اتهام ایرانی بودن به سردبیر روزنامه هشت صبح
 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۳۴    ۱۳۹۸/۵/۱۷ کد خبر: 159726 منبع: پرینت

شاه‌حسین مرتضوی، معاون پیشین سخنگوی ریاست جمهوری و مشاور ارشد امور فرهنگی رییس جمهور با واکنش‌های عجیب و غریب، سرپوش گذاشتن روی واقعیت‌ها و سوگیری‌های هدفمندش، در چندسال پسین همواره در مقابل مردم قرار گرفته و تمام پل‌های پشت سرش را خراب کرده است.

او تمام‌قد با مداحی ها و توجیه‌های بچه گانه اش از ارگ دفاع می‌کند و پشت پا می‌زند به آنچه که مردم می‌گویند. این روزها هم که به عنوان یک مقام ارشد حکومتی از یک تیم انتخاباتی پشتیبانی می‌کند و به دیگر تیم‌های انتخاباتی تیکه می‌اندازد. واکنش امروز او به گزارش هشت صبح در مورد دخالت ماموران حکومتی در انتخابات (حضور مرتضوی در تیم غنی، آرزو نورستانی در تیم تمنا و صلاح الدین ربانی در تیم عبدالله) کاملا غیر حرفه‌ای و غیر اخلاقی است.

او به عنوان کسی که خبرنگار بوده و اکنون مشاور ارشد فرهنگی ریاست جمهوری است، باید میکانیزم حقوقی شکایت از رسانه‌های گروهی را براساس قانون رسانه‌ها بداند. نه اینکه وحید پیمان سردبیر هشت صبح را ایرانی بگوید و انگ بی مورد بزند.
چوکی‌های بلند حکومتی اینقدر ارزش دارد که یک نفر به تمام ارزش‌های حرفه‌ای اش پشت پا بزند؟

فیصل کریمی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
هشت صبح
ایرانی
مرتضوی
پیمان
نظرات بینندگان:

>>>   مرتضوی خودش جیره خوار ایران است و برای اینکه افشا نشود دیگران را به ایرانی بودن متهم می کند

>>>   کشور ما یک کشور کثیرالمله هست که هر گوشه اش با آن سوی مرز احساس پیوند قومی و لسانی و هم خانوادگی دارند این تهمت ها بسیار زشت و اشتباه است اتفاقا چند وقت پیش در مجلس ایران هم اتفاق زشتی افتاد و یک نماینده اهل سنت تربت جام به یک نماینده شهر مشهد تهمت زد و اجداد او را افغانستانی نامید خوب معمول است که قبل از ترسیم مرزها توسط انکلیس مرزهای بین مسلمانان پیوستگی داشت و رفت و شد بین مردم هم قوم و هم زبان جریان داشت.
اگر قرار باشد به این تهمت ها دامن زده شود به مردم هر گوشه این سرزمین خراسانی اتهام ایرانی تاجکستانی اوزبکستانی پشتونستانی و بلوچستانی وارد میشود این گونه سخن خطاست بقول مولوی بلخی میگوید:
ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم

امروز دشمنان اسلام ملل دیگر آمریکا و اروپا اتحادیه تشکیل میدهند و براساس منافع مشترک عمل میکنند اگر ما در مسایل خود منافع و حقوق مردم هم زبان و اقوام هم خانواده منطقه را درنظر نداشته باشیم خطاست امروز کردها میان ۴ کشور پشتون میان ۲ کشور بلوچ میان ۳ کشور ازبک و ترکمن میان دو کشور و مردم فارسی میان ۴ الی ۵ کشور محصور شده اند در اروپا هم همچین پدیده ها دیده میشود اما هیچ گاه این گپهای مسخره مورد توجه نیست ما کشورهای عقبمانده شدیم که تفرقه کردیم و انها با اتحاد توسعه و پیشرفت کردند لطفا کمی تعقل نمایید.
احمدی_بلخ

