تاریخ انتشار: ۱۳:۳۵ ۱۳۹۹/۹/۲ | کد خبر: 165589 | منبع: | پرینت |
از دیر زمانی است که بدخشانی ها را در بدخشان تروریست ها سر می زنند و همچنان کمتر از ولایات افغانستان وجود دارد که خون جوانان بدخشان نسبت از هر ولایت دیگر بیشتر در آن ریخته نشده باشد.
به گمان قریب به یقین در هر خانواده بدخشانی ها زنان بیوه، اطفال یتیم، مادران و پدران که در گلم غم جوانان خود نشسته اند وجود دارد.
در طول تاریخ در جریان های اثر گذار چپ و راست افغانستان روشنفکران، اندیشمندان و نویسندگان بدخشانی وجود داشته و همین اکنون هم رهبران، رهبرچه ها و صاحب نظران زیادی از بدخشان وجود دارد که نباید بدخشانی ها اینگونه در آتش تروریسم می سوختند، حتما کدام جای کار می لنگد و اینکه کجای کار می لنگد خودی بدخشانی ها بهتر می دانند.
گرچه فعالیت باند های تبهکار و مافیایی مواد مخدر و معادن شاید یکی از عوامل فعالیت جریان های تروریستی در بدخشان باشد با آنهم ارگی ها نیز از جریان ناآرامی در بدخشان ناراضی نیستند.
از نگاه موقعیت جغرافیایی، ساخت و بافت اجتماعی، قومی و مذهبی بدخشان جایی تروریسم نیست و باید مدت ها قبل ریشه های تروریسم را نابود می کردند.
از نگاه اقتصادی هم بدخشان دارای معادن است که اگر رهبران و متنفذین بدخشان با استفاده درست و شفاف از این معادن مردم بدخشان و به خصوص قشر جوان را در مقابل تروریسم سازمان دهی نمایند می توانند خودکفا باشند و دست تروریسم را از بدخشان کوتاه نمایند.
کشتار بیرحمانه اضافه از ۲۵ نفر از سربازان، افسران و نیروهای خیزش مردمی در ولسوالی مایمی درواز بالا نه اولین بار است و شاید نه آخرین بار باشد بلکه ادامه سریال های کشتار مردم بدخشان است که پی در پی اتفاق می افتد.
اکنون وقت آن است که صلاح الدین ربانی، لطیف پدرام، وکلای بدخشان در پارلمان و همه متنفذین بدخشان از حالت تسلیت گویی بیرون شوند و در راستای ایجاد تشکلهای مردمی و به خصوص جوانان برای سرکوب کامل و پاکسازی بدخشان از تروریسم قدم بردارند.
حسن علی عدالت
>>> چون فارسی زبان اند
>>> بدخشانی ها تا با هم به یک گفتمان مشترک نرسند ، همین آش است و همین کاسه.
>>> بازهم مردم سرحدی را پیش کنید که زیاد تر بمیرند . مردم بدخشان به غیر از مردم سرحدات به مربوط به پامیرات همه اشرار و طالب اند . این وظیفه جمعیت اسلامی است که همه امتیازات را در دست دارد و بیشتر این گروه های ضد دولتی نیز مربوط به این تنظیم اند
>>> جناب حسن علی عدالت!
نوشته اید: « چرا تروریسم از بدخشانی ها قربانی میگیرد؟»
باید گفت که این تروریسم نیست که از بدخشانی ها قربانی میگیرد٬ بل این بدخشانیان گوسپندی اند که خود به قربانگاها می شتابند.
بدخشانیان در طول تاریخ معاصر کشوری به نام افغانستان بمثابه کاسه های داغتر از آش همیشه سرسپردگی خویش را به دودمانهای مختلف قبیلوی به اثبات رسانیده اند.
همکاری بدخشانی ها به عبدالرحمان سفاک در دیار هجرت تا عزیمتش از بخارا و سمرقند٬ الی رسیدنش به مقام سلطنت خداداد جغرافیایی که بعد ها افغانستان نامیدندش را تاریخ به خوبی به یاد دارد؛ که چگونه موصوف در فقر و ذلت به سر برد و باامکانات ناچیز از مرز بدخشان عبور کرد و بدخشانیان سرسپرده سرهای خویش را فدای امیر اسلام نمودند و سرانجام تا به پایتخت رسانیدند.
