آیا جوانان سر بباد دادند تا ناجی ها مامور دولت شوند؟
 
تاریخ انتشار:   ۲۰:۲۱    ۱۳۹۹/۴/۲۸ کد خبر: 164222 منبع: پرینت

تابحال هیچ یک از خواسته ها و اهداف اصلی جنبش روشنایی، از طرف دولت پذیرفته نشده است چه رسد که عملی شده باشد. ولی داود ناجی یکی از اعضای شورای مردمی این جنبش، به دولت پیوست و در دفتر شورای امنیت شامل وظیفه شد آن هم بعنوان یک مشاور بی صلاحیت. آیا این به این معنا نیست، که اعضای رهبری جنبش به داعیه و خواسته های شان باور ندارند، و صرف بخاطر منفعت شخصی از مردم و دانشجویان استفاده ابزاری می کرده اند؟ یک مبارز زمانی دست از مبارزه بر می دارد، که به خواسته های اعلام شده اش کم و بیش رسیده باشد. ولی یک معامله گر به دنبال امتیازات برای خودش هست، و خواسته های جمعی و عمومی و مردمی برایش ارزش ندارد.

ناجی و دیگر دانه درشت های جنبش روشنایی، خلیلی و محقق و دیگران را که قبل از حادثه دهمزنگ با دولت وارد مذاکره و مصالحه شدند برچسب معامله می زدند و می گفتند این ها در پی اهداف شخصی شان هستند، و این در حالی بود که هنوز فاجعه سرکوب دامن جنبش را نگرفته بود و جنبش هزینه انسانی پرداخت نکرده بود. اما ناجی و شاید بعد از او دیگران بعد از اینکه فاجعه اتفاق افتاد، و سوء استفاده ها از کمک های مردمی برای تداوی زخمی های جنبش صورت گرفت و این ها نیز سهم اساسی داشتند به دولت می پیوندند و امتیاز می گیرند و مگر این خیلی بدتر از مذاکره و مصالحه بزرگان سیاسی و سران احزاب جهادی نیست؟
من از سران جهادی و احزاب دفاع نمی کنم، ولی ناجی و هواداران اش باید تفاوت میان رفتن ناجی به دولت، و مصالحه سران احزاب را نشان بدهند ورنه سخنان شان هیچ دلیل و منطقی ندارد.

چند ساعت قبل، من یک پست انتقادی در ارتباط با رفتن ناجی به دولت نوشتم، ولی عده ای انتقاد کردند که این خود زنی است و ناجی باید به دولت می رفت و می تواند از درون کاری بکند. جواب من به این دوستان این است، که اولا انتقاد خودزنی نیست بل برای اصلاح است، و ثانیا یک مشاور بی صلاحیت در شورای امنیت توان چه کار مهم را دارد که ممد واقع شود برای تحقق خواسته های یک جنبش بزرگ مردمی که ده ها شهید و زخمی داده است؟

دولت اگر در شورای امنیت مامور هزاره استخدام می کند، چرا مامور با صلاحیت استخدام نمی کند؟ و دیگر اینکه کسانی بهتر و شایسته تر از داود ناجی در جامعه هزاره است که در این نهاد کار کنند ولی چرا از توان و شایستگی این ها استفاده نمی شود؟ مگر داود ناجی از آدرس جنبش به این موقعیت نرسید، و مگر این به این معنا نیست که دولت قصد پاک کردن نام جنبش را از صفحه مبارزات سیاسی و مدنی افغانستان دارد و مگر داود ناجی حق دارد از آدرس جنبش منفعت فردی اش را تعقیب کند؟

در خاتمه اینکه عده ای با شارلاتانیسم و کوچک بازی های حقیرانه، ظرفیت سیاسی و مدنی یک جامعه بزرگ به بزرگی جامعه هزاره را حیف کردند و مفت و مجانی فروختند و می فروشند و این خیلی تاسف بار و درد آور است. حیف جوانان ما که هرکدام بهتر و توان مند تر از ناجی بودند، به خاک و خون کشیده شدند و ثمره این خون های رنگین را ناجی و ناجی ها دلالی می کنند.

