تاریخ انتشار: ۰۶:۱۸ ۱۳۹۸/۴/۸ | کد خبر: 159210 | منبع: | پرینت |
نزدیک به دو ماه پس از آغاز دوره جدید پارلمان افغانستان، وضعیت بحرانی است و جنجالها بر سر کرسی ریاست مجلس نمایندگان ادامه دارد. اعضای مجلس نمایندگان افغانستان که باید این جنجالها را مطابق روشهای پارلمانی از راه گفتگو یا رأیگیری حل و فصل کنند، متاسفانه تا هنوز یا با همدیگر مشت و یخن شده و یا میز و کرسی ریاست مجلس نمایندگان را شکستهاند. گفتگو در پارلمان افغانستان جای خود را به زورگویی و لجاجت داده است.
در ویدیویی که از جلسه عمومی مجلس نمایندگان به شبکههای اجتماعی درز کرد، یکی از اعضای پارلمان در پیوند به این جدالها، همصنفیهای پارلمانی خود را متهم میکند که از کوچه و بازار گردهم آمدهاند و با فرهنگ پارلمانی آشنا نیستند. برخیها نیز بدین باور اند که آنچه امروزه در مجلس نمایندگان میگذرد نتیجه دخالت حکومت در کار شورای ملی است. قصه از چه قرار و مشکل در کجا است؟
رادیکالیزهشدن فرهنگ سیاسی
برتراند راسل، در یکی از آثارش از کشوری نام میبرد که جناح اقلیت در مجلس با هفتتیر وارد شدند و چندتن از اعضای جناح اکثریت را به گلوله بستند تا توازن را در پارلمان به وجود آورده باشند. او این اقدام جنایتبار را نتیجه رادیکالیزهشدن فرهنگ سیاسی آن کشور میدانست. آیا در افغانستان نیز فرهنگ سیاسی رادیکالیزه شده است؟
روزی که نمایندگان جریانها، احزاب و گروه های سیاسی در شهر بن آلمان گردهم آمدند تا در باره نظام پساطالبانی تصمیم بگیرند، سنگ تهداب یک "جمهوری دموکراتیک مصلحتی" را در افغانستان گذاشتند.
توافقات کنفرانس بن (۲۰۰۱) با همه معایب، نواقص و کاستیهایی که داشت، نشاندهنده روحیه سازشگری، تعاون و تعامل میان جناحهای سیاسی رقیب بود. این روحیه نشان میداد که مردم افغانستان، پس از سالها جنگ و خشونت، به این عقیده رسیدهاند که منافع کشور باید بر منافع قومی، سمتی و گروهی در اولویت قرار بگیرد و همه برای بنیانگذاری یک جمهوری دموکراتیک تلاش کنند؛ جمهوری که مبتنی بر اصل مشارکت ملی، تکثرگرایی، و همکاری همه گروههای سیاسی باشد.
اگرچه بسیاریها در محافل سیاسی کشور از توافق بن به انگیزه های مختلف انتقاد میکنند، اما روحیه سازشگری، تعاون و همکاری است که اعضا از خود نشان دادند. این روحیه، در سالهای نخست تاسیس نظام نوین نیز در کشور وجود داشت. و با همین روحیه بود که قانون اساسی کشور تصویب شد، قوای سه گانه دولت تاسیس گردید، پروسه دی دیآر و دایاگ برای خلع سلاح و بازگرداندن جنگجویان سابق به زندگی عادی به راه افتاد، و اردو/ارتش ملی شکل گرفت. اگر چه در طول آن سالها نیز صدای افراطیت قومی و آواز نفرت و واگرایی از گوشه و کنار کشور بلند میشد اما صدای غالب صدای سازش و تعامل بود.
با گذشت نزدیک به دو دهه از کنفرانس بن، اکنون اما به نظر میرسد که فرهنگ سیاسی کشور رادیکالیزه شده و جای تعامل و سازش را تشدد و انعطافناپذیری گرفته است که از مهمترین نمونههای آن میتوان به جدالهای امروزی پارلمان، شیوع فرهنگ فحاشی و هتاکی در شبکههای اجتماعی و قهرمانسازی افراطیت و تندوران اشاره کرد.
شیوع فرهنگ پرخاشگری
چند قبل یکی از رهبران سیاسی افغانستان طی یادداشتی در صفحه فیسبوک خود از شیوع فرهنگ فحاشی و هتاکی در شبکههای اجتماعی هشدار داده و مخاطبان فیسبوکی خود را به "عقلانیت و منطق" دعوت کرد.
شیوع فرهنگ پرخاشگری در شبکههای اجتماعی را بیشتر از هر جایی در پای یادداشتها و اعلامیههای فیسبوکی رهبران سیاسی کشور میتوان مشاهده کرد.