فداکاری های محمد ولیخان دروازی در ارتقا٬ جلب حمایت جهانی از استقلال کشور٬اندیشه های اصلاحی و حفظ و تداوم سلطنت امان لله نواسه عبدالرحمان ثبت صفحات تاریخ است؛ هکذا تاریخ بیاد دارد که چنین انسان فداکار و وطندوست چگونه اولین قربانی نوکران دست یرورد انگلیس گردید و سر را سرافرازانه به دار سپرد.
در چهل سال سلطنت پسر نادرشاه که جنگی هم وجود نداشت٬ جوانان بدخشی به شیوه دیگری قربانی میدادند. همین نسل جوان بدخشانی بود که نیمی از قوای کار توسعه٬ انکشاف٬آبادی و عمرانی را تشکیل میداد؛
آباد ساختن جبه زارهای قطغن (بغلان٬ کندز٬ تخار) و تبدیل آن به زمین های حاصل خیز مزروعی الی تحویلدهی این اراضی به ناقلین قبایل. در جریان همین کارهای شاقه و شرایط بد اقلیمی و ایمنی بود که نیمی ازین لشکر عظیم در اثر تب ملاریا تلف شدند.
تبدیل کردن ریگستانهای سوزان مشرقی و زیر کشت آوردن آن در پروژه کانال ننگرهار٬
اعمار شاهراه های کشور:( شیرخان بندر - کابل به شمول تونل سالنگ٬ کابل- مزار٬ کابل- جلال آباد٬ کابل- کندهار٬ کندهار- هرات)؛
اعمار بندهای نغلو٬ ماهیپر٬ سروبی٬ درونته که در تمامی این پروژه های عمرانی نیمی از قوای بشری کار فزیکی را همین جوانان بدخشانی میساخته اند.
البته در قرارگاهای نظامی همه خوب به یاد دارند که ترکیب عسکر و افراد از جوانان تاجیک و ترک وهزاره بود؛ اما برعکس صاحبمنصبان را همیشه برادران برابر واز جان شیرین تر شان پشتون ها تشکیل میدادند.
برمیگردیم به وضع نابسامان و رقت بار موجود مردمان بدخشان و نقش بزرگان٬ روشنفکران٬ اندیشمندان٬ رهبران٬ رهبرچه ها و صاحب نظران آنولا!
۱. صلاح الدین ربانی منجیث رهبر جمعیت و فرزند بدخشانی هنوز هم در حلقه ای از بنیادگرایان اسلامی گیر افتاده و توانایی جلب و جذب غیراز جمعیتی های وابسته اش را ندارد. خودخواهی ها و خود بزرگ بینی های اعضای جمعیت چه نسل فرتوت و چه نسل جوان مانع بزرگی در تحقق این مامول محسوب میگردد.
تفرقه افگنی و خودخواهی های به اصطلاح رهبری جمعیت بخاطر بدست آوردن مقام و منصب گذرا و ناچیز؛ همه شاهد بودند که چگونه این همه گرگان باران دیده جمعیت راتاسرحد نابودی کشانیدند.
تلاش دولت نابکار برای ایجاد درز های بیشتر و حتی دسیسه ای امحای فزیکی صلاح الدین و طرفدارانش در آخرین سفر وی به زادگاهش در حادثه انفجار طیاره حامل ایشان که همه شاهد بوده ایم.
تعدادی از بدخشانیان از نام جمعیت در گذشته به نام و نان و نوایی رسیدند و هنوز هم داد از جمعیتی بودن میزنند٬ اما ضرر و پس لگدی چنین شیادان به پیکر جمعیت به مراتب خطرناکتر از ضرر دشمنانش بوده است.
۲. بزرگان بدخشان: تعدادی از محافظه کارترین و سرسپرده ترین اشخاص و افراد جامعه بدخشان چه در گذشته و چه در حال ( بدخشانیان درین عرصه سر تمام جهانیان را خاریده اند) به نام های ارباب٬ کلانتر٬ صاحب رسوخ٬ ریش سفید و افسقال (آق سقال ترکی) تاآن حد خودکش بیگانه پرست بوده اند و درین راه حتی سران خویش را فدای اجنبی ها نموده اند که مپرس.
