چرا در اجلاس بُن شكست خورديم؟
 
تاریخ انتشار:   ۰۹:۵۵    ۱۳۹۹/۹/۱۰ کد خبر: 165648 منبع: پرینت

در مسایل سياسي تاريخي و... واقع گرا بايد باشيم؛ با دروغ گفتن، تهمت زدن، توهين كردن، عوام فريبي چيزي بدست نمي آوريم بلكه چيزهاي را از دست خواهيم داد. يك عده توهين مي كنيم، يك عده به اين و آن تهمت ناروا مي بنديم كه اين به خودي خودش از دست دادن و حدت و نفرت پراكني ميشود. نقدكردن مسائل بايد در چهارچوب ادبيات درست صورت گيرد.

يكي از مسایل مهم چند دهه اخير«اجلاس بن»بوده كه اكثريت به اتفاق از وقايع اتفاق افتاده در آن جلسات آزرده خاطر هستند كه چرا جبهه ایتلاف شمال در اجلاس بُن شكست خورد؟ خليلزاد(پشتون تبار) به عنوان نماينده آمريكا گرداننده أصلي سياست آمريكا در افغانستان بود، وي در مورد كرزي موافقت كشورهاي ايران، پاكستان، هند، روسيه، عربستان و أخضر ابراهيمي نماينده سازمان ملل را جلب كرده بود. مذاكره كنندگان جبهه ائتلاف شمال در حالي نمايندگان أصلي دولت مركزي و اكثريت مردم بودند.
اما نقش فرعي بازي كردند؛ آنها از روابط حاكم در دنياي سياست آن روزها نميدانستند، فاقد بينش سياسي بودند، تصور ميكردند يك نَفَر رئيس جمهور (كرزي )باشد كاري كرده نميتواند اما به مرور زمان اين يك نَفَر (كرزي )بود يك لشكر را سر به نيست ونابود كرد!

راه پيروزي چگونه بود؟
١-مذاكرات را بايد در كابل بر گزار ميكردند.
هم توان و قدرت شان را به جهان نشان ميدادند كه دولت و حاكميت در كابل وجود دارد هم جاي براي نشاندن حرف خود در مذاكرات داشتند.

٢-به دولت آمريكا در مورد خليلزاد پيام صريح ورشن مي فرستادند كه وي يك پشتون افراطي و متعصب است (آنگونه كه از عراق اخراجش كردند در اجلاس خواستار جايگزيني وي مي شدند) از دولت آمريكا مي خواستند يك نماينده جايگزين را در اجلاس اعزام كند.

٣- به كشورهاي منطقه نماينده مي فرستادند در مورد روابط شان گفتگو مي كردند.
آنها متاسفانه اطلاعات كافي نداشتند حتي كشورهاي هم پيمان آنها مانند؛ ايران، هند، روسيه با رییس جمهور شدن كرزي موافقت كردند وگرنه اين كشورها دقيقاً افراد را زير نظر دارند انديشه ها و باورها و گذشته آنهارا ميدانند با اين وجود به علت عدم درك مذاكره كنندگان اتحاد شمال از سياست حتي دوستان آنها با پيشنهاد خليلزاد موافقت كردند.

به هرحال باختن در مذاكرات اجلاس بن عمدي نبود يك اشتباه بود آن هم بزرگترين اشتباه سياسي تاريخ كه يك دولت فاتح دو اوج عظمت تسليم يك فرد شد!

گل امیری


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
اجلاس بن
شکست
نظرات بینندگان:

>>>   چرادراجلاس بن شکست خوردیم؟
جواب کاملا واضح است.
بخاطریکه عقل نداشتیم،نداریم ونخواهیم داشت.
نادیم

>>>   آقای امیری
شرایط آنروز را در نظر بگیرید.
بعد شکست طالبان امریکایی ها در تمام افغانستان فعال شدند و تمام رهبران محلی را جدا جدا در تار ارتباطات امنیتی و پولی خود بستند و عملا" ساحه مانور دولت اسلامی را محدود کردند و با اندک اشتباه محوریت را تغیر محل میدادند.
اشتباه اصلی در پروسه های بعد از بن بود که رهبران فردی عمل کردند و منافع جمعی را فدای منافع شخصی کردند و در این امر همه مسوول اند حتی من و شما

>>>   در بن شکست نخوردیم.
بعد از بن در کابل شکست خوردیم چون هر کدام خود را جداگانه فروختیم.
در مجلس استاد ربانی توته و پرخچه های جمعیت را به قیمت ارائه پشتیبانی کم کمک دوباره با هم پیوند داد.

>>>   جناب أميري باخت بن عمدي بود و هم خدا شرماندگي بود ، چون چند تن دزد و پروتوكولي در مقابل پول و وعده هاي سر يخ خون شهداي جهاد را فروختند و اين أشخاص از قديم معاش خور سي آي اي بودند و سر شان خم و جرأت ني گفتن در مقابل كردار و اعمال نا جائز بادار را نداشتند، و انشاءالله خداوند توسط نسل جوان غلام بچه ها را به جزاي اعمال شان ميرسانند.

