گفتگوهای صلح با نماینده اتحادیه اروپا در ایران
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۱۷    ۱۳۹۸/۱/۳۱ کد خبر: 158267 منبع: پرینت

رولاند کوبیا، نماینده اتحادیه اروپا در امور افغانستان، در تهران با مقامات وزارت امور خارجه ایران درباره صلح افغانستان گفتگو کرد.

به گزارش یورو نیوز، فرستاده دستگاه سیاست خارجی و اتحادیه اروپا در مورد ابعاد مختلف تحولات افغانستان با عباس عراقچی، معاون سیاسی وزارت خارجه ایران گفتگو کرد. این گفتگوها روز چهارشنبه ۲۷ فروردین در وزارت امور خارجه در تهران انجام گرفت.

ایرنا گزارش داد، مقامات ایرانی در این دیدار با بیان اینکه صلح مطالبه عمومی همه مردم افغانستان است تاکید کردند که در گفتگوهای صلح بر «اهمیت حفظ دستاوردهای مردم افغانستان در هجده سال گذشته» تمرکز شود.

نماینده فدریکا موگرینی در امور افغانستان نیز اعلام کرد که هم سویی فراوانی بین مواضع و دیدگاه های اتحادیه اروپا با مقامات ایرانی درخصوص برقراری صلح در افغانستان وجود دارد و اتحادیه اروپا آماده است تا برای دستیابی و حفظ صلح در افغانستان با ایران همکاری کند.

در ماه مارس گذشته فدریکا موگرینی، رییس دستگاه سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا به افغانستان سفر کرد و تاکید کرد که اتحادیه اروپا می‌تواند ضامن صلح افغانستان باشد.

کد (9)


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
اتحادیه اروپا
صلح
نظرات بینندگان:

>>>   ایران بخاطر این که از تحولات سیاسی افغانستان عقب نماند،خودش از فدریکا موگرینی خواسته است تا یک نماینده بخاطر موضوع صلح افغانستان به ایران بفرستد تا ایران نیز دعوی کند که مذاکرات صلح را پیش میبرد.
این که فدریکا موگرینی چرا از توافقات هستوی با ایران حمایت میکند و چرا لابی گری ایران را میکند،بخاطری صد ها میلیون دالر پولی است که او از توافقات هستوی با ایران بدست آورده است.

>>>   رستم كابلى
جنایت محمد گل مومند در تغییر نام ها!
محمدگل مومند در صفحات شمال کشور دستبرد به نام های تاریخی زد چنانچه در منطقه بلخ نام قریه” چهار باغ گلشن” را به” شینکی” ، نام” قلعه چه ” را به” اسپین کوت “، نام” ینگی آرق را به “نویکوت” ، نام “دکبر جین” را به” شلخی” نام “هزاره چقیش” را به” استول گی ” ، نام “رحمت آباد” را به “جرگی ” ، نام ” یول بولدی” را به “لیندی”، نام ” ده دراز”را به “غشی” ، نام” قوش تپه” را به “منگولی”،نام “سمرقندیان” را به” زرغون کوت”، نام “حصارک ” را به” اوغز “، نام “چهارسنگ” رابه “سلورتیگی”،نام پلاسپوش را به “زوزان ” نام “عباد” را” به دیره گی ” ، نام” چهل ستون” رابه”غندان” ، نام “کودوخانه را به ” باندگی” ، “نام کشک عبدل رابه ” بانده” ، نام “کول انبو” را به” منده تی”، گذاشت
جنایت نابخشودنی وبزرگ دیگرمحمد گل مومند که ازسرلج وعقده خودکوچک بینی وی ودشمنان فرهنگ وتمدن فارسی مایه میگرفت، تغییر نام قریه بهاء الدین بودکه به افتخار زادگاه مولانا جلا ل الدین بلخی به اسم پدرش” بهاء الدین ” نامگذاری شده بود، متأسفانه بایک خیانت تاریخی وعقده وجنون فاشیستی به ” اشپوله ” تغییر نام داده شد ، معنی” اشپوله” را باید ازفاشیستان قبیله پرسید؟!

>>>   کشور افغانستان نه تنها فدرالی بلکه تجزیه شود، زیرا اقوام متمدن افغانستان با پشتون ها هیچ گونه اشتراکات که بتواند اینها را با هم یک ملت درست کند ندارند. تاریخ مشترک، زبان مشترک و نژاد مشترک و فرهنگ مشترک ندارند به جز دین اسلام که آن هم در این زمان باعث یکجا شدن مردم افغانستان نمی شود زیرا امروزه بیش از 50 کشور اسلامی است پس چرا همه آنها یک کشور واحد را تشکیل نمی دهند. از طرف دیگر با تجزیه افغانستان به خراسان و پشتونستان امنیت، ثبات و پیشرفت اقتصادی به کشور خراسان آمده در مدت کوتاهی جزء کشورهای مطرح جهان خواهد شد. کشور پشتونستان هم در آن زمان به دلیل اینکه اقوام دیگر از آنها جدا شده اند دیگر انتحار را ممنوع کرده به سمت پیشرفت و انکشاف گام بر می دارند.

