهٔ ساسانیان، کریستن‌سن بر پایه کاوشهای هرتسفلد چنین می‌نویسد:

دروازه‌های کاسپین نزدیک ری، کوه‌های البرز، گوشه جنوب شرقی بحر خزر، دره اترک. خطی که از صحرای تجن گذشته و در زیر قرقی به جیحون می‌رسد موافق مسکوکات سکایی ساسانی که به دست آمده این خط سرحدی از قلل سلسله جبال حصار گذشته و به پامیر می‌رسد و از آنجا به سمت جنوب مایل گشته و به امتداد قطعه‌ای از جیحون که بدخشان را در میان گرفته سیر کرده به قطعه هندوکش می‌رسیده‌است از آن نقطه سرحدی به سمت مغرب برگشته و در امتداد سلسله هندوکش و ملحقات آن به جنوب هرات رسیده و در ناحیه جنوب ترشیز و خاف و قهستان (کوهستان) را قطع کرده، باز به دروازه‌های کاسپین می‌پیوسته‌است.

یاقوت حموی جغرافیدان بزرگ ایرانی در کتاب مراصدالاطلاع بر پایه برخی از پژوهش‌های خویش می‌نویسد:

خراسان سرزمین وسیع است که یک طرف آن از جوین و بیهق به عراق می‌رسد و طرف دیگرش از طغارستان (طخارستان) و غزنه و سبحستان (سیستان) به هند منتهی می‌گردد. از شهرهای آن نیشابور و هرات و مرو که قسمتی از بلخ است و طالقان و نساء و ابیورد و سرخس می‌باشد. جیحون و خوارزم را هم بعضی تابع آن شمرده‌اند و گفته شده خراسان دارای چهار کرسی بوده:

کرسی اول: ایرانشهر که عبارت باشد از نیشابور، قهستان و طبس و حوادث و پوشنج (از نواحی هرات) و بادغیس (از توابع هرات که در قدیم شهری بزرگ و با صفا بوده‌است) و طوس که به طابران تصریح شده

کرسی دوم: مرو شاه جهان و سرخس و نساء و ابیورد و مرو رود و طالقان و خوارزم

کرسی سوم: طرف غربی رود جیحون و جرجان و خوارزم و طخارستان علیا و اندرانه (شهری نزدیک هندوکش) و ساسان و بغلدن (شهری از نواحی بلخ) و والج (نام شهری در طخارستان) کرسی چهارم: ماوراءالنهر، بخارا و شاش (چاچ) (که در آنجا کمان‌های خوب می‌ساختند) و سغد (نزدیک سمرقند که آن را به سبب خوشی آب و هوا از بهشت‌های چهارگانه به‌شمار آورده‌اند و بین جیحون و سمرقند)

>>>   مولوی بلخی (قرن ۷)

چرا منکر شدی ای میر کوران
نمی‌گویم که مجنون را مشوران

تو می گویی که بنما غیبیان را
ستیران را چه نسبت با ستوران

در این دریا چه کشتی و چه تخته
در این بخشش چه نزدیکان چه دوران

عدم دریاست وین عالم یکی کف
سلیمانی است وین خلقان چو موران

ز جوش بحر آید کف به هستی
دو پاره کف بود ایران* و توران

در آن جوشش بگو کوشش چه باشد
چه می لافند از صبر این صبوران

از این بحرند زشتان گشته نغزان
از این موجند شیرین گشته شوران

نپردازی به من ای شمس تبریز
که در عشقت همی‌سوزند حوران

>>>   هر چند زیاده جان فدائی کردیم
در چنگ زمانه هم صدائی کردیم
بر مسکن زندگی بر مدفن تن
در کشور خود زمین گدائی کردیم

تا چند تو با گذشتگان می نازی
با رودکی و به حافظ شیرازی
وقت است سر منبر آزاد سخن
خیام دگر حافظ دیگر سازی

الا شعر عجم، فردا مرا تو زنده خواهی داشت
الا شور دل دنیا، مرا تو زنده خواهی داشت
به زیر سنگ های ثابت و سیار گردونها
الا البرز پا برجا، مرا تو زنده خواهی داشت
الا دیوان حافظ، حافظم باشی زهر مرگی
الا دیوان مولانا، مرا تو زنده خواهی داشت

یاد مرحوم لایق شیرعلی تاجک

>>>   آیا چه شد که از همه عالم جدا شدیم
شــــایـد از آنــکه منـــکر ذات خــدا شــــدیم
سوی افق دویده و ساکن به جای خویش
بر خویش نا رسیده و از خود جداشدیم ...
یاد مرحوم لایق شیرعلی تاجک

>>>   ای خامه عصای فصل پیری ام باش
ای شعر تو زنگوله تابوتم شو

اگر ای دوستان اهل صفائید
به درد شاعران گر آشنائید
اجل چون چشم شاعر را بپوشد
شما دیوان شعرش را گشائید

شاعران در هر زمانی هر مکانی
پشتبان قهرمانان بوده اند
گرچه خود بودند بی پشت و پناه
پشتبان نوع انسان بوده اند
زنده و مرده به هر حالی که باشند
سرپرست بی پناهان بوده اند

یاد مرحوم لایق شیرعلی تاجک

>>>   رنــــــدی از رودک زیــــــــــبای ســــــــمرقند مرا
هــدیــــــه ای داد و ز خـــــــــود برد بــه لبخند مرا

در هـــم آمـــیخت ز لعل لبــــش ایـن شهـــد فروش
عســـــل غـــــور به گلقــــــــنــــــد دمـــــــاوند مرا

نگـهــــش یــــــوز پلنگــــــانـــــــه در افـکند به سر
چون غـــــــــزالی به ســــــــراشیـــــــبی الوند مرا