>>>   طرح موضوع از جانب اقای امیری چنان است که گویا طالبان را همین یونس قانونی فهیم ویا دگر مخالفین طالبان از افغانستان جاروب کردند و کشور را از وجود این اهریمنان پاکسازی کردند ولی سر انجام دزد سوم امد و خر شان را زد و برد.
اقای گل امیری یا از شکست های قطعی مخالفین طالبان سالهای ۱۹۹۶-۲۰۰۰ اگاهی ندارند ویا همه چیز را چون افتاب روشن میدانند ولی خود را به کوچه حسن چپ میزنند.
اقای امیری اینرا هم نمیدانند که با شکست قطعی گروه مقاومت علیه طالبان دوستم خان به خارج از کشور متواری شد احمد شاه مسعود به سرحد افغانستان-تاجکستان فراری شد و برهان الدین ربانی قبلا در جریان جنگهای تنظیمی در کابل مفقو دالاثر بود
بعد از تسلط کامل طالبان بر افغانستان دگر نقشه و پلانهای پاکستان به پایه اکمال رسیده بود و پلان بعدی برای پاکستانی ها دامن زدن به موضوع کشمیر با جابجا سازی تروریستان افغانی و خارجی در خط کنترول
line of control بین هند و پاکستان بود.
در چنین حالاتیکه طالبان و پاکستان بر اوضاع افغانستان حاکم بودند و
افغانستان به سرزمین مطمین برای تربیه تروریزم مبدل گشته و همزمان هجرت خطرناکترین اعضای اخوان المسلمین از کشور های شان به افغانستان که در زاد گاه شان احساس مصوونیت نمیکردند افغانستان را به یک بمب اتم تبدیل کرد.
باید دقیق ساخت که اگر حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر۲۰۰۱
صورت نمیگرفت افغانستان از نظر کشورهای تمویل کننده جنگ اعلام ناشده ۱۹۷۸-۱۹۹۲علیه ج. د. ا. کاملا بدور مانده بود. احمد شاه مسعود بار ها به فرانسه سفر کرد و از جامعه اروپا تقاضای کمک همه جانبه برای سرکوب طالبان کرد ولی سودی نکرد . دکتور عبدالله عبدالله به واشنگتن فرستاده شد دروازه های سی ای ای
را شب و روز برای جلب کمک دق الباب کرد اما سودی نبخشید تا بالاخره حادثه یازدهم سپتامبر رخ داد و برای انکه اداره بوش ابروی دولت را در برابر شهروندان امریکا و مجموع جهان خریده باشد تصمیم به حمله برافغانستان گرفت و طالبان به سادگی فراری شدند. گروه مقاومت علیه طالبان که پنجشیری ها ی شورای نظار جز ان بودند از پناهگاه ها سر برون کرده به سوی کابل شتافتند و به اشغال ادارات دولتی پرداختند. این حکومت خود سر که طور خیراتی به وجود امده بود نمی توانست مورد قبول همه باشد .
طالبان توسط امریکاییان برخاست گردیده بودند تعیین حکومت اینده را امریکاییان حق خود میدانستند و گذشته از همه پاکستانی ها یکبار دگر دستگاه های دیپلوماتیک و استخباراتی خود را به کار انداختند تا به امریکاییان تلقین کنند که در افغانستان باید کی رییس جمهور باشد.
اقای امیری اگر به عقب به حوادث تاریخی وقایع دلخراش افغانستان توجه کنند جایگاه امریکا را در قبال افغانستان به کلی درک خواهند کرد.در سالهای اخیر ۱۹۸۰ و اغاز ۱۹۹۰ و فروکش کردن جنگ سرد امریکا از یکطرف طرفدار پیروزی قطعی تنظیمهای هفتگانه در جنگ افغانستان نبود و هم به دوام حکومت دکتور نجیب الله سر موافقت نداشت .
جنگ جلال اباد ۱۹۸۹ را به یاد اورید .احمد شاه مسعود از وقوع جنگ اظهار بی اطلاعی کرد در حالیکه او اگاهی کامل داشت وباید شاهراه سالنگ را منفجر میساخت . قوماندانان مسعود که اکثرا بیسواد و جاهل بودند او را بار ها تشویق کردند تا تونل سالنگ به هوا پرانده شود ولی مسعود بدو دلیل اینکا را نکرد یکی انکه نمیخواست که گلبدین در جنگ جلال اباد پیروز شود و دوم اینکه او اهمیت این شاهراه را برای اینده افغانستان حیاتی میدانست و تخریب انرا گناه کبیره میشمرد.از این گفته ها چنین استنباط میگردد که ارزیابی وقایع و نفع برداری از وضعیت جز اساسی هر استراتیجی است
و طرفین منافع کوتاه مدت و دراز مدت خویشرا در نظر میگیرند.
من برخلاف اقای امیری و هم نظران موصوف در رابطه به اینکه گویا زلمی خلیل زاد در تعیین اعضای حکومت بعد از کنفرانس بن نقش داشت استم.تمام
پلانها در رابطه به افغانستان از طرف سی ای ای و دفتر مشاور امنیتی رییس جمهور صورت میگیرد و در این راستا مشوره های پاکستانی ها برای امریکاییان اهمیت فوق العاده دارد. اقای گل امیری میداند که اقای جوبایدن
زمانی معاون رییس جمهور بود و به کابل سفر داشت و مهمان حامد کرزی در ارگ بود و حامد کرزی مثل همیشه چون زنان بیوه لب به شکایت از پاکستان باز کرد. بایدن عصبی شد و به کرزی گفت : پنجاه افغانستان را به پاکستان برابر نمیکنیم...دستمال دست را بر زمیز زد و از سر سفره قهر کرد و برای کرزی ابرو باقی نماند خلیلزاد یک دیپلوما ت است و او کسی نیست که از پلانهای پشت پرده سی ای ای و ای اس ای اگاهی داشته باشد
پس بهتر است به جای ایجاد تفرقه و بدبینی میان پشتون و تاجیک به کنه حقایق و افشای دشمنان اصلی افغانستان تهران و اسلام اباد بپردازیم.
فخر اهنگر