>>>   وحيد پيمان عزت من هستى ! بلى هستى ! فر ات فرهنگ وزبان ايرانى ايست. ما مرز و سرحد و خط سياسى را در انگليس را دربين همزبانان و مردمان همفرهنگ قبول نداريم. همانگونه که خط ديورند را قبول نداريم که سرزمين پشتون را عبدالرحمان خان آدمکش ناپشتون فروخت. خط هاى ساختگى انگليس را در ايران زمين هم قبول نداريم که مردمان پارسى زبان و توران را
در ستانهاى هرات وفراه در سال 1857 و در مرزکشى هاى تزاريى بين سالهاى 1860- 1864خانواده هندو ايرانى و تورانى را ازهمدگر جدا ساختند.
ايران (جاى مردم نجيب) نام فرهنگى ونام زبانى من است .
افغان ستان (جاى فغ و فغان وناله وغوغا)

>>>   شاه حسین تمام قد ایرانی است در اصفهان درس خوانده برای رد پا گم کردن این گونه اظهار نظر می کند. کسانی که او را مخالف ایران بداند خیلی کودکانه فکر می کند.

>>>   جالب است که سیاستمداران افغانستان با تهمت ایرانی بودن یا جاسوس ایران بودن سعی در برداشتن رقیب خود د در حالی که همه میدانیم نیمی از سیاستمداران افغانستان گماشته ها و جاسوسان رسمی کشورهایی هستند که اشکارا ضد افغانستان فعالیت میکنند

>>>   دشمن دانا بلندت می کند
بر زمینت می زند نادان دوست.
بزرگترین خیانتی که به آقای غنی وارد شده باشد در فضای مجازی به باور من از سوی شاه حسین مرتضوی می باشد این آقا با درفشانی های خود جز‌ نفرت افکنی کار دیگری نمی کند حداقل کار یک سخنگوی و مشاور شاید این باشد تا می تواند با حضور خود در جامعه ایجاد روابط نیک بکند اما این آقا با هر حضور خود یک نفرت افکنی دیگری می کند
در آخرین حضور خود در فیسبوک آقای پیمان سردبیر روزنامه وزین ۸ صبح و دوست گرامی ما را که همه او را به خوبی میشناسیم را متهم به داشتن تابعیت ایران کرده است در حالی که پیمان عزیز شناخته ترین جوان هرات است و همه به افغانستانی بودن و نداشتن تابعیت ایرانی شان باور مند هستیم جوان صادق و وطن دوست هستند
ولا من ماندم که به جواب این آقای نادان چی بگم🤔
‏قدوس خطیبی

>>>   تمام ارزشهای حرفه ای مزدوران بی ننگ ووطنفروش
درخدمت باداران تعلیم دهنده شان است. از کدام ارشد صحبت میکنید؟ کسی که ارزش استقلال وطنش را نداند ارزش هیچ چیز را نمیداند.

>>>   مرتضوی در فتراک دانش ره به سوی آخور ارگ در حرکت است

>>>   با نظر ده دوم موافق استم متاسفانه حداقل چهل سال طول میکشد تا ما مسلمانان از غرب برخی درسها را یاد گیریم ما را تفرقه کردند و خود اتحاد کردند.

>>>   واکنش شاعران جوان کشور در پاسخ اقدامات فاشیستی پشتونیست ها در هرات)
نجیب بارور:

زادگاه رستم و شاهان ساسانی یکی‌ست
شوکت شهنامه و فرهنگ ایرانی یکی‌ست

ارزش خاک بخارا و سمرقندِ عزیز
نزد ما با گوهر و لعل بدخشانی یکی‌ست

ما اگرچون شاخه‌ها دوریم از هم عیب نیست
ریشۀ کولابی و بلخی و تهرانی یکی‌ست

از درفش کاویان آواز دیگر می‌رسد:
بازوان کاوه و شمشیر سامانی یکی‌ست

چیست فرق شعر حافظ، با سرود مولوی؟
مکتب هندی، عراقی و خراسانی یکی‌ست

فرق شعر بیدل و اقبال و غالب در کجاست؟
رودکی و حضرت جامی و خاقانی یکی‌ست

مرزها دیگر اساس دوریِ ما نیستند
ای برادر! اصل ما را نیک می‌دانی یکی‌ست

«تاجکی»، یا «فارسی»، یا خویش پنداری «دری»
این زبان پارسی را هرچه می‌خوانی، یکی‌ست!

