افغانستان در استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن ۲۱
وقتی استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم را می‌خوانید به نظر می‌رسد که امضای پیمان امنیتی و ارایه استراتژی ترامپ در قبال افغانستان و اظهارات اخیرش گپ‌های مفت و مضحک و خنده‌آور است 
تاریخ انتشار:   ۱۹:۰۰    ۱۳۹۷/۱۰/۲۴ کد خبر: 156895 منبع: پرینت

پیش از توجه به استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن ۲۱ به استراتژی امنیت ملی می‌پردازیم.
امنیت در روابط بین‌الملل به عنوان کالایی بس ارزشمند مطرح بوده است و به یک معنا می.توان آن را محور تمامی مباحث حوزه بین‌الملل قلمداد کرد؛ به گونه‌ای که برخی از اندیشه گران، روابط بین‌الملل را چنین تعریف نمودند: "تلاش واحدهای سیاسی برای افزایش توان مندی ها و امکانات شان جهت رسیدن به سطح و وضعیتی که خود را ایمن از لطمات ناشی از عملکرد سایر بازی گران (در عرصه سیاست بین الملل) بیابند. از آنجایی که استراتژی را "دامنه‌ی فعالیت و مسیر حرکت سازمان در درازمدت که با خلق مزیت‌ها، منابع لازم را برای تامین نیازهای بازار و انتظارات ذینفعان در محیطی چالش‌برانگیز به دست می‌آورد". می‌خوانند. هر کشوری برای پی‌گیری سیاست‌های امنیت ملی خود ناچار از داشتن درک روشنی از استراتژی ملی خود است.

استراتژی ملی مجموعه‌ای از انتخاب‌های ملی است که با توجه به محدودیت‌ها و امکانات ملی به قصد نایل شدن به اهداف ملی تدارک می‌شوند. برای استراتژی ملی، دو زیر استراتژی در نظر گرفته می‌شود که عبارتند از: استراتژی توسعه ملی و استراتژی امنیت ملی. بر طبق این دیدگاه در استراتژی توسعه ملی، کشورها به تعقیب اهدافی می‌پردازند که متضمن رشد، توسعه، آبادانی و تکامل آن‌ها است، ولی در استراتژی امنیت ملی کشورها اهداف امنیتی و بقای خود را پی‌جویی می‌کنند. مرز کشیدن دقیق میان توسعه و امنیت، در برداشت‌های جدید امنیت ملی چندان واقعی به نظر نمی‌رسد، بدون آنکه معتقد باشیم که امنیت یعنی توسعه و توسعه یعنی امنیت، باید پیچیدگی های ارتباطی خاص این مفاهیم با یکدیگر را در شرایط جدید در نظر داشت. رویکرد »درون نگر« و نیز »بسیطنگر« در ملاحظات جدید امنیت ملی از اهمیت بسزایی برخوردار هستند. نگاه اجمالی به مباحث جدید امنیت ملی و نیز آثاری که بر استراتژی امنیت ملی کشورها تمرکز و دقت نظر دارند، کافی است تا جایگاه پراهمیت مسایل توسعه را در سیاست های امنیت ملی دریابیم. ظاهرن حضور ایالات متحده آمریکا و ناتو در افغانستان به سه هدف مهم که امنیت بین‌الملل را تهدید می‌کند صورت گرفته‌است.

یک: مبارزه با قاچاق مواد مخدر؛
تولید و حمل و نقل مواد مخدر در گستره بین‌الملل از جمله تهدیدات جدی‌ای است که سلامت و امنیت بین‌الملل و در بسیاری از موارد امنیت داخلی بازی گران سیاسی، را به چالش فراخوانده است. مبارزه با این موسسات در توان یک کشور واحد نیست، لذا عزم بین‌الملل و حضور نیروهای نظامی فراملی می‌تواند کمک امنیتی قابل توجهی برای کلیه بازی‌گران به شمار آید. سیاست آمریکا برای مبارزه با حکومت زامبیا و افغانستان با همین ادعا طرح و به اجرا در آمد.

