چرا دین ستیزی رایج در میان ما خطرناک است؟
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۴۰    ۱۳۹۹/۶/۳۰ کد خبر: 164874 منبع: پرینت

چند نفر از من پرسیده اند که چرا من مخالف، دین ستیزی هستم. کوشش می کنم بخشی از دلایلم را توضیح بدهم.
دوست خوبی دارم که هر از چند گاهی با هم صحبت می کنیم. روزگاری، دشمنی سرسختانه ایی با دین و مذهب داشت. از هر فرصت استفاده می کرد تا آنچه را حماقت های مذهبی می خواند، مسخره کند، به دین باوران نیشی بزند، و کمی و کاستی های باور دینی و عقاید مذهبی مردمش را به به خنده بگیرد.
از چند ماه به این سو اما این آدم تغییر کرد. هنوز هم مذهبی نیست، اما دیگر، مسخره نمی کند، نیش نمی زند و نگاه تحقیر آمیز به آدم های مذهبی ندارد. چند روز پیش، دلیل این تغییر را پرسیدم. او برایم چنین توضیح داد:

من به این نتیجه رسیده ام که کارکرد مذهب، باورها و مراسم و شعایر مذهبی در یک جامعه، بسیار عمیق تر، فراتر و ریشه ای تر از آن است که فکر می کنیم. ایمان مذهبی را نمی شود به همین سادگی با چیز مثبت دیگری جایگزین کرد. اگر غربی ها توانسته اند چنین کنند که من شک دارم، ضرورتا ما هم موفق به این کار نخواهیم شد. در نتیجه، اگر ایمان مذهبی را از جامعه خود بگیریم، امکان دارد ما با یک بی ارزشی روبرو شویم که در آن صورت سنگ روی سنگ بند نخواهد شد، کسی به داد کسی نخواهد رسید، کسی خودش را فدای کسی نخواهد کرد، کسی آرامش و رفاه زندگیش را فدای هیچ چیزی، ایده ای و آرزویی و آرمان جمعیی نخواهد کرد و ....

گفتم چرا چنین فکر می کنی و از کجا به این نتیجه رسیده ای؟ گفت من دارم نشانه های بی ارزشی را در جامعه هزاره می بینم. گفت این بی ارزشی، چیزهایی چون بهبود زندگی شخصی به هر قیمت، پیشی گرفتن از دیگران به هر وسیله، رقابت و جمع آوری هر چه بیشتر پول و مال از هر راهی، جان سالم به در بردن و خوش گذراندن در گوشه آرامی و ... را در جامعه رواج داده است. گفت اگر این قسم پیش برویم، بادرنظر گرفتن واقعیت های افغانستان، تباه می شویم.
شخصا با این دوست خوبم، صد در صد موافق نیستم، و دلایل بی علاقگی به سرنوشت جمعی در جامعه هزاره را بسیار و متفاوت می دانم، اما شکی ندارم که پیامدهای زدن مذهب و ایمان مذهبی در جامعه هزاره، ضرورتا به خوشبختی جامعه ما نخواهد انجامید، و می تواند به فردگرایی بی رحم و خانمانسوز بیانجامد.
من گاهی در گفتگوهای شخصی از دوستان دین ستیزم می پرسم:

آیا شما توانایی زدن دین در هلمند، قندهار، پکتیا، خوست، نورستان و ... را دارید؟ واضح است که جواب نه است، یک نه بسیار کلان. چون ساکنان آنجاها نه زبان شما را می فهمند، نه دنیای شما را درک می کنند و نه حتی فرصت شنیدن سخنان شما را دارند. شما اما بر مردم خود و نگاه و بینش شان تاثیر گذارید و اگر با همین شدت و حد پیش بروید، تا حدودی زیادی موفق خواهید شد.

اما فرض کنید، همین فردا، 98 درصد مردم هزاره در بامیان جمع شده، اعلان کنند که ای مردم افغانستان و منطقه، ما دیگر به دین و خدا و این چیزها، اصلا باور نداریم. آیا در این صورت، روزگار شان بهتر خواهد شد؟ آیا تندروان دست از کشتن شان برخواهند داشت؟ آیا توانایی دفاعی و نظامی شان بالا خواهد رفت؟ آیا ملل شرقی و غربی طرفدار حقوق بشر به کمک شان خواهد شتافت؟ آیا دیگران، چنین مردمی را فرصت زیستن در افغانستان خواهند داد؟ آیا در این صورت، جوانان شان برای دفاع از مردم شان، صف خواهند کشید و جان و مال شان را فدای ارزش ها و آرمان های جمعی شان خواهند کرد؟
تا کنون پاسخ قانع کننده از کسی دریافت نکرده ام.