>>>   منبع: وامق خراسانی
بخش اول
دشمنی با زبان پارسی دری در زادگاهش
زبان پارسی دری میراث ارجمند وبزرگی از زبان اوستا ، سکایی ، ختنی ، پارسی باستان هخامنشی ، بخدی ، سغدی و پهلوی است ، که از زمانهای دور بدینسو مردم در خراسان ، نیم قاره هند و از سینکیانگ تا آسیای صغیر و میان رودان با آن سخن زده اند ، فرهنگ ،هنر وادب آفریده اند ، داد وستد کرده اند، سیاست وکشور داری را به پیش برده اند ، در تحقیق وپژوهش ، آفرینشهای علمی ، فلسفی ، دینی و... ، مونس وجراغ راه آنها بوده است.
هخامنشی ها زبان پارسی کهن و دین زردشتی را هنگام مهاجرت ازبلخ قدیم باخود به ایران بردند وهردو را در سراسر قلمرو خود گسترش دادند.
بعد ازینکه هخامنشی ها الفبای زبان پارسی را از آرامی ، که بشکل خط میخی بیش از هزار حرف بود ، در 28 حرف بوجود آوردند ، زبان پارسی تحولی بزرگی را از سر گذشتاند.
خراسانیان اصلاحات بیشتری درین الفبا وارد کردند والفبای خروشتی را ایجاد کردند ، که تا زمان اشغال ایران وخراسان بدست سپاه عرب دوام کرد و در شرق وجنوب تا دور دستها انتشار یافت.
زبان کوشانی ها، همان زبان بلخی شکل ابتدایی زبان پارسی دری بوده است . سکه های یافت شده از تپه ای مرنجان کابل و آثار بدست آمده از سرخ کوتل، گویش بخدی زبان پارسی دری در زمان کوشانی ، یفتلی ، کیداری و کابل شاهان را نشان میدهد.
کتیبه های یافت شده از قند هار از دوهزار سال قبل عمدتا بدو زبان بخدی ویونانی اند. کمپوچیه ها به قول شاد روان کهزاد مؤرخ نامدار کشور در حوزه قندهار بزبان بخدی، زبان کمتر تکامل یافته پارسی دری حرف میزدند.
قدیمترین اثر نوشته شده بزبان پارسی دری جدید از 128 سال قبل از میلاد در افغانستان وجود داشته و هنگام ورود اسلام به خراسان زبان پارسی دری زبان اکثریت مردم بوده است.
زبان پارسی دری از دوران دور تاریخ تا ایندم مورد تهاجم ودشمنی سختی قرار گرفته است. سقوط امپراطوری هخامنشی و تسلط سیاسی یونانیان بر قلمرو زبان پارسی دری و تغییر الفبا به یونانی روند شکل گیری فرهنگ وتمدن آریایی را بر محور زبان پارسی دری باپیامد های ناگواری روبرو ساخت . اما در شرق الفبای خروشتی در کنار یونانی باقی ماند و جایگاه زبان پارسی دری را حفظ کرد .
اشکانیان دوباره زبان پارسی را به عوض زبان یونانی ، به آموزش وپرورش ، دیوان ودفتر ، تحقیق و پژوهش بر گشتاندند وشکل گیری فرهنگ وتمدن آریایی در شرق وغرب ایران زمین دو باره در مسیر طبیعی اش قرار گرفت.
با سقوط سلاله ساسانی ، که در اصل بلخی بودند ، بدست اعراب بادیه نشین تمام آثار علمی ، ادبی ومذهبی ایران زمین آتش زده شد وخلیفه ای مسلمین امر کرد بجز قرآن ، دیگر آثار مکتوب حریق شود تا مردم باز به دین وآیین شان برنگردند. بدین ترتیب کتاب سوزی در ایران وخراسان در تمام حمله های نظامی خلافت اموی طی نود سال بدون وقفه ادامه یافت.
در دوران اشغال خراسان بدست سپاه اموی و عباسی ، زبان پارسی دری با سرکوب وحشیانه مواجه شد وبمثابه زبان مجوس دوقرن در درون خانه ها خزید و در گوشه ای انزوا برده شد و جای آنرا به زبان عربی در اداره ودیوان ودفتر و ادبیات دادند.
اما بعد از دوقرن ممنوعیت دوباره به حیث زبان رسمی توسط راد مرد خراسانی یعقوب لیث صفاری برکشیده شد اما این بار با الفبای عربی . سامانیان بلخی زبان پارسی دری را به اوج شکوه وجلال ادبی رساندند .نثر وشعر پارسی دری درین دوره در خرد ورزی ، تجدد ونو گرایی ، عقلگرایی ، فلسفه و دانش بشری نقطه عطفی است ، که طی سده های پسین باز تکرار نشد. اندیشه ورزانی در عرصه ای ادبیات چون روده کی سمرقندی ، دقیقی بلخی ، فردوسی، تاریخ حماسی تاجیکان آریایی رابحیث سند هویتی وتاریخی بگونه شاهنامه ها وادبیات نثری تنظیم کردند . دانشپروری را ستودند و« عجم را بدین پارسی زنده کردند» .
ابو شکور بلخی تاریخ داستان آریانا را به نظم کشید بنام آفرین نامه . ابوالموید بلخی گرشاسب نامه را به نثر پارسی دری تالیف کرد. دقیقی بلخی کار احیای تاریخ آریانا را دنبال کرد وبه نظم کشید و نام سرده های خود را شاهنامه گذاشت . ایران گرایی دقیقی وانزجار ونفرت او از اشغال کشور وبازتاب آن در شعر ، نظم ونثر مخالفت شدید را علیه او بر انگیخت وسرانجام ترور شد.
دقیقی شعر را در خدمت زبان ملی ، فرهنگ ملی ، هویت ملی ، تاریخ ملی و دین ملی قرار داد و کار اورا فردوسی بزرگ ادامه داد وبه سر انجام رسانید.
