نقش مخرب عربستان سعودی در افغانستان (سوم)
سعودی ها جز ملاسازی وهابی در سی سال اخیر نه تنها هیچ خدمت مثبت و سازنده و دلسوزانه به مردم افغانستان نکردند که لشکرهای تحت پوشش سعودی به شمول طالبان و القاعده و النصر و الجیش و... برضد مردم افغانستان وارد جنگ کردند 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۴۹    ۱۳۹۹/۴/۲۱ کد خبر: 164131 منبع: پرینت

توفان سرخِ جنگ سردی در قلب آسیا وزیدن گرفت؛
پس از جنگ جهانی دوم، سیمای اقتصادی و سیاسی و نظامی جهان به صورت دوقطب قدرت بزرگ-امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغییر کرد: امریکا با شعار اقتصاد بازار آزاد و دموکراسی و شعار کمک های اقتصادی به کشورهای درحال رشد و عقب مانده جهان سومی اسپ توسعه طلبی برای انجصار منابع ثروت های خلق های افریقا، آسیا و امریکای لاتین و نفوذ در تصمیم گیری های دولت های تحت پوشش اقتصادی، از طریق لشکر بانک ها و شرکت های ادغام شده درهم تاختن گرفت.

شوروی به رهبری استالین {فوت 1953}، با شعار اقتصاد متمرکز پلان شده تولید سوسیالسیتی و تقسیم ثروت ملی به نفع مردم و با شعار شوراهای کارگری و دهقانی و انتخابات شورایی از پایین به بالا در همه ساختار قدرت سیاسی و همچنان با شعار وحدت انترناسونالیسم پرولتاریایی در مبارزه علیه امپریالیسم و با شعار کمک های اقتصادی بلاعوض به کشورهای غیرمنسلک و حمایت از جنبش استعمار زدایی ضد امپریالیستی، جنگ ایدیولوژیکی جهان بینی دار مارکسیسم-لنینیسم را در وحدت با مائوتسه دون رهبر حزب کمونیست چین {1949-1976} برضد امریکا و غرب براه انداخته بود و سعی داشت از جنبش استعمار زدایی ضدانگلیسی خلق های آسیا و افریقا و امریکای لاتین به نفع چیرگی شوروی در مناطق پیرامونی سود ببرد.

نیرنگ جدید انگلیس ها؛
انگلیس ها که در پایان جنگ جهانی از داخل با ویرانی کشور و در جهان جنگ سردی با قیام های مردم مستعمرات رنج دیده به لب جان رسیده از انواع مظالم روبرو بودند، برای هماهنگ ساختن سیاست های بین المللی و منطقه ای در جنگ سردی با شوروی که به مثابه یک امپراطوری غول پیکر پیمان ورشو {1947} تبدیل گردیده و قصد رسیدن به دریای های منوعه را در سر دارد، در 14 اگست 1947، با جدا کردن حزب مسلم لیگ به رهبری قاعد اعظم محمد علی جناح، از بدنه حزب کنگره ملی هندوستان به رهبری جواهر لعل نهرو، حکومت جمهوری اسلامی پاکستان را در منطقه با جدا کردن بخش هایی از هندوستان و بخشیدن بخش بزرگ خاک افغانستان که قبلا از بدنه خراسان بزرگ جدا کرده بودند، به مثابه حفره میان هدوستان و افغانستان خلق کردند که در دور جدید بازی های جنگ سردی از وجود جنرال های پاکستان به عنوان دوستان منطقه ای که تاج و تخت را به یمن لطف بریتانیای بزرگ دارند، هم علیه هندوستان و هم علیه افغانستان به صورت های متفاوت در مبارزه علیه شوروی سود ببرند و در قمار جنگ سردی افغانستان را در قضیه سیاسی پشتونستان آزاد پیچ در پیچ در یک جنگ با پاکستان گیر اندازند، تا زمینه وابستگی افغانستان به شوروی فراهم شود و در فصل دیگر بازی ها شوروی ها خودشان را در تلک خونین جنگ سردی در افغانستان بیندازند. به قول برژنسکی «ویتام شان را آنجا ببینند».

امریکا در سال 1953 پاکستان را در پیمان نظامی سیتو زیر بال کمک های نظامی گرفت و به ارزش 300 میلیون دالر سلاح و مهمات در اختیار ارتش پاکستان قرار داد. خط دیورند را مرز بین المللی میان افغانستان و پاکستان اعلان کرد. وزارت مستعمرات انگلیس در دهه ی پنجاه قرن بیستم، تمام امتیازات حکومت کمپنی هند شرقی انگلیسی را به حنرال های پنجابی از جمله جنرال ایوب خان و جنرال لیاقت خان و سایر جنرال های حاکم بر دوران بخشید.