همچنین شعری هارون‌رحیمی، شاعر دیگ کشورمان شعرش را به شهردار هرات تقدیم کرده است :

این‌جا بساط می‌پرستان نیست داوودخان
واشنگتن‌‌ و ‌چین و لهستان نیست داوودخان

شهر هرات و خواجه‌انصارش‌ نگینی‌ در!
انگشترِ دستِ خراسان نیست داوودخان‌؟؟

فکری به حال کارمندان‌ِ اجیرت‌ کن
در سفره‌هاشان لقمه‌ای نان نیست داوودخان

گفتی”سرک”اما نمی‌دانی چرا گفتی؟
ما دردِ مان تنها “خیابان”نیست داوودخان

تو تازه برگشتی، نمی‌فهمی… برای ما !
دل‌کندن‌ از فرهنگ، آسان نیست داوودخان

>>>   شعر زیر فریاد رسایی یگانگی‌جویی و وحدت‌خواهی یکی از هم‌میهنان ، «استاد نجیب بارور» است که ازپشت مرزهای تجزیه به گوش می‌رسد.

هر کُجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید

مشتی از خاک بخارا و گِلی از شیراز
با هم آرید و به مخروبه ی کابل بزنید

هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او
حرف از پنجـــره ی رو به تحمل بزنید

نه بگویید، به بت‌های سیاسی نه، نه!
روی گور همه‌ی تفرقه‌ها گُل بزنید

مشتی از خاک "بخارا" و گِل از "نیشابور"
با هم آرید و به مخروبه ی "کابل" بزنید

دختران قفس‌ افتاده ی "پامیر" عزیز
گُلی از باغ خراسان به دوکاکل بزنید

جام از "بلخ" بیارید و شراب از "شیراز"
مستی هر دو جهان را به تغزل بزنید

قاصدک حرف مرا ، پیش ز من می‌آرد
زعفران را به روی سوسن و سنبل بزنید

تو و او و من و ما هیچ به جایی نرسد
حرف «تهران» و «دوشنبه» و «سرپُل» بزنید

هرکجا مرز... -ببخشید که تکرار آمد
فرض بر این که- کشیدند، دوتا پُل بزنید

>>>   خدا لعنت کند انکلیس ها را مرزهای این کشور ما را طوری جور کردند که تا ابد اختلاف و تفرقه باشد ‌.هیچ قومی در آرامش نباشد

>>>   چنین گفت فردوسی پاکزاد:
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بـــس
ندادند شـیر ژیان را بکــس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

>>>   بر فرق خویش می‌کوبم، جان شیرین‌به‌دست؛ فرهادم
قصد دارم مخاطبم باشم، درد خود را به خویش واگویم
با مزاج تو گر نمی‌آید، پنبه و گوش؛ گفتِ استادم
ای من‌ام! ای مخاطب دردم! ای‌که گم کرده‌ای نشانت را
ای من! ای بی‌شناسنامه‌ترین؛ ای تو هم‌سرنوشت و هم‌زادم!
آریایی‌تبار، یعنی تو! رفته تاریخ، از فراموشت
آریایی‌تبار، یعنی من؛ برده تاریخ، اینک از یادم
چون گلوی پرنده خونین‌است، پنجه‌های برادرش طوفان
سرخْ‌مست از غرور نادانی، گشته‌ام طعمه، اوست صیادم
پای لُچ کرده بهر آزارم، دیو جهل و تعصب و ظلمت
مادرم را به فحش می‌بندند؛ میهنم را، زبان و اجدادم
تیغ، مانده‌ست گزمه بر جانم؛ تا بگویم که بنده افغانم
من مگر ننگ دارم از نامم، من مگر بی‌اساس و بنیادم
شهرت مادرم قمرگل نیست، هرکه نامی براش بگزیند
شهرت مادر من ایران است، آریاناست خاک آزادم
گفته‌ای: داغ می‌روی شاعر! هرچه باشد برادر ماهست
خوانده‌ام من برادرش عمری، خواهرم هم نخواند این آدم
جگرم سوخته‌ست از تبعیض، زین سبب قوغ واژه دَر دادم
زین سبب گُر گرفته‌ام چون‌که؛ می‌دهد تکّه‌تکّه بر بادم
باید از پای خویش برخیزم، کشورم نام کشورم باشد
ورنه پامال هر سگی هستم، ورنه بی‌پاسخ است فریادم
شاعر : طهماسبی خراسانی

>>>   اولتر از همه غنی و هم تبارانش که پاکستانی اصل هستند خوب است سبکدوش گشته و گم و گور شوند