اینان طبق سنت دیرینه ای شان به هر بیگانه ای که چه به حیث مامور دولت (گماشته دولت مرکزی)٬ تاجر٬ یا بنام علمای بظاهر دینی چون داملا٬ پیر٬سید٬ آغا٬ ایشان٬ خواجه٬ غیبگو٬(اکثری مخبر و جاسوس)و یا حتی قاتلان و جنایت کاران فراری و غیره به آن دیار میآمده اند؛ این بزرگان با اظهار اطاعت و سرسپردگی٬ بلی قربان گویان دست به سینه در خدمت بوده و افتخار نوکری بیگانگان را از آن خود دانسته٬ زمینه چور و چپاول و غارت و ارتشا و اختلاس را فراهم نموده ؛ و از برکت چنینن زبونان٬ اجنبی های مسافر و نابلد در مدت کمی صاحب عزت و ثروت شده با پول و سرمایه و حتی زنان بدخشی به اوطان شان بر میگشتند.
۳. روشنفکران و اندیشمندان بدخشانی چون جناب لطیف پدرام با آن همه دانش٬ بینش و خرد که میتوانست نه تنها کشتی شکسته ای بدخشان و بدخشانیان که حتی کشور رااز پرتگاه نیستی وتباهی به ساحل نجات برساند؛
متاسفانه درین شرایط نهایت المناک٬ حتی جوانان نازنین زادگاهش که تعدادی هم ممکن از اقارب نزدیکش بوده باشند توسط آدمخواران طالبی- داعشی- تحریری سر بریده میشوند کاری از دستش ساخته نیست.
آنهم به دلیل اینکه زادگاه و ولایتش توسط گروه های مافیایی بدخشانی٬ گروه های بنیاد گرای تکفیری طالبی- حزب تحریری- حزب اسلامی و جمعیتی های محافظه کار بدتر از طالب و رهبران محافظه کار٬ متحجر٬ معامله گر و خودکش بیگانه پرور محلی مجال تحرک را از وی سلب ساخته اند.
۴. نویسندگان: متاسفانه از نویسندگان و شاعرانش که جز سیاه سازی صفحات کاغذ٬ صفحات مجازی٬ بازی با کلمات و الفاظ چیزی از ایشان ساخته نیست٬ توقع چندانی نباید داشت. فطرت شاعری و نویسندگی همین بوده است و بس٬ بالخاصه نویسندگان و شاعران بدخشانی.
۵. اما وکلا و نمایندگان بدخشان!
در شرایط موجود از هیچ نماینده و وکیلی نباید توقعی داشت. زیرا هممه میدانیم که این نمایندگان مردم چگونه انتخاب شدند؛ و وکلا یا به اصطلاح نمایندگان منتخب بدخشان نیز ازین امر مستثنی نیستند.
البته به استثنای یکی دو انسان با درد و با وجدان که گاهگاهی اقلا صدای خویش را منحیث نمایندگان مردم به گوش سیه دلان میرسانند٬ باقی همه به دو طیف متضاد منجیث رهبران مافیای چور و چپاول٬ قاچاق مواد مخدر و معادن بسته بندی میگردند؛ که اکثری ناامنی ها حتی دست بدست شدن ولسوالی ها و بیجاشدن های داخلی ناشی از مصیبت دست پخت همین نمایندگان است٬ که در آن والی موجود (وکیل منتخب) قبلی نیز دخیل است.
ازینرو وکلا یا به اصطلاح نمایندگان بدخشان هیچگاهی به درد مردم نخورده و نخواهند خورد.
یگانه راه نجات بدخشان همانا مسیردهی نسل جوان بدخشانی است؛ اما متاسفانه تعداد کثیری از نسل جوان موجود درین ولا آگاهانه یا ناآگاهانه در گرو گروه های بدنام وجنایتکار طالب٬ داعش٬ حزب تحریر و حزب اسلامی مربوط آن قوماندان و بهمان سرگروپ به کشتار همنوعان بدخشی خود مصروف اند؛
و یا اینکه دهها هزار تن دیگر جوانان بدخشی به خاطر دفاع از ناموس کشور در بیابان های کندهار٬ هلمند٬ نیمروز٬ زابل٬ هرات٬ اروزگان٬ فراه٬ لوی پکتیا٬ لوی ننگرهار و لوی وردک و ... در مقابل برادران کرزی- احمدزی شب و روز با شکم های گرسنه و سلاح و مهمات معامله شده منتظر بریدن سرهای شان اند٬ تا اجساد بی سر شان در پشت کلبه های محقر پدران و مادران تحویل داده شود.
ازینرو مادران بدخشانی منحیث ماشین های چوچه کشی محکوم ازلی اند برای تولید نسل؛ و چوچه هایشان نیز حاضر و آماده برای قربانی در قربانگاه های خدایان گوناگون با درفش های سرخ و سبز و سیاه و سفید.