دو: مبارزه با تروریسم؛
با توجه به وسعت و قدرت روزافزون سازمان‌های تروریستی، کنترل پروازها، مراکز تولید مواد و کالاهای مصرفی، اماکن و محل های پر رفت و آمد، مراکز اصلی تجارت و اقتصاد و... از جمله ضرورت‌های امنیتی ای می‌باشد که به سادگی نمی‌توان از عهده آن برآمد. در این گونه موارد، نیروهای نظامی می‌توانند حضوری مثبت و فعال داشته‌باشند. حضور شبکه‌های تروریستی در افغانستان پای جهان را این کشور کشانیده‌است.
سه: دخالت برای حمایت از دمکراسی
در این مورد نیروهای نظامی جهت سرنگون ساختن فرد یا نظام خاصی وارد عمل شده، سعی می‌نمایند از این طریق زمینه را برای برگزاری انتخابات آزاد مهیا سازند. دخالت نظامی آمریکا به سال ۱۹۸چ در پاناما و به سال ۱۹۴۸ درهائیتی با توجه با این توجیه صورت پذیرفت. شایان ذکر است که این رسالت مبهم و غیر واقع‌بینانه می‌باشد، چرا که هدف از آن تحمیل نگرش خاص (لیبرالیسم) بر سایر بازی گرانی است که حاضر به پذیرش لیبرالیسم نمی‌باشند. لذا در عمل مشاهده می‌شود که به ابزاری برای توجیه تجاوز تا رهاسازی مردم از دست قدرت‌های مستبد تبدیل شده است.

کتاب استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن ۲۱ توسط کمیسیون تدوین استراتژی امنیت ملی آمریکا تهیه شده‌است. در سال۱۹۹۷ میلادی ، قانون‌گذاران آمریکایی به این نکته پی بردند که (قانون امنیت ملی ) پس از گذشت پنجاه سال از تصویب و اجرای آن نیازمند اصلاح و بازنگری است. وزیردفاع آمریکا طبق قانون ( کمیسیون مشورتی فدرال ) پیشنهاد اجرای طرحی را با عنوان ( امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم ) ارائه نمود و کاخ سفید و کنگره با این طرح موافقت کردند و کمیسیونی با همین عنوان تشکیل دادند. کمیسیون، مأموریت محوله را در سه مرحله تقسیم بندی نمود.

نخست بررسی وضعیت امنیتی جدید جهان در بیست و پنج سال آینده ، دوم ، طراحی استراتژی امنیتی برای اجرای موثر و صحیح این استراتژی و توصیه‌های ضروری برای انجام اصلاحات در آنها. مرحله نخستین استراتژی در زمان مقرر و با عنوان ( دنیای آینده ) منتشر شد. در کتاب مذکور نتیجه این مرحله در بخش یکم آمده است. مرحله دوم در پانزدهم آوریل سال ۲۰۰ ( در جستجوی استراتژی امنیت ملی ) و در این کتاب فصل دوم را تشکیل می‌دهد . مرحله سوم در پانزدهم فوریه سال ۲۰۰۱ با عنوان ( ضرورت تغییر ) منتشر شد که بخش سوم کتاب حاضر را تشکیل می‌دهد. در استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن ۲۱ در بخشِ یکم "دنیای آینده" یعنی پویایی جهان در فصل دوم همین بخش "حرکت جهانی" پس از اروپای بزرگ در در بخش دوم به آسیا می‌پرازد و با این نگاهِ که روسیه به طور کل از هم بپاشد. به چین، ایران، کوریا و چاپان می‌پردازد. در این استراتژی در خصوص آسیا آمده‌است با سقوط روسیه که کشورهای مرتبط با نواحی مختلف روسیه ، مانند ایران و ترکیه و ژاپن را تشویق خواهند کرد. همین‌طور آسیای خاوری شرق آسیا - افزون بر این که یک سوم جمعیت جهان را در خود جای داده است ، رقیب احتمالی سیاسی و نظامی آینده برای ایالات متحده ( چین ) و دو کشور از متحدان اصلی آمریکا ( ژاپن و کره جنوبی ) و یکی از لاینحل ترین مشکلات این کشور ( کره شمالی ) را نیز در بر می‌گیرد. چین در پرتاب ماهواره با شرکت های آمریکایی رقابت خواهدکرد. براساس این استراتژی که تا ۲۰۲۵ را در بر می‌گیرد گفته شده‌است که در بیست و پنج سال آینده، چه روند نامطلوبی می تواند در آسیای شرقی پیش آید؟

سه احتمال به اندیشه راه می.یابد:
۱.از هم گسیختگی اقتصادی. ۲. نا آرامی عمده درچین ۳. سیر نزولی ثبات سیاسی میان چین و ژاپن و کره که تنگناهای گسترده اقتصادی درآسیای خاوری می‌تواند به ضدیت شدید با آمریکا منجر شود.
این ((آمریکا ستیزی)) می.تواند بر این ادعاها استوار باشد که ایالات متحده در برابر مشکلات شرق آسیا بی‌تفاوت است یا آمریکا امپریالیسم فرهنگی است و این خوی امپریالیستی خود را به ویژه از طریق صندوق بین‌المللی پول و سیاست‌های بانک جهانی اعمال می‌کند اگر درآمد سرانه چین به حدود هفت هزار برسد و نظام اقتدارگرای این کشور آرام‌تر شود ( ناظران بسیاری چنبن پیش‌بینی می‌کنند)و نظام سیاسی به سوی تکثر گرایی ( اگر نه دمکراسی اصیل ) حرکت کند، خوش‌بینی درباره آینده آسیای شرقی تقویت خواهد شد. حتی اگر چین در بیست وپنج سال آینده ، بیشترین تاکید را بر توسعه اقتصادی داشته باشد ( و نه نوسازی نظامی ) باز هم تا سال ۲۰۲۵ این کشور یک قدرت نظامی مهم منطفه باقی خواهد ماند. آسودگی نسبی اقتصادی به سایر کشور های منطقه از جمله اندونزی و فیلیپین و ویتنام و حتی ژاپن اجازه خواهند داد بودجه بیشتری را صرف جنگ افزارهای متعارف کنند و با افزایش توان رزمی خویش بتوانند سپری در برابر قدرت چین باشند. درباره آینده چین دست کم دو احتمال دیگر نیز وجود دارد که از دیدگاه ایالات متحده کمتر مثبت هستند . یک احتمال این است که چین ثروتمند شود، ولی سلطه طلب باقی بماند. احتمال دیگر این است که چین از لحاظ سیاسی فرو بپاشد و در نتیجه چالش آغاز شود. از هم پاشیدگی این کشور یا بروز یک جنگ داخلی چند جانبه می‌تواند برای تمام منطقه یک کابوس سیاسی و انسانی باشد. مثلث جغرافیایی متشکل از چین ، کره و ژاپن برای آمریکا از اهمیت بیشتری برخوردار است.

خاور نزدیک بزرگ بنا بر تعریف ما شامل جهان عرب واسراییل و ترکیه و آسیای میانه و قفقاز و شبه قاره می‌شود، مکان بزرگ‌ترین منبع سوخت فسیلی و نیز قدرت‌های جاه‌طلب پر شماری است که برای به دست آوردن برتری منطفه ای تلاش می‌کنند. از دیدگاه غرب، خاور نزدیک بزرگ منطقه‌ای است که اهمیت بسیار و در عین حال مشکلات بسیاری نیز دارد. بجز اسرائیل و هندوستان و ترکیه در هیچ‌کجای دیگر این دیار مردم سالاری نهادینه نشده‌است . خشونت قومی درون هرکشور و حتی میان کشورها که شامل کردها و ترک‌ها و اعراب و فارس‌ها و ارامنه و آذری ها و سینهالی ها و تامیل ها و... می‌شود ، به چشم می‌خورد‌. این منطقه در بیست و پنج سال آینده با تغییرات بی ثبات کننده و مصیبت باری روبرو است که دست کم به یکی از سه صورت زیر بروز خواهد کرد:

۱. هرگاه یک امپراتوری بزرگ فرو می‌ریزد ، در مناطق پیرامون خود موجی از بی‌ثباتی ایجاد می‌کند. فرو پاشی سریع امپراتوری شوروی برای خاور نزدیک بزرگ ، نمونه کامل از این دست است.
۲. منبع دیگر تغییر عمل جمعیت است رشد جمعیت ، جوامع بسیاری را دچار چالش‌های جدی خواهد کرد . در اواسط دوره ای که تا سال ۲۰۲۵ ادامه دارد ، گسترش شهر نشینی و با سواد شدن زنان و دختران احتمالا باعث خواهد شد که نرخ زادآوری به تدرج کاهش یابد و فشار برخدمات تا اندا زه ای فروکش کند .
۳. منبع سوم ناآرامی است که انتظار داریم از ادامه روند یکپارچگی اقتصاد جهان حاصل شود.

معیارهای جهانی جدید با ریشه غربی درباره حقوق بشر و حقوق اقلیت‌ها و مخصوصا حقوق زنان از عوامل تنش‌زای دیگر می‌باشد.
اسراییل و چندین کشور عربی اقتصادهایی کاملا نوین خواهند داشت. هندوستان و ایران و مصر و ترکیه و چندین کشور دیگر منطقه نیز دست کم دارای بخش های بسیار نوینی در اقتصاد خود خواهند بود. افزایش تولید ناخالص داخلی با نرخ سالانه بیش از چهار در صد، حتی برای اکثر کشورهای منطقه یک هدف دست نیافتنی نیست ایجاد یک بانک کار آمد به نام (( بانک توسعه خاور میانه )) که به ثبات کشورهای فاقد منابع نفتی کمک کند دور از انتظار نیست. اگر عربستان سعودی و ایران و ترکیه و اسرائیل و مصر و هندوستان با پیوند به اقتصاد جهانی جهش اقتصادی پیدا کنند، خاور نزدیک منطقه دیگری خواهدشد . ترکیه ممکن است از سایر کشورهای ترک زبان بیشتر سرمایه جذب کند. هندوستان چنان وسیع است که می‌تواند بیشترین سرمایه مورد نیاز خود را تولید کند، اما اسرائیل به علت غنای ویژه‌اش در سرمایه انسانی مناسب برای عصر اطلاعات، از سراسر جهان سرمایه جذب خواهد کرد. براساس این استراتژی دولت‌ها ممکن است از قدرت اجتماعی فزاینده اسلام برای تقویت جامعه سیاسی استفاده کنند.

۱- البته نباید در این‌جا براهمیت فرهنگ مذهبی بیش از حد تکیه کرد.
۲- در ربع قرن آینده احتمالا در هیچ کشور اسلامی دیگری غیر از ایران و افغانستان و سودان، دولت‌های دینی وجود نخواهد داشت.
۳- وقتی یک کشور توانست بدون تشنجات گسترده سیاسی فضا را باز کند، کشورهای دیگر نیز احتمالا از این الگو استفاده خواهند کرد. اگر اصلاح گرایی اسلامی که باتغییرات فناوری و اقتصاد و جامعه به پیش رانده می.شود، بر فرایندهای سیاسی اکثر فرهنگ‌های مسلمان حاکم بشود، دست کم این امکان به وجود می‌آید که تا سال ۲۰۲۵ میان کشورهای مسلمان منطقه جنگ مهمی روی ندهد. در نقطه‌ای از دوره بیست و پنج ساله آینده ، در رهبری سیاسی عراق و ایران تغییرات نسلی بروز خواهد کرد اگر این تغییرات پیش در آمد اصلاحات و تجددگرایی سیاسی باشند، هر دو کشور ایران و عراق بر اقتصاد داخلی و توسعه سیاسی تاکید بیشتر وبر رقابت‌های منطقه‌ای و سرمایه گذاری تسلیحاتی تاکید کمتری خواهند داشت. همچنین ، ممکن است که در بیست و پنج سال آینده، حکومت مذهبی ایران سقوط کند. در حال حاضر حکومت ایران جمهوری اسلامی است، اما نمی‌تواند به مدت طولانی هم جمهوری و هم اسلامی باقی بماند ایران یا باید از جمهوری بودن دست بردارد و به یک حکومت واقعا قرون وسطایی تنزل یابد و یا اسلامی بودن را کنار بگذارد. نبرد برای آن آینده، هم اینک آغاز شده اما نتیجه برای کسی روشن نیست. اگر رژیم فعلی سقوط کند، امواج آن در سراسر جهان اسلام احساس خواهد شد و به تبع آن، جنبش‌های اسلامی بنیادگرا ضربه خواهند خورد. این امر، راه را برای برقراری روابط پسندیده میان ایالات متحده و ایران هموار خواهد ساخت که اثرات منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای آن بسیار گسترده خواهد بود به نوبه خود، اگر رژیم مذهبی ایران و رژیم عراق قبل از دست یابی به سلاح های هسته‌ای یا بیولوژیکی از بین رفته یا معتدل شوند، فشار بر دیگر کشورها برای آماده شدن در برابر آنها نیز از بین خواهد رفت.

