پته‌خزانه‌سازی هزارگی
 
تاریخ انتشار:   ۱۴:۰۰    ۱۳۹۹/۲/۳۱ کد خبر: 163478 منبع: پرینت

در فلسفه‌ی پست‌مدرن نظریه‌ای در باره‌ی فرهنگ اقلیت است؛ این‌که چگونه می‌توان یک فرهنگ بومی و اقلیت را در سطح جهان مطرح کرد. مثلا آوازخوانی رپ خاستگاه فرهنگی بومی و اقلیت دارد. از فرهنگ سیاه‌پوستان آمریکا برخاسته است و جایگاه جهانی پیدا کرده است. فرهنگ بومی و اقلیتی‌ای می‌تواند پیامد جهانی پیدا کند که ویژه باشد و از نظر ویژگی‌های فرهنگی امکان استقبال را داشته باشد.

با این اشاره می‌خواهم در باره‌ی روز فرهنگ هزارگی عرض کنم؛ این‌که چه فرهنگ‌هایی را هزارگی گفته می‌توانیم که در مناسبات فرهنگی هزاره، خاص و بومی باشد؟ دمبوره و غیچک هزارگی، خاص هزاره نیست، در بین اقوام منطقه وجود دارد. غیچک و دمبوره ابزار سنتی موسیقی است، بیشتر از سنتی بودن، ویژگی و گنجایش دیگر هنری ندارد.

گویش هزارگی هزاره‌های افغانستان یکی از گویش‌های زبان فارسی است. اما هزاره‌های پاکستان بنابه تعامل فرهنگی‌ای‌که با زبان اردو، پشتو و انگلیسی در پاکستان داشته‌اند، فعلا زبان مستقلی دارند که مخلوطی از گویش هزارگی، واژه‌های اردو، پشتو و انگلیسی است.

به نظر من آنچه را فرهنگ هزارگی می‌گوییم نشانه‌هایی از عقب‌ماندگی فرهنگی مدرن و زندگی شهری است. این نشانه‌ها اعتبار خاصی بومی و فرهنگی به‌عنوان اقلیت فرهنگی ندارند. بنابراین لازم نیست برای ترویج عقب‌مانی و... پته‌خزانه‌سازی کنیم. ما از نظر فرهنگی نیاز به رواج فرهنگ مدرن داریم.

به جای روز فرهنگ هزارگی، روز قتل عام هزاره را توسط امیر عبدالرحمان خان رسمی بسازید. روز قتل عام هزاره می‌تواند از طرف جهان به رسمیت شناخته و حمایت شود. رسمیت یافتن این روز، ارزش حقوق بشری و دادخواهانه دارد در فرهنگ سیاسی افغانستان می‌تواند مهم باشد.

یعقوب یسنا


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
پته‌خزانه‌سازی هزارگی
نظرات بینندگان:

>>>   بیایید که حقایق را مستند سازی کنیم و حامیان ظلم و وحشت را به معذرت خواهی بکشانیم.
جلب ترحم دردی را دوا نمیکند.
فقط ریشه یابی حوادث و باز بینی علمی تاریخ جلو تکرار حوادث تلخ گذشته را خواهد گرفت.

هزاره جات قلب من است
هرچند که من هزاره نیستم
مگر دلم میخواهد که در بند آبگردان قریه پاتوق جاغوری شنا کنم و از دوغ تازه از مشک برون شده اش گلو تازه کنم و با گریه هایشان گریه کنم و با خنده هایشان خنده.
هزاره جات قلب من است.