>>>   دربن پنجشیری ها بخاطر قدرت معامله کردن

>>>   من به عنوان یک ایرانی از اینکه اصلاح طلب ها افغانستان را این طوری با سیاست خارجی وا دادشون نابود کردن از شما معذرت می خواهم می خواستن زیاد به آمریکا نزدیک بشن و تنش زدایی کنن

>>>   برنامه « دویمه سقاوی » از زمان طرح تا این دم چه اندازه موفقیت داشته است؟
به گوسپندانی که هنوز توقع ترحم از پلنگ تیز تندان را دارند!
به آنانی که همه روزه با نوشتار هایی این چنینی: (عظمت فارسی/پارسی/دری/دری-فارسی) هنوز هم دل خوش میکنند!
به آنانی که خودرا از نسل آزادگان میپندارند٬ اما غافل ازین که حالا بجای آزادگی پالان بردگی و غلامی را به دوش میکشند!
به روشنفکر نماهایی که گهگاهی درمقابل صدور فرمانهای سران دولت درعملی سازی برنامه ی طرح بزرگ (دویمه سقاوی) برآشفته میشوند!
به تاجیکان (پسا-عقلی) که هنوزهم برای دفاع ازعبدالله٬ عطا٬ قانونی٬ فهیم و تورن اسماعیل.... منحیث بزرگان تاجیک گلو پاره میکنند!

به جوانان گمراهی که تا هنوزهم به سفیهان مفید(Useful Idiots
چون امرالله صالح (این مصطلحات را جناب شان بهترمیدانند) دل بسته اند. )
به رویا پردازان خراسان بزرگ٬ فردوسی بزرگ٬ سامانیان بزرگ و دیگر بزرگانی که قرنها پیش خاک شان را باد فنا برده؛ اما ایشان هنوز هم در آرزوی برگشت امام زمان ها دوراز واقعیت تلخ زمان درجهان رویایی خویش به سرمیبرند!
به چمچه های داغتر از آش؛ به آنانیکه بیخردانه فکرمیکنند (دویمه سقاوی) نظریات چند فاشست بیعقل و بیکار است٬ و یا هم ازین واقعیت تلخ به خوبی آگاه اند٬ اما بخاطر حفظ مقام نمایشی زود گذر٬ بازهم برای پیشبرد اهداف شوم قبیله بمراتب احساساتی ترازایشان پایکوبی میکنند٬ وبدیگران چنین تفهیم میکنند که:
(نه بابا! این یک خیالپردازی وافسانه ای بیش نیست) و بدین شیوه میخواهند پالان بردگی را به پشت همنوعان خویش نیز بگذارند!
بیایید ببینیم که آیا این برنامه ازقول بزرگان فروخته شده و معامله گر(افسانه ای بیش نیست و چند بیخرد قبیله خیال پردازی دارند) درست است و یا اینکه تمامی دم و دستگاه با تمامی امکانات دولتی از نهادهای فرهنگی تا تقنینی و تا احرایی و حتی فرد اول کشور به خاطر تحقق آرمانهای شوم و پالیسی « دویمه سقاوی» شب و روز تلاش دارند یا خیر؟

اشرف غنی برنامه هایش را که سنگ بنای (دوهمه سقاوی) است٬ در فیسبوک خویش در مبارزات انتخاباتی چنین واضح بیان میدارد:
« همه افغانها نواده احمدشاه بابا و میرویس نیکه هستن پیروزی تان مبارک ان شا لله با یاری خداوند و همت شما ملت سربلند و فداکار دیگر رنجی شما را نخواهد رنجاند. افغانستان به ثبات پایدار و اقتصاد مرفه خواهد رسید. همه در پیشگاه قانون بطور مساویانه مسوول خواهند بود. و کشور فقط یک رهبر خواهد داشت و هویت ما از تهاجم مصوون خواهد شد. ما به افغانستان عاری از خشونت می اندیشیم و حق به حقدارش خواهد رسید.
چنان عدالتی را حاکم خواهیم کرد که متهمین به نقض حقوق افغان در گور مجازات خواهند شد. دارایی عامه به صندوق دولت برخواهد گشت. دیگر تبار و قوم و تعدد زبان از میان خواهد رفت فقط افغان و زبان افغان باقی خواهد ماند». اشرف غنی احمدزی

به حماقت نویسندگان فاشست تاجیک متعجبیم٬ بجای پرداختن به جنایات که همه روزه شاهد آن هستیم به تاریخنگاری (پان ترکزم و پان هزاریزم) پرداخته و بدین وسیله اذهان عامه را از جنایات قرن به بیراهه کشانده و به نفع قبیله پرستان آب به آسیای ایشان میزیزد؛ ورنه اگر خردی درچنین نویسندگان وجود میداشت٬ باید بیندیشند که درصورت موفقیت و نهایی شدن برنامه های شوم فاشستان٬ سرنوشت همه یکسان بوده و آخرین میخ برتابوت تمامی (تاجیک و ترک و هزاره ) کوبیده خواهد شد و آنوقت دفاع و یا هم نکوهش از( پان ترکزم و پان هزاره ایزم و پان ایرانزم) دردی را دوا نخواهد کرد. کار این بیخردان همانند گریه پیرزنانیست که درمراسم سوگواری مرده ای تازه٬ به جای گریه و ناله به وی٬ به مرده های گذشتگان بگریند. اینها ازان قماش آدم هایی اند که در بالا ازان ذکرشد که یا به برنامه فاشستی اعتقاد ندارند یا اینکه آگاهانه و بیخردانه در پی انکار آنند.

بزرگان ما (تاجیک و ترک و هزاره و غیره اقلیت ها) فرصت کافی داشتند تا از زمان انتشار این خط مش ویرانگر و بنیان برانداز فاشستی در طی ربع قرن که از طرح و تدوین آن میگذرد به مبارزه برخیزند؛

چرا چنین نشد؟ آیا همه سران و بزرگان تاجیک و ترک و هزاره و ایماق معامله گر٬ مزدور صفت و سرسپرده بودند و هستند؟

از اقلیت های دیگر توقع زیاد نمیرفت٬ چه ایشان نه امکاناتی داشتند و نه هم قدرت سیاسی؛ اما وای از دست تاجیکان که هم قدرت سیاسی در اختیارشان بود و هم امکانات مادی و معنوی. از سیاسیون تا روشنفکران و دگراندیشان تاجیک گله باید کرد– مگر آنانیکه طبل خراسان بزرگ را میکوبیدند٬ به این حقیقت تلخ آگاهی نداشتند که روزی سرهمه خراسانیان با تیغ جعفر منصور زده خواهد شد؟
عباس زادگان سرابومسلم را به حیله و تزویر بریدند؛ اما اینجا قبیله زادگان نیازی به حیله و تزویر نداشتند و مردانه و با شهامت تمام طرح زدن سران خراسانیان را ریختند و خیلی هم به زبان نهایت عامیانه نوشتند (خرفهم شان ساختند)٬ و آشکارا گفتند که چگونه سر هایتان را به دار خواهیم زد؛

اما افسوس و دردا و دریغ ! که خراسانیان عاقل و دانا و با فرهنگ نه تنها از خرد انسانی تهی بودند که حتی شعور حیوانی برای زنده ماندن نیز از ایشان سلب شده بود تا به اساس فطرت ذاتی زنده جان لا اقل برای زنده ماندن خویش بیندیشند که نیندیشیدند! و تنها بوی کاه و بیده ایشان را مست و لایعقل ساخته بود و بس؛ و هنوز هم مست و لایعقل اند!

مگر فاشستان ازین صریح تر و واضح تر چگونه بیان میداشتند که:

««« غیر از افغانان دیگران همه اجنبی و مهمان اند و برا ی طرد یا تحلیل شان در اوغانستان باید چاره ای اندیشید؛ و اندیشیدند و طرح های شان را در کتاب مقدس (دویمه سقاوی) ریختند»»».

وقتی عناوینی اینچنینی میخوانم:
« سیاسی شدن قومیت در افغانستان- حکمتیار در گردهمایی جنبش پشتون‌ها درمیرانشاه -رهایی پنج هزار زندانی اشتباه محض- پشتو سازی اصطلاحات فارسی در دانشگاه بلخ- پارسی‌ستیزی مستند وزارت معارف (سند)- از ارسال کتب فارسی دری به دانشگاه توکیو در فرودگاه... شوونیست اعظم ارگ در پی چیست؟ زبان بیگانه یعنی چی؟ چه کسی برای زبان فارسی در افغانستان تصمیم می‌گیرد؟ بازگشت به زبان ستیزی وغیره»
در حیرت فرو میروم و فکر میکنم که این قلم بدستان و مفکران ما تازه از خواب غفلت بیدار شده اند و نمیدانند درین بیست سال چه بلایی بر سرشان نازل شده است.

بزرگان خرد و اندیشه ما در گذشته پندهایی گرانبهایی به میراث گذاشته اند٬

سعدی رح میفرماید:
سرچشمه باید گرفتن به بیل *** چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

ابن خلدون مورخ٬ جامعه شناس و دانشمند شهیراسلامی پیرامون حیات قبیلوی میفرماید:
« طبیعت عشیره ای طبیعت ویرانگری است »

حالابیایید تطبیق مو به موی برنامه فاشیسم قبیلوی را به اساس رهنمودها و راهکارهای کتاب مقدس «دویمه سقاوی» از بدو نظریه پردازی تا حال توسط نظام و دستگاه دولتی عمیقانه به بررسی بگیریم:

تخلیص اهداف سیزده گانه٬ رهنمود ها و پیشنهادهای کلیدی به قلم درویش دریادلی از کتاب مقدس دویمه سقاوی:

پیشنهاد هایی برای جلوگیری از سقاوی سوم و پاسداری از یگانگی ملی و تمامیت ارضی اوغانستان:

نخست – دین مبین اسلام حیثیت حلقه وصل میان تمام اقوام اوغانستان را دارد . تمام اقوام برمحور عقیده ی اسلامی جمع می شوند و محکم شدن عقیده ی اسلامی در اوغانستان باعث محکم شدن یگانگی ملی اوغانستان می گردد . برای محکم شدن وحدت ملی در اوغانستان ، به تبلیغ ، ترویج و قایم ساختن دین مبین اسلام ضرورت اساسی وجود دارد . به این اصل باید نه تنها به مثابه فریضه ی دینی مردم ما نگریسته شود ، بلکه به عنوان عامل اساسی یگانگی ملی نیز به آن باید نگریست
دوم – از آن جایی که اکثریت مطلق نفوس اوغانستان مسلمانان می باشند و باز هم اکثریت شان پیروان مذهب حنفی استند ، لذا با در نظر داشت حقوق اکثریت باید مذهب حنفی به عنوان مذهب رسمی کشور شناخته شود . فایده و سود رسمی شدن مذهب حنفی این که در میان اکثریت نفوس اوغانستان ( پشتون ها ، اقلیت ها { تاجک ها ، ازبک ها ، ترکمن ها ، بلوچ ها یک تعداد هزاره ها و اقلیت های دیگر }) حیثیت حلقه ی وصل را دارد . در پهلوی مذهب حنفی به رسمیت شناختن مذهب دیگری در کشور اختلافات مذهبی و قومی را افزایش می بخشد و به وحدت ملی زیان می رساند . البته اقلیت های مذهبی می توانند که در چوکات داخلی خود مراسم مذهبی خویش را برگزار نمایند.
سوم – در پهلوی یگانگی دینی و مذهبی ، کلمات ” اوغان ” و ” اوغانیت ” برای مردم کشور ما چنان الفاظ و ظروف مناسب استند که هم پس منظر تاریخی و قومی دارند و هم نام کشور از همین الفاظ به وجود آمده است. آن کشور های که به نام یک قوم نامگذاری شده اند از نگاه روانی و سیاسی نشان دهنده پیوند روحی مردم با کشور و آشکار سازنده میهن دوستی شان می باشد و برای یگانگی ملی کشور مفید تمام می شود . پس ، تمام اقوام اوغانستان را به چوکات ” اوغان ملت ” آوردن و مفکوره ی اوغانیت را تبلیغ و ترویج کردن هم به نفع کشور و هم به مفاد تمام اقوام اوغانستان می باشد
چارم – همان گونه که در قسمت به رسمیت شناختن مذهب معمول است که مذهب اکثریت به مثابه مذهب رسمی کشور شناخته می شود ، در قسمت به رسمیت شناختن زبان هم در جهان همین رسم معمول است . مثال برجسته آن همین کشور ایران است که مدعی حقوق اقلیت ها در اوغانستان می باشد . در ایران بسیار مذاهب و اقوام مختلف وجود دارد ، در آن جا وضع طوری است که نفوس هر قوم و مذهب از نظر تعداد نفر به همدیگر بسیار قرین می باشند و آن گونه که پشتون ها در اوغانستان از مجموع تمام نفوس اقلیت ها دو برابر بیشتر استند ، درایران یک قوم وجود ندارد که از دیگر اقوام از نگاه تعداد و نفوس خیلی بیشتر باشد . در ایران آن قومی که ادعای اکثریت بودن دارد تعداد نفوس آن از هر یک قوم دیگر در آن کشور خیلی کم تفاوت دارد و مجموعه ی تمام نفوس اقوام دیگر از آن قوم خیلی زیاد تر است که در ایران حاکمیت را در دست دارد و مدعی است که اکثریت می باشد. با این وصف ، در تمام ایران تنها یک مذهب شیعه و یک زبان فارسی رسمی شده اند. ملت گرایان ایران به این عقیده استند که همین رسمی شدن مذهب شیعه و زبان فارسی زنده ماندن و بقای ایران را تضمین کرده است. آن ها به این عقیده استند که هرزمانی که حاکمان ایران همین موقعیت مذهب و زبان را سست سازند ، همان وقت ایران به تجزیه قومی و زبانی سوق می یابد . اما ملت گرایی در اوغانستان مانند ایران بر افراط گرایی استوار نیست . در اوغانستان نفوس پشتون ها بیشتر از دو برابر از نفوس مجموعی اقلیت ها می باشند . پس میتوان گفت که رسمی شدن زبان پشتون ها در اوغانستان حق قانونی شان و یک ضرورت اساسی می باشد. این مساله به نفع اقوام کوچک نیز تمام می شود چون آن ها برای اینکه بتوانند با قوم اکثریت یک زنده گی سالم و با تفاهم را به پیش ببرند
پنجم – رسمی شدن و دفتری شدن زبان پشتو از آن بروکراسی مبتذل هم جلوگیری می کند که با گذشت زمان یک بخش از مردم اکثریت کشور را تحت ستم زبانی یک اقلیت قومی قرار میدهد و بعد از آن از ایشان چنان افرادی ساخته می شود که ذهن و زبان شان بیگانه شده است و برخلاف وطن خود آله ی دست بیگانگان می گردند . همگانی شدن و عمومیت یافتن و دفتری شدن زبان پشتو برای ساختن ملت اوغان یک عامل اساسی و بزرگ می باشد که اگر عملی شود با گذشت زمان یک ملت واحد ساخته می شود و مشکل زبانی و دیگر معضلات قومی از میان میروند و از بروز آن ها جلو گیری می گردد .
ششم – برای آن که تمام اقوام و طایفه ها به هم پیوسته و درهم تنیده شوند و برای به هم بستن دانه های زنجیر ملی ، این ضرورت است که همان مقدار زمین های شالی که در شرق و جنوب کشور وجود دارند به مردم بی زمین سمت شمال داده شوند و آن مقدار زمین های شالی که در سمت شمال وجود دارند به مردم بی بضاعت سمت های مشرقی و جنوبی توزیع گردند .
هفتم – برای آن که روس ها و کشور های نوبنیاد در مرز های شمالی اوغانستان نتوانند هیچگاهی برنامه های آزمندانه خویش را جامه عمل پوشانند و مداخلات شان به شکست ابدی و قطعی روبرو گردد ، لازم است که تعداد زیاد از مردمان مشرقی ، جنوب غربی و جنوبی را به صورت گروهی و فردی به بخش های شمال اوغانستان فرستاده و مسکین گزین سازیم و زمین های کشت ناشده را برای شان توزیع کنیم . با این کار توازن قومی در بخش های شمال اوغانستان بهتر می شود و پشتون ها مانند یک سد محکم در برابر مداخله روس ها و دیگر بیگانگان قرار می گیرند .
هشتم – به خاطر امنیت دایمی شهر کابل و برای جلوگیری از هر گونه هرج و مرج باید برای ساختن چنان یک استراتژی ملی فکر کنیم که در صورت وقوع کدام رویدادی که توسط گروه های سیاسی و نظامی به وقوع می پیوندد ، باید جلو غارت وچپاول شهر گرفته شود . برای این مقصد باید در دشت چمتله مردم بی بضاعت مشرقی و جنوب غربی و جنوبی مسکن گزین شوند و همچنان برای ایجاد یک کمربند امنیتی به دورا دور شهر کابل باید مردم مشرقی ، جنوب غربی و جنوبی جا به جا شوند .
نهم – باید تمام زمین های کشت ناشده ی دولتی از قسمت شمال کابل تا حصه ی سالنگ به صورت کامل به پشتون های مشرقی ، جنوب غربی و جنوبی توزیع شود . سودمندی این کار این است که حضور پشتون ها توازن قومی را در آن مناطق بهبود می بخشد و از شورش های ضد حکومت مرکزی جلو گیری به عمل می آید

دهم – چون مردم پنجشیر آله دست بیگانگان می باشند و در مقابل قوم اکثریت و دیگر اقوام احساس دشمنی دارند و همیشه امکان دارد که مردم پنحشیر به تحریک دشمنان خارجی ما بر علیه حکومت مرکزی قیام کنند و از موقعیت حساس سوق الجیشی پنجشیر برای دیگر مردم کشور مشکلات و در سر خلق نمایند ، لذا برای جلوگیری از هر گونه پیش آمد ناگوار در آینده ، لازم است که دره ی پنجشیر را از مردم فعلی اش خالی سازیم و پنجشیری ها را در منطقه های مشرقی ، جنوبی و جنوب غربی کوچ بدهیم و آنها را از هم جدا جدا کرده در مناطق پشتونی پراگنده سازیم و دیگر برای شان حق بازگشت به پنجشیر را ندهیم تا آنها به مرور زمان در میان پشتون ها حل شوند و هویت ملی ما را کسب نمایند
یازده هم – اگر پشتون ها هم احیانا در کدام منطقه ای باعث برهم زدن وحدت ملی شوند و خطری را برای تمامیت ارضی اوغانستان خلق کنند ، باید آن ها هم از همان منطقه به جای دیگر کوچ داده شوند
دوازدهم – باید در تمام سمت های کشور چنان شاهراه های ساخته شوند که دیگر هیچ فرد و قوم و گروهی نتواند یک سمت را در اختیار خویش بگیرد و راه های عمده کشور را تحت کنترول داشته باشد و شاهرگ اقتصادی کشور را ببرد و در کشور بی ثباتی سیاسی و بی ثباتی های دیگر را حاکم گرداند
سیزده هم – باید یک برنامه ی همه جانبه را روی دست گیریم که جلو مداخلات و دست درازی های ایران در کشور ما به طور قطعی و دایمی گرفته شود . باید کاری کنیم که تمام زمینه ها و امکانات مداخله ایران از میان برود . برای برآورده شدن این هدف باید در بخش های از بامیان و مناطق شیعه نشین هزاره جات پشتون های مشرقی و جنوبی و مناطق جنوب غربی را جایگزین سازیم . همچنان باید در تمام مناطق مرزی ما با ایران پشتون ها را جا به جا سازیم . چون که پشتون ها هیچ وابستگی زبانی و مذهبی با ایران ندارند ، ممکن نیست که تحت تاثیر تلقینات و تحریکات ایران بروند و به لحاظ همزبانی و همتباری همیشه به دولت مرکزی اوغانستان وفادار می مانند و از مرزهای کشور به خوبی پاسداری می کنند . چیزی دیگری که در رابطه با ایران از همین حالا و قبل از تطبیق برنامه های بزرگ دیگر باید عملی شود این است که بالای وارد شدن آثار و نوشته های تاریخی ، علمی ، فرهنگی و مذهبی که از ایران به اوغانستان آورده می شوند یک کنترول و مراقبت شدید حاکم باشد و باید یک کمیسیون تعیین شود که تمام کتاب ها و نشرات وارد شده از ایران را معاینه و بررسی کنند و از ورود کتاب ها و نشرات ضد اوغانی و ضد مذهب حنفی جلوگیری نمایند.

این بود سیزده رهنمود کتاب مقدس و حالا ببینیم که تا چه حد در تطبیق آن موفق بوده اند:

بند اول - اسلامیت: گرچه این کشور اکثریت مطلق مسلمان اند و دولت هم به نام اسلامی و قانون اساسی نیز پابند شریعت اسلامی است اما هدف کتاب مقدس درینجا همان اسلام بنیادگرایی دیوبندی/ وهابی است٬ که عملا توسط طالبان و داعشیان (جنبش مقاومت اسلامی) به اصطلاح ناشر کتاب مقدس درحال تطبیق بوده و تقریبآ به این هدف رسیده اند.

بند دوم - مذهب حنفی: این ادامه همان بند اول است که داعش و طالب هردو خواهان آن اند؛ و به درازا کشیده نشست دوحه خود مرتبط به این بند بوده که به اساس رهنمود کتاب مقدس درین بخش نیز موفقیت نصیب ایشان است.

بند سوم - افغان وافغانیت: همان چیزیست که جبرآ توسط دولت قبیلوی حتی برخلاف مصوبات پارلمانی با تحمیل تذکره های برقی عملا در حال تطبیق است و موفقیت هم نصیب ایشان.

بند چهارم - رسمی ساختن زیان پشتو: این برنامه گرچه ازقدیم بالای ساکنین این کشوربالای به اصطلاح (اقلیت ها) قابل تطبیق بود٬ اما از زمان ریاست جمهوری غنی احمدزی با مشاوریت فرهنگی اسماعیل یون حق قانونی و ضرورت اساسی محسوب شده و از ارگ قبیلوی شروع تا آخرین دیوان و دفتر رسمی درحال تطبیق بوده و احکام و فرامینی به نام مخکش ها نیز به منظور به کرسی نشاندن این هدف بوده است که موفقانه بدون هیچ نوع موانعی به پیش میرود.

بند پنجم - رسمی شدن ودفتری شدن زبان پشتو: عملا جریان داشته و درپیاده سازی این هدف نیز بی اندازه موفق بوده اند.

بند ششم - توزیع زمین شمال: که از زمان امان الله شروع شده و درطول سلطنت نادرشاه و پسرش ظاهرشاه ادامه داشت واکثریت زمین های آبی حاصلخیز ازبدخشان شروع تا بادغیس همه زیر مالکیت ایشان بوده است٬ اما درین بخش برنامه تلاش شان براین بوده تا تمامی اراضی للمی٬ مالچر٬ کوه و تپه و جنگلات در شمال را دراختیار داشته باشند٬ بیم آن میرود٬ روزی خواهد رسید که ساکنین بومی چون مردمان آواره فلسطین همه از خانه و کاشانه ای آبایی رانده خواهند شد.

بند هفتم - جابجایی مردمان مرز جنوبی به مرز شمالی: در طول بیست سال گذشته از زمان کرزی تا احمدزی جریان داشته و جابجایی ناقلین به مرزهای شمال عملا این هدف را برآورده ساخته است.

بندهشتم - توزیع زمین های کابل و اطراف آن: تاسیس شهرک ها در شمال و جنوب و غرب و شرق کابل توسط قبیله و تصرف تمامی تپه ها و زمین های بایر توسط کوچی ها با رهبری ملا تره خیل به اساس همین برنامه بوده که درین مورد نیز درین بیست سال اخیر صد درصد موفقیت نصیب ایشان بوده است.

بند هشتم - توزیع زمین های شمال کابل تا سالنگ: زمین های مردمان بومی این مناطق از یک قرن قبل توسط حشری های قبایلی چور و چپاول و به غارت برده شده اند؛ بجز از کاریز میر و چمتله٬ این دوبخش هم که معلوم است بدست کی ها است. یگانه زمین بایر همان مناطق باریک آب بود که عملا به اساس برنامه به قبایل مرز جنوب توزیع شد و قباله ای رسمی هم برایشان داده شد٬ لذا درین بخش نیز باید اظهار داشت که موفقیت صد در صد داشته اند.

بند دهم - تخلیه دره پنجشیر از ساکنین آن: این یگانه بخش برنامه کتاب مقدس است که تاحال علیرغم همه تلاش های مذبوحانه موفق به عملی سازی آن نشده اند. آوردن غلام بچه ای سرسپرده نیز آنقدرها کارآ نبود٬ ازینرو رژیم قبیلوی فاشستی تمامی هم و غم خویش را به کوچ دادن جمعی مردمان پنجشیر معطوف ساخته واز هیچ نوع دسیسه٬ توطیه٬ جنایت٬ ابتذال٬ تطمیع٬ تخویف٬ شکنجه٬ غبن٬ غدر و حتی متوسل شدن به کمک باداران اجنبی دریغ نمی نماید تا به این مامول موفق گردد. و تا زمانی قبیله گران خواب راحت نخواهند داشت مگراینکه این بند برنامه کتاب مقدس یعنی دره پنجشیر از ساکنان تخلیه و آرامگاه قهرمان ملی به خاک یکسان نگردد. تخلیه پنجشیر و انفجار مقبره احمدشاه مسعود بزرگ ( به زعم باطل ایشان سقاوی دوم) از اهم ترین بخش برنامه کتاب مقدس است.

بند یازدهم - کوچاندن پشتون های ضد وحدت ملی: این بند از همان زیرکی های قبیله برای توجیه برنامه تخلیه پنجشیراز یکطرف و از جانبی هم٬ هدف آنها همانا قبایل محکوم اقلیت های پشتون شده از قبیل پشه ای٬ فرژغانی و گوجر وغیره اند٬ که از ناحیه ایشان خطری برایشان محسوس نیست.

بند دوازدهم - تمدید شاهراها: به خاطر جلوگیری از شورش های احتمالی توسط سران اقوام به گنجانیدن این بند متوسل شده است که تا حال مشکلی ازین ناحیه ندارند.

بند سیزدهم - جابجایی پشتون ها در مناطق مرکزی هزاره نشین و جلوگیری از تهاجم فرهنگی ایران: این جنایت از زمان عبدالرحمان شروع و در جریان بیست سال دولت قبیلوی کرزی-احمدزی با شدت ادامه داشته است؛ که تهاجم غولان بیابان کوچی به مناطق هزاره نشین بدون وقفه همچنین دوام دارد. و طراحان مفکوره فاشستی (دویمه سقاوی) ٬ جنابان احدی٬ یون٬ طاقت٬ گلبدین٬ روستارترکی٬ گلاب منگل واصولی و دیگران نیز نوادگان و ادامه دهندگان راه همان جانیانی بنام عبدالرحمان٬ نادر٬ هاشم٬ مامد گل مومند اند.

اما آنچه که در کتاب مقدس تازگی دارد همانا جلوگیری از تