نگران سقوط افغانستان در یک بحران تمامعیار هستم. در یک سال اخیر، نگران تحولات سیاسی پس از صلح و انتخابات میباشم. برای من چشمانداز پس از انتخابات و پروسهی صلح، هر دو نگرانکننده است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۸:۵۴ ۱۳۹۸/۵/۲۲ | کد خبر: 159781 | منبع: | پرینت |
در سالهای اخیر، یکی از منتقدین صریح و معترض بر سیاستورزیهای محمد کریم خلیلی و محمد محقق بودهام. رویکردشان به سیاست برایم قابل قبول نبوده است. از بازیهایشان با سرنوشت سیاسی جامعهی هزاره، بیزار بودهام و عصبانی.
پس از بابه مزاری، خلیلی و محقق سکانداران رهبری سیاسی جامعهی هزاره بودهاند. یکی در هیئت "رهبر و رییس حزب وحدت اسلامی افغانستان". دیگری در هیئت "رهبر و رییس حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان". دو شاخهی کج و تبدار. دو شاخهی جدا شده از تنه و پیکرهی درخت بزرگ، از حزب وحدت. از حزبی که بابه مزاری، رهبر و دبیرکلاش بود.
حزب وحدت با رهبری بابه مزاری در فضای سیاست افغانستان گپ داشت. یکی از وزنههای سنگین در معادلهی قدرت و سیاست کشور بود. جدی و تأثیرگذار. حزبی که مبارزات سیاسی و نظامیاش، سرنوشت سیاسی انسان هزاره را تغییر داد. تغییر بسیار جدی و قابل ملاحظه. تغییر از حقارت به افتخار، از مجرمیت قومی به حقوق مدنی سیاسی. تغییر از "هزارهی یک پیسه"، "هزارهی برده"، "هزارهی کنیز" و "هزارهی جوالی"، به هزارهی شهروند و صاحب رأی و ارادهی سیاسی. چون بابه مزاری، با قدرت و پشتوانهی آن حزب مردمی، حرف و حسابش این بود:
"ما میخواهیم دیگر هزاره بودن جرم نباشد."
"ما میخواهیم در تصمیمگیریهای کلان سیاسی این سرزمین شریک باشیم."
"ما به حاکمیت استبدادی و انحصار قومی و نامشروع قدرت در کشور خاتمه میدهیم."
"ما میخواهیم برای تعیین سرنوشت سیاسی، انتخابات شفاف و سراسری برگزار شود."
"ما میخواهیم قبل از برگزاری انتخابات، نفوس شماری صورت بگیرد و واحدهای اداری، متناسب به نفوس و جمعیت انسانی تعدیل شود. و این امر راهی باشد برای توزیع عادلانهی فرصت و ثروت ملی در کشور."
دردا و دریغا که پس از بابه مزاری، حزب و حدت به دلیل بازیهای کوچک، خودخواهی، خامی و نگاه معطوف به منفعتهای شخصی/خانوادگی توسط یاران و همسنگران بابه، شاخه-شاخه شد. در شکل و محتوا دستخوش اشتباهات بزرگ شد. وحدتهای چهار پاره.
***
فهم من از وضعیت سیاسی هزارهها در افغانستان پسا طالبان، این را نشان میدهد که شاخه-شاخه شدن حزب وحدت، کمر هزارهها را شکسته و رویکرد اشتباه و بازیهای ناثواب پس از چندپاره شدن، آهسته آهسته حزب وحدت را در معادلهی قدرت و سیاست افغانستان تا مرز سقوط کشانده است.
راه مزاری، چشمانداز معطوف به قدرت و حقوق مدنی-سیاسی و تعهد به سرنوشت جمعی در استراتژی یاران بابه مزاری رنگ باخته و بدل به یک کالای فصلی در بازار احساسات مردم هزاره شده است. کالایی که همه ساله از تاریخ ۱۰ ماه حوت تا ۲۵ و ۲۶ همین ماه، به حراج گذاشته میشود. چه حراج دردآور و چه حراج بیشرمانهای.
بیش از ۱۰ سال است که ماه حوت در غرب کابل، ماه کشمکش و ماه جدال شرمآور دورنی است. جمعهای که آقای خلیلی در مصلا، مراسم گرامیداشت از ۲۲ حوت برگزار میکند، آقای محقق با شبکهای از حاجیهایش، دست به دعا میشوند که خدایا باد، خدایا باران. نوبت که به محقق رسید، آقای خلیلی به آسمان متوسل میشود بلکه فرجی آید و رشتههای رقیب پنبه شود. حوت که گذشت، اگر کدام انتخاباتی در کار نباشد، تا حوت آینده، مزاری بیمزاری. چون بقیهاش را بازیهای سلیقهای و منفعت شخصی حضرات تعیین میکند که چه به چه باید باشد.
گپ آخر و پیام عیدانهی من به آقایان خلیلی و محقق این است:
با توجه به شناختی که از کلان وضعیت کشور دارم، نگران سقوط افغانستان در یک بحران تمامعیار هستم. در یک سال اخیر، نگران تحولات سیاسی پس از صلح و انتخابات میباشم. برای من چشمانداز پس از انتخابات و پروسهی صلح، هر دو نگرانکننده است.
برای همین از شما به عنوان دو فرد مسوول و دو همسنگر بابه مزاری، میخواهم و انتظار دارم از بازی ناکام و چندشاخه با حزب وحدت و سرنوشت سیاسی مردم، دست بردارید. بازی شاخه-شاخه، مردم را به خاک سیاه نشانده است.