>>>   دمبوره چیست؟
در کل اروپا و همان قسم امريکا و کانادا ٬ آسترياليا ٬روسيه ... سازه های موسیقی مربوط يک قوم و کشور نبوده و نخستين ساخت آن معلوم نيست
همه اي سازه ها را باختر زمين يا غربى گفته مى شود. اين گفتار ها از حماقت قومپرستى گرفته شده است
دوتار یکی از سازهای مضرابی موسیقی فلات سه گوشه اى هندوايرانى و تورانى است و همان‌گونه که از نام آن برمی‌آید، دارای دو سیم (تار) است. این ساز را معمولاً با مضراب نمی‌نوازند و با ناخن، زخمه می‌زنند.
دوتار پیشینه‌ای چند هزار ساله دارد. امروزه حوزه‌های نواختن دوتار عبارت‌اند از شمال خراسان در شهرهای قوچان، بجنورد، شیروان، اسفراین و درگز و آشخانه و جنوب و شرق خراسان در شهرهای تربت جام، تایباد، نیشابور،فردوس، بیرجند، بجستان، بردسکن، قائنات،، کاشمر، باخرز، خواف و سرخس وگناباد و سبزوار و نواحی ترکمن‌نشین شمال شرق از جمله استان گلستان و بخش علی‌آباد کتول همچنین برخی مناطق استان مازندران. این ساز در نواحی مختلف، با اندکی تغییر در شکل و نحوه نوازندگی دیده می‌شود. انواع دوتار در محدوده مرزهای جغرافیایی ایران به «دوتار خراسان» با دو گونه شمال و شرق، «دوتار ترکمن» و «دوتار مازندران» تقسیم می‌شود شکل ساز و نحوه در دست گرفتن و سبک نواختن در شمال و شرق خراسان با هم تفاوت دارد. مردم مناطق خراسان قصه‌ها و داستان‌های خود را در قالب آهنگ‌هایی زیبا سینه به سینه به نسل‌های کنونی منتقل کرده‌اند. محوریت دوتار شرق خراسان در شهر تربت جام و تا حدودی تایباد بوده و مرکزیت دوتار شمال خراسان شهر قوچان است، اما در شهرهای خواف فردوس، تربت حیدریه، قائن و بیرجند نیز در پی سفر هنرمندان زبده دوتار نواز شرق خراسان این ساز نواخته می‌شود. در شرق خراسان نیز دوتار ترکمنی می‌نوازند.
دومبرا یا دمبوره نوعی سازهای زهی تورانى و عمدتا يکتاره و دوتاره است هنرمندان نامداری هزاره تورانى همچنین در شمال افغانستان نیز این ساز را چگور و دوتار مى نامند . در نام ساز دومبرا یا دمبوره (Dombara and Dombora) عدد دو وجود دارد. تنبور که شش تار دارد و صنتور (و يا قانون) که صدتار وسه تار که ٣ تار دارد و شاه رباب و سى تار که 21 تار دارند سيتار و شاه رباب نام دارند.
Citara Persarum و Citara Ariana و Pandora Persarum سازهای زهى تارى آريانا و امپراطورى پارس راگويند.
توجه: آريانا نقشه استرابون به مبنى نقشه اِراتوستِن نقشته 21 ممالک فلات ايران از فلات کاشغر تا کوردستان سوريه بزرگ بود-
امپراطورى پارس = آريانا (کاشغر تا خليج پارس) + ممالک غير فلات ايران مانند عربستان و ارمنستان تا يونان
آريانا همان ايران امروزى + و ممالک جداشده در قرن نوزده وبيست است.
حاکمان افغان با افغان گفتن فغان کردن خود تيشه بر ريشه ميراث فرهنگی مشترک به "ارگون" [معرب ارغون] بزرگ خود زد و درخت يک شاخچه اى شد. فرهنگ خود را اختصار کرد. تاريخ و تاريخ فرهنگى آريانايى ( نام باستانى ايران) خود را کوتاه کرد.
رگون" [معرب ارغون] مردمان هندوتوران و ايران زمين فرهنگ ٬هنر موسيقى ٬آلات موسيقى مشترک مردمان هندوتوران و ايران زمين رامردمان هندوتوران و ايران زمين درموسيقى وآلات اش به ده ها مى رسيد . بسيارى ازآنها که از خود پشتون آرينى از زبان خود پشتو [آلات تارى ] در جريان افغانيزه کردن از دست داد يا به عبارت ديگر دودسته از رشيه اره کرد ( هزار زبان هند ; 200 زبانهاى ايرانى مانند پشتون ها يا پټان ها و روهيله هند ، فارسى زبان ها، کردها، بلوچ ها، وتعداد زبانهاى تورانى مغولى چغتايى التاى و تورک- فينو- اورغوى هنگرى مجارى و زبانهاى از ازدواج دوزبان (تولد زبان ارود و يا هزاره گى)
اولين سازه موسيقى ايران زمين که يونان قديم سرزمين از جليج پارس تاهند را "آريانا" مى ناميد: (سيتارا آريانا سيتارا پرسياروم ) "ستاره پارسى" و يا "سيتارا پارسى" و اله موسيقى ديگر آريانا
را"پهندوراى پارسى" مى گفتند
Chitara Ariana:
نوشته دانشمند آلمانى
Hermann von der HARDT: Aurora in Reuchlini semo. Historia illius ab anno 1516 ad annum 1519. In ...,book Annus MDCCXIX 1719
https://books.google.de/books?id=00NfAAAAcAAJ&pg=PT8&dq=Cithara+Ariana&hl=de&sa=X&ved=0ahUKEwjj_tKFhNzfAhUC1ywKHT0hC2gQ6AEILDAA#v=onepage&q=Cithara%20Ariana&f=false
Cithara Persarum
