نقش مخرب پاکستان در افغانستان
آمریکا در سازشنامه دوحه بار دیگر دست پاکستان و طالبان را در کشتار مردم افغانستان باز گذاشته است. پاکستان درصدد چیرگی و برقراری سلطه دوباره در افغانستان است... 
تاریخ انتشار:   ۱۷:۳۵    ۱۳۹۹/۲/۲۱ کد خبر: 163342 منبع: پرینت

اشغال افغانستان بوسیله ارتش شوروی {27 دسامبر 1979=6 جدی 1358}، فصل جدید مبارزات سیاسی مسلحانه خونین را، در دهه ی 80 قرن بیستم، در افغانستان کشود. فصلی که از مشخصه های اصلی آن یکی مقامت آزادیخواهانه مردمی علیه اشغالگران است. دو دیگر بازشدن دست پاکستان و ایران در قضایای جنگ و سیاست افغانستان است. سوم قومی شدن جنگ و جهاد از همان آغاز و تشکیل اتحادیه قبایل جنوبی و اتحادیه قبایل مشرقی و اتحادیه شمال به رهبری آزادبیگ.

جنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان {1979-اپریل 1988} به جنرال اختر رییس سازمان آی اس آی گفته است: «افغانستان را آهسته آهسته به آتش کشید». به دستور جنرال ضیا شعبه افغانی آی اس آی به ریاست دگروال محمدیوسف اساس گذاشته شد. ویلیام کیسی رییس سی آی ای محموله های تجهیزات نظامی سبک و سنگین ساخت شوروی را در بندر کراچی به جنرال اختر رییس آی اس آی تسلیم می کرد. شبعه افغانی آی اس آی، سلاح و تجهیزات خریداری شده به پول امریکا را در اختیار قوماندانان احزاب اسلامی توزیع می کرد که به ثواب دید لطف یمن جنرال ضیاالحق که گلبدین را پسر خوانده بود، به قوماندان حزب اسلامی توجه 20 درصدی داشت.

شعبه افغانی آی اس آی نه تنها صرف سلاح توزیع می کردند بلکه سازمان دهندگان جنگ در داخل افغانستان بودند و از وجود قوماندانان حزب اسلامی گلبدین، حزب اسلامی مولوی یونس خالص و قوماندانان حزب اتحاد اسلامی سیاف و پیر گیلانی، در تخریب زیرساخت های اقتصادی و ترور شخصیت های ملی افغانستان، و تخریب مکاتب و ترور استادان و معلمین و بمب گذاری ها و حملات چریکی در کشتار مردم افغانستان سود می بردند.

پس از خروج نیروهای لشکر شوروی {15 فبروری1989} و پیامدهای بعدی آن که منجربه سقوط حکومت دکتر نجیب الله و تسلیم شدن حزب وطن به نمایندگی عبدالوکیل وزیر خارجه در پروان به شورای نظار جمعیت اسلامی به فرماندهی شیهد احمدشاه مسعود و ورود مجاهدین روز 8 ثور 1372 {1992} به کابل، منجر به شکست تلاش های پاکستان و عربستان و فرزندان قبیله شد که در کشمکش های داخلی در پی آن بودند که نجیب به رسم پشتون والی قدرت را به حزب اسلامی گلبدین بسپارد.

نواز شریف صدراعظم پاکستان و حمیدگل رییس آی اس آی از هواداران دکترین سیاسی نظامی جنرال ضیالحق {جنرال ضیا جان اش را بر سر جنگ جئوپلیتیک افغانستان ازدست داد.طیاره مجهز هرکیولیس سی ده درآسمان میدان نظامی پاکستان دراپریل 1988، بطورناگهانی شروع به معلق معلق زدن نمود وبه زمین سقوط کرد}، برای تغییر دادن معادله قدرت سیاسی در افغانستان چراغ سبز به گلبدین از پشتون های ناقلین ولسوالی امام صاحب قندوز که دشمن درجه اول مسعود است، نشان دادند که برای تصاحب قدرت راکت ها را آماده سازد. این در حالی بود که حکمتیار پس از آنکه شمالی و کوهدامن و میدان هوایی بگرام و ولایت پروان به تصرف شورای نظار درآمد و حکومت کابل به مسعود تسلیم شد، حکمتیار که نیروهایش در داخل وزارت داخله، وزارت مخابرات و حتی در داخل قصر ریاست جمهوری جابجا شده بود، پس از شکست در صحنه رقابت های سیاسی در داخل کشور، به مسعود تلفن کر و بالحن عظمت طلبانه در پایان گفتگوهایش در حالیکه مسعود تکرار می کرد که دولت تسلیم شده، جنگ به پایان رسیده، رهبران شورا کنند و جمع شوند و قدرت را تسلیم گردند، تهدید به جنگ می کرد دستور می داد که که از داخل شدن به کابل خوداری کند.

از سوی دیگر، نواز شریف که افتخار نابودی ارتش پر قدرت افغانستان را از آن خود می داند که بزرگترین خدمت به پاکستان است، در همدستی با حمیدگل رییس آی اس آی و عبدالرب رسول سیاف {نام اش اول عبدرب رسول سیاف بود وقتی که در دوره جهاد به حضور شاهزادگان وهابی سلفی شرفیاب شد ملایان وهابی نام اش را از بنده محمد به بنده الله خدای محمد تغییر دادند} در نیمه شب 24 اپریل 1992، در گورنر هاوس پشاور، طورمار موافقتنامه تشکیلات سیاسی حکومت ایتلافی موقت را به رهبری دو ماهه صبغت الله مجددی رقم زدند که باهیات 16 نفری وارد افغانستان شود و قدرت را تسلیم گردد و پس از دو ماه قدرت به استاد ربانی برای چهار ماه سپرده شود. میعاد تعیین شده فوق یک روزهم تمدید نمی گردد.

در موافقتنامه پشاور صدرات به گلبدین و مقام معاونیت صدارت و وزرات داخله به سیاف و مقام دوم معاونیت صدارت به مولوی یونس خالص و وزارت خارجه به پیر گیلانی اختصاص داده شده بود. حکومت ساخت پشاور نه تنها مخالف طرح پیشنهادی مسعود به رهبران بود که حکومت موقت 18 ماهه تشکیل شود و زمینه انتخابات ریاست جمهوری را فراهم سازد، بلکه در ساختار سیاسی تشکیلاتی حکومت ساخت پشاور، حزب وحدت اسلامی شیعه و حزب حرکت اسلامی شیخ آصف قندهاری هیچ نقش در قدرت سیاسی نداشتند. توافقنامه تعبیضی ناقص پشاور افغانستان را غرق دریای خون و آتش نمود.

با آغاز کار حکومت صبغت الله مجددی در 28 اپریل 1992، گلبدین صدراعظم حکومت موقتی که پای موافقتنامه پشاور امضا کرده است، برای بی ثبات کردن حکومت مجددی و تحت فشار قرار دادن استاد ربانی و مسعود چیزی که پاکستان درنظرداشت، پس از آنکه مجددی به مزار رسید و با دوستم دیدار کرد و رتبه استرجنرالی به دوستم داد و از او به عنوان مجاهد کبیر یاد کرد،، حکمتیار مجددی را حامی ملیشای کمونیست جنرال دوستم خواند و غضب مسلمانی بر کافر کرد. به تاریخ 29 می طیاره حامل حضرت از اسلام آباد به کابل، هنگامیکه طیاره در حال نشستن به زمین میدان هوایی کابل بود، راکت بسوی طیاره فیر گردید که به بدنه طیاره اصابت نکرد اما نزدیک بود که تعادل طیاره برهم بخورد ولی پیلوت با چابکی به زمین نشست. مجددی حکمتیار را متهم به سوی قصد علیه جان اش معرفی کرد و در یک فتوا گلبدین را منحرف از دین اسلام خواند.

ازسوی دیگر، گلبدین در یک جنگ تبلیغاتی صبغت الله مجددی و احمدشاه مسعود را پیچیده بود و اتهام وارد می کرد که مسعود با جنرال های کمونسیت ایتلاف کرده و دشمنان جهاد را در آغوش گرفته است. در سحرگاه بهار خونین 1372، در حالیکه مردم افغانستان به نماز صبح ایستاده بودند باران راکت های سکر بر سر مردم باریدن گرفت. گلبدین این راکت پراندن ها برای کشتار کافران متحد حکومت توجیه کرد و به نقاضت های قومی میان پشتون و تاجیک در پکتیا و لغمان دامن زد. در راکت پرانی های خشن قومی فرزند قبیله 2000 شهروند افغانستانی در میکرون های اول که به منطقه جنگ میان نیروهای ازبیک و حزب اسلامی تبدیل شده بود، کشته شدند.

داستان جنگ های خونین دهه ی 90 قرن بیستم، که گلبدین و پاکستان و سعودی به یمن لطف سکوت امریکا و غرب، بر مردم افغانستان تحمیل کردند که در پیچ و خم این کشمکش ها به جنگ خونین قومی و نژادی و مذهبی تبدیل شد که پشتون و تاجیک و هزاره و ازبیک و ترکمن را به روی هم زد و حکومت ربانی را در داخل در تنش های لاینحل قومی گیر انداخت، خیلی طولانی است که در این مختصر نمی گنجد. چیزی که در متن این جریانات مشهود است هم پاکستان و سعودی و هم ایران و هم امریکا و انگلیس به صورت های متفاوت در بی ثبات کردن دولت جمهوری اسلامی به رهبری استاد ربانی بودند.

در گرماگرم جنگ های شدید میان دولت ربانی و شورای هماهنگی {صبغت الله مجددی، گلبدین، جنرال دوستم و حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری در اخیرسال 1993 رسمیت یافت}، در جنوری سال 1994، که جنگ به داخل شهر کابل کشیده شده بود، بی نظیر بوتو صدراعظم پاکستان و جنرال بابر وزیر داخله پاکستان پروژه وارد شدن طالبان را در جنگ افغانستان را روی دست گرفتند. در دسامبر سال 1994، طالبان از راه چمن پاکستان به چمن افغانستان در شهرک سپین بولدک رسیدند و بر نیروهای حزب اسلامی در منطقه حمله کردند.

وارد شدن طالبان {پروژه انگلیس و انتخاب امریکا} در جنگ و حمله بر نیروهای حزب اسلامی و همچنان وارد شدن سردار عبدالوالی از طریق خاک پاکستان به سرحدات جنوبی و مشرقی و رساندن پیام شاه سابق افغانستان به متنفذین محلی پشتون در حمایت از لشکر بابا و سیاست ضد افراطی گری بی نظیر بوتو در قسمی کشمکش سیاسی با احزاب اسلامی افراطی پاکستان و حزب اسلامی گلبدین، حکومت ربانی را دچار این اشتباه سیاسی کرد که با خانم بی نظیر بوتو و طالبان لشکر بابا، می توانند کنار بیایند و از شر گلبدین نجات پیدا کنند.

طالبان پس از برقراری سلطه به نیروی مرموز پول جنوری 1995 به قندهار دست یافتند. در ماه مارچ همان سال به چهار آسیاب مرکز فرماندهی گلبدین رسیدند. گلبدین که به دام افتاده بود به سوی ماهیپر و سربی در شرق عقب نشست. طالبان عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت را در منطقه چهار آسیاب دستگیر و بقتل رساندند. دولت کابل در چهار آسیاب با طالبان درگیر شد. طالبان عقب نشستند. در سپتامبر 1995 طالبان به حوزه جنوب غرب رسیدند و هرات سقوط کرد. در سپتامبر 1996 به کابل دست یافتند و بسرعت بسوی شمالی و کوهستانات تا دروازه دخولی پنجشیر پیش رفتند. در می 1997 طالبان در یک توطئه به شمال غرب و شمال شرق افغانستان رسیدند. اما صحنه ها چنان برگشت که طالبان در دام نیروهای مقاومت در مزار و بامیان و شمالی و کوهستانات افتادند و جنگ های شدید رخ داد که هزارها طالب کشته شدند.

مقاومت مردم تاجیک، هزاره، ازبیک و ترکمن در جبهه مقاومت و پایداری احمدشاه مسعود در جنگ علیه پاکستان و طالبان در دفاع از مادر وطن و استقلال سیاسی کشور، ماشین جنگی پاکستان {طالبان القاعده} را در افغانستان متوقف ساخت.

پاکستان باهمه تلاش ها قادر نشد دژ مقاومت مردم افغانستان را بشکند و مشعل آزادی را خاموش سازد. هنگامیکه لشکرهای پاکستانی قادر به شکست قطعی جبهه مقاومت ملی نشدند و ناکام ماندند و نتوانستند که جنگ را در آسیای میانه بر طبق پلان امریکا مشتعل کنند، مورد خشم و غضب جرج دبلیوبوش قرار گرفتند که پس از به شهادت احمدشاه مسعود {9 سپتامبر2001} و حادثه 11 سپتامبر در 7 اکتوبر 2001 جرج دبلیو بوش فرمان حمله بر افغانستان تحت کنترول طالبان را صادر کرد.

پاکستان هرچند نتوانست افغانستان را به صوبه سرحد ششم به عقب میدان جنگ با هند تبدیل کند، اما در قسمی تبانی با امریکا و سعودی لشکر طالبان و حقانی را بالای سر مردم افغانستان حاکم ساخته است. پس از 19 سال اخیر، آمریکا در سازشنامه دوحه بار دیگر دست پاکستان و طالبان را در کشتار و ویرانی مردم افغانستان باز گذاشته است. پاکستان درصدد چیرگی و برقراری سلطه دوباره در افغانستان است واتر بلک طالبانی وظیفه دارد تا اقوام تاجیک و هزاره و ازبیک و ترکمن مخالف پاکستان و امریکا را قلع و قمع نماید.

محمد صدیقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
پاکستان
افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   مـعذرت خواهی ،
من بارها درکامنت هایم ریاست عمومی امنیت ملی را ( کمپنی خصوصی پنشیر وردک ) نوشتم به این دلیل :
زمانیکه نیروهای امریکائی وB52 دست نشانده های آی اس آی یعنی طالبان را از کابل بیرون کردند فورا جبهه شمال آمد هرکس یک اداره حکومتی را به غنیمت گرفت بنام اینکه ما فتح کردیم ،ریاست امنیت هم ازهمین جمله بود که مانند یک کمپنی خصوصی امنیتی از پهره دار دروازه تا روسای همه ادارات مربوط یک فردیا محل می شد، اما حالا که می بینم اینطور نبوده که مردم شریف پنشیر بنام تاجک یک اداره دولتی را قسم سهمیه تحت کنترول گرفته باشند وهرکس را که دل شان خواسته باشد ترورست ودشمن معرفی کنند ، نه تنها چنین نبوده بلکه درحق تاجکان پنشیر ظلم شده است چون دراصل اقوام دیگر بنام تاجک پنشیر قدرت را انحصار کرده بودندونه تنها در ادراه امنیت ملی بلکه دروزارت های دفاع وداخله عین عمل صورت گرفته است ،
مثلا مردم فکر میکردند که بسم الله محمدی وزیردفاع پنشیری وتاجک است درحالیکه اصلا او به گفته خودش از قوم صافی است ، همینطور قا نونی صاحب که مردم فکر میکردند تاجک است وپنشیری ، برعکس اوبه گفته خودش از قوم عرب واز عرب یمن بوده است مانند سایر برادران عرب مثل الماس زاهد ، داود کلکانی ، امان الله گذر ،
این برداشت ناقص درنزد ملیون ها رای دهنده درانتخابات دور کرزی موجود بوده مثلا درولایات هرات بادغیس غور تخار برای قانونی صاحب رای داده بودند به فکر اینکه تاجک است ،
درهمین انتخابات چندی پیش هم تعدادی جوانان ومردم تاجک بنام صالح صاحب به اشرف غنی رای دادند، کی میداند که روزی ایشان هم استانکزی از آب درنیایند!
این از نواقص رای به قومیت است ، باید برای برنامه کاندید رای داده شود ویا معامله دست بدست نـقــده شود ،چون اگر طور نسیه بنام وزارت وسفارت شد آن وقت همین است که صافی وعرب واستانکزی سهمیه تاجک را میگیرند !
ر

>>>   نقش اصلی از مولاناهای ترورست پاکستان است ، ملاهای افغانستان صرف دشمنی با مردم ووطن خودرا بلد هستند

>>>   اینکه افغانها زمین های خودرا چرس بنگ تریاک کشت میکند وگندم را از هند خیرات می خواهند هم تقصیر پاکستان است ؟؟؟
آیا پاکستانی ها ریسمان را گردن داود بچه سلطان انداخته بودند وکشان کشان باطیاره اش بردند یا خودش به اراده خود طیاره را دزدی ودودسته تقسیم پاکستانی ها کرد؟
آیا پاکستانی ها به جبروزور استادربانی را مجبور میساختند که حمید گل رئیس آی اس آی را مشاور ریاست جمهوری اسلامی بسازد یا خود مرحوم ربانی از روی سادگی این کا را میکرد؟؟
همه تقصیر از خود این مردم است ، چرا پاکستان درایران کاری کرده نمیتواند؟ تاریخ ما پُر است از وطن فروشی جاسوس بودن ومزدور بودن ،همه حکومات ورهبرانت به فرمایش وانتخاب بیرونی ها تعین شده اند

>>>   از تمام نوشته هایت چنین استنباط میشود که در توافقنامه پیشنهادی داکتر عبدالله به اشرف غنی،از رتبه مارشالی به دوستم یاد آوری شده است،از تقسیم چوکی های وزارت خانه ها یاد آوری شده است،از تقسیم ولایات یاد آوری شده است.
اما از رتبه کربلایی برای خلیلی و محقق هیچ ذکر نشده است.
در حالی که یگانه دلیل مخالفت احمد شاه مسعود با دولت عبوری تشکیل شده مجاهدین در پشاور این بود که در دولت برای حزب وحدت هزاره ها جای داده نشده بود.
در حالی که در کابل تمام گروپ های مجاهدین برای گرفتن قدرت با یکدیگر جنگ میکردند.
شورای نظار با گلبدین هم جنگ میکرد و با حزب وحدت هم.
جنبش ملی هم در آغاز با گلبدین جنگ کرد،اما بعد ازین که ربانی رییس دولت شد،دوستم با گلبدین یکجا شد و کابل را بمبارد کرد.
در آخر هم گلبدین چوکی صدارت را در دولت ربانی قبول کرد و آمد،اما از آنطرف طالبان آمدند و همه فرار کردند و جنبش مقاومت سمت شمال را ایجاد کردند.
تورن اسمعیل خان را که زیرا بردند و از آنجا به تاجکستان و بعداً با پانزده هزار عسکر به ولایت غور فرستادند که در مقابل طالبان جنگ کند،از ایران هم خوشش نمی آمد و از شیعه هم خوشش نمی آمد و از دوستم هم خوشش نمی آمد،یکه راست با طالبان تماس گرفت و همراه پانزده هزار عسکر به طالبان تسلیم شد.
طالبان او را چند سال منحیث مهمان،اما بنام محبوس،در یک مهمانخانه نگاه کردند و بعداً برایش راه جوری کردند که فرار کند و به ایران نزد فامیل اش برود.
شما فکر میکنید که مردم غول هستند و از هیچ چیز خبر ندارند.
مردم از همه چیز خبر دارند.از همه زد و بند ها و اعتلاف ها و شکستن اعتلاف ها بخاطر گرفتن قدرت.
هیچ رهبری نمایندگی از هیچ قومی نمی کند.به جز از گرفتن قدرت برای خودش.
همین احمد شاه مسعود قهرمان شما نیز مثل داکتر عبدالله و مثل ببرک کارمل،پدر هایشان پشتون و مادر هایشان از پنجشیر بودند.
در گذشته ها رواج بود که بعضی مردم از اقوام دیگر،بخاطری که خودرا با غیرت و زور آور نشان بدهند،از پنجشیر،بخاطر نام اش که پنجشیر بود.زن میگرفتند که نزد مردم با غیرت معلوم شوند.

>>>   خطابه های دانشمند عالیقدر سروش را می شنیدم درمیان بحثش با مستمعین فرمود :
درافغانستان یک عالم دینی شیعه است بنام آیت الله محسنی ؛ این آغا کتاب یکصدوده جلدی بحارالانوار علامه مجلسی راسراپا مطالعه کردوآنچه به نظرش درست وواقعی برآمده بیرون نویس کرده که مجموعا شده یک کتاب سه جلدی ،
بعد سروش افزود فکر نکنید محسنی روشنفکر دینی است ، نه او یک ملای کاملا سنتی است
===== عنوان بحث سروش خرافات بود
وقتی بخواهیم راجع به یک موضوع مثلا تصوف عرفان دین مذهب چیزی بخوانیم یا بشنویم بکجا مراجعه کنیم ؟؟؟
درتمام سایت های افغانی بجز قوم جنگی ، دعوا وتقسیم چوکی ، ماین زیر سرک ،عقب نشینی تکتیکی ،تقلب ، مواد محدر ، ماین چسپکی، جهاد، داغش ، طالب ، قطع لین برق، مسدود شدن بندرتجارتی ،کرونا ، ترور ، آأم کسی بخاطر کاغذ پران ، آدم کشی بخاطر زمین ، آدم کشی بخاطر انتخابات هیچ چیز دیگری یافت نمیشود مجبور میشوی تابروی از سایت های ایرانی استفاده منی، صد ها سایت علمی ادبی دینی ساینسی ، وهر علمی دیگری ، حتی تفسیر اشعار مولانا در سایت های پاکستانی یافت میشود اما یک سایت افغانی من ندیدم که درمورد تفسیر شعرمولانا چیزی داشته باشد ، حتی همان تاجکستانی های که تاحال الفبای فارسی ندارند هنر مند شان بنام دولتمند خالوف با چی زیبائی شعر مولانارا می خواند :

پیر من و مراد من درد من و دوای من
فاش بگفتم این سخن شمس من و خدای من

از تو بحق رسیده ام ای حق حقگزار من
شکرترا ستاده ام شمس من و خدای من

مات شوم زعشق تو زانکه شه دو عالمی
تا تو مرا نظر کنی شمس من و خدای من

محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم
شرط ادب چنین بود شمس من و خدای من

شهپر جبرئیل را طاقت آن کجا بود
کز تو نشان دهد مرا شمس من و خدای من

حاتم طی کجا که تا بوسه دهد رکاب را
وقت سخا و بخششست شمس منو خدای من

عیسی مرده زنده کرد دید فنای خویشتن
زنده جاودان تویی شمس من و خدای من

ابر بیا و آب زن مشرق و مغرب جهان
صور بدم که میرسد شمس من و خدای من

حور قصور را بگو رخت برون از بهشت
تخت بنه که میرسد شمس من و خدای من

کعبه من کنشت من دوزخ من بهشت من
مونس روزگار من شمس من و خدای من
برق اگر هزار سال چرخ زند بشرق وغرب
از تو نشان کی آورد شمس من و خدای من
در یکی از سایت های پاکستانی که سخت نفرت هم ازانها دارم تصادفا قوالی خوانی را شنیدم که شعر مولانارا با متن :
آمد زدرم دوش بتی زمزمه سازی
سرتابقدم غارت هوش وهمه نازی
با آنچنان زیبائی می خواند که بارها بار ها آنرا به تکرار شنیدم واز یوتیوب دانلود کردم
جای چنین مضامینی در سایت های افغانی ها کاملا خالیست ،
ر

>>>   جناب صدیقی همه ای انچه در مورد برنامه ها وپلانهای تخریبی اجانب در مورد کشور اشغال شده وویرانه ای ما افغانستان می نویسید هنوزکم است وحق مطلب را ادانتوانسته اید ولی در مورد نقش پاکستان وخلیج که ازان اسم نبرده اید مبالغه وبی انصافی صورت میگیرد دلیل برای این ادعا انست که چه این کشور ها همه مانند مامزدور وتحت اراده واداره وفرمان اجانب قرار دارند بهترین دلیل برای اثبا این مدعا انست که تا قبل از حادثه ای ۱۱ سپتامبر حال چه واقعی ویا تصنعی پاکستانی ها وطالب های مزدور ووارداتی همه ای افغانستان را در کنترول داشتند اگر میتوانستند ویا قدرت داشتند دیگر بیرون نمودن انها ازیک شبر کشور هم خیلی محال وناممکن بود ولی چون وظیفه داشتند وتکه داران خون مسلمانهای افغان بودند بمجرد این که ختم وظیفه ای شان اعلان گردیدعقب نشستند ونیروهای اصلی درین ماتم کده پیاده شد که تا توانستند کشتند وبستند وسوزانیدند وهنوز این سناریو ادامه دارد وحتی بیچاره پاکستانی ها نیروهای مهم شان را شب هنگام توسط طیاره انتقال دادند وما بقی بعد از طی هزار ها کیلومتر با پای پیاده از طریق کویته سرحدات مارا پارک نمودند امروزه اکثریت نویسندگان واهل نظر عمدا واگاهانه علت العلل ومسببین اصلی را نادیده گرفته بجان پاکستان می افتند درحالی که حال واحوال زمام داران پاکستانی بهتر از کرزی وحکمتیار وغنی وعبدالله نیست اگر چنین نبود چرا ضیا الحق را در طیاره میکشند وامروزه پاکستان را بخاطر جانب داریش از چین مجازات نموده دست ودامان هندوهای گوساله پرست را میگیرند پس پاکستانی هادرین میان بیگناه وبری الذمه اند؟هرگز اگر مسلمان اند باید خون بردران مسلمان خود را به فرمان اجانب نمی ریختاندند واگر انسان هم بودند تا این حد بنی نوع خودرا بخاک وخون نمیکشیدند گرسنه بودن ومجبورشدن هر گز ریختن خون انسانهارا توجیه نمیتواند
تبنگچی

>>>   Habib Kohistani
طالبان پس از توافق
بلک واتر افغانی
برنامه با استفاده از امکانات امریکایی بر علاوه وظایف ایکه امریکا برای شان در نظر دارند کشتار غیر افغان ومخافغان بین الافغانی
پس بیدار شوید ورنه خیلی بیرحمانه سرکوب میشوید

>>>   نصف لی و نصف لک والله خیرالرازقین.

بر سر غارت و تقسیم نصف و نصف اموال عمومی و ثروت و قدرت ملی توافق کردند.
حالا این توافق چقدر دردهای کهنه ای مردم را دوا و زخمهای دیرینه ای مردم را مداوا میکند؟

غنی باسیاست فاشیستی و کمک کرونا عبدالله سست عنصر را زمینگیر کرد یادتان باشد که غنی بار دیگر توسط ایشچی یا دوستم را به دام میاندازد و یا هوا میدهد به هرصورت قدرت و قوت عبدالله را تقلیل میدهد و آنوقت محقق و خلیلی را به اتهام فاطمیون با دوسیه سازیهای واهی درمانده میکند و پیش عبدالله با استخوان اندازی دلش را نرم و سرش را چرب نموده اهداف کفرکیش فاشیستی خویش را پیش خواهدبرد.
حالا وظیفه ای ما در قبال وطن و وطنداران و حفظ و حراست از ثروت و قدرت ملی و صیانت از هویت و زبان و فرهنگ چیست؟

فقط تشکیل و تأسیس اپوزیسیون متحد و مقتدر ملی فرا قومی و فرا مذهبی به قیادت تنها رهبر ملی دکتر پدرام بزرگ میتواند در مقابل خود سری های غنی کار ساز و ضامن حراست و صیانت از هویت و زبان و فرهنگ و ثروت ملی باشد و بس.
#khorasan

>>>   نقش مخرب پاکستان در افغانستان?
نقش مخرب خود حاکمان پشتون در درماندگى کشور نامنها افغان دليل عمده است. حاکمان پشتون اتحاد و همبستگى و مشت محکم از همه اقوام را در سياست پشتون سازى وافغانسازى خودحاکمان پشتون باعث تفرقه و پراکندگى وجدايى
با سياسيت هاى عجيب و غريب قرون سنگ ملتهاى و ملت کثيرالقومى خودشان شده است.
اسام بيگانه روهيله اى و پټانى سليمان کوه اى مانند «قریه کوچین» ٬ «ده افغانان» و «پشتونکوت » «امرخيل» ....وغيره مرا به ياد حذف تعداد زياد نامهاى گاه اىو روستايى و شهرى باستانى پارسى و تورانى و جايگزينى با نامهاى تحميلى زبان بيگانه يعنى پشتو توسط گل محمد خان مهمند يا مومند انداخت. گل محمد خان مهمند يکى ديگرى از بابا هاى منگلى دوره فاشيستى سوم افغانسازى و پشتونسازى يک کشور اشغال شده از سوى بيگانان امپراليستى انگليس بود. از سال 1600 ميلادى بدين سو انگليس برتانيه داشت با بنياد گزار "کمپنى هند شرقى" زمينه جدايى هاى ملتها با تقسيم سرزمين ها وو مرزکشى هاى استعمارى و استثمارى تفرقه انداز اشغال اقتصادى سياسى و نظامى واستراتيژيک و جغررافياى و زمينه جدايى هاى در هندوايران را فراهم کنند.
"لرد مينتو" در سال 1806 به عنوان فرماندار کل هند بریتانیا منصوب شد.جرج سوم پادشاه بریتانیای متحد کبیر و ایرلند در امپراطوری مقدس روم - ملت ديوچ برونشوویگ-لونبورگ هانوفر یا هانوور (به آلمانی: Hannover) آلمان و مرکز ایالت فدرال نیدرزاکسن (ساکسونی سفلا ) انگلزاکسن پادشاه هانوفر (1814) بود. او همچنین آخرین پادشاهی انگلیس بود که پس از جنگ صد ساله ، خود را پادشاه فرانسه نامید.
حاکمان پشتون يا پټان يا افغان يا و روهيله ( همه اين اطلاق ها همچم و همچون همتبار و همقماش و همزبان معرب "مترادف" همديگر اند) بنا به قدرت گيرى و جنگجوى وغارت نمودن و ربايدن شهرت در هند و هند برتانوى داشتند .
ملکه ویکتوریا از 1837 تا 1901 ميلادى ملکهٔ پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند بعلاو ه تا مرگ به عنوان ملکه قيصر (امپراتریس) هندلقب داشت .
حاکمان پشتون هميشه پيمانهاى نامقدس با امپراتور ها داشتند و از سوى آنها مثلا از سوى استعمارگران و ا تفرقه اندازان انگليس و پرداخت پول از سوى کمپنى شرقى هند برتانيه استعمال و سؤ استفاده قرار گرفتند.
اعلان جنگ انگلستان، در واقع اعلان جنگ "کمپانى هند شرقى"، به هندوايران در حقيقت تکرار گستاخانه ديپلماسى انگلستان در آسيا ٬ بويژه در هند و ايران و توران بود در اثر آن انگلستان حاکميت مالکيت خود را بر اين قاره گسترش داد. بمحض اينکه "کمپانى هند شرقى" چشم طمع به يک دولت مستقل و مختار، يا به يک منطقه بدوزد که داراى منافع سياسى و تجارى، يا صاحب منابع زر و مال باشد، برتانيه به دنبال اشغال و جنگ و آدمکشى مى رفتند و بار بار دستهاى پليد شان با همکاران حاکمان چهار لقبه (ستون پنجم درهندوايران) با خون ميليونها شهروندان اين سرزمينهاى رنگين شده است.
از ساليان دراز انگلستان در خليج هند و خليج و پارس موقعيتى براى خود دست و پا کرده، حتى خاک هاى ايران و نيم قاره هند را به تصرف درآورده بود. سر جان ملکم معروف به آورنده "آلو ملکم" ("سيب زمينى" يا کچ-الو ) سفير انگلستان در ايران و نايب ملکه در هند ، پيوسته يادآورى کرده که ارزش آن با بنادر ريگ، بصره، "گرين باربريا" و "الکاتيف" و هم بندر بوشهر را انگلستان را در اختيار داشت. سر جان ملکم جزيره خارک را بمثابه مرکز تجارى ترکيه، عربستان و ايران ميپنداشت.. سى و پنج سال پيش سفير انگلستان نظرات خود را به "لرد مينتو" که در آن موقع حکمران کل هندوستان بوده تقديم کرد و هر دو در صدد تحقق اين طرح برآمدند. در همان زمانى که "سر جان" به فرماندهى گروهى اعزامى براى تصرف جزيره منصوب شد ، در آنزمان فرمان رسيد که به کلکته برگردد و به جاى او "سر هارتفورد جونز" جهت مأموريت سياسى به ايران فرستاده شد. در زمان محمد شاه قاجار انگلستان، به بهانه واهى "دفاع از افغانها يعنى پشتونها " ، در حالى که با يک بخش مردمى ضد امپرياليستى برتانيوى پشتونها دشمن خونى بود، خاک "ممالک ايران" را به تصرف درآورد.
روسيه تزارى اقدمات دخالت در بخش شمال شرقى خراسان کبير تا شمال غربى ممالک ايران فشار آورد . سرحد کشى مناطق تا گلستان را و سرحد کشى ميان رودان آنطرف آمو وبخارا و سمرقند "قندپارسى"نمودند !
انگلستان با اين لشکر کشى در سالهاى 1856 دولت ايران را زير فشار نظامى سياسى قرار داد يا اشغال دايمى سرزمين هاى ايران و يا قبول کردن و به رسميت شناختن سرحدات کشوربه نام افغانستان! مرزهاى که دو امپراليسم روسيه تزارى و برتانيه ملکه ويکتورياى بدون در نظرداشت جدايى و تقسيم مردمان با زبان مشترک با فرهنگ مشترک. دسيسه‌هاى روسها، فرانسه هم به انگلستان کمک نمودند.
بلاخره انگلستان در قرارداد دوازده ماده اى در پاريس زمان ناپليون بناپارت سوم (تا سال 1850 رييس جمهور) س از 1852 تا 70 18 تحت «ناپلئون سوم» امپراتور فرانسه قرارداد ننگين را بالاى ايران قبولاند. که از اين پس در خطبه هاى مساجد و درگاه هاى ممالک کشور - "ملوك الطوائفى" را ( کى ملوك الطوائفى ازبين برد عبدالرحمان خان قاتل عام مردمان غيرپشتون وتعبيد فرار مخالفان پشتونى خود!?!) به نام شاهنشاه ايران و شاهان مملکتهاى کابل وهرات قطعغن وبلخ نباشد
ولى سکه هاى زرى و نقره اى دينار و سينار و قران و شاهى و تومان و روپيه و تنگه و کسيره در حاکمان مناطق حکمرانهاى "ملوك الطوائفى" ممالک حتى زير نام افغانستان امان اله و تا کودتاى داود خان سکه هاى شاهنشاهان و صاحب قران هاى ايران اعتبار داشتند.
حاکمان پشتون بار دوم دست به دامن بابا روسيه شورى يک اشغالگر ديگر و
چهل دزد اش (پيمان وارشا) کرد.
بار سوم تروريسم طالبان کشور را ويران نمود حکومت پشتون طالبان را با باداران اجنبى عربى واسلامى شان با همکارى هاى مستقيم و غيرمستقيم انگريزى و ايالات متحده امريکا مانند پیشینیان و همقما شان گذشته يک کشور درمانده و معيوب جنگزده به ميراث گذاشتند.
بار چارم امريکا و چهل دزدان اش حکومت را بدست پشتونهاى در امريکا تربيت شده و دارنده تابعيت ويا مامورين و سفير پشتونتبار امريکا دادند
امريکا بلاخره پس از بيست سال چندى پيش جشن نامزدى دوحکومت پشتونى را دولت جمهورى اسلامى اکثريت پشتونى (ونيمه پشتونى نمادى ظاهرى ) و امارت اسلامى همه پشتونى برگزار کرد و دو مليارد را دالر از از مهريه و طويانيه دولت کابل کم کرد تا به طويانيه و مهريه جشن عروسى و نکاح دولت غنى با طالبان بپردازد. کدام انسانک از زاهدان مى برايد که وارث حکومت افغان باشد. از اين ازدواج به اصطلاح شيران از اين ازدواج به اصطلاح شيران کوهان موشان خواهد بيرون شود: "کوه موش زائيد".
من نام تحميلى و گذاشته شده جنرال و معاون ملکه ويکتوريا مونت استوارت الفنستيون اسکلندى وجنرال و معاون ملکه ويکتوريا سرجان مکهلم اسکانلندى و جنرال و معاون ملکه ويکتوريا سر ادوارد برنز اسکلندى (برزنس بخوان بيورنس) "افغانستان" را در زادگاه خود در جغرافيه خراسان خاورى ممالک ايران را قبول ندارم. من رزهاى سرحدات شمالى غربى شرقى وجنوبى ايکه مليت ها٬ ملت ها ى ايرانى و تورانى مانند فارسىيان و تورکتباران و اقوام وقبايل پشتون و بلوچ از هم جدا نموده با زور و قدرت خارجى و پرداخت پول رشوه و اسلحه از سوى روسيه تزارى و انگستان شده و مشروعيت ندارد . دادن مشروعيت بين الملى اين سرحد هاى اجبارى خلاف حقوق حقه خلقها است . اين حق ها در قوانين سازمان ملل متحد درج است. حاکمان پشتون خبر دار و هوشيار که مرزبين الملى ديورند مانند مرز کشى هاى ديگر تحميلى واجبارى بوده و براي من رسميت ندارد مانند نام افغانستان

>>>   هرچه زود تر به توافق برسند بهتر است.
چون عمر غنی فقط چند روز یا نهایتا" چند هفته محدود است.
کرونا لانه کرده در بی بی گل
سرایت میکند باز در آغای گل
چو هردو سر به خاک گور گذارند
چراغان میشود این شهر کابل

>>>   Wahid Payman
از نُزدهم حوت که دو مراسم همزمان تحلیف در افغانستان برگزار شد، ‌دو ماه و چهار روز می‌گذرد. یکی از وعده‌های واضح آقای غنی انتخاب کابینه جدید تا دو هفته‌ بعد از مراسم تحلیف و پایان دادن به فرهنگ سرپرستی بود.
با گذشت دو ماه و چهار روز از وعده‌ی آقای غنی مبنی بر گذاشتن نقطه پایان به سال‌ها سرپرستی در اداره‌های دولتی، دیده می‌شود که او باز هم در تطبیق وعده‌هایش ناکام مانده است. در همه‌ی پنج سال کار حکومت وحدت ملی نیز کابینه افغانستان تکمیل نشد. صحبت‌های آقای غنی در مراسم تحلیف ریاست‌جمهوری به گونه‌ای برداشت می‌شد که ظاهراً او از ضعف‌های حکومت‌داری‌اش در سال‌های گذشته درس گرفته است. عمل‌کرد حکومت وحدت ملی در همه‌ی پنج سال گذشته خلاف قانون بود، مجلس نماینده‌گان در سال ۱۳۸۴ فرمان تقنینی رییس‌جمهور در مورد سرپرستی نهاد‌های امنیتی را رد کرد.

>>>   مردم
آگاه باشید که تنها خود نشان از خود باید دفاع کنید.
دشمن همان دشمن قدیم است و حامیان اش هم همان قدیمی ها.
سنگر ها را باز سازی کنید چون غنی خود طالب است.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است