تاریخ سیاسی دهه های چهل و پنجاه شمسی {شصت و هفتاد قرن بیستم} افغانستان نشان می دهد که چطور با پیچیده شدن پای حکومت های شاه محمود و داوود {که دهل پشتونستان آزاد را جدا از سیاست رسمی سلطنت افغانستان با سایر رفقای «کلوب ملی» از جمله محمدکل مهمند و عبدالمجید زابلی به گردن انداخته بود} در قضیه سیاسی پشتونستان آزاد، فضای سیاسی افغانستان پس از بمباران مغل گی پکتیا بوسیله طیارات پاکستان، جنان تیره و تار بسوی جنگ قریب الوقوع میان افغانستان و پاکستان گردید که در سال های 1948 و 1949 مردم افغانستان در شهر کابل سفارتخانه پاکستان را سنگ باران کردند و در پیشاور پاکستانی ها به قونسلگری افغانستان حمله نمودند.
این رویداد های سیاسی که انگلستان و امریکا در عقب آن در حمایت از اسلام آباد در حرکت بودند در ماهیت فلسفه سیاسی جنک سردی به هدف آن بود تا در بستر همین فتنه سیاسی پشتونستان آزاد، که برساخته بودند، هیچ راهی پیش پای حکومت داوود که دهل پشتونستان آزاد را به گردن انداخته بود، باقی نماند مگر رفتن بسوی شوروی و وابسته شدن افغانستان به اقتصاد و تکنالوجی نظامی شوروی تا در دور دیگر شگرد از دیکتاتوری به دموکراسی زمینه پیدایش و ظهور چپ طرفدار شوروی در افغانستان به صحنه سیاست و قدرت وارد شود.

وابسته شدن افغانستان به شوروی؛
با جنگی شدن فضای سیاسی افغانستان که در سال 1955، رابطه دیپلماسی میان کابل و اسلام آباد قطع شد، در آن فضای جنک قریب الوقوع، هیچ راهی پیش پای حکومت داوود خان باقی نماند مگر رفتن بسوی شوروی. پلان سازان موسسه بین المللی سلطنتی تاج و تخت و موسسه بین المللی شورای روابط خارجی راکفلرها در همدستی با همدیگر افغانستان در قضیه پشتونستان به شوروی وابسته کردند بر طبق پلان بدام انداختن شوروی در تلک خونین افغانستان و مسلح کردن تمام بنیادگرایان و میانه رو اسلامی جهان در جهاد علیه کافران بی خدای سرخ بیرق داس و چکش سیاسی بدست.

در آیینه تاریخ شفاف شده است که داوود خان در سال1954، برادرش سردار محمدنعیم {معاون صدارت} را به امریکا فرستاد و درخواست کمک های اقتصادی و عمرانی و نظامی از آن کشور کرد. جان فاستر دالس {برادر آلن دالس رییس سیا هردوی این برادرها در خدمت شورای روابط راکفلرها غولان نفتی جهان و باند محارم کمیته 300، قرار داشتند} وزیر خارجه امریکا به طور ناهنجار با نعیم خان برخورد کرد و تقاضای حکومت افغانستان را رد نمود. وقتی نعیم خان دست خالی دوباره به کشور برگشت، داوود خان لوی جرکه خرید سلاح را در سال 1955، در کابل تدویر کرد. لوی جرکه اجازه دادکه در اوضاع و احوال بحرانی جنگ قریب الوقوع افغانستان و پاکستان {که هرگز رخ نداد و فقط روکش سیاسی بود برای به دام انداختن شوروی در تلک خونین افغانستان}، دولت می تواند از هر کشوری که به افغانستان سلاح بفروشد وارد گفتگو شود.

داوودخان، نعیم خان را در اوسط سال 1955 به شوروی فرستاد.خروشچف و بولگانین صدراعظم شوروی از نعیم خان استقبال گرم کردند و به درخواست حکومت داوود خان لبیک گفتند. در دسامبر همان سال خروشچف و بوگانین به دعوت داوود خان به افغانستان رسیدند. رهبر شوروی «دوستی افغان شوروی» را گرامی خواند و آنرا گام مهم در مبارزه با امپریالیسم تعریف کرد. چک یکصد میلیون دالری به حکومت داوود خان تقدیم نمود. در جنوری 1956، اولین محموله های سلاح های ساخت شوروی از کشور چکوسلواکیا به افغانستان رسید. مستشاران نظامی و ترجمان های تاجیکی در قطعات اردوی افغانستان به غرض تدریس نظامی برای استفاده از سلاح های جدید وارد شدند.
در نوشته افغانستان پس از جنگ جهانی دوم و همچنان در نوشته افغانستان پس از 11 سپتامبر2001، رویدادهای سیاسی دهه های چهل و پنجاه شمسی {شصت و هفتاد قرن بیستم} را آورده ایم که به تکرار نوشتن آن رویدادهای سیاسی در اینجا ضروری نیست.