ادبیات پارسی دری هیچ زمانی مانند دوره ای سامانی پر بار نبوده است. در سایر عرصه ها نیز این دوره دورا ن طلایی تمدن اقوام آریایی را بوجود آورد. رازی فیلسوف در طبابت و دانش های متداول بشری، ابن سینا بلخی فیلسوف ، بیرونی ، فارابی و...، محصول فکری این دوره ای پربار اند . در کشور بار دیگر چنین دربار وحاکمیت سیاسی بوجود نیامد ، که بستر فرهنگی را برای تولد دوباره جنین شخصیتهای علمی ، ادبی و فلسفی را بپروراند. دین اسلام در زمان سامانی دین تسامح ، اعتدال وبازتاب عقلگرایی دینی بود ، که بعد از سامانیان تعصب ، خشک اندیشی ، خشونت دینی ، خرافات و اوهام پرستی بر آن مسلط شد.
محمود غزنوی با آنکه بیش از 400 تن شعرای زبان پارسی دری را ، که بیشتر شان از دربار علم پرور و دانش پرور سامانی به غزنی آمده بودند در دربار داشت اما ادبیات پارسی دری از مسیر خرد اندیشی ، دانش فلسفی و پرورش روحیه ملی ، میهن پرستی واندیشه های سیاسی خارج شد وتنها به توصیف دربار ، ترویج خرافات ، شاه پرستی ، زهد خشک ودنیا گریزی پرداخت. شاعرانی ، که به تربیت روحیه ای ملی ، میهن پرستی ، دانشپروری و خلق روحیه سیاسی و خود شناسی ملی پرداختند مانند فردوسی از دربار اخراج شدند .
تعصب خشک مذهبی محمود ، بقایای دود مان غزنوی و سلاجقه بنیاد خرد ورزی ، دانش پروری وفلسفه را نه اینکه ازشعر پارسی دری برانداخت، بل هزاران تن را به جرم دیگر اندیشی وداشتن مذهب اسلامی عیر از مذهب سلطان رهسپار دیار عدم کردند.
محمود ، ده ها هزار انسان را به جرم معتزلی ، قرمطی و... در آتش انداخت، تاسیسات باز مانده از برمکیان وکتاب خانه ها را آتش زد . تنها در ری وخراسان بیشتر از پنجاه بار شتر کتاب را از کتاب خانه ها جمع آوری وآتش زد.
وحشت وفشار ، ظلم وستم ناشی از بر افتادن واسقاط هستی مادی و معنوی جامعه تاجیک در زمان مغل ، اثرش را بر فرهنگ و ادبیات پارسی دری گذاشت. شعر پارسی دری ازین ببعد تحقیر زند ه گی ودنیا ، ترویج خرافات واوهام ، تعصب کور ، صوفی گری ، گوشه نشینی وانزوا را بر گزید. تداوم این دوره ای ادبی جامعه تاجیک را از تحرک سیاسی بر انداخت وبه تسلیم در برابر قدرت سیاسی بیرون اجتماعی واداشت و تسلیم سرنوشتی شد ، که دیگران برایش رقم زدند.
ادبیات پارسی دری بعد از قرن 16و 17 و تار ومار شدن تاجیکان راه انحطاط پیمود ، بخشی از شاعران ، که زنده مانده بودند بسوی ایران وهند رهسپار شدند .با بر قراری فدراسیون قبایل حوزه زبان پارسی دری از هم گسسته شد. سرکوب دایمی جامعه وتجزیه خراسان ، زبان پارسی دری را از نفس انداخت.
بعد از ورود افغانها به سرزمین خراسان در قرن 16 وافتادن قیادت سیاسی به دست فدراسیون قبایل در قرن18 ، کشور دچار دگرگونی های ژرف فرهنگی شد. فرهنگ ، ادبیات ، هنر وارزشهای معنوی جامعه در سراشیب سقوط کامل و راه انحطاط را در پیش گرفت .
ابعاد فاجعه انحطاط فرهنگی و ادبی از قرن 17 تا قرن 19 میلادی را میتوان از تاج التواریخ امیر عبدالرحمن دریافت.
زبان پارسی دری از قرن 18 تا زمان امیر عبد الرحمن چنان از فرهنگ ، آموزش و پرورش کنار زده شده بود ، که بقول امیرعبد الرحمن « در مملکت اشتهار دادم سی نفر منشی لازم دارم که بتواند زبان خود را بنویسد وبخواند ، فقط سه نفر به قاعده مشروط بیشتر پیدا نشد» . این هم سر نوشت زبانی در قرن بیست است ، که در قرن 9 و10 میلادی در زمان سامانیان اضافه بر صدها شاعر ، نویسنده و مترجم داشت، که به کار ادب وفرهنگ میپرداختند و بر گردانی صدها آثر علمی ، تاریخی ، ادبی ، فلسفی و ... ، از زبانهای یونانی ، هندی ، چینی وزبانهای مختلف دنیا به زبان پارسی دری به انجام رسید و صد ها اثر بکر وناب را در بخشهای مختلف خلق گردید واین پروسه تا قرن 17 میلادی با وجود فراز وفرود ها ادامه یافته بود وده قرن بعد بیشتر ازسه تن نمیتوانند زبان شان را بخوانند وبنویسند!؟ این هم خدمت دوقرنه امرای ملی !؟ بیک زبانی ، که محور اصلی تمدن ، فرهنگ ، دین ، تاریخ و بود ونبود هویت ملی در تمام اعصار وقرون درین سرزمین بوده است.