عبدالله وطندار


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
دین ستیزی
نظرات بینندگان:

>>>   چراغی را که ایزد بر فروزد
هر آنکه پف کند ریشش بسوزد

>>>   اکثرا" دین ستیزی به خاطر فرار از محدودیت و مسولیت است که در نهایت به بی بند و باری می انجامد مگر اینکه حلقه قانون و قانون مداری حاکم باشد و جدی گرفته شود.

>>>   تكنوكراسى ، انقلاب صنعتى و صد البته استعمار باعث سرازير شدن ثروت هاى قاره هاى زرد و سياه و سرخ به مغرب زمين شد. و طبعا ثروت سرشار ، رفاه و آسايش را به ارمغان مى آورد. رفاه و آسايش زمينه را براى بيشتر كامجويى كردن و زيادتر لذت بردن ، مساعد ميسازد. بيشتر كامجويى كردن و زيادتر لذت بردن ، هنجار شكنى ، قانون گريزى و در اصل دين ستيزى را مى طلبد. اين بود كه در جوامع پيشرفته و مرفه غرب ، مذهب فرد گرايى individual يا فلسفه اصالت فرد به وجود آمد و موفق هم شد. فرد گرت بعنى كسى كه به آزادى فردى معتقد است و منافع شخصى را بر منافع جمع ترجيح ميدهد. در اينجا يك اصل از اصول فردگرايى ذكر ميشود:
- كسب لذت فردى ، در اولويت است.
براى همين اصل بود كه نويسنده بزرگ فرانسوى آفاى ژان ژاك روسو فرزند خود را از همان بدو تولد به دار الايتام سپرد زيرا او را مانع و مزاحم آزادى هاى فردى و شخصى خود ميدانست. فرد گرايى به فرزندان اجازه داد كه هر گاه به سن قانونى يا هجده سالگى برسند ميتوانند خانواده را ترك كنند و زندگى مستقل داشته باشند.اين يعنى آزادى و رهايى از قيد و بند هاى خانوادگى. فرد گرايى باعث شد كه همجنس گرايى قانونى و علنى شود. چندى پيش در يكى از كشور هاى اسكانديناوى ، مرد ميانسال و به ظاهر محترمى كه هميشه لباس رسمى بر تن داشت در يك برنامه پر بيننده تلويزونى كه خودش گرداننده آن برنامه است ، ناگهان در عين پخش زنده و مستقيم ودر حضور ده ها تماشاچى ، لباس هايش را از تن كشيد و كاملا لُچ و برهنه ، حركات موزون انجام ميداد. امروزه در امريكا و اروپا سواحلى وجود دارد كه زنان و مردان كاملا عريان و برهنه هستند و ... به اين ميگويند : كسب لذت فردى در اولويت است. و اما آن روى سكه : امروزه در دنياى غرب به خصوص در كشور هاى مثل اسكانديناوى كه فردگرايى قدرت بيشترى دارد ميزان خودكشى در ميان جوانان و نوجوانان بسيار بالا است هر چند كه بلاد اسكانديناوى از مرفه ترين و پر آسايش ترين كشور هاى دنيا به حساب مى آيند. كامجويى هاى بى حد و اندازه و لذت بردن هاى بى بند و بار ، جوانان را به پوچى و بى ارزشى رسانيده و سبب بالا رفتن خودكشى ها شده است. فردگرايى باعث تنهايى و دورى از كانون گرم خانواده و محروم ماندن از حمايت پدر و مادر و خواهر و برادر شده است. جامعه شناسان غربى دو باره به اين نتيجه رسيده اند كه بهترين راه حل براى معضل و شفا بخش ترين دارو براى اين درد است. لذا ( دينيات ) يكى از مضامين اصلى در امر تعليم و تربيت است چون ميگويند: علم اخلاق را دين به وجود آورده است. طبيبان و پزشكان حق ندارند اظهار بى دينى و بى خدايى بكنند.
و اما ماى هزاره و روز نديده : روشنفكران هزاره در اين چند سال اخير فردگرايى را بيشتر از دموكراسى در ميان هزاره ، تبليغ و ترويج كردند و ميكنند. فردگرايى كاملا در تضاد و ضديت با اصول و ارزش هاى پذيرفته شده توسط ماى هزاره است در حاليكه من يا فرد هزاره علايق و نياز ها و اهداف فردى خود را ترجيح ميدهد.
اينجا دواصل از اصول پذيرفته شده توسط ماى هزاره را ذكر ميكنم :
مَن قَتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ في الارض فَكَأنّما قتل الناس جميعًا و من أحياها فكأنّما أحياالنّاس جميعًا* ( مائدة ٣٢ )
- يَد الله مع الجماعة ( حديث نبوى )
روشنفكر به كسى ميگويند كه به اصول و ارزش هاى پذيرفته شده توسط يك ملت به ديده تحقير و تمسخر نبيند. درست است كه ما مردم فعلا بيسواد هستيم. دانشگاه هاى آكسفورد و كمبريج و سوربن كه هيچ حتى دانشگاه كابل را از ما ملت افغانستان عموما و از ماى هزاره خصوصا دريغ كردند. آرى استعمار غربى و استكبار قومى و صد البته بى اتفاقى و بد ديانتى خود ما ، ما را در جهل و بيسوادى نگه داشته است اما ماى بيسواد آدم هستيم. درك و فهم و شعور داريم. قدرت تجزيه و تحليل داريم. ماى هزاره اين اصل و ارزش را در كمال صحت عقل و سلامت مزاج و در اوج قدرت و اقتدار ( شنسب و غوريان ) پذيرفته ايم. روشنفكر دين گريز و اسلام ستيز هزاره در حدى نيست كه بخواهد اصول و ارزش هاى ما را به باد تمسخر بگيرد.
اى مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست ** عِرض خود ميبرى و زحمت ما ميدارى
آجه از دايزنگى