ایران و افغانستان ، ممکن است به علت سیاست طالبان درباره هزاره‌ها و قاچاق مواد مخدر و اسلحه و تفسیر اسلام و رقابت محض ژیواستراتژیک و غیره درگیر جنگ شوند. جنگ مشابهی ممکن است میان تاجیکستان و از بکستان که هردو در اندیشه جذب تاجیکان و ازبکان افغانستان هستند نیز رخ دهد همچنین ممکن است این بحران پاکستان را هم فرا بگیرد و سرزمین امروز این کشور را فرو بپاشد. متلاشی شدن پاکستان که دارای توانایی‌های هسته‌ای است به سرعت به یک موضوع امنیتی بین‌المللی تبدیل خواهد شد این رویداد ممکن است راه را برای رقابت هند و ایران برسر پنجاب و سند و بلوچستان هموار کند. ایران و عراق به طور کلی دشمن یکدیگر باقی خواهند ماند و ممکن است جنگ دیگری میان آنان در گیرد. عراق و ترکیه ممکن است برسرترکیبی از مسئله کردها و آب و مالکیت موصل و منابع سرشار نفت پیرامون آن ، خود را با جنگ در یکدیگر ببینند. سوریه و ترکیه احتمالا بر سر ترکیبی از مسایلی همچون عراق، از قبیل کردها و آب و آینده انظاکیه ، با هم برخورد می‌کنند. جنگ یونان و ترکیه برسرآینده قبرس نیز ممکن است باعث شود سوریه و احتمالا عراق به اقدام نظامی انتقام جویانه علیه ترکیه دست بزنند. اختلاف ایران و آذر بایجان که ناشی از چالش های آذری هاست را نیز نباید نا دیده گرفت. دور از انتظار نیست که اسرائیل به علت موضوعات مذهبی و تاریخی موجود مورد حمله موشکی عراق یا ایران قرارگیرد. جنگ عربستان سعودی و یمن بر سر منطقه مورد اختلاف عسیر ، همچنین جنگ در خلیج فارس میان امارات متحده عربی واحتمالا بحرین وامارات با ایران بر سر جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک ، از نمونه‌های دیگر است ، البته احتمال نمی‌رود که تمام یا بیشتر این جنگ‌ها در بیست و پنج سال آینده روی دهند، اما رخ ندادن هیچ یک از آن‌ها دور از انتظار نیست.

این سه روز هرچه خواندم به بخشی که ماندن/ رفتن ایالات متحده آمریکا در افغانستان بر اساس استراتژی تضمین کند و یا هم افغانستان در درازمدت برای آنان مهم باشد را نیافتم. وقتی استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم را می‌خوانید به نظر می‌رسد که امضای پیمان امنیتی و ارایه استراتژی ترامپ در قبال افغانستان وقتی روی کار آمد و اظهارات اخیرش گپ‌های مفت است. در یک بخش که از افغانستان در این استراتژی نام برده شده‌است، مضحک و خنده‌آور است.

صبور بیات


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
آمریکا
افغانستان
نظرات بینندگان:


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است