ورود محمود طرزی در زمان امیر حبیب اله سراج سر آغاز پارسی ستیزی وخلق ریشه های اصلی تعصب ونفاق اجتماعی بطور رسمی در کشور است . محمود طرزی زیر تاثیر ترک های جوان ( حزب اتحاد وترقی ) که زبان پارسی دری را از ترکیه برداشتند ، خواست عین اقدام را در افغانستان عملی کند . گرچه برای طرزی مشکل بود با زبان پارسی دری عین برخوردی را بکند ، که در ترکیه صورت گرفته بود . زیرا در افغانستان ( بخشی از قلمرو تجزیه شده خراسان )، تمدن ، فرهنگ ، هویت ، تاریخ همه وهمه بر محور زبان پارسی دری شکل گرفته است ، نه اینکه زبان پارسی دری صرف حیثیت یک زبان رسمی را داشته باشد. اما اقدامات طرزی سرمشقی بود برای خلف طرزی ، که راه رابرای سرکوب زبان پارسی دری در کشور هموار کرد و تاکنون این سنت نامیمون وضد ملی ادامه یافته است.
طرزی در گام اول زبان پشتو را زبان ملی اعلام کرد واز ملی بودن وبومی بودن زبان پارسی دری انکار کرد. طرزی ملی بودن زبانی را انکار کرد ، که اویستا جد بزرگ زبان پارسی دری در بلخ زاده شد ، بقول مؤرخین ایران، هخامنشی ها زبان پارسی کهن را یکجا با دین زردشتی از بلخ با خود به سرزمین ایران بردند . پارسی میانه هم توسط ساسانی ها ، که از خراسان بودند برکشیده شد و سکاهای آریایی ( کوشانی ، یفتلی ، کیداری و کابل شاهان ) به زبان بخدی وتخاری حرف میزدند ، که صد ها کتیبه از آنها وجود دارد . زبان پارسی دری جدید هم گویشهای مشترک بلخی ، تخاری و سغدی است ، که از سرزمین کنونی افغانستان بر خاسته است . اگر طوری دیگری باشد پس این تاریخ پنج وشش هزار ساله از کجا شده است!؟
نیرنگ دیگر طرزی بعد از استقلال این بود ، که موصوف با الگو برداری از ترکهای جوان مسا له ملت افغان را مطرح کرد و هدف اساسی طرزی آن بود تا فرهنگ ملی را به گرد زبان ملی پشتو ایجاد کند و این اولین گام در جهت یک زبانی ، تک هویتی و استحاله دیگران در یک قوم واتنی بود. کاری ، که هتلر در مقیاس بزرگتر و ترک های جوان در مقیاس گوچکتر دنبال آن بودند.
محمود طرزی بدون ارایه هیچ سند ومد رکی صرف با تکیه به برتری جویی قومی واحساسات پشتونوالی زبان افغانی ( پشتو ) را اجداد زبانهای دنیا معرفی کرد یعنی اینکه اولین بشر پشتون بوده است و اولین زبان هم زبان افغانی!؟
وقتی ادعا میشود ، که تنها زبان پشتو زبان ملی است ، این در واقع در عین زمان به این مفهوم است ، که تنها جامعه ای پشتون تشکیل دهنده« ملت افغانستان » بوده است و دولت افغانستان باید دولت پشتونی باشد ، زیرا هویت ملی در جوار منسوب بودن بیک ملت از وابستگی سیاسی بیک دولت نیز حرف میزند.
محمود بیگ طرزی با کاپی بر داری از ترکهای جوان در تلاش بر آ مد تا ملت افغان را با یک ملت ، یک فرهنگ ، یک مذهب ویک زبان ایجاد کند، بدینگونه طرح حذف هویتهای قومی را با طرح زبان ملی پشتو ریخت و عملا برای بوجود آوردن ملت افغان نطامنامه ناقلین را مطرح کرد تا پشتونهای را برای حذف قومیتها دیگر در سراسر کشور انتقال دهد.
طرزی برای ملت سازی بطرز خودش باید ترکیب اجتماعی نفوس در کشور را تغیر میداد وقبل ازینکه در سراسر افغانستان زبان افغانی (پشتو) عمومیت یابد با عجله تمام ، طرح ناقلین را ریخت وهدف از ین طرح ، چی در زمان خودش وچی بعد ازان این بود ، که پشتونها را در سراسر کشور بکمک دولت ، قوای نظامی ولشکر حشری وقومی آنهم عمدتا از بیرون مرزهای کشور گسترش دهد و تسلط سراسری آنها را بر عرصه های مختلف تامین کند واز طریق این پایگاه اجتماعی بتواند هر مخالفتی را در برابر پروژه ناقلینش خنثی کند. بر هم زدن ترکیب اجتماعی نفوس از طریق بازی های سیاسی هدف دیگر ی بوده ومیباشد ، که مییتوانست موانع را از سر راه « ملت افغان » بر دارد.
طرزی چون نمیتوانست ویا نمیخواست قلمرو پشتونهای هند برتانوی راکه ، که اکنون بخشی از پاکستان را میسازند به افغانستان ضمیمه کند ، خواست زمین وخانه ومحل سکونت تاجیکان ، هزاره ها ، ازبکها ، ترکمن ها و سایرین را به آنها ببخشد. بدین لحاظ زیر تاثیر تلقینات طرزی در مجلس بزرگان ( لویه جرگه ) جلال آباد شاه امان اله « مرکه پشتو » را تاسیس کرد اما به تحمیل آن بر مردم غیر پشتو زبان مبادرت نورزید.
طرزی خود میدانسته است ، که مردم ایران وافغانستان تمدن ، فرهنگ ، نژاد وسرزمین مشترک در طی اعصار و قرون داشته وبجز سده های اخیر، حاکمیتهای سیاسی مشترک داشتند . بنا بر این زبان پارسی دری از تولد اولی تا شکل فعلی آن در جغرافیه همین چار چوب ، که بعد ها نام افغانستان را بر آن گذاشتند زبان ملی وبومی بوده است . بجز از زبان پارسی دری همه زبانهای کشور زبانهای ملی اند . اگر برای ملی بودن زبان ، بومی بودن آن را معیار قرار دهیم پس زبان پشتو اولین زبانی است ، که در قلمرو سیاسی وجغرافیایی پاکستان کنونی تولد شده و تا سده ای 15 میلادی نامی ازان در جغرافیه سیاسی افغانستان موجود نبوده است.