آستـــــــین بر زد و بــر آتـــــــــش کرکوی؛ سپرد
خــــرقـــــــــــــۀ زرق پـــــر از پیــــــــنۀ آژندِ مرا

من براو خــــیره و مبهــــــوت و سـراپـا همه چشم
او بـــه هر شش جهــــت افـــکنــــــــده کمربند مرا

راه بر خفـتــــــن مـــن بســـــت در آن نیــم شب و
عـــــمـر بخشـــــــید هـــــــزاری و صــد و اند مرا

مــــن از او بودم و او از مــــن و مــــن او، او من
مـــن نـــه چــــون گفتــــم او را و نــــه او چند مرا

دو مـــربی، نـــــه! دو ســـاقی، مـــی صـافی دادند
سه یکـــــــی ــ نــه ز تــه خـــمـره ــ بـــه آوند مرا

هر چـــه دارم به زبـــــان از برکـــــات لب اواست
وه! عجــــب موهــــبــــتـــی داده خـــــــــداوند مرا

دســــت مســــــــتی ز لبـــــش تــا دم آخـــــــر دادم
نشکـــــــــند ــ گرچه تـبـــــــرــ گـــردن سوگند مرا

جـــای تان خــالی، بزمــــی همه رنــــــــدان بــودند
گهــگــــهی نیز بـــه کـــــف مجــــــمر و اسپند مرا

رابعــــه، حنظـــــله، فردوســـی و بوالفضل و شهید
رودکــــــی نیــــــز و بفـــــــرمـــود بـــه ارغند مرا

مپسنــــدیـــد کـــــه آزار دهــــــند اهــــــرمــــــــنان
بلــــــخ و غزنیـــــن و هری، تــوس و سمرقند مرا

وای می پیـــچم ازایــــن خفـــتن و ســـر سنــگـیـنی
کــه کــــــه آشـفـــت چنیـــــن ریشــه و پیوند مرا!!

>>>   برادران تاجك!
شما نور چشم ما استيد هرچه ما را نقد كنيد ازرده نميشوييم بلكه نقد تان را احترام گذاشته و در ذهن ميسپاريم. خداوند قوت تان دهد.
عبدالمجيد پنجشيري

>>>   تو ای خلیلی را ببین!
بخاطر چاپلوسی به کرزی،احمد شاه قندهاری را امپراطور خطاب میکند و احمد شاه پنجشیری را عسکر!
زمانی که انگلیس ها به نیم قاره هند آمدند،علاوه برمخالفت های داخلی هندوستان در مقابل استعمار انگلستان،انگلیس ها در مقابل دو قدرت منطقوی نیز قرار داشتند که عبارت از تزار روسیه و ایران بود.
در جنگها بین روسیه و ایران بخاطر منطقه قفقاز،نادر افشار شکست خورد و بیریش نادر افشار به کمک انگلیس ها در قندهار کشور افغانستان را تشکیل کرد که نیم خاک از خراسان بود و نیم دیگرش از پشتون های کوه سلیمان.
بدینترتیب انگلیس ها جلو پیشرفت روس ها را به اینطرف خط آمو گرفتند.
عین همین سیاست را اعراب در زمان محمد پیش گرفتند.
اگر سوره الروم را خوانده باشید،در اًن سوره از جنگ بین ساسانی ها و امپراطوری بیسانس روم شرقی و شکست رومی ها قصه میکند و بعداً ًرومی ها را دلجویی میکند که خیر است،شما هم یک روزی پیروز خواهید شد و در نتیجه هردو امپراطوری ضعیف شد و عرب های مسلمان هم ساسانیان را شکست دادند و اشغال کردند و هم امپراطوری روم را از بین بردند.
بهر صورت در جنگ بین فارس و روس ها بخاطر قفقاز نادر شاه افشار شکست خورد و با تشکیل افغانستان،جلو پیشرفت روس ها به جنوب گرفته شد.
انگلیس ها بخاطر سرکوپ شورش های داخلی در هند در مقابل شان،وقت و نا وقت به احمد شاه درانی امر میکردند که بخاطر خاموشی مظاهرات هندو ها در مقابل شان،وقت و نا وقت بالای اًنها حمله کند.
در نتیجه احمد شاه هفت مرتبه به هند حمله کرد و دهلی را چور و چپاول و غارت کرد.
در هند احمد شاه،بنان احمد شاه داکو معروف بود.
همانطوری که در فلم شعلی امجد خان از خود قصه میکرد که ازینجا هفت کیلومتر دورتر اگر طفلی در گهواره خواب نمی کند،مادرش به طفل اش میگوید که خواب کن ورنه جبار سنگه به سراغت می آید،انگلیس ها نیز به راجا های هندوستان میگفت که از من تابعیت کنید ورنه احمد شاه داکو به جان تان می آید.
حالا نمیدانم که این خلیلی چطور احمد شاه داکو را امپراطور خطاب میکند ؟

>>>   بجواب آن هموطن پشتونیکه مدعی اند که خراسان ازکلمهٔ خروس گرفته شده و بقول ایشان خروس یعنی مرغ، اول اینکه این تعبیر شما کاملا غلط و غیر علمی و کوچه یی است. دوم اگر بقول شما خراسان بمعنی خروس است من حاضرم یک خروس باشم تا یک طالب بی فرهنگ، آدم کش، وطن فروش، مزدور، جاسوس، بی منطق، بیسواد، دشمن انسانیت، دشمن علم و معرفت، دشمن هموطنان غیر پشتون اش. اگر طالب مساوی به پشتون است، وای بحال برادران هموطن پشتونم.

>>>   از دوستی که این اشعار را نوشته تشکر میکنم مخصوصا شعر مرحوم لایق شیر علی تاجک زیبا بود


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است