رهبرانی که تاریخ را به استهزا گرفته اند!
 
تاریخ انتشار:   ۱۹:۵۲    ۱۳۹۸/۲/۱۳ کد خبر: 158514 منبع: پرینت

مسوول شستشوی مغزی شماری از جوانان بی خبر از تاریخ گذشته همین رهبران معاصر اند، که تاریخ را برمبنای نیازها و عقده های تباری خود با ترفند و جعل و دروغ دستکاری، تعبیر و تفسیر کرده و به خور جوانان معصوم و احساساتی داده اند و از آنجا که فضای فیسبوک مطالعات گستردۀ علمی و تاریخی را بسیار اندک کرده است جوانان به چند جمله این رهبران اعتماد کرده و چنان گمراه می شوند که می پندارند تاریخ یعنی همین سخنان چند رهبرگزافه گو و اصلن شک نمی کنند، شک است که آدمی را به حقیقت می رساند. بروند ریسرج کنند و خودشان با اندوخته های خود به حقیقت برسند.

مردمی که تاریخ نمی خواند و ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود.
آقای داکتر عبدالله نمی دانم باز روی کدام منافع سیاسی گفته است: « شاه امان الله مستوفی الممالك پدر استاد خلیل الله خلیلی را اعدام کرد و خلیلی را به امر خود ممنوع التحصیل ساخت واین نیز بخشی از واقعیت تاریخ است » اما آقای عبدالله کاش تاریخ خوانده بود و واقعیت تاریخ را هم می فهمید و می نوشت.
اگر صرف صفحه ۳۸۵ تاریخ میر محمد صدیق فرهنگ بهترین مورخ کشور را خوانده بود، علت کشتن وی را می فهمید و همچنان می دانست که پدر استاد خلیلی درسالهای آخرحکومت امان الله کشته شد و حبیب الله کلکانی به قدرت رسید که باغبان مستوفی عبدالممالک بود و خلیل الله خلیلی هم گل سرسبد حبیب الله کلکانی بود چرا تحصیل نکرد و پس از اعدام کلکانی، خلیلی شاعر دربار نادر و ظاهرشاه بود چرا بازهم تحصیل نکرد؟

خوب قبول کنم امان الله پدر استاد خلیلی را کشت و عبدالله کشتن یک فرد را پیراهن حضرت عثمان ساخته است؛ بگذریم، اما از این کشتارها چه می گوید: امیر عبدالرحمان خان هزاران بیگناه را کشت نادرغدارهزاران انقلابی مشروطه خواه را اعدام کرد، واسکت برید و به دهن توپ بست و سالها زندانی های سیاسی را شکنجه و تیل داغ کرد و هاشم صدراعظم نیز، تره کی امین و نجیب هزاران انسان بیگناه را کشتند و کرزی و غنی با رهایی طالبان چند صد هزار انسان را کشتند، همین اکنون دست های خود داکترعبدالله در شراکت با غنی در خون ۴۵هزار سرباز آلوده است و مردمان ملکی به صدها هزار می رسند.
آفای عبدالله از این واقعیت تاریخ هم یک چیزی بگو...

ثریا بها


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
عبدالله
تاریخ
نظرات بینندگان:

>>>   داکتر صاحب عبدالله تاریخ نگار نیست مسلکش داکتر دندان است ، آن حرف را حتما از کدام مکسی شنیده اما نوخانده که پدر خلیلی وقتی درجلال اباد بود چی کارهای کردوچی تعداد طرفداران امان را به کشتن داد،
شمالی دزد زار باشه به ماچی
همهخ دزد اش عیار باشه بماچی
شبهادردزدی و روزهابه چوکی
امریکائیها انتظار باشه بماچی
-0 خلیلی مداح دربار بود که با ستایش شاه تنبل وبی مسئولیت صاحب زر وزمین و چوکی میشد
ر

>>>   امان الله خان قهرمان ملی است ، آیا داکتر صاحب ازین موضوع هم آگاهی ندارد ؟

>>>   یکبار این آقای عبدالله با بی بی سی فارسی مصاحبه می کرد صحبت بلد نبود من با خوب و بدش کار ندارم ولی آدم قوی ای نیست آدمی که صحبت کردن بلد نباشد چطور می تواند بر همچنان صندلی تکیه بزند

>>>   "هاشم صدراعظم نیز، تره کی امین و نجیب هزاران انسان بیگناه را کشتند" درین لیست نام رفیق بکوف دایم الخمر از قلم افتاده است، شاید حافظه این خانم کوتاهی کرده است، شاید هم "از جمع ملتی است که تاریخ خود را نداند" و یا هم شاید از جمع پرچمی هایست که این شاه شجاع دوم را مسیچه بیگناه می شمارند. اگر چنین باشد دیگر گله بین دوستان است زیرا عبدالله نیز تربیت شده شاه شجاع سوم (حامد جان) است و من ناحق تبصره میکنم.
توضیح: "بکوف" لقب و مخفف "ببرک کارمل وطن فروش" است که در سالهایی ۶۰ هجریی بین محصلین افغانی در شوروی رواج داشت.
آزاده

>>>   ملکه ثریا در قصر دارالامان یک دفتر داشت که امور نسوان را پیش میبرد.
او میخواست که فتوای علمای دین را در مورد کشف حجاب بگیرد.
او از ملا مشک عالم دعوت کرد که به دفتر اش بیاید تا درین باره باهم حرف بزنند.
ملا کشک عالم به دفتر ملکه ثریا آمد و ملکه پریا در مورد کشف حجاب به او پیشنهاد کرد،اما ملا مشک عالم مخالفت کرد که اگر من قبول کنم،کلتور و عنعنان ث رسم و رواج مردم اجازه این کار را نمی دهد.
هنگامی که از دفتر ملکه ثریا برآمد و در زینه میخواست پایین شود،از پایین شاه امان الله خان بالا آمد.
هنگامی که شاه امان الله خان او را دید پرسید:
سلام ملا صاحب! چطور هستید؟ شما چطور اینجا آمدید؟
ملا مشک عالم در جواب گفت: هیچ،ملکه ثریا من را خواسته بود و نزد آنها رفتم.
امان الله خان پرسید که نزد ملکه چه میکردید؟
ملا مشک عالم جواب داد: هیچ یک موضوع خصوصی بود.
امان الله خان قهر شد و با یک سیلی محکم در روی او زد و لنگی او از سرش افتاد و در زینه لول خورده تا منزل پایین آمد و بغل دهن اس نیز خون شد.
ملا مشک عالم از جا برخاست و گفت که این خون پروا ندارد،اما خوب است که در روز محشر رویم سیاه نباشد.
این بود قصه جنگ امان الله خان و ملا مشک عالم.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است