زبان پشتو تا سده هفدهم میلادی زبان گفتاری بوده والفبای نوشتاری نداشت.پشتونها به رو ایت شاه زمان ، امیر عبد الرحمن ، محمد ظاهر شاه نصب خود را به بنی اسراییل میرسانند . بروایت « مخزن افغانی » جد اعلی قوم پشتون افغانه بوده است . قبایل غلزی برخلاف روایت سازی های بی بنیاد همان باز مانده گان خلجی ها یا سکا های آریایی اند ، که بعد از حمله مغل شهر ، ده وزمین شان را از دست دادند و عده ای ، که زنده ماندند ، زنده گی پراگنده داشتند و مناطق زیست شان بدست قبایل مختلف پشتون افتاد و بتدریج در بین پشتونها منحل شدند وزبان شان عوض شد.
بایزید ، که خود از قبیله اورمری وغیر پشتون است وزبان اورمری نزدیک به زبانهای پراچی و پشه یی شاخه زبانهای آریایی است اولین کتاب پشتو را « خیر البیان » به پشتو مینویسد وقبل ازین کتاب هیچ اثر مکتوب پشتو تا قرن 17 میلادی وجود نداشته است.
نسب نامه های سیاسی و من در آوردی پشتونها و انتساب شان به غوری و پیوند دادن سوری ها ، که بقایای غوری اند به پشتون بودن جعل تاریخی بیش نیست. در حالیکه غوری ها تاجیک اند وهیچ سندی تاکنون مبنی بر پشتون بودن آنها وجود ندارد . پس چگونه اجداد غلزایی ها غوری اند وخود شان پشتون ؟ سوری ها بقایای حکومت های غوری درهند اند وهیچ ارتباطی به پشتونها ندارند.
غور چی قبل از اسلام وچی بعد از اسلام سکنه ای افغان ( پشتون ) نداشته است ، بعد از امیر عبد الرحمن پشتونها به غور راه یافته اند.
لودی ها وسوری ها اقوام هندی اند وهیچ مدرکی وسندی در باره پشتون دانستن آنها وجود ندارد.
دنباله روان طرزی در زمان نادر خان، هاشم خان ، محمد گل مهمند ، زابلی ، فیض محمد زکریا و ...، طرد زبان پارسی از کشور را ، سیاست فرهنگی دولت دست نشانده انگلیس اعلام کردند.
محمد نادر خان برای رقابت با زبان پارسی دری ، که هنوز زبان پشتو در حد یک گویش محلی دست وپا میزد زبان اردو را در دربار مروج کرد و فیصله نامه های حکومت را به زبان پارسی دری و اردو مینوشت.
به اساس فرمان 12 حوت 1315 ، که در جرید ه دولتی اصلاح نشر شد زبان پشتو زبان رسمی اعلام وبه تمام کارمندان دولت آموزش آن اجباری شد و کورسهای پشتو در سراسر کشور دایر شد . معیاد این فرمان سه سال تعین گردید. در اثر وسوسه مهمند ودیگران سه سال دیگر تمدید شد و باز بحیث کورسهای دایمی در کشور تبدیل شدند . به این هم اکتفا نکردند آموزش در سراسر کشور به زبان پشتو بر گردانده شد ، این در حالی بود ، که هنوز زبان پارسی دری در کشور رسمی بود . برای آموزگاران مکاتب ، دبیرستانها و دانشگاه کورسهای پشتو دایر شد و آموزش به زبان پارسی دری ممنوع شد.در حالیکه نه کتاب به زبان پشتو وجود داشت ونه مواد درسی .
. این امر صایعات جبران ناپذیری را به آموزش وپرورش ، سواد وفرهنگ جامعه وارد کرد. اجرای این برنامه زیر رهبری محمد نعیم خان شاگرد مهمند گذاشته شدو همزمان با آن دنباله تفکرات طرزی در کشور تبعیض قومی وزبانی را به اوجش رسانید.
در زمان صدارت شاه محمود دوباره زبان پارسی دری به آموزش وپرورش باز گشت اما به پیمانه ای بسیار محدود از گذشته.
در مجلس بزرگان ( لویه جرگه) قانون اساسی 1964 عده از دنباله روان طرزی و مومند ( رشتین ، زابلی ، جدران ، معصومه عصمتی وردک ، ارشاد و... ) در جرگه علیه رسمی بودن زبان پارسی دری موضع گرفتند.
محفل دیگری به تحریکات سردار محمد داود خان وابتکار غلام فاروق عثمان در مخالفت با رسمی بودن زبان پارسی دری به شکل مظاهره در کابل بر پاشد. اما این اقدامات با واکنش تند نماینده های اقوام دیگر مواجه شد واین تلاشها در مورد از رسمیت انداختن زبان پارسی دری عقیم شد.
اماجنگ آغاز شده علیه زبان پارسی دری ، که از دوران دور تاریخی آغاز شده بود کماکان ادامه یافت. کتابهای قبل از اسلام تاجیکان توسط اعراب بدوی بنام مخالفت با دین حریق شدند . آثار دوره ای اسلا می تاجیکا ن بیشتر در عرصه های فلسفه ، دانش ، نجوم ، طبابت ، حکمت ، ریاضیات و... ، توسط سلطان محمود ، سلجوقیان و متعصبین مذهبی خود جامعه نابود شد. آثار بجا مانده ای تاجیکان از زیر ساطور این دوره ها در حمله مغل بکلی در آتش سوخت. بعدا هم مومند سالیان متمادی برای برداشتن زبان پارسی دری از پاک کردن لوحه قبور، آثار تاریخی ، تخریب یاد گارهای گذشته وتغییر نام محلات دریغ نکرد ودنباله روان طرزی مومند در بیش از یک قرن تمام عم وغم شان بحاشیه کشاندن و سرکوب زبان پارسی دری بوده .میباشد .