کتاب رين هارد لورش: " فارسی آسورى پادشاه - شام داریوش شاه دوباره1541
Reinhard Lorich: Assueri Persarum regis convivium et Darii itidem Persarum regis coena: 1541 Darii = Dara = داریوش
https://books.google.de/books?id=k6JevIIztjYC&pg=PP76&dq=Persarum+Citharas&hl=de&sa=X&ved=0ahUKEwim0enuh9zfAhWDfywKHe7kC7EQ6AEIPTAD#v=onepage&q=Persarum%20Citharas&f=false
https://www.google.de/search?source=hp&ei=sXMzXKS0JoLosQHKy7jYDg&q=Cithara+Persarum&btnK=Google-Suche&oq=Cithara+Persarum&gs_l=psy-ab.3...2531.9810..10151...0.0..0.173.1951.7j11......0....1..gws-wiz.....0..0j0i131j0i10j0i30j0i19j0i22i30i19j33i160.OURK-vdBt0o
Cithara Persicum: Thomas Hyde 1700: Historia Religionis Veterum Persarum, Eorumque Magorum: Ubi etiam nova Abrahami ... Magorum Liber Sad-Der (Zoroastris Praecepta seu Religionis Canones ..
تاريخ اديان ابراهمى پارسى مجوسى زردشتى
https://books.google.de/books?id=l25jAAAAcAAJ&pg=PP25&dq=Persarum+Cithara+Persicum&hl=de&sa=X&ved=0ahUKEwjq-IOpitzfAhUDLFAKHc-yDdIQ6AEILDAA#v=onepage&q=Persarum%20Cithara%20Persicum&f=false
Pandora Persarum:
مزمار یا زمر، سورنای ، شبابه ، صفاره ، یراع ، شاهین ، زماره ، زنامی ،قصبه ، بوق ، موصول .چنگ و عود ، بربط ، طنبور ، قیچک و قانون، رباب و بربط ، چغانه طنبور و سه تار و تار و نزمه و ذوات ،الاوتار، چون نای و شیپور اگری (چنگ )، اوزان ، باتره ،باتوغن ، باق ، بزق (طنبور)، بلبان (بالابان )، بندیر، بورغو، بوق ، بیشه ، پی پا، تار، تبیره ، تحفةالعود، تنبک ، تیریال ، جرس ، جفت ساز، جلاجل ، چغانه ، چگور، چنجیق ، چندنای (ارغنون دهنی )، چنگ ، چنگ دهن ، چنگرک ، چهار پاره (چالپاره )، چهارتار، دایره ، دبداب ، درای ، دریج ، دف ، دف دورویه ، دمامه ، دنبک (دنبک یا دمبرک )، دوتا (دوتار)، دودک ، دونای ، دهرود، دهل ، راست ساز، رباب ، رموز، روئین خم ، روح افزای ، رود، رودخانی ، زل ، زنامی (قره نی )، زنگ ، ساز دولاب ، سازعالی مرصع، ساز فولاد، سپیدنای (نای سفید یانی سفید)، سرنای (سورنای )، سفاقس ، سنتور، سنج ، سوریانی ، سه تار، سیاه نای ، شاخ ، شامشته ، شانه ، شاه نای شاهین، ، شبابه (نی )، شترغو (شدرغو)، ششتای (شش تار)، شش خانه ، شعیره ، شندف (دهل )، شهرود، شیپور، شیزان ، شیشک (شیزک )، شیشم ، صفار، صفیر، طار، طاسات ، طبل ، طرب انگیز، (دهل ) طرب رود، طنبور ترکی ، طنبور، شرونیان طوطک ، عراقیه ، عرطبه ، عرکل ، عنقا، عود (قدیم و جدید)، عیر، غچک ، غربال ، غرف ، غز، غندرود، غبطه ، فنجان ساز، قانون ، قدوم ، قره نی ،قُصابه ، قصع، فنین (طنبور)، قوال ، قوپوز، قیثاره ، کاسات ، کبر، کران ، کرنای ، کمانچه ، کناره ، کنگره ، کوبه ، کوس ، کیثار، گاو دم ، مدیلان ، مربع، مزمار عراقی (نی )، مزمر، مزهر، مشته چین ، مصافق ، (مصفقه )، معزف (چغانه )، معازیف ، مغنی ، موسیقار، موصول ، مهری ، (چنگ )، ناقوس ، نای (و انواع آن ، دونای ، سیه نای ، نای چاور، نای ،رواره ، توراننيان (تورکتباران مانندچين و ماچين و لاچين منگوليا که اکثر شان در چين زندگى مى کنند از ششهزار پيش به طرف غرب تا و آذربايجان ترکيه و شمالغربى به شمال غربى به آسياى ميانه از طريق شما ل شرقى و سرک بيرنگ به امريکا شمالى وتا امريکا مرکزى مهاجرت نمودند. و در مهاجرت هاى برعکس اقوام هندواروپايى از سوى غرب به طرف شرق مهاجرت نمودند
از اين جهت مردمان تورانى مانند اقوام سرخپوستان و مردمان منگويالى آمريکا ميانه و اينويت ها هزاره ها تيمورى , پيش از آن شاهان ترکتبار قطب‌الدین آیبک (زاده 1150 ميلادى ترکستان درگذشته ۱۲۱۰ 1210 (میلادی)) ترک تبارِ پادشاهِ دودمان غوریان که در لاهور فرمانروایی داشت. و در سال 1206 میلادی سلطان دهلى شد. قُطُب منار به تقلید از منار جام غوريان ساخته شد. اصل و نسب غوریان به سکنه‌های غرجستان می‌رسد و غرجستان به مناطق کوهستانی مرکزی اطلاق می‌شد که باميان پايخت شان بود و راهب چينى شوانگ‌زانگ (انگلیسی: Xuanzang ‎ )664 - 602 در قرن هفتم ميلادى که به ديدن پيکره هاى بودا در باميان آمده بود مردم باميان را هزاله و هُزاله ناميده بود ٬ همان نام که کلودیوس بطلمیوس چهار قرن پيش هزاله و هُزاله ناميد بود.

* سر زمين هزار قوم
* هزار چشمه
* هزار زبان
* هزار برج
* هزار باغ
* هزار بز
سر زمين هزار نعمت معنوى و منابع مادى.

>>>   لهجه هزاره گی کاملاً لهجه مغولی است.
اگر باور ندارید به یک مغولستانی یک متن فارسی را بدهید و بعداً ببینید که با همین لهجه هزاره گی میخواند و یا نه؟

>>>   دوست عزیز،اول داشتن روزی به نام فرهنگ هزارگی، خود گامی برای جستجو و احیای فرهنگی است. حال اینکه چقدر خالص و مخصوص مردم هزاره باشد یا نباشد جای تحقیق و کار دارد، هرچند در همه فرهنگ ها خلوصی که شما بدنبال آن هستید بدلیل سیال بودن فرهنگ نایاب هست. دوم، چهره فرهنگی زیباتر است از چهره مظلوم مانده وتحقیر شده در تاریخ،تا کجا خود را با ظلم عبدالرحمن و دیگران تسلیم فرجامی اندوهگین وتحقیر شده خواهیم کرد. آیا نمی‌توان از گذشته تلخ درس آموخت و قدمهای محکم وباوقار برداشت، چرااز هزاره تنها کشتار ومظلومیت تداعی شود، عزت نفس ما چه شده.انهای را که عبدالرحمن کشت حقیر نبودند، بلکه شجاع ونستوه بودند، ما وارثان همان چهل دختران ارزگانی هستیم.
حسن آزاد. مشهد

>>>   لهجه هزاره گی کاملاً لهجه مغولی است. بلى درست است ولى بازماننده گان از عساکر چنگيز خان نيستند.

>>>   بزرگوار یسنا گرامى!
جمله آخر شما در این پیام نشان می دهد که تبعیضی نسبت به ساکنان هزار ستانى نمی کنید. من مى خواهم پيرامون دو دليل روشن اندازى کنم: آيا "هزاره" نام دوهزار پيش مردم کوهستانى در قلب هندوکوه بود?
پژوهش ها و تحقيقات در باره اين مردمان انجام داده شده مثل اقوام زير:
* براى مردم "ديوچ" ها که به زبان بومى خود "ديوچ" و به کشور امروزى خود "ديوچ لند" مى نامند دوهزار پنجصد سال پيش "گرمانيا" و "اليمانيش" گفته مى شد. امروز بيگانه گان آليمانيا و گرمنيا و کسانيکه دبيره گاف ندارند جرمن ها مى نامند.
* پشتون چهار لقب دارد: روهليه و پټان و افغان ايران و توران زبانان
* پارس ، پارتها ،عجم، و ايران خرآ سان (آهنگ خور) تاجيک يا به گفته هرودوت کرونا تاجپوشان پارسى يا کران منظور سکه قران صاحب قرانان . مگر توراندخت نبيره سيندوخت سهراب را
نه زاييد?
شجره‌نامه (به عربی: شجرة العائلة، بمعنی «درختِ خانواده») یا تبارنامه یا دودمانه یا نسب‌نامه، درخت خانواده گى يا ژينيا لوگى سهراب: پدر رستم جهان پهلوان ; مادر تهميمه دختر شاه سمنگان; پدر رستم: زال شاهزاده زابلستان (سيستان و بلوچستان) و مادر رستم: رودابه شاهدخت کابلستان;
پدر رودابه: مهراب (و نه محراب ومنبر) شاه هندوکابل و مادر رودابه: شاهدخت هند (سيندوخت)

در داستانها و افسانه هاى مردمان با لهجه هزاره گی - "لهجه مغولی"- (هزار ستانى امروزى) از نامهاى استوره اى فرهنگى هنديان ايرانيان و تورانيان نام مى برند همان اساطير و ستاره هاى تابان هند (کليله و دمنه و و سندباد ) ايران اسپنديار و کاوه آهنگر و توران (پيژن و منيژه وافراسياب ) که در شاهنامه فردوسى درج اند آن گنج نمايان ميراث بشريت.
بزرگترين شاعران تورانى دودمانهاى سامانيان و خوارزمشاهانو غزنويان در سمرقند تا ترکيه امروزى به زبان پارسى و با چهره تورکى و "خال مونگولى" مى گپيدند. مگر مردم ترکيه از مغولستان نيامده? زبان اش آلتايى- ترکى نيست?
خلافت اسلامى مغولى عثمانى- امپراتوری عثمانی (به عثمانی: دولت علیه عثمانیه) از ترکتباران نبود.تيموريان آيا مغول نبودند
غر، غور ،اوغوز، اگوز یا غوز گوز نام ترکيه امروزى از سال 750 تا 1055 میلادی بود در سنگ‌نبشته اورخون (قرن هشتم میلادی) در مغولستان در نزدیکی کرلن و سلنگا می توان قومی با این نام را یافت. در زمان امپراتوری گوک‌ترک‌ها نیز (قرن ششم تا هشتم)، نام آنها چندین بار تکرار شده است. فردو سى از "گوزستان" (معرب: جوزجان) استفاده کرده است.
بلى پژوهش ها و تحقيقات در باره مردمان هزاره از زمان تاريخ نگاران يونان قديم انجام داده شده که نامهاى باستانى شان چه بوده اند :
بر پايه تحقيقات دانشوران جغرافيه نگاران و زبانشناسان واقعيتو نتايج تاريخى يونان قديم و علماى قرون ميانه پيش از جنگيز خان نام مى برم. زيرا نام عددى و گاهنامه اى اشاره مفهو م ضمنى واشاره اى غير علمى و منطقى بلکه حقارت سياسى را برجسته تصوير مى کنند.
آيا عساکر جنگيز خان با خاتون هاى خويش در کوهستانهاى مرکزى هندوکش ساکن شدند?
اگر نه کدام زن هاى کدام قومهاى هندوکوه را باز مانده گان شان جنگيز خان بنکاح خود در آوردند? و سوال کدام اقوام لقب خان د پس نام و کدام قوم و قبيله لقب مغولى گرکانى را در پس و پيش خود نام خود دارند?
نکاح واژه عربى و نه آن لغت عربى که غير عربها "عقد ازدواج" ( سرخ کردن با خينه کف دست عروس و انگشت داماد ) يک سمبول همان کارک که عرب عريان ازآن لغت استفاده مى کند.

تورانيان٬ هندوشاهان٬ طاهريان٬ صفاريان و تورکشاهان و سامانيان و غزنويان و صفاريان عساکر هزار سپاه و ده هزار سپاه داشتند. سوال من که آيا عساکر شان همرا ى زنان شان بودند? اگر حقيقت دارد پس عساکر دارا (يا داريويش = دارنده نيکويا) با سپاهان دهزار نفرى تا به يونان رفت و اسکندر کبير شاهنشاه آريانا بود. اگر عساکر اسکندر با زنان خود در آريانا آمده بودند چرا با زن به نام "رخشانه" نکاح کرد? رخشانه: منسوب به رخش; رخشنده: تابان، کنایه از خورشید است!
اِراتوستِن یا اراتوستنِس جغرافی‌دان یونانی دوران اسکندر نقشه آريانا را ساخت: در اين نقشه سه بار "آريانا" 1- (جنوب : از خليج پارس تا هند ) 2- مناطق درياى خزر تا بلخ و 3- از سکاها (Scythen) شمال درياى خزر تا سيرس (Seres) يعنى چين
http://www.heritageinstitute.com/zoroastrianism/images/maps/eratosthenes.jpg

"هزاره" در زبان پارسى اوستايى يکى گهواره هاى آن بلخ است "ميليونم" در تقويم است و هزار يک عدد است. چرا ما نامها و لقب هاى "هزاره" ها را که دانشوران پيدا نموده نمى پزيريم?
از زمان باستان شروع مى کنم!
در نقشته آريانا نام يک کشور از 21 کشور "ارخوزيا" است: درازى آن از جنوب هرات تا به کاشگر (Kaxgar ) شهر و رشته کوه چين : که بعد از اسلام "کاشغر" شد.
واژه "گر" پارسى ميانه ژند اويستايى براى "کوپ" پارسى باستانى و "کوف" پارسى ميانه و پارسى جديد "کوه" و پشتو "غر" شد. Pahargar کوهى در البرز! و "گار" به معنى "غار" و يا "غارهاى کوه شد: لغت نامه هاى پارسى قديم و ميانه : (ژند اوستا)"پون زک زفر گر" =(در دامنه عميق کوه) ; " سارى گر" (زاغ کوهی ) "من هپارسين گر دمنونند" ( کوه هپارسين گر البرز در دَماوَند " در شمال ایران . و "من هپارسين گر بلخ روت باميگان بنا داتو نيت هرپارسين " (رود بلخ از کوه هپارسين و رود هرپارسين از کوه هاى باميان سرچشمه مى گيرند ) ; هرپارسين : کوه هاى از کابکستان تا سيستان . "تچشن دين کوفان گران" (تازش هوا بين کوه ها (گر+ علامت جمع: ان )
ناگفته نماند که هر+بورج و ال + برز کوه بلند معنى مى دهد.
نظر به جغرافيه دان و تاريخ نگار
باستان کلودیوس بطلمیوس "ارخوزيا" دو پايتخت داشت که "هزاله" و يا هُزالة "گزار ستان" (گرزار ستان "گزار" (انگليسى: Guzarsitan ) بالاى هلمند و پايتخت جنوبى ارخوزيا جنوب "هوسينا" (غزنى امروزى) بود. "گر" و گور پارسى باستان در تعريب يا معرب شده غر و غور و گور يعنى چقرى و قبر شد. (پارسى ژند اوستا فردينانى يوستى 1868 )
محمد بن احمد شمس‌الدین المقدسی جغرافی‌دان قرن چهارم هجری (945- 991 )ميلادى غرجستان ناميده است.
"المقدسی غرجستان" در انترنت کتاب وحدود العالم قابل دريافت است.
منابع و کتاب ها در انترنت قابل دريافت است.

>>>   اصطلاح : خال مغولی لکهٔ مُغولی (انگليسى:Mongolian spot ) علمى- پزشکى: درمال ملانوسیتوز Melanozytose dermale
به لکه بزرگ مادرزادی به رنگ قهوه‌ای یا آبی یا کبود گفته می‌شود که معمولاً بر روی بخش پایین کمر و کپل نوزادان دیده می‌شود. این لکه‌ها بی‌آزار هستند و بیشتر در نوزادان در مردمان "تیره‌پوست" و "زردپوست" دیده می‌شوند. این لکه‌ها می‌توانند در شانه، قسمت فوقانی پشت، بازوها، مچ دست، مچ پا، پا و قسمت جانبی شکم دیده شوند. این لکه بزرگ ظاهری شبیه به کهیر پوستی دارد. لکه مغولی معمولاً سه تا پنج سال پس از به دنیا آمدن از میان می‌رود.
لکه مغولی اکثراً در میان مردم سیاه‌پوست و به ویژه مغول‌ها، ژاپنی‌ها، کره‌ای‌ها و همچنین چینی‌ها، اندونزی‌ها، مالزی‌ها دیده می‌شود.
نوزادان سرخ‌پوستان آمریکا نیز دارای این لکه هستند. لکه مغولی در مردم سفیدپوست ۱-۱۰ درصد دیده می‌شود.
درصد رخ‌دهی لکه مغولی در نژادها به این‌گونه‌است: زردپوستان آسیا ۹۵-۱۰۰ درصد، آفریقاییان شرقی: ۹۰-۹۵ درصد، سرخ‌پوستان آمریکا: ۸۵-۹۰ درصد، اسپانیایی‌زبانان آمریکا: ۵۰-۷۵ درصد، سفیدپوستان: ۱-۱۰ درصد.
روزى دادگاه آلمان ترجمانى رابه زايشگاه شهر براى ترجمانى خواست بانو پشتون که پارسى به گويش پشتو شوهر پشتون خود را متهم کرده بود که چون خانه من دختر شده اين مردکه دخترکم را در پشتک کونک اش زده دخترکم را کبود کبود کده "نني گک" بسيار مقبول و گندمى بود. شوهراش هم پشتوزبان بود ولى سفيد رنگ . هرچه داکتران براى شان نام آلمانى علمى و نام عاميانه "Mongolenflek" ( لکه مغولی ) اصلا نمى فهميدند مى گفتند. بلاخره ترجمان برايشان گفت که هر اولاد شما اين خال را دارد و ادامه داد " جداد شوهر شما از نواده مغولهاى بوده باشد. بانو اش گفت: مردکه خدا زده پشتون زبان مى کند. داکتران براى شان گفتند که اين لکه کبود يا آبى زياد دوام نمى کند. بين چندهفته تا چند سال!
Nevus flammeus nuchae (خال سرخ "چک لک‌لک" است که در جان نوزاد از مادرزاد وجود دارد (میخائیل گورباچف خال لکه‌شرابی بر بالای پیشانی) واز بين نمى رود و به آن "خال چک لک‌لک" پرنده دراز پاى لک لک در داستانهاى عاميانه کودکان نماد آوردن " نى نى " (نوزادان است) هاست. و زمانيکه کودک متوجه شود که در جلد اش اين لکه است به کودک مى گويند که ترا لک لک به نوک منقار دراز خود محکم گرفته بود از آسمان به بام آمد و به ما داد. در کابل گفته مى شد که مادرات در زمان آفتابگرفتگى و مهتاب گرفتگى به همان جاى بدن خود فشار داده بود.
مثلا آدم خان جنرال بزرگ جلا ل الدين اکبرشاه بود که با "موتى باى" ندیمه راجپوتى جودا اگبر "مريم زمان" (مادر زمان )و بانو اگبر و مادر سليم شکوى بابااگبر که نام جهان گير گرفت. مادر اکبر حميده بانو از ايرا ن و فارسى زبان بود تيمور شاه با زنان تورانى هند و با دختران نوه هاى نادرشاه افشارازدواج کرد. تيمور شاه زاده مشهد نام تورانى يا مغلوى و اوزبيکى گرفت.
سلیم ۱۶۰۵–۱۶۲۷ م) بخاطر دست پير گرفتن پدراش از سلیم چشتی از صوفیان هرات با نام سلطنتی جهانگیر چهارمین پادشاه سلسلهٔ گورکانیان هند یا امپراتوری مغولی هند بود. جهانگیر به عنوان بزرگترین پادشاه تاریخ هند نام برده می‌شود و گستره حکومتش از شهر قندهار در مغرب تا شهر داکا در بنگال شرقی در مشرق و از سرینگر (کشمیر) در شمال تا سرحد شهر احمدنگر در جنوب امتداد داشت. جهانگیر شاه به علم و هنر و ادب بیش از سیاست علاقه داشت و شانزده سال آخر عمر خود به‌طور مؤثر کلیه امور کشور عملاً در دست همسرش نورجهان بود.جهانگیر شاه پادشاهی بسیار عادل بود.نورجَهان (زادهٔ ۱۵۷۷ در قندهار ) لقب زنی ایرانی نورجهان قدرتمندترین ملکه تاریخ کل هند بود. نور جهان دختر یک وزیر خزانه داری یکی از استان ها امپراتوری تحت سلطنت اکبر با "شیر افگان" (بخوان شير افگن شير را برزمين افگندن) ازدواج نمود که پس از مرگ اش با سليم عروسى کرد.
علی قلی خان (1605 - 1607) لقب "شیر افگان" یک ترکمن در ابتدا به دربار صفویان و بعداً به دربار يا حولى حیاط مغول آمد و همسر اول نور جهان که پس از مرگ علی قلی خان با جهانگیر ازدواج کرد.مغول ها چه آبادى کردند در فلات هندو ايران وتوران.
پشتونان مانند فارسى زبان فقط با قوم خود ازدواج نمى کنند در تاريخ 300 ساله قوم پشتون در ايران زمين و در قرن شانزده و هفده که نواده تيمورى ها يا مغولها ازدواج اقوام در سلطنت هاى اسلامى تورکان و گرکانى هاى بزرک وکوچک.در اين جا نياز به يادآورى است که عساکر چنگيز خان به هند "ديويزيون هزاره" با پايتخت "Abboabad" شهرستان استان "پختونخواه" و هند نرفت بودند. پناهنده گان هزارستان زمان عبدالرحمان خان به کويته به هند فرار کردند. و من خودم آنجا هم رفتم ولى چهره هاى مردم هزاره اصلا تيره پوست و زبان شان تورانى چغاتى وهزارگى نيست بلکه ايرانى شرقى هندکوه اى است. آن منطقه هواى کوهستانى و سرداست. پټان و روهيله هاى هند و اکنون بلوچان و پختانه با ترورهاى طالبان پاکستان مقاومت مى کنند ولى مردم پشتونتبار آنسوى سرحد ديورند تعبيض نژادى و برخورد فاشيستى نمى کنند در مقايسه به پشتون ها شمال ديورند که خود را افغان مى نامند.
اگر مى خواهيم بنياد قومپرستى را نابود کنيم اول واقعيات را روشن کنيم.
اسرائيل ثحقيقات و يهودي اسرائيل پشتونان را مى کنند بودن و نام اسرائيل خان خوگيانى ونام باريک وجود دارد احمد شاه ابدال و اپريدى و ظاهر شاه خود را ازقوم بنى اسرائيل ناميده.همين اکنون در کشور ايران و هند يهودان و عيسويان زرديشتيان و پارسيان با زبان (درى يا گبرى زردشتى بهرام گور) وغيره مى کنند. دولت حاکمان پشتون خود تفرقه مى اندازند براى تحکيم قدرت. حاکمان خوب مى دانند (نمونه خوب هيتلر) که مردم بسيار حقير وفقير که حقارت فرهنگى و کمبودى شخصيتى را در مقايسه به يک قوم حقير وفقير بالا بالا کنند: سرود دويچلند دويچلند بالاتر ازهمه! اين بيت پس از سرنگونى هيتلر از سرود ملى آلمان حذف شد.