ظهور چپ طرفدار شوروی؛
در واقعیت، وابستگی اقتصادی و عمرانی و نظامی افغانستان به اقتصاد و تکنالوژی شوروی، رفته رفته فرهنگ زبان روسی و اندیشه مارکسیسم-لنینیسم را در اذهان روشنفکران چپ افغانستانی حزب دموکراتیک خلق به وجود آورد. در شگرد سوم سیاسی سلطنت در دهه ی شصت {1963}، از دیکتاتوری خانوادگی داوود خانی {1953-1963} آب سردی سیاسی جنگ سردی بر سر هیاهوی سیاسی جنگ افغانستان و پاکستان ریخته شد. شاه ایران وظیفه یافت تا ناف قضیه هیاهوی پشتونستان آزاد را بکند... روابط دوستانه دوباره میان سلطنت و جنرال های پاکستانی رقم خورد.

در فضای باز سیاسی دهه ی شصت بود که روشنفکران ایدیولوژیکی چپ طرفدار مارکسیسم-لنینسیم طرفدار شوروی در وجود حزب دموکراتیک خلق در آشفته بازار هرج و مرج سیاسی که سلطنت قانون احزاب سیاسی را به راز و رمز فلسفه سیاسی جنگ سردی و ترس از یاغی شدن ملایان علیه سلطنت، حبس سیاسی کرده بود، نخستین کنگره جمعیت دموکراتیک را در خانه نورمحمد تره کی 11 جدی 1342 {اول جنوری 1965} تشکیل دادند. ارگان نشراتی جریده خلق به صاحب امتیازی تره کی و مدیریت بارق شفیعی {22 حمل 1345/11 اپریل 1966} شروع به تبلیغ اندیشه مارکسیسم-لنینیسم در جامعه افغانستان آنروز کرد.
افغانستان به حوزه نفوذ شوروی در جنگ سردی تبدیل گردید. رهبران خلق و پرچم در مبارزات پارلمانی و مقامات دولتی حضور پیدا کردند. در پیچاپیچ رویدا های سیاسی دهه ی شصت در زمان نوراحمد اعتمادی {اعتمادی به شوروی نزدیک بود} وحدت سیاسی میان داوود خان و پرجم طرفدار شوروی به هدف سرنگونی سلطنت صورت کرفت.
سلطنت از آن خبر نبود ولی به رسم بازی جنگ سردی سکوت سیاسی کرد و پس از دیدار با کسنجر در تابستان 1352، در باغ بالا هوتل انترکانتینیتال کابل و چای خوری سیاسی تو گویی کسنجر توطئه گر {جان کولمن در کتاب کمیته 300 کانون توطئه های جهانی، از توطئه های کسنجر به تفصیل سخن گفته است} چراغ سبز پرواز از زمین که بزودی توفان سرخ جنگ سردی در آن وزیدن خواهد گرفت، به ظاهرشاه نشان داد تا میدان را به داوود خان و چپ شوروی بگذارد و به جزیره سیسلی ایتالیا کنار بحر مناظر زیبا در آغوش مهروریان زیبا خندان خودش را آفتاب بدهد. تا از شر توفان شرخ جنگ سردی در امان گردد.

توفان سرخ که وزیدن گرفت؛
با سقوط سلطنت بوسیله کودچیان کودتای سفید خانوادگی در 26 سرطان 1352،که بینی یکی از اعضای خانواده حکمران هم خون نشد و همه به احترام به نزد «بابا» به ایتالیا رفتند، حکومت جمهوریت داوود خان و پرچمی های چپ طرفدار شوروی از جمله فیض محمد {وزیر داخله} عبدالحمید محتاط {پرجمی} صمد ازهر {مدیرجنایی وزارت داخله} و حسن شرق {هوادار پرچم و شوروی معاون صدارت} رقم خورد.
لبه تیز شمشیر جمهوریت رهبران نهضت اسلامی و شعله ای ها و به ویژه مجید کلکانی {و طرفداران او را که بعدها پس از کودتای 7 ثور1357، سازمان آزادی بخش مردم افغانستان {ساما} را در پیکار با حزب دموکراتیک خلق به وجود آوردند} را هدف قرار داده بود: نیازی و دکتر عمر گرفتار شدند. استاد ربانی و مسعود و مولوی حبیب الرحمن و دیگران به پاکستان فراری شدند، رهبر حزب مترقی هاشم میوندوال صدراعظم شاهی به اتهام کودتا با تعدادی زیاد از جنرال ها ارتش گرفتار و میوند را بقتل رساندند.

توفان سرخ جنگ سردی وقتی تندتر وزیدن گرفت که داوود خان شمشیر قدرت سیاسی برای تصفیه چپ ایدیولوژیک شوروی از ارگان های قدرت سیاسی و ارتشی و پولیسی برضد پرچم و خلق کشید.
این شمشیر کشی به تضادهای درونی حکومت داوود شتاب داد: وحدت دوباره خلق و پرچم به وساطت حزب کمونیست هند و حزب کمونیست عراق در سال 1356، برضد داوود خان رقم خورد. که پس از ترور میر اکبر خیبر در شب 28 حمل 1357، در جاده نزدیک مطبعه ملی کابل توفان سرخ کودتای 7 ثور را آورد.
در هرصورت، داوود خان کابینه جدیدی تشکیل داد و با فیودال ها و سران اقوام و قبایل تاردوانی ها کرد. پلان پیاده کردن حزب انقلاب ملی را در دستور کار قرار داد تا با مقام دادن به میر اکبر خیبر {از پرچمی های نزدیک به داوود خان} در ریاست حزب انقلاب ملی، حزب پرچم به رهبری کارمل را منحل سازد و بکلی حزب دموکراتیک چپ شوروی را از متن قدرت و سیاست و جامعه پاک کند.

آخرین تلاش ها؛
چرخش داوود برضد چپ طرفدار شوروی، لیوند بریژنف رهبر شوروری بر داوود خان غضبناک ساخته بود. هنگامیکه داوود خان در سال 1976، به مسکو رفت، بریژنف که بر داوود سرکش غضبناک بود با لحن نسبتاً تند از او پرسیده بود که در شمال افغانستان جاسوسان امپریالیست رفت و آمد می کنند. در گذشته به همچو مسایل توجه می شد اما اکنون چندان توجه نمی شود. این بیانات با لحن ناراضی و آمرانه به دماغ سرداری و به مزاج طبع آزادمنش داوود خان خوش نخورد و عصبانی شد.
با بریژنف رهبر شوروی در داخل پارلمان آن کشور در جنگ گفتگوی لفظی سیاسی شد و شمشیر استقلال طلبی افغانستان را با شهامت و دلاوری بروی بریژنف کشید و با خشم پارلمان شوروی را بسوی افغانستان ترک کرد.

در یک فرمان دوصد افسر صاحبمنصب تحصیل کرده شوروی را از ارتش تصفیه نمود و پس در اواخر سال 1976، به کشورهای اسلامی از جمله عربستان سفر کرد و کرباس سفید بر تن کرد به حج عمره رفت و با ملک فیصل بن عبدالعزیز شاه سعودی و مقامات ارشد ریاض دیدار کرد و خواهان کمک های اقتصادی و عمرانی گردید.
سعودی ها که تاج و تحت را به یمن انگلستان و امریکا در بازی های منطقه ای دارند و ثروت نفتی {700 میلیارد شبکه نفت} و همچنان ثروت هنگفت را سالانه در ایام حج {هرسال سه الی 4 میلیون از مسلمانان جهان برای ادای فریضه حج به مکه شهر مقدس می روند} را خزانه و گنجینه می سازند و بخشی از آن ثروت های نفتی باج قدرتمندان حامیان تاج و تخت به حساب سلاطین نفت انگلیس و امریکا سرازیر می کنند و بخش دیگر آن را صرف پروژه ها مدارس تربیت طالبانی و ملا سازی به تفسیر جزوه های وهابی می نمایند تا مقام سلطانی خانوادگی روحانی سنی مذهبان جهان اسلام را از طریق جنگ های مذهبی حفظ کنند و رقبای ایرانی و ترکی و مصری را در افغانستان و آسیای میانه فراری سازند.

سعودی ها وعده کمک اقتصادی به داوود خان دادند و از اینکه از شوروی دور و به جهان اسلام نزدیک شده است خوشی ها در رابطه دوستانه کردند اما، نه تنها هیچ کمکی به دولت داوود نکردند بلکه در جهان جنگ سردی در رکاب سیاست های جهانی و منطقه ای امریکا و انگلیس برضد شوروی و به دام اندازی ارتش سرخ در افغانستان، نقش بازی می کردند.

سعودی ها جز ملاسازی با جزوه های تفسیر فقهاهتی وارثان شیخ محمدبن عبدالوهاب وهابی و مدرسه سازی آنچنانی که دود از دمار مردم افغانستان در سی سال اخیر کشیده است و تا امروزه می کشد نه تنها هیچ خدمت مثبت و سازنده و دلسوزانه به مردم افغانستان نکرده است و لشکرهای تحت پوشش سعودی به شمول طالبان و القاعده و النصر و الجیش و... برضد حکومت و مردم افغانستان تا امروز می جنگند، بلکه در دوره جهاد افغانستان که امریکا، اروپا، تایلند، مالزیا، اندونیزیا، ایران، پاکستان، هندوستان و بنگلادیش و... همه دروازه های شان را به روی مهاجرین افغانستانی دربدر شده در جنگ ها گشودند، سعودی ها دروازه جهان اسلام عربستان را به روی مهاجرین افغانستانی بستند و در دهه ی هشتاد نفش مخرب را در جنگانیدن تنظیم های محاهدین و آماده سازی طالبان و القاعده برای سرکوب اسلام مکتبی در صبح فردای پیروزی مجاهدین و مهار نفوذ ایران شیعه مذهب در افغانستان در همکاری با آی اس آی و ام 6 آی بازی کرده اند. {بعداً به آن خواهیم پرداخت}.

تقابل غرب و شرق در قلب آسیا؛
تلاش های داوود خان برای نجات از چرخه وابستگی به شوروی و باز شدن باب جدید مناسبات دوستانه با پاکستان و جهان عرب و امریکا و غرب و سرکوب چپ شوروی به ثمر مطلوب نرسید. رشته حوادث سیاس چهره گشود که با ترور میر اکبر خیبر و پیامدهای بعدی آن حزب دموکراتیک و شوروی را به روی داوود خان زد. روز 5 ثور عبدالقدیر نورستانی وزیر داخله داوود رهبران خلق و پرچم که در مراسم تدفین خیبر {30 حمل 1357} به حکومت داوود حمله کردند که خبیر را ترور کرده است، گرفتار و به زندان ولایت کابل کوته قلفی کرد. امین پیش از دستگیری در صبح ملاآذان پلان کودتا را به وسیله پسر خوردسالاش به گلاب زوی رساند و بعدبه وسیله نورستانی گرفتار شد.

روز 7 ثو سال 1357، ساعت 11 قبل از ظهر نظامیان خلقی و پرچمی از جمله جگرن اسلم وطنجار {خلقی قوماندان قوای چهار زهدار} و عمر شریف {خلقی قوماندان قطعه 11 زهدار پلچرخی از زمین و دگروال عبدالقادر {پرچمی معاون مدافعه هوایی بگرام} از هوا برضد حکومت داوود خان به حرکت درآمدند. در پایان شام غریبان 7 ثور و روز 8 ثور استخوان های داوود خان شکست و با 17 نفر از اعضای فامیل اش بدست افسران خلقی به رگبار مسلسل بسته شدند. رهبران خلق و پرچم از زندان آزاد و به ارگ ریاست جمهوری در سلام خانه رسیدند. دستگیر پنجشیری در کتاب ظهور و زوال آورده است که داوود خان نام تمام افسران نظامی حزب دموکراتیک خلق را در اسناد که بدست آمده است و در آن تحقیق کرده است را می دانسته و در پیش روی هریک افسران با علامت ی سرچپه با قلم خط کشیده بوده است.

کودتای هفت ثور سرآغاز فصل جدید مبارزات سیاسی خونین در افغانستان گردید، فصلی که از مشخصه های اصلی آن یکی غافلگیر شدن مردم افغانستان در توفان سرخ جنگ سردی است. دو دیگر، قیام های جنبش خود انگیخته مردمی است که جنگ میان مردم و کودتاچیان ثور رقم خورد. سوم به حرکت درآمدن ماشین سرخ ترور اکسا و چهارم به جان هم افتادن رهبران ارشدحزب دموکراتیک خلق پس سه ماه در سرطان سال 1357، که حفیظ الله امین یکه تاز میدان قوماندانی «انقلاب ثور» در جلوه استالین حزب و قدرت ارتشی و استخباراتی و شدایدیت زهر چشم کشتار داشت برای قبضه کردن تمام قدرت و پراکنده کردن رقبای پرچمی از جمله ببرک کارمل به خارج از کشور در سفارت خانه های بی صلاحیت شده در تجرید امر استالینی، آتش مخالفت های جدید را خلق کرد کرد نه تنها ببرک کارمل، فیض محمد، عبدالوکبل، نجیب الله و اناهیتا راتب زاد را به حیث سفرا از متن قدرت سیاسی که زیرکش مساله ملی است بیرون راند و به تضادهای درونی حزب دموکراتیک شتاب داد بلکه در یک شگرد توطئه سیاسی در 27 اکست 1979 بطور ناگهانی اعلام کرد که یک کودتای که پرچمی ها دست داشتند کشف گردید و متصل به این فتنه سیاسی ضربه دیگر را بر حریفان پرچمی هزاره از جمله سلطان علی کشتمند و جنرال عبدالقادر وزیر دفاع {پرچمی} و جنرال رفیع {پرجمی} و جنرال شهپور و میرعلی اکبر رییس شفاخانه جمهوریت وارد کرد.