تا یکی از رهبران سیاسی افغانستان یادداشت یا اعلامیهای را در شبکههای اجتماعی منتشر میکند، منتقدانش به صورت گروهی هجوم آورده و هر چه دشنام در حافظه خود ذخیره دارند دریغ نمیکنند.
شیوع این فرهنگ تند و تیز در افغانستان یکی از نشانههای رادیکالیزهشدن سیاست است. وقتی فرهنگ سیاسی یک کشور رادیکالیزه میشود جای رقابت سیاسی را اصل دشمنی پر میکند. مطالعات نشان میدهد که میان فحاشی، توهین و تحقیر با رادیکالیزم، خشونت، جنگ، کشتار و نسل کشی رابطه مستقیمی است که یکی دیگری را تقویت میکند.
صدرنشینی افراطیت
از دیگر نشانههای رادیکالیزهشدن سیاست در افغانستان، شیوع نوع روحیه انقلابی و رادیکالی در افغانستان است. روحیه انقلابی، همان طوری که لشک کولاکوفسکی یادآوری میکند، الزاما به معنای مشارکت در جنگ، خشونت و خونریزی یا انقلاب به معنای مارکسیستی کلمه نیست، بلکه به معنای اعتقاد به اصل "همه چیز و یا هیچ چیز" است. اگر بخواهیم با استفاده از ادبیات دینی این روحیه را توضیح بدهیم گفته میتوانیم که صاحبان این ذهنیت جایگاه میانه به نام "اعراف" را به رسمیت نمیشناسند، به "یا بهشت مطلق یا دوزخ مطلق" و "یا رستگاری مطلق یا عذاب الیم" معتقد هستند.
در جهانبینی چنین انسانهایی، برد و باخت نسبی وجود ندارد، یا برد مطلق است یا باخت مطلق، و هر گونه سازش نه تنها که یک عمل غیرانقلابی است، بل خیانت نیز تلقی میگردد.
متاسفانه چنین روحیهای امروزه در عرصه سیاست افغانستان نیز دیده میشود. نسل جوان ما امروزه بیشتر از شخصیتهای قهرمانسازی میکنند که یک دنده و انعطافناپذیر بوده و بر گرد خود حصاری از تعصب کشیده باشند و فقط بر طبل نفرت و خصومت بکوبند و از تعامل و توافق بیزار باشند. در مقابل، آنهایی که اهل سازش و تعامل باشند به بزدلی و حتی در مواردی به خیانت متهم میشوند. اصل سازش امروزه در افغانستان به یک اصل مذموم و ننگین تنزیل یافته است. در طول سال های گذشته بارها خواندهایم که جوانان، نخبگان، و اهل قلم و فرهنگ ما در دو سوی جدال، از رویدادهایی مثل "کنفرانس بن"، "موافقت نامه حکومت وحدت ملی" و موارد مشابه دیگر که حاصل یک سازش و تعامل میان سیاسیون بوده به نام "معامله ننگین" یاد کردند و الیت سیاسی کشور را سرزنش کرده اند که چرا با چنین تعاملی توافق کردند؟
تفکر پارانویید و ترس جمعی
آنچه فرهنگ سیاسی را در کشور رادیکالیزه کرده است، پیگیری سیاستهای هویتی [قومی] توسط حکومت و جناحهای سیاسی در افغانستان است. هم جناحهای سیاسی و هم حکومت در افغانستان، به ویژه در دوره حکومت وحدت ملی، بیشتر تلاش کردهاند با کارت قومیت بازی کنند. پیگیری سیاستهای هویتی یکی از مشکلاتش این است که باعث خلق انواع تئوری توطئه و تفکر پارانوئیدی میشود.
با پیگیری سیاستهای هویتی در افغانستان نیز نوع پارانویای جمعی بر مناسبات تباری در این سرزمین حاکم شده است؛ به گونهای که همه گروههای قومی در افغانستان احساس میکنند که مورد تعقیب گروه قومی دیگر قرار دارند، مثل اشخاص مبتلا به اوهام پارانوئیک، که میپندارند از سوی همه مورد تعقیب هستند. این توهم پارانوئید، امکان تفکر سالم را از جامعه ستانده و به ترس و اضطراب موهوم و خیالی دامن زده است. بر بنیاد این تفکر، همه سیاستها تحلیل قومی می شوند و هیچ کسی احساس امنیت نمیکند. دانشمندان، عدم احساس امنیت را یکی از سرچشمههای منازعات تباری و رادیکالیزهشدن فرهنگ سیاسی میدانند.
در حالی که بسیاریها در افغانستان تهدید اصلی برای بقای جمهوریت را احتمال سلطه مجدد طالبان میدانند که تهدید بزرگی هم است، اما از فروپاشی درونی نظام نیز هراس باید داشت. کافی است جدالهای فیزیکی که در درون پارلمان جریان دارد به خیابانهای کابل سرایت کند تا آنگاه یک جنگ قومی و جناحی تمامعیار اتفاق بیافتد و دولت فرو بپاشد.