قربانی شدن یگانه افتخاری است که در تاریخ معاصر کشور خداداد نصیب جوانان بدخشانی است و داغ و سوز و گذاز از دست دادن این فرزندان نیز نصیب قلب های داغدار مادران شان.
جوانان بدخشانی تا هنوز به این مرحله اندیشه نرسیده اند تا از خود بپرسند که چرا دریای خون پاک شان به پای بت های هرزه و مفلوکی چون عبدالرحمان و نادر و ظاهر و تره کی و امین و سیاف و گلبدین و ملا عمر و ملا کرزی و ملا احمدزی ریختانده شود.
خوب به یاد داریم که رژیم خلق و پرجم زیادترین تعداد سربازش را از همین ولایت تدارک میدید.
زیادترین تلفات در کشتارهای تنظیمی بخاطر اسلام غزیز و بعدها هم پیش مرگه های امیرالمومنین ملا محمد عمر آخوند همین جوانان بدخشی بوده اند.
در طول بیست سال دیموکراسی وارداتی غربی در حالیکه جوانان لوی پکتیا و لوی ننگرهار و کوچنی وردک .......در چوکی ها و مقامات بلند دولتی و نهاد های غیر دولتی لمیده سرگردان انباشت دالر بودند٬ اما در عین حال زیادترین تلفات را جوانان بدخشی در دفاع از منافع قبیله در مقابله با برادران ناراضی در جبهات داغ جنگ از خود باقی میگذاشتند.
بطور یقین میتوان گفت که در دهه های بعدی باز هم جوانان سرسپرده بدخشی برای مبارزه با داعش و حزب تحریر و حزب اسلامی و سایر جراثیم ساخت کارخانو و لابراتوارهای استخباراتی منطقه و جهان رمه وار به قربانگاها فرستاده خواهند شد و مادران بدخشی همچنان به تولید چوچه ها برای قربانی ادامه خوهند داد٬ و گرگان خودی و بیگانه از خونهای پاک ایشان سرمایه های بیشمار خواهند اندوخت.
مردمی به این حد گوسپندی را گرگان امرخیلی - گلبدینی - محمدزایی - ستانکزایی - کرزایی - احمدزایی - چنزایی و غلزایی و غیره زایی همیشه به قربانگاه خواهند فرستاد و نباید از گرگان شکوه و شکایت و گله ها باید کرد.
بار الاها! برای بیداری آدم های گوسپندنما خرد اندیشیدن عطا فرما!!!!
>>> آقای عدالت شما درست فرمودید ولی آقایان ربانی و پدرام وغیره در فکر دگر استند. بخصوص آقای پدرام.
مدتهاست به این باور م که به جای خواب های دور از امکان در شرایط فعلی به واقعیات عینی نگاه کنیم روشنفکران بدخشی که آقای پدرام نمیتواند از آنها جدا باشد در فکر خراسان و غیره بوده و هنوز هم به این باور است. ایشان به مثابه ای رهبر یک حزب سیاسی از ابتدا تک قومی و تک منطقه یی فکر میکردند .مشکلات افغانستان مثل زنجیر با هم بافت یافته و خاصیت زنجیره ای دارد. رنج مردم از ده سال بدینسو نبودن امنیت و مصوونیت است. بدخشان بستر نرم برای فعالیتهای تروریستی در سالهای ۱۹۸۰نیز بود وهم مرکز مافیایی برای استخراج و قاچاق لاجورد و در آن سالها در این منطقه نه طالب بود و نه داعش بلکه خود بدخشی های جهادی که از قاچاقبران مشهور مواد معادن بدخشان بودند حضور داشتند. چنین وضعیت در پنجشیر نیز بود.معدن زمرد در اختیار مافیای احمد شاه مسعود بود.
تروریستان بدخشی در سالهای ۱۹۸۰ نه تنها مصروف غارت معادن بودند
بلکه در ترور و اعدام های معلمین مکاتب نیز فعال بودند.
اکنون در بدخشان طالب و داعش و اعضای امارت اسلامی خراسان وخلاصه آنچه تروریست تاجیک و پشتون و ازبیک استند جا بجا شده اند و این تروریستان بخاطر عواید سر سام آور از قاچاق مواد معدنی به آسانی مهار نخواهند شد. پنجشیر نیز در پلان تروریستان شامل است.
حنظله
>>> مرحومی در زمان حیات اش مردم را به نان خشک دچار کرد
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است