امیدوارم این صدا شنیده شود. شاخهها ادغام شوند. حزب وحدت دوباره به عنوان یک حزب جدی و مقتدر بازسازی شود. بدون ادغام شاخهها و بدون رجعت به ریشه (مردم و آرمان بابه مزاری)، هزارهها یکبار دیگر با تهدیدهای جدی و وحشتناک مواجه است.
اگر اندک صداقتی در قبال سرنوشت مردم در کار باشد، ادغام شاخهها، ضرورت اجتنابناپذیر در قبال سرنوشت جمعی است.
اگر صداقتی برای ادغام شاخههای حزب وحدت و توحید آن در آقایان خلیلی و محقق باشد، ظرفیت برای تدوین و پیشبرد یک استراتژی جدید و مطمئن وجود دارد.
پ.ن: اگر ادغام شاخهها و رجعت به ریشه عملی نشود، آقایان محقق و خلیلی نه قابل دفاع هستند، نه قابل احترام و نه قابل بخشش. ادغام و رجعت به ریشه، برای مردم امنیت و ضمانت سیاسی است و برای عالیجنابان، پایان عمر محترمانه و توأم با عزت.
آصف آشنا
>>> کسی جلو خر را در دست تو لوده نمیدهد باز سخن از سیاست و افغانستان میزنی
>>> نسخه زیبای برای آن دو نوشتی ، دردت خودت چطور می شود .
>>> آفین بر فهم و دانش شما آقای آشنا . نوشته هاو مصاحبه هایت همیشه پر از محتوا و معنی است.
>>> آقای آشنا شما یک جوان دانشمند و فرهیخته اید مزاری آدمکش را بابه خطاب میکنید؟
مزاری مردم را صرف بخاطر پشتون بودن و پنجشیری بودن کشت... رقص مرده ...و بریدن سینه زنان ...مشاهده ولادت خانم ها توسط شفیع دیوانه و مزاری اجرا شد. مناطق مسکونی را در تهیه مسکن و خیرخانه به با خمپاره و هاوان هدف قرار داد. نویسنده این سطور صرف بر حسب تصادف از راکت های جانیان قرن (گلبدین و مزاری) جان سالم به در برده ام. بندگان نیکو کار خدا را از نحوه مرگ و آخرین روز های زندگی شان میشود شناخت. مزاری لجوج و روان پریش طالب بر متحدین واقعی خود ترجیح داد، به طالب تسلیم شد تا مگر شود بر وی رحم بیاورند اما طالب او را دستگیر کرد، بعدش دستانش را مثلی که مجرمین را می بندند از پشت بستند و قرار گفته شندگی ها طالبان اول او را نسق کردند (گوش و بینی اش بریدند) تا بدین وسیله انتقام خون پشتون ها را که مزاری کشته بود، بگیرند. آیا چنین آدم بی غیرتی که به دشمن تسلیم میشود لیاقت بابه گفتن دارد؟
چرا عبدالخالق قهرمان را لقب بابه نمی دهید؟ او که نادر غدار را به جهنم فرستاد. مزاری که همش باعث تباهی قوم هزاره شد. با سیاست های مزاری توان رزمی هزاره به تحلیل رفت و اگر مقاومت شمال نمی بود، متحدین مزاری شما (طالب و گلبدین) امروز نامی از هزاره در افغانستان نمی گذاشتند. اگر میخواهید عکس های اسارت مزاری را ببینید لطف کرده در گوگل جستجو کنید، ملاحظه خواهید کرد که مزاری چه موجود بیچاره و زبونی بوده است. مزاری ما را که خیرخانه ای بودیم در خیالات خود با راکت اسکادی که در اختیار دوستم بود تهدید کرد اما خداوند جبار و قهار ظرف یک هفته مزاری را هم بی عزت کرد و هم جانش را گرفت. مرگ مزاری کثیف هدیه ای بود از طرف خداوند برای شهروندان کابل! چون با کشته شدن او عدالت الهی در حق سفاک ترین چهره مجاهدین وطن فروش اجرا شد. یک نکته را نباید فراموش کنم که کسان دیگری هم آدم کشتند، خانه سوختاندند، ویران کردند اما مزاری و گلبدین از فجایع و فساد لذت می بردند. مزاری یک مفسد فی الارض بود.
حزب وحدت تحت ریاست بابه مزاری ات خرد و خمیر شد و بعد از مرگ مزاری دیگر حزب وحدتی وجود نداشت. طالبان همه مناطق تحت کنترلش را تصرف کردند و حزب وحدت عملن دیگر موجود خارجی نداشت.
>>> اقای اشنا!
همچنان مثل افتاب روشن است که اگر غنی یک چوکیگک کوچک نثارتان کند٫مثل صالح وصدهای دیگر به مداح غنی مبدل خواهیدشد.
عاقل
>>> جامعه بزرگ هزاره مگر دچار قحت الرجال شده شما چشمت به خلیلی ومحقق دوخته شده است این نکته را فراموش نکنیم نسل امروز ما در حال عبور از این پسلها اند حرف از حزب وحدت زدن وان را در وجود مزاری واقمارش خلا صه کر دن بی انصافی بی شرمانه است در زمان شکل کری حزب کذایی وضع سازمان نصر به چه شرایطی دست وپنجه نرم می کرد در سایه حمایت های خارجی ومعامله داخلی فکر میکنی جامعه هزاره غیر از خلیلی ومحقق کسی دیکر بهتر از انهارا نداره؟
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است