هنگامیکه حفیظ الله امین، استادش تره کی را که به مشوره بریژنف با ببرک و پرچمی ها برضد امین متحد شده بود، را در خم و پیچ بازی ها به بدام انداخت و در کوتی باغچه بوسیله افسران وفادار با بالشت بدهن مجازات استالینی نمود و سفیر شوروی پوزانوف را در قضیه حمایت وی از تره کی به سیلی زد و از افغانستان بیرون ساخت و کابینه جدید تشکیل داد و داکتر شاه ولی وزیر خارجه را به امریکا و پاکستان فرستاد و قرار شد آغاشاهی وزیر خارجه پاکستان به کابل بیاید، بریژنف رهبر شوروی بر امین خشم کرد. بطوریکه در حضور گرومیکو وزیرخارجه شوروی، امین را «مرد ناپاک» خطاب کرد. رهبران شوروی در اوضاع و احوال و شرایط گیر افتادند که اعتمادشان به امین که متهم بود در زمان تحصیل در امریکا ریاست اتحادیه محصلین افغان در امریکا را به عهده داشت که از طریق سیا تمویل می شد، از بین رفت و امین را در حال سرکشی و نزدیکی به غرب می دیدند که از طریق دکتر شاه ولی با مقامات امریکایی چینل اندازی دارد، برای چاره اندیشی در اگست 1979، بیروی سیاسی را تشکیل دادند که در آن بریژنف، گرومیکو وزیر خارجه شوروی، اندورپوف رییس کا جی بی، مارشال اوستینوف وزیر دفاع شوروی، سترجنرال اگارکرف رییس ستاد ارتش شوری و تورن جنرال کریلوف {از سال های 1975 تا 1979 در افغانستان سرمشاور مستشاران نظامی بود} حضور به هم رسانده بودند تا روی اوضاع پیچیده افغانستان مشوره کنند. هیچ کس نمی داند که در این مذاکرات در عقب درهای بسته چه گذشت؟ چه مسایل مطرح شد؟ اما آنچه که در 24 دسامبر 1979 آفتابی شد اظهارت مارشال استینوف وزیر دفاع شوروی بود که اعلان کرد که به افغانستان قطعات نظامی فرستاده می شود. مرکز تجمع لشکر چهلم شوروی در آنطرف آمودریا به ریاست جنرال ماکسیموف قوماندان عمومی گروپ های عملیاتی نظامی حوزه ترکستان بود.

نخستین دسته از قطعات نظامی شوروی به تاریخ 25 دسامبر 1979 از آمودریا بسوی افغانستان در حرکت شدند. گارد کوماندو ویژه الفا لشکر چهلم شوروی به قوماندانی جنرال پاپوتین در به اپه تاج بیک قصر امین یورش بردند. جنرالپ پوتین را قاتل امین می نامند.
لشکر چهلم شوروی با با ساز و برگ نظامی متشکل از چهار فرقه و صدقطعه جزوتام و انواع سلاح های دافع هوابی و سامانه های راکت اندازی و لوای توپچی به رهبری جنرال های شوروی از جمله جنرال توخارینوف، بریدجنرال کرچاکین و جنرال تکایوف در 27 دسامبر 1979{6 جدی 1358} افغانستان را اشغال کردند. قضیه سیاسی افغانستان قسمی سیر و مسیر و جهت پیدا کرد که هیچ راه پیش پای بریژنف و اعضای ارشد تصمیم گیری باقی نماند مگر دخالت مستقیم در افغانستان.

شوروی ها در خم و پیچ بازی های پیچیده جنگ سردی که در چهار وسطی آسیای جنوبی افغانستان زیواکونومیک-ژیوپلیتیک-استراتژیک در اوضاع و احوال و شرایط گیر افتاده بودند بجز مداخله مستقیم و مجازات سخت امین هیچ راهی در پیش پای آنها باقی نمانده بود. لازم به یادآوری است که روس ها در دور اول وارد شدن به افغانستان سوزنک ها و بطری های تمام تانک ها و زهپوش های فرقه 8 قرغه در کابل را از پیکره تانک ها جدا کرده بودند.

با اشغال افغانستان به وسیله شوروی فصل جدید مبارزات مسلحانه خونین در تاریخ کشورمان گشوده شد که در نتیجه بمباردمان ها و جنگ ها چهار میلیون از باشندگان افغانستان از هرقوم و مردم به پاکستان مهاجر شدند و دو میلیون نفر به ایران مهاجر شدند. در حالیکه اکثر کشورهای اروپایی و امریکا و استرالیا و کانادا و همجنان کشورهای اسلامی پاکستان، مالزیا و اندونیزیا دروازه های کشورهای شان را در پذیرش مهاجرین قربانیان جنگ به روی شهروندان افغانستانی باز کرده بودند و تعداد زیادی از افغانستانی ها به اروپا و امریکا و استرالیا و کانادا رسیدند و در فضای امن زندگانی جدید پیدا کردند، عربستان سعودی قبله مسلمانان که ملک فیصل، ملک خالد، ملک فهد خودشان را غمخوار و همدرد مردم مسلمان جهان معرفی می کردند، نه تنها دروازه عربستان سعودی را به روی مهاجرین افغانستان بستند و اجازه ندادند افغانستانی ها به کشور قبله مسلمان های جهان هجرت کنند و در آن کشور به کمک اقتصادی سعودی در رشته های تخصصی و فناوری و کامپیوتر و سایر رشته های علمی تحصل کنند تا نسل جوان تعلیم یافته افغانستانی تربیت می شد، بلکه در جهاد افغانستان نفش مخرب بحران آفرینی و نفاق اندازی میان تنظیم ها به هدف سست و بی بنیاد کردن پایه مردمی جهاد و منحرف ساختن جنگ آزادیبخش مردم افغانستان از مسیر رهایی بخش، را بازی کرده اند و تفرقه و جدایی نفرت انگیز را در افغانستان بر مبنای سنی و شیعه و قوم دامن زدند و امروزه نیز در پی ایچاد 100 مدرسه شقاق و نفاق اندازی در میان فرقه های سنی و شیعه در افغانستان هستند.