>>>   هزاره خودش فرهنگ دیرینه دارد و برای اثبات تمدن و فرهنگ خود نیازی به انتساب به مغول و ترک و افغان ندارد مغول ها آمدند به خراسان و هزاره ها با ایشان اختلاط نژادی و زبانی پیدا کردند همچنان که مغول ها بر برخی اقوام دیگر منطقه هم تاثیر گزاری بودند.
ملا حیدر غوری

>>>   هزارهها به هیچ وجه باشنده افغانستان نیستند هرچه که درباره این قوم ګفته شده مصلحت آمیزبوده واین کار در باره هزاره ها محصول کاروایی عبدالحی حبیبی است واګرنه اینها همان قوم مغلی است که با تشکیل ګروپ هزارنفری جلب جنګ وغارت ترتیب می ګردید. اینها مغل اند که اکنون نه زبان خود را دارد ونه هم تاریخ قبل ازوحشت مغل درآسیا. لطفا برای این قوم تاریخ جل ساز نسازند وهرکه استند فعلِآ در افغانستان زندګی دارند هراره افغان شمرده می شود. زندګی حق شان است ولی ادعاتاریخ برای شان جعل محض است. که هیچ سندی وجود ندارد.
داود پنجشیری

>>>   کسی که خود را داود پنجشیری نامیده است اما به دروغ ! چون پنجشیری ها تاجیک هستند و غیرت تاجیکی دارند و نه اوغان بعد هم اگر تو میگویی هزاره مغول است که این خود یک تهمت دروغ است هزاره از خود تاریخ و فرهنگ قوی دارد بالفرض که تو راست میگویی پس ما افغان نیستیم و صد هزار مرتبه شکر افغان نبودیم نیستیم و نخواهیم شد.
علیمراد دایزنگی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است