طالبان بنام انفاذ شریغت قبل از همه تحقق و تطبیق شریعت را با حذف زبان پارسی دری و تاجیکان ازین سرزمین مطمح نظر اساسی قرار دادند. به بهانه اینکه ایران شیعی با زبان پارسی دری حرف میزند ، انرا تا سرحد زبان غیر اسلامی از دفتر ودیوان امارت نامنهاد اسلامی شان بر انداختند . بر چاپ کتب پارسی دری قیودات سختگیرانه وضع کردند و تورید هرگونه کتب بزبان پارسی دری را از ایران ممنوع کردند . آثار تاریخی بجا مانده قبل از حاکمیت سیاسی پشتونها به طور کلی تخریب شد ، مجسمه های بودا یاد گار بی نظیر کوشانی های سکایی منفجر شدند ، موزیم ملی به بهانه غیر اسلامی تاراج وبه پاکستان فرستاده شد .طالبان به تحریک پاکستان کشور را از تمام داشته های معنوی وفرهنگی گذشته تاجیکان تهی کردند .تا بر خرابه های آن امارت اسلامی بسازند!؟
این در حالی است ، که زبان پارسی دری بعد از اسلام زبان دوم جهان اسلام بوده است و تمام اقوام افغانستان بواسطه زبان پارسی دری مسلمان شده اند و احکام وفرایض دینی شان را آموخته اند . وشخصیت های بزرگی ، که طالبان ودیگران آموزشهای دینی و مذهبی را از آنها روایت میکنند همه تاجیک وپارسی دری زبان بوده اند مانند امام اعظم ، بخاری ، ترمذی ، نیشاپوری ، ابوداود ، مسلم ، غزالی ، ترمزی و صدها تن دیگر .
گرایشهای فاشیستی وتیم سیادت طلبان قومی بعد از اشغال افغانستان در همکاری تنگاتنگ با حاکمیتهای سیاسی وابسته استعماری شان ( کرزی واحمدزی) راه سلف رامبنی بر سرکوب وطرد زبان پارسی دری از اداره وفرهنگ در پیش گرفته اند و بتاسی از منشور« دویمه سقاوی » ، تمام راه کارهای سیاسی وفرهنگی خود را مطابق با این منشور فاشیستی به پیش میبرند ،که دران با صراحت اعلام شده است « پشتونها دوبرابر دیگرا اند ، باید تنها زبان پشتو زبان رسمی باشد وبس ؛ ساختمان ملت بر دوشالوده استوار شود زبان پشتو و فرهنگ پشتونها ؛ سایر زبانها چون در بیرون از مرزهای افغانستان تکلم میشوند ، زبانهای بیگانه اند » .
با اتخاذ چنین سیاستی در قدم اول مسخ زبان پارسی دری هدف گرفته اند . برخی واژه های پشتو را زیر نام مصطلحات ملی بر زبان پارسی دری تحمیل میکنند ، نماد ها ونمود های ملی را به پشتو بر گشتانده اند ، سرود ملی ، نام موسسات تعلیمی وتحصیلی ، القاب علمی وتخصصی ، نظامی وامنیتی و...، به پشتو بر گشتانده شده است، در رسانه های جمعی دولتی آشکارا تبعیض زبانی علیه زبان پارسی دری وجود دارد ، آموزش وپرورش در آستانهای تاریخی تاجیکان به بهانه ای ناقلین به پشتو بر گردانده شده است . برای تحمیل زبان پشتو بر شنونده های پارسی دری زبان ، اخبار ، بیانات رهبران دولت ، مصاحبه ها به زبان مخلوط پشتو وپارسی دری صورت میگرد ، تا مردم برای استفاده درست از اخبار وبیانات رهبران به اجبار باید زبان پشتو را یاد بگیرند.
اگر زبان پارسی دری را از هویت این حوزه ای تمدنی برداریم، دیگر نه تاریخ چند هزارساله باقی میماند ، نه هویت مشترک ، نه تاریخ مشترک ، نه فرهنگ مشترک ونه سرزمین مشترک.
زبان پارسی دری زبان یک قوم نیست. درین سرزمین همه دران شریک اند و در تکامل وباروری آن نیز بطور مشترک نقش داشته اند .امپراطوریهای بزرگ بر خاسته ازین خطه مربوط به هر قوم ونژادی بنا بر ضرورت آموزش وپرورش ، دربار ودیوان ، ادبیات وفرهنگ ، دین وتجارت و... ، آنرا پذیرفته اند . بنابرین این میراث مشترک واز مفاخر بزرگ این سرزمین است.
زبان پارسی دری نه تنها اینکه به سرزمین بزرگ خراسان هویت سیاسی ، فرهنگی ، تمدنی ، وتاریخی بخشیده بود ، بل مانند دژ استوار فرهنگی تهاجمات گوناگون فرهنگی گوناگون را دفع و در خود جذب کرده است و از هویت قومی قومیت ها وزبانهای مختلف درین سرزمین دفاع کرده است.
تحمیل نمودن اجباری زبان بر دیگران همان هدفی است ، که نتیجه متضاد با اهداف قدرتمندان سیاسی را بوجود می آورد. وقتی زبان نابود شد، جامعه به بی ریشه ترین جامعه از لحاظ تاریخی ، میراث فرهنگی و معنوی خویش تبدیل میشود و به جامعه ای
بدون تاریخ وفرهنگ تبدیل میشود . رابطه ای نسل آینده با گذشته قطع میشود. زیرا چگونگی رابطه نسل امروز با گذشته با زبان میسر است.
وامق خراسانی