صفرمحمد مظفری


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
ناجی
دولت
جوانان
نظرات بینندگان:

>>>   تجربه نشان داده كه اين تازه به دوران رسيده ها از همه گشنه تر و موزه پاكتر هستند. نه مرام دارند و نه دين و غيرت، همه چيزشان چوكى كه ماحصل نوكرى به فاشيزم است ميباشد

>>>   چي شكوه داري؟ مگر ناجي هزاره نيست ؟ همه جنجال ها تنها بخاطر قدرت است ،

>>>   ناجی در شورای امنیت مشوره میدهد که چگونه از تشکیل و به پاخیزی نیرو های مردمی میتوان جلوگیری گرد.

>>>   جناب داود ناجی؟؟؟ یا للعجب!!!
رهبر جنبش روشنایی ـ پیشوا و رهبر تحقق آروزهای نسل جوان و تحصیل یافته ـ مرشد ملیت مظلوم هزاره - و بالاخره گزینه ای برای تعویض رهبران سنتی و معامله گر هزاره!!!
بلی! بسیاری فکرمیکردند که وی به مثابه موسی پیامبر٬ ناجی قوم سرگردان و ستمکش یهود؛ قوم مظلوم و محکوم خویش را نیز از ستم فرعونان زمان به ساحل نجات خواهد رسانید.
ا ین آقای ناجی بالاخره آنقدر زبون میشود؛ زبون تر از همه روشنفکران دروغین و معامله گر٬ تا همکار و مشاور ارشد اجمل عابدی سرکرده تمامی جنایات تروریستی و برنامه ساز کشتار جمعی هزاره ها تا سرحد تصفیه قومی گردد.
جناب ناجی!
آن جوی خون صدها جوان هزاره ای که در کشتارگاه دهمزنگ در سرک ها به رهبری تو عالیجناب جاری شد٬ اگر وجدان انسانی ای در کار میبود٬ خون انسان چه که حتی ریختن خون آن تعداد بز و گوسپند برایت عبرت تاریخی میشد و اگر ترا با غل و زنجیر هم برای همکاری با این جنایت پیشه گان وادار میساختند خودکشی بهتر بود تا قبول این ذلت و پستی. پس چگونه میتوان از دانش و مرتضوی و سایر مهره ها گله کرد که برای رسیدن به مقام حتی خون یک هزاره ای خویش را نریختاندند٬ چه رسد به صدها.
ماشاالله با این وجدان و عاطفه انسانی؟؟
«« کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست »»
این آرزو را تمامی ساکنین آن وحشتکده از دست نامردان و روسپیان روشنفکر نمای چون ناجی ها با خود زیر خاک خواهند برد.