>>>   من از ایرانم ولی در شهر تهران نیستم
از دوشنبه هستم و در تاجکستان نیستم

زخم های کابلم در پیکر زخمی تان
لعل خونین دارم اما در بدخشان نیستم

آبشاران خجندم در سرود رودکی
راه می پیمایم و مرداب لرزان نیستم

از شجاعت رستم و از سربلندی هندوکش
وارث کاخ بلندم خانه ویران نیستم

دست هایت را بده یار سمرقندی من
سخت می مانم کنارت سست پیمان نیستم

ناز پرورد بخارایی کنار من بمان
از چه می پنداریم بیگانه؟ مهمان نیستم

جان خود را در ازای خال هندویت دهم
ترک شیرازی! من از ارزان فروشان نیستم

آشکارا از خراسان باز می گویم سخن
همچو خفاشان گهی پیدا و پنهان نیستم

خانه ام گسترده و هویتم شهنامه است
من دلیل اینچنین دارم که : ‫‏افغان نیستم‬!

سروده ی بسیار نغز و ناب استاد نجیب بارور.

>>>   لعل ما مشترک‌ است و دو بدخشان داریم
ما دو جسم‌ایم جدا مانده که یک جان داریم
دور کردند مرا از تو که دشمن باشیم
بعد دیدند به‌هم عشق دوچندان داریم
نه به خطهای سیاسی و سیاست بازی است
در دل کابل اگر مهر به تهران داریم
دخت شیراز گل تازه به گیسو زده است
با وجودی که خزان است بهاران داریم
چشمهایش دو بخارا دو سمرقند من اند
از لبانش چقدر قند فراوان داریم
رستم از زابل اگر بار دگر می آید
هرکجا پانهد ار شوق سمنگان داریم
در ادبگاه سخن با دل ویرانه بیا
تا ببینی که در این سینه چه پنهان داریم
هان مگو خواب و خیال است که من میگویم
تا که یادی ز قدیم است خراسان داریم
عاقبت از من و تو ما به میان می آید
روی این امر نه تاکید که ایمان داریم.

>>>   از چشم‌هایم جای اشک آواز می‌ریزد
از حرف‌حرفم آیت پرواز می‌ریزد

بشکن سرم را، بازوانم را ببند...! اما
با گام من، بن‌بست بی‌اعجاز می‌ریزد

من از دوشنبه، از بخارا، بلخ... خواهم گفت
جام خراسان در گلویم باز می‌ریزد

با هر شکست کابل و کولاب، بی‌تردید
دردی میان پیکر اهواز می‌ریزد

دیوار اگر حتا به جای مرز بگذارید-
احساس کابل در دل شیراز می‌ریزد!

>>>   از بخارایم، اصیلاً تاجکستانی‌ستم
شهروند مشهد و شیراز، ایرانی‌ستم
رستم و سهراب و فردوسی، منم کاخ بلند
رودکی‌ام، جامی‌ام، اشعار خاقانی‌ستم
مادر بومسلم و زایندۀ کاووس و کَی
مخفی‌‌ام، فرزانه‌ و سیمین، کاشانی‌ستم
مرز را بردار آقا، آشنای سابقم!
«بوی جوی مولیانم» صلح و پیمانی‌ستم
دردهایت، دردهایم، رنج‌هایت، رنج‌هام
سرخ‌تر از خون تو، لعل بدخشانی‌ستم
خانه‌ام تقسیم در جغرافِیای پارسی‌ست
کابل و کولاب و تهرانم، خراسانی‌ستم
"انتحاری، انزجاری، انفجاری نیستم!!!
ناخلف باشم اگر گویم که افغانی‌ستم"

>>>   نظر دهنده اول به جرات میتوانم بگویم در افغانستان امروز کسی جیره خوار ایران نیست حتی فارس زبانهای افغانستان هم نیستند مرتضوی دشمن ایران است و البته این ایران ستیزی که در افغانستان سالهاست راه انداخته اند باعث شد رییس مجلس افغانستان تهمت نوکر ایران بودن به نماینده ضد ایرانی بزند و امروز هم مرتضوی به سردبیر یک خبر ایران امروز از بحرانهای شدید رنج میبرد و یک قدم با انقلاب یا جنگ‌ فاصله دارد


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است