>>>   رکز بین المللی مطالعات استراتیژیک International Strategic Studies
مردم افغانستان اگر یک زره غیرت داشته باشد باید این وحشی را با سنگ و چوب هم که شده از کاخ راست جمهوری بیرون کند زیرا این نجس تمام کار بارش تفرقه افگنی در بین اقوام افغانستان و حمایت از تروریزم است

>>>   ماجراجو
خراسان نام نیکو و همه شمول است ،شما های که در خارج زندگی میکنید ازین به بعد کشور خود را خراسان معرفی کنید هر کس هم پرسید خراسان کجاست؟برایش توضیح بدهید همین کشوری که شما به اسم افغانستان میشناسید جعلی است اسم اصلی اش خراسان است و شما های که در داخل هستید بدون ترس در مکالمات و نوشتار خود بجای افغانستان واژه خراسان را و بجای واژه کثیف افغان واژه خراسانی را بکار ببرید ،مطمئن باشید نتیجه مطلوب خواهد داد همین اکنون طرفداران خراسان نسبت به چند سال قبل بیشتر تر شده است و خیلی مردم واژه خراسان را در کنار افغانستان بکار میبرند .

>>>   ( خراسان ) بجای ( افغانستان ) یا هردو ؟
=======================
حرکت شجاعانه حفیظ منصور!