به نظر می رسد در این روزهای بحرانی و حساس همه جناح ها و شخصیت های سیاسی که نگران آینده افغانستان هستند برنامه ای برای آشتی ملی و جلوگیری از این قطببندیهای رادیکال داشته باشند.
عبدالشهید ثاقب
بی بی سی
>>> تحلیل دقیق و علمی صورت گرفته است. حکومتی بنام وحدت ملی و در راس هن دو نفر که هیچکونه بنیاد ملی و اجتماعی نداشتند در نتیجه یک تقلب گسترده انتخاباتی و مداخله خارجی ها به قدرت رسید و افغانستانی را که داشت نفاق های قومی را فراموش میکرد دوباره به گرداب تعصب و نفاق ملی مبتلا کرد. حالا سیاست ضد ملی این حکومت امکان دارد باز مردم را مانند سالهای ورود مجاهدین به کابل در خیابان ها به جان هم بی اندازند و شیرازه ملی مارا یکبار دیگر بر باد دهد مثال خوبش همین جار و جنجال ها در پارلمان است ؟
>>> مه رییس پارلمان را پیدا کردم.
یک وکیل رن در پارلمان است که نمیدانم نام اش چی است،همان روزی که وکلا چوکی و میز رییس پارلمان را شکستاندند،خانم و کیل به آنها چنین گفت:
خدا خراب تان کنه،شما از کوچه جمع شدین و اینجا آمدین که پارلمان را به روی دیگه چپه کنین.
>>> پشتونها هر چیز را برای خودشان و به ضرر اقوام دیگر میخواهند در پاکستان نظام فدرالی خوب است!؟ ولایت هایی پشتونستان و بلوچستان در پاکستان فدرال هستند و خود مختاری دارند اما در افغانستان(خراسان) با این که پشتونها اکسریت نیست تمام چوکی های قدرت را به زور تقلب هم که بشود محصور در قبیله خود ساخته است ما میگوییم خراسان در شمال یک فدرال باشد و در جنوب پشتونستان یک فدرال باشد. باز میتوان پیشنهاد نمود پشتونستان غربی(پشتون های درانی) به مرکزیت قندهار و پشتونستان شرقی(پشتون های غلجایی) به مرکزیت جلال آباد باشد و خراسان به سه ناحیه خراسان غربی(ولایات هرات و فراه و بادغیس و غور و نیمروز که مشمول ولایت بزرگ هرات باستان بود) به مرکزیت هرات خراسان شمالی(بلخ و سمنگان و جوزجان و فاریاب) به مرکزیت بلخ و خراسان شرقی(بدخشان و تخار و کندوز و کاپیسا و لغمان و بغلان و پروان)
و خراسان جنوبی(هزاره جات) به مرکزیت بامیان باشد.
و اما کابل بزرگ همچنان منحیث پایتخت بزرگ کشور و تمام ناحیه های ۶ گانه فدرال باشد.
امیر از هرات باستان
>>> هیچ نمایندگی از اخلاق و تربیت خودشان وفامیل های کثیف شان میکند معلوم میشود که پست ترین مردم دراین خرلمان آمده خدا لعنت شان کند. .
>>> قبیله ی زور مدار و اکثریت خودخوانده نمی خواهند وجود دیگران را قبول کنند
اینها از چندین منبع به نام پشتونوالی به نام کوچی به نام اقوام و قبایل به نام لویه پکتیا ووووو امتیاز گرفته و نمی خواهند از دست بدهند
اینها همیشه از خون ملت مظلوم تغذیه کرده اند و در عصر اتم هم می خواهند ادامه دهند
نمونه خوب آن غنی کوچی است که میلیاردها پول ملت را به کوچی های خود حاتم بخشی میکند
اینها اگر خارج هم میروند تعصب شان بیشتر می شود
خری عیسی گرش به مکه برند
چون بیارند هنوز خر باشد
کوچی چی نفعش به کشور رسیده که این همه مورد تفقد و نوازش قرار میگیرد
>>> امریکا بهترین های علمی را انتخاب و به کشور خود انتقال میدهند
اما اوغانستان :پشت بز چران و گاو چران و خر چران سردرد می گردد تا باشد یک معجزه رخ دهد و از انتحاری یک عمل نیک سرزند
مرگ بر این متعصبین متعفن که گندش تمام دنیارا پر کرد
هر جا به نام اوغانستانی معرفی شوید ازشما می ترسند و فرار میکنند
این است نفع و مفاد کوچی های بدبوی برای کشور!!!!!!!!!!!
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است