آدمك هاي آهني و بازي هاي كودكي!
 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۲۵    ۱۳۹۹/۴/۹ کد خبر: 163994 منبع: پرینت

در كودكي آدمک هاي آهني مي ساختيم،
يكي را امپراطور، يكي را جنرال، يكي را ملا و... می ساختیم.
گاهي رفتار و گفتار رهبران مان را مي بينم؛
فكر همان روزهاي كودكي در ذهنم خطور مي كند، فكر مي كنم هنوز در دنياي كودكي آدمك های آهني مي سازیم كه در آنها نه انديشه است نه هدف و نه برنامه برای ساختار و زیستن، تنها تفاوت شان نفس کشیدن است که اینها نفس می زنند آنها یارای نفس کشیدن نداشتند.

مي ترسم از اينكه اين آدمك هارا براي مان رهبر ساخته باشند و ما در غفلت تقدس گرايي نابينایی اندیشه تعصب گونه خویش سرگردان روان باشيم!
از چه بگويیم و از چه بناليم؟!
اين همه ملت را داشتند از هرات تا بدخشان، از مزار تا نیمروز چونكه آدمک های بی روح و بی اندیشه بودند دو شخص مجهول (كرزي و غني) با اين همه لشكرشان نابود شان كرد، يكي را بر علیه ديگرش استفاده کرد و نتیجه به اینجا ختم شد
از غني مي خواهند به شما اجازه ملاقات به آنها بدهد!
هنوز دوست دشمن شان را نشناختند؛

گلبدين حکمتیار، متوكل، كرزي، غني و همه دشمنان ديروز شان در كابل در قصرها هستند اینها در حصار خانگی!
چرا چنين روزي سر خویش و مردم شان آوردند؟
وأي به حال مردمی كه در آتش غفلت و نا آگاهي همچون رهبراني و تقدس گرایی حماقت گونه خویش بسوزند و نپذیرند واقعیت ها را... اين آدمك هاي آهني را كجا ساخته اند كه حتي حركت هاي شان خاك باد نمي كند!
اینها كرزي را بزرگ كردند و رهبر ساختند
اینها غني را بزرگ كردند و رهبر ساختند
اما آنها اینها را آدمك هاي آهني ساختند!
تقاص اشتباه شان را مردم پس می دهند.

گل امیری


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
آدمک آهنی
بازی کودکی
نظرات بینندگان:

>>>   محترم امیری!
هرچه در باره این به اصطلاح رهبران بنویسید سودی ندارد. انسان خوابیده را میتوان بیدار کرد٬ اما به خواب زده را هرگز نتوان بیدار ساخت. چه احساس انسانی در ایشان مرده و وجدان بشری هم خوابیده؛ اینان کسانی اند که شمس بزرگ هشت صدسال قبل در مورد شان چنین فرموده:
بر چشم ها مهر است٬
بر گوش ها مهر است٬
بر دل ها مهر است.

اقبال نیز در مورد این زبونان خود فروخته چه زیبا میگوید:
آدم از بی بصری بندگی ی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی زسگان خوارتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

سالها قبل شعری زیر عنوان « بت ها» خوانده بودم؛ بخاطرم نیست از کدام بزرگمرد ادب کشور است٬ تو گویی به این آدمک های ما و شما و بت تراشان شان سردوده شده بیجا نخواهد بود ذیلآ اقتباس کنم:

بت ها!
چه بت هائی برای ما تراشيدند و
ما هم بی خبر از بازی دوران،
نشستيم وچه بت هارا پرستيديم،
ندانستيم و ديدی عاقبت در خون گرم خويش غلتيديم.

نميدانی مگر ای هم زبان، درد های بيکران من
که يکشب،
کاهنين کهنه کار وبت تراشان اجير شان،
نشسته روی سنگ سرد قربانگاه
ميان دخمه های معبد شيطان
ز خاک قيرگون مرگ و خوناب تن انسان
چه بت هائی برای ما تراشيدند؛

در آن شب،
آن شب تاريک و ظلمانی،
بت تراشان تا طلوع صبح خنديدند و،
هر سو کاهنين، مست از شراب خون
بدور آتش نمرود رقصيدند،
سپس در پای هر بت، دخمه های مرگ بر کندند
و آن بت های بی جان را بجان هم در افگندند،

گروه کاهنين بت های شانرا با درفش سرخ آرستند،
گروه ديگری در دست و پای سبز بت ها، حلقه های سیم و زر بستند.
و ما هم بی خبر ازهر طرف با تيشة پندار
آن بت های بی جان را
به رنگ دیگری از پیکر مرمر تراشیدیم و در زندان سنگ ذهن خود
آن طرفه بت هارا پرستیدیم،
ندانستیم و دیدی عاقبت در خون گرم خویش غلتیدیم.
زچاهی ناشده بیرون به چاه دیگری ای وای غلتیدیم.

بیا ای هم وطن تا باز زین کابوس نا فرجام بر خیزیم
بیا تاباز با پرواز فکر و شهپر وجدان
سر از زندان تاریک تعصب ها بدر آریم
وزین ظلمت سراها رو به درگاه خدای دادگر آریم.

که رسم بت پرستی نیست، آئین خداجویان،
بیا تا این شمایل، وین تجلی های شیطان را،
ز تخت خود پرستی های فرعونی براندازیم
چو شعر مست حافظ پر شرار از خاک بر خیزیم و؛
« فلک را سقف بشگافیم و طرح نو دراندازیم ».

امیدوارم روزی برسد تا مردمان ما شاهد سعادت و فرزانگی را که در حال حاضر به کسانی چون من و شما جز رویایی بیش نیست در آغوش بکشند و این کاروان گم کرده راه از ظلمت شب قیرگون به صبح صادق نجات و آگاهی برسد.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است