>>>   تكنوكراسى ، انقلاب صنعتى و صد البته استعمار باعث سرازير شدن ثروت هاى قاره هاى زرد و سياه و سرخ به مغرب زمين شد. و طبعا ثروت سرشار ، رفاه و آسايش را به ارمغان مى آورد. رفاه و آسايش زمينه را براى بيشتر كامجويى كردن و زيادتر لذت بردن ، مساعد ميسازد. بيشتر كامجويى كردن و زيادتر لذت بردن ، هنجار شكنى ، قانون گريزى و در اصل دين ستيزى را مى طلبد. اين بود كه در جوامع پيشرفته و مرفه غرب ، مذهب فرد گرايى individual يا فلسفه اصالت فرد به وجود آمد و موفق هم شد. فرد گرت بعنى كسى كه به آزادى فردى معتقد است و منافع شخصى را بر منافع جمع ترجيح ميدهد. در اينجا يك اصل از اصول فردگرايى ذكر ميشود:
- كسب لذت فردى ، در اولويت است.
براى همين اصل بود كه نويسنده بزرگ فرانسوى آفاى ژان ژاك روسو فرزند خود را از همان بدو تولد به دار الايتام سپرد زيرا او را مانع و مزاحم آزادى هاى فردى و شخصى خود ميدانست. فرد گرايى به فرزندان اجازه داد كه هر گاه به سن قانونى يا هجده سالگى برسند ميتوانند خانواده را ترك كنند و زندگى مستقل داشته باشند.اين يعنى آزادى و رهايى از قيد و بند هاى خانوادگى. فرد گرايى باعث شد كه همجنس گرايى قانونى و علنى شود. چندى پيش در يكى از كشور هاى اسكانديناوى ، مرد ميانسال و به ظاهر محترمى كه هميشه لباس رسمى بر تن داشت در يك برنامه پر بيننده تلويزونى كه خودش گرداننده آن برنامه است ، ناگهان در عين پخش زنده و مستقيم ودر حضور ده ها تماشاچى ، لباس هايش را از تن كشيد و كاملا لُچ و برهنه ، حركات موزون انجام ميداد. امروزه در امريكا و اروپا سواحلى وجود دارد كه زنان و مردان كاملا عريان و برهنه هستند و ... به اين ميگويند : كسب لذت فردى در اولويت است. و اما آن روى سكه : امروزه در دنياى غرب به خصوص در كشور هاى مثل اسكانديناوى كه فردگرايى قدرت بيشترى دارد ميزان خودكشى در ميان جوانان و نوجوانان بسيار بالا است هر چند كه بلاد اسكانديناوى از مرفه ترين و پر آسايش ترين كشور هاى دنيا به حساب مى آيند. كامجويى هاى بى حد و اندازه و لذت بردن هاى بى بند و بار ، جوانان را به پوچى و بى ارزشى رسانيده و سبب بالا رفتن خودكشى ها شده است. فردگرايى باعث تنهايى و دورى از كانون گرم خانواده و محروم ماندن از حمايت پدر و مادر و خواهر و برادر شده است. جامعه شناسان غربى دو باره به اين نتيجه رسيده اند كه بهترين راه حل براى معضل و شفا بخش ترين دارو براى اين درد است. لذا ( دينيات ) يكى از مضامين اصلى در امر تعليم و تربيت است چون ميگويند: علم اخلاق را دين به وجود آورده است. طبيبان و پزشكان حق ندارند اظهار بى دينى و بى خدايى بكنند.
و اما ماى هزاره و روز نديده : روشنفكران هزاره در اين چند سال اخير فردگرايى را بيشتر از دموكراسى در ميان هزاره ، تبليغ و ترويج كردند و ميكنند. فردگرايى كاملا در تضاد و ضديت با اصول و ارزش هاى پذيرفته شده توسط ماى هزاره است در حاليكه من يا فرد هزاره علايق و نياز ها و اهداف فردى خود را ترجيح ميدهد.
اينجا دواصل از اصول پذيرفته شده توسط ماى هزاره را ذكر ميكنم :
مَن قَتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ في الارض فَكَأنّما قتل الناس جميعًا و من أحياها فكأنّما أحياالنّاس جميعًا* ( مائدة ٣٢ )
- يَد الله مع الجماعة ( حديث نبوى )
روشنفكر به كسى ميگويند كه به اصول و ارزش هاى پذيرفته شده توسط يك ملت به ديده تحقير و تمسخر نبيند. درست است كه ما مردم فعلا بيسواد هستيم. دانشگاه هاى آكسفورد و كمبريج و سوربن كه هيچ حتى دانشگاه كابل را از ما ملت افغانستان عموما و از ماى هزاره خصوصا دريغ كردند. آرى استعمار غربى و استكبار قومى و صد البته بى اتفاقى و بد ديانتى خود ما ، ما را در جهل و بيسوادى نگه داشته است اما ماى بيسواد آدم هستيم. درك و فهم و شعور داريم. قدرت تجزيه و تحليل داريم. ماى هزاره اين اصل و ارزش را در كمال صحت عقل و سلامت مزاج و در اوج قدرت و اقتدار ( شنسب و غوريان ) پذيرفته ايم. روشنفكر دين گريز و اسلام ستيز هزاره در حدى نيست كه بخواهد اصول و ارزش هاى ما را به باد تمسخر بگيرد.
اى مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست ** عِرض خود ميبرى و زحمت ما ميدارى
آجه از دايزنگى