دستان رهبران عربستان سعودی مانند دستان جنرال های پاکستانی و دستان طالبان آدمکش تحت پوشش مالی سعودی، به خون مردم سنی و شیعه مسلمان افغانستان آلوده است که در بخش آینده به آن خواهیم پرداخت.

محمد صدیقی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
عرب ها
افغانستان
نظرات بینندگان:

>>>   تنها كشوري كه تو سخت ترين شرايط با وجود تحريم دروازه هاش رو به افغانها باز كرد ايران بود كه شماها خوب با نامردي و نمك نشناسي دستمزد ما رو داديد ايران كاري رو مرد كه شما افغان هاي هميشه طالبكار حاضر نيستيد حتي براي يك ايراني انجام دهيد چه برسه به ميليونها ايراني ما ايراني ها واقعا انسان دوست هستيم برخلاف شما افغانها

>>>   رهبران نان گدا رسانه های واژه گدا
بیشترین واژه های که در رسانه ها ما بکار میرود گدایی است از واژه های هندی٫ انگلیسی٫ فرانسه ای و عربی میباشد نان گدایی عادت بدی است که مغزه را تنبل میکند و گدا اندیش میسازد رسانه های ما را که بیشترشان به تنبلی مغزی گرفته هستند توان اندیشه کردن را که گدام واژه بیگانه است و کدام واژه گدایی است را نمیتوانند بکنند ناخواسته به کمک استعمار فرهنگی ٫ زبانی و بیگانه پرستی میرود رسانه ها کار شان رواگ فرهنگی و زبانی بیگانه شده است شاید هم نخواسته نان گدایی سه صد ساله را خورده اند توان اندیشه نفانی (ملی) را ندارند انگشت شماری هم به افغان سازی کردن یعنی نژاد پرستی قومی هویتی کارمیکنند که حمایت کشور های دور و دوبر را هم را باخود دارند نمونه ارتش افغان پولیس افغان هویت افغان پول یک کشور را به نام قوم خود کردهند کاری که نازی های آلمان هم نکردهند شما نام یک کشوری را در جهان پیداکنید که پول کشور شان بنام یک قوم شان باشد ؟هرکاری را نامش را افغان میگویند واژه هندی٫ انگلیسی ٫فرانسه ای ٫ مقولی وعربی را نامش را دری و اسلامی میگویند با چشم پارگی تمام اما پارسی را حرام و پارسی ستیزی را جهاد به کمک استعمار و هم پیمانانش میدانند
پرسش ما این است که در کشور خراسان یا افغانستان انگلیسی که گهواره زبان پارسی است و زبان رسمی دولتی هم است چرا ؟ نام یک نهاد دولتی به زبان پارسی نیست چرا ؟ نام یک اسناد ملی ما به زبان پارسی نیست چرا؟ به انگلیسی است به هندی است به فرانسه ای است مغولی است به عربی است چرا؟ به زبان پارسی نیست ؟ رستی زبان پارسی حرام است ؟؟ انگلیسی هندی فرانسه ای حلال است در جمهمری اسلامی خراسان یا افغانستان انگلیسی ؟؟ باید کسی پاسخ بدهد ؟ به کمک و حمایت کی ؟ تا این اندازه پارسی ستیزی ؟ در گهواره زبان پارسی صورت میگیرد مردم حق دارند بدانند که این توهین و ستم را کی به پارسی زبان ها میکند ؟؟ نقش جمعیت اسلامی خراسان یا افغانستان انگلیسی در این ستم نفانی (ملی) فرهنگی چیست از بن آلمان تا قانون اساسی ؟
نویسنده نادر روستایی

>>>   آفرین به نظردهنده بالا واقعا مطلب درستی را فرمودید
تنها كشوري كه تو سخت ترين شرايط با وجود تحريم دروازه هاش رو به افغانها باز كرد ايران بود كه شماها خوب با نامردي و نمك نشناسي دستمزد ما رو داديد ايران كاري رو مرد كه شما افغان هاي هميشه طالبكار حاضر نيستيد حتي براي يك ايراني انجام دهيد چه برسه به ميليونها ايراني ما ايراني ها واقعا انسان دوست هستيم برخلاف شما افغانها