منصور می‌گوید من یک خراسانی هستم و نام افغانستان بیانگر هویت من شده نمی‌تواند پس نام خراسان هم در کنار افغانستان یاد شود.

(( منصور از تمام همفکرانش خواست که پس‌ از این در محافل، نشست‌ها، مقاله‌ها، فضای مجازی و تمامی درگاه‌های اجتماعی؛ کشور را با نام خراسان یاد کنند.

عبدالحفیظ منصور عضو مجلس نمایندگان کشور می‌گوید:
"اگر من به‌جای داکتر عبدالله می‌بودم یک دستگاه چاپ تذکره می‌آوردم و شناسنامه‌های برقی را بانام خراسان و افغانستان توزیع می‌کردم."

به گزارش اسپوتنیک به نقل از شفقنا، صبح امروز نهضت اسلامی مقاومت افغانستان طی یک کنفرانس خبری در حضور تعدادی از شخصیت‌های سیاسی خواهان توقف توزیع شناسنامه‌های برقی شد.

عبدالحفیظ منصور عضو مجلس نمایندگان در این کنفرانس خواهان احیاء هویت خراسان در کنار افغانستان شده و تصریح کرد که باید نام کشور دو زبانه شود؛ یعنی خراسان هم در کنار افغانستان به‌عنوان نام کشور یاد گردد.
به گفته منصور هستند کشور های چند قومیتی که دو نام را برای کشور خود انتخاب کرده‌اند و تنها راه حل مشکلات موجود کشور این است که خراسان نیز نام دیگر افغانستان کنونی شود.
منصور می‌گوید من یک خراسانی هستم و نام افغانستان بیانگر هویت من شده نمی‌تواند پس خراسان هم در کنار افغانستان یاد شود.
به گفته منصور هیچ‌کس هویت وی را گرفته نمی‌تواند، آن‌هایی که می‌گویند افغانستان تنها نام این سرزمین است هویت افغانی مبارکشان باد اما باید هویت خراسانی‌ها نیز احیا شود.
منصور از تمام همفکرانش خواست که پس‌ازاین در محافل، نشست‌ها، مقاله‌ها، فضای مجازی و تمامی درگاه‌های اجتماعی کشور را بانام خراسان یاد کنند.
منصور همچنین اظهار کرد که اگر وی به‌جای داکتر عبدالله رئیس اجرائیه کشور می بود و غنی همچنان به روند توزیع تذکره ها با محتوای فعلی ادامه می داد وی نیز یک دستگاه چاپ شناسنامه تهیه می‌کرد و هم از نام خراسان و هم از نام افغانستان در آن استفاده می‌نمود.))

>>>   نظر دهنده اول همه دنیا میدانند موگرینی ایران را سر کار گذاشته و فقط به ظاهر از برجام حمایت میکند و در واقع تمام شرکتهای اروپایی از ایران خارج شده اند و تابع تحریمهای آمریکا هستند


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است