>>>   سلام اگر من وطن فورش بودم حال چرا سر کردن مثل دیوانهای که هیچ عقل کار نمکن من دختر پدرم هستم نه دختر مال پول من خان زده هستم که مثل کدایی در ایران بزرک شودم من دختر رنج مادری هستم که زن خان بود ولی بخاطر جنک هر روز صبح میر فت سر کار کشاوارزی من خوهرای هستم که برداری گوچک و خوهرای گوچک تر از خودم بزرک کردم تا مادرم میاد من زن مردی هستم که فقط دود دوستداره من مادر پسران هستم که رنک خون من هست در جوده انها من عروسی زن هستم که اومید من من درست که دختر افعانی هستم که بخاطر خاک خودم از سر مرز تا خود خانه گریه کردم من مادر هستم که دو تا پسر مثل گل بزرک کردم من شبهای که با بچه خودم با شکم خالی مخوابدم شما نبودن درد ها من کشیدم هیچ کسی نفهمی گریهای بی صدای من رو اشک بچهای من رو من مادر او خاکم من هر جا رفتم تاحال با افتخار گفتم افعانم با صدای بلد که من خاک کشور به هیج قیمت نمیدم من فقط در خاست کمک کردم از کشور خودم این جواب کمک من بود که من هک کن و من فیلم سیاسی درست کن گم سواد هستم ولی قلبی دارم که پر عشق به خدا دین وطن و فرزندم که جانم رو فدای این ها نیکنم قصاوت نکن من فقط به قصاوت الله هستم کناه من هر چی هست بود به خودم هست من تا حال دل هیچ کسی رو نشکستم از بی دین کردم خدا هست من خودم وا گدازه او کردم نه هیچ کسی شما هم وطن عزیزم به خدا که من شما پیدا کرده من فقط ارمش شما بچهایخودم مهم اگر هم وطن من از من ناراحت یک من سوال داره من یک زن ساده مثل مادر ها شما مثل خوهرا شما مثل دختر شما هیچ فکر کن من وطنم رو به چیزه میدن وطنم تاج سرم هست با افتخار زن افعانی که بخاطر گم سواد و ساده یک نامه نوشته به کشور خود حال هک تمام دنیا شودم اول نفر که دست بی ناموس به من زده از خونم از خاکم ریس جمعورم بود من کجا رو اشتباه کردم که این حرف زدن من گم سودا ولی عقل دارم که تالی من هیچ ادمی بی هیچ چشم داشت کمک کردن فرق بحالم نمیکرده هر ادم چی دور چی نزدک من مادر دو پسرم که من غروه او دو نفرم من مادر بزرک تو بچه هستم من دختر مادر پیر ی هستم من ناموس افعانم حال اگر شتباه کردم باید بی ناموس بزن به من شما هیچ کسی اشتباه نمیکن ادمی هستم و صاحب خط ولی ابرو اب نیست که دست بزن رو بی ناموسی من اگر سودا گم دادم هر وقت درد همه رو دیدم یا شیدم مثل مادر او شهیدنان که در اتش سوختن و مشکل ت خودم میخاستم بیا کشور خودم بخاطر یک ادم بی رحم که مال من خورده و حرف های بی ناموس که به من زده من روزها و شب ندارم که تا این به دست دولت بدم بخاطر او نامردها من او نامه نوشتم بخاطر او نامرد من حال از این جا به او جا میرم بخاطر که دیگه سر هم وطن که مثل من بلا بیار پول زحمت بچهای من بود به او میدادم با حرف بی ناموس بگه من از مال خودم و که زده تر بیا کشورم پش عزیزنم یک زندگی اروم درست کنم شما هیچ خبر ندارن چی زحمت این زندگی درست کردم من که بخاطر که گم ارم زندگی کنم و از مهاجرت خسته شودم بخاطر مشکلت خودم هیچ دلم ارم نیست من دل شکست از همه دست خیر دارم ولی بی نمک دل بزرک دارم پر درد قلب دارم مثل دریا به رنگ خون بی نگاهای که در ظلم و بی دعالتی رنگی هست جان دارم پر درد زخم ول درام مثل اینه اگر من حق مرک هست با جان دل قبول مثل یک دختر افعان و مثل مادر افعان ومثل یک خوهرا افعان خودم به زندگی پایان میدم تا ابرو خانوا هم ابرو بازی نیست بردار م حرم زن شکستنی نیست خواهرم من همیشه از دست نامرد یا مرک ناومید می ترسم هیچ دلم نمیخاد بدست کسی بمیرم اگر مرک بر من لازم خود زندگی به پایان میدم از دل جان یک زن دل شکست و دوری عزیرن که چشم برای او هستن دلم دیگه هیچ خوش نیست فقط او دارم اگر بچهام خانوانه من نباشن من هیچ هستم دعا کن که من رو خدا کمک کن اگر حق من یک نامه درست ازکشور مرک جانم فدای کشورم خونم رنگی تر از دیگهارن نیست فقط خدا پشت پناهای همه جونانه با از دعای مادران بچهای من بی نسب نکن ببخشد اگر من ناراحت تو کردم اگر بی احترام به وطن کردم من هیچ کار نکردم فقط او نامه وطن یعنی دلم اهو او داره وطن یعنی عطر تمام ادمهای خوب رو زمین وطنم اروم اروم تر بی هیچ درد از وطن نیدم فقط دوری خاکم اگر نامردی در حق وطن کردم خاک من رو در دست خالی از تمام ادمهای رو زمین باشه که فقط نزدگ وطن باشه گم از خاک وطن سر قبرم باد بیار ممنون من گم سواد هیستم ببخشید اگر شیباه هست


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است