>>>   جواب به دوست ایرانی
جناب عالی مردم افغانستان با خلق های کشورهای همسایه در طول قرنها هیچگونه مشکلی نداشته و ندارند.
قضاوت شما در مورد افغانها کاملا بی اساس و بی بنیاد است . ما مردم حقشناس و با سپاس هستیم ولی قدرت های دولتی شما در طول تاریخ از صفویان تا کنون در پی سیاست تحت الحمایه قرار دادن افغانستان توسط فارس و اکنون ایران و توسعه و صدور شیعییزم در افغانستان احساس بر انگیز بوده است.افغانستان در طول تاریخ در بین دو سنگ ارد یعنی عربستان سعودی و ایران قرار داشته و از هر نگاه متضرر شده است.
نیروی ارزان و کم قیمت کار افغانها در ایران و بخصوص در شرایط تحریم و همچنان صدور تصامیم و فیصله ها در زمان خاتمی در ایران همه به نفع اقتصاد ایران وبه بند کشیدن افغانها در مارکیت کار در ایران منجر شده است. این چه نوع احساس انساندوستی شما است که یک طفل افغان به مکاتب دلخواه نمیتواند برود و مهاجرین به جز شهر های نشانی شده به دگر قسمت ها حق رفت و امد ندارند و حق کار صرف در بخشهای برایشان داده شده است که یک ایرانی با اکراه انرا اجرا میکند.
مقصر اصلی در بدبخت شدن و اواره شدن مردم ما و بخصوص نسل بالنده و جوان ما در سی سال اخیر موجودیت حکومات دزدان مسلمان نما یعنی جهادی ها و موجودیت شخصیت های سمت پرست و قوم پرست افراد دزد و فاسد در راس کرسی های دولتی و نیات خصمانه ای حکومات همسایه ای ما چون ایران و پاکستان میباشد...
فخر اهنگر

بسیاری از افغانها که به مدارج عالی تحصیل به گونه ای دست یافته اند نمیتوانند رتب علمی داشته باشند و یا به کنفرانس های بین المللی شرکت کنند
لست رنج و بیچارگی افغانها در ایران زیاد است که جناب شما و یا امثال تا ن
اطلاع ندارید...و استدعای من از خداوند این است که هیچگاهی مجبور به ترک وطن تان نگردید...

>>>   محترم صدیقی صاحب ..
مضمونی را که شما به نشر رسا نیده اید مشابه به سبک تحریر تاریخ برای صنوف در مکاتب در زمان ظاهر شاه و داود خان میباشد. شما مسایل را یکی بعد دگر به هم گره زده و بنام حوادث تاریخی به خورد خوانند گان داده اید در حالیکه موجودیت چنین مطالب و واقعات در دانشنامه و یا ویکی پیدیا موجود است. برای شما منحیث مرور کننده ای واقعات تاریخی بهتر میبود که به اثر ارزشمند مرحوم غبار {افغانستان در مسیر تاریخ }مراجعه میکردید تا تا میاموختید که مرحوم غبار با ذکر هر بخش از تاریخ قدیم و یا معاصر چگونه در پی خود تحلیل های همه جانبه و دقیق برای خواننده دارد به سخن دگر مولف نظر تحلیلی خویشرا منحیث مورخ با مسوولیت ارایه داشته است و این تحلیل ها علمی دقیق و عاری از تعصبات سیاسی قومی و ملیتی میباشد. اقای غبار در زمان امانیه زیسته بود و با اشخاصی چون طرزی از نزدیک اشنایی داشت.
تحلیل شما و افرادی چون شما که تک قومی فکر میکنید از یک منبع اب میخورد. انعده از افرادی که شماها به او و شخصیت وی سخت دلباخته اید و به مثابه ای پیامبر او را میپرستید منظورم احمد شاه مسعود و اخوانی ها همه از تحصیلات مفت و رایگان با امکانات عالی در سطح پوهنتون های کشور برخوردار شده اند نان مفت هم برایشان داده میشد شرایط رایگان بود و باش . چنین امکان صرف در کشور های سوسیالیستی ممکن بود و بس. من هم به این باورم که محمد زایی ها طی دهه ها امتیازات زیاد به قوم و قبیله ای شان داده بودند و تعصب قومی هم ولی به مقایسه ای سی سال حاکمیت جمعیتی از دزدان به نام جهادی که جز چپاول و بدبختی به کشور چیز دگر به ارمغان نیاورده اند محمد ظاهر شاه و محمد داود جنت نشینان هستند....من اسناد فراوان در مورد تمام جهادی های پشتون و تاجیک و هزاره دارم که همه ای شان مشتی از افراد دزد وطنفروش و نوکران ۴۳ کشور جهان بوده اند. بنده تمام عمرم را بر علیه بیعدالتی های خاندان اهل یحیی در مبارزه بوده ام اما انچه در طی سی سال اخیر در کشور دیدم به همان کفن کش های قدیم محتاج شدم زیرا انها حد اقل نسبتا چشم سیر بودند.اما شما ها چه نبود که بخاطر پول نکردید... جهادی های جنوبی تمام چوب حنوبی را به پاکستان فروخت احمد شاه جان مسعود غارت سنگ زمرد را بین شورای نظار حلال شیر مادر اعلام کرد کــــــــــــــــــــــلبدین جکمتیار خبیث قباله کشور را به ای اس ای تقدیم کرد طالبان کم از کلبدین نیستند .
هزاره های وحدتی از سر تا شصت پا سرا پاقرص نوکر ان ایران زمینه ای نفوذ جمهوری اسلامی ایران را در افغانستان وعده سپردند
امید که زحمت مرور سطور فوق را به خود هموار کرده و ...
کابلی ده افغانانی


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است