>>>   اين سوال براى من هم كه يك شيعه مذهب غير هزاره هستم به صورت معما و بى جواب باقى مانده است كه چرا به اصطلاح روشنفكران هزاره اين همه دين ستيز شده اند. نسل كشى هزاره ها توسط عبدالرحمن اوغان شروع شد. بت هاى باميان را طالبان با همكارى پاكستان ، تخريب و ويران كردند. هزاره در ايران بخاطر چشم بادامى اش توسط ايرانيها كه تن بچه كاكاى اوغان و تاجيك هستند ، تحقير و توهين شد اما روشنفكر هزاره عقده هايش را به قول خودش سر بربريت عرب خالى ميكند.

>>>   اگر فرضا موضوع دین در بین نمی بود حکومت امانی سقوط نمیکرد وحالا افغانستان پیشرفت کرده بود اگر موضوع دین نمی بود چهل سال جنگ بنامجهاد نمیبود وحکومن خلق وپرچم که افراد تحصیل کرده وکارفهم بودند هم می توانستند تاحال کار زیادی انجلام بدهند ، ....

>>>   اگر موضوع دين در بين نبود ، كى به امان الله لقب غازى ميداد ؟
موضوع دين در بين بود كه پوزه جنتلمن هاى مغرور انگليسى را به خاك ماليد و باد اضافه به غبغب امان الله خان انداخت.
راستى او رفيق روشنفكر !
مگر موضوع دين در بين بود كه خلقى سايه پرچمى را با تير ميزد ؟
مگر موضوع دين در بين بود كه شهنواز تنى بى دين به پابوس گلبدين رفت ؟
مگر موضوع دين در بين بود كه نجيب كمونيست ، جنرال دوستم فاتح ايشچى را از ميدان به در كرد ؟
مگر موضوع دين در بين بود كه نغمه جان ، منگل خان را رها كرد و به پسر مولوى محمد نبى محمدى چسبيد ؟ ( به قول ننه كلان خدا بيامرزم : جَرت چسپيد ! )
توجه ! موضوع دين در بين هست كه جوانان هزاره در كشور هاى اسكانديناوى براى گرفتن تابعيت ، گروه گروه به كليسا ميروند و غسل تعميد ميكنند.
كاكه گل بد خوى از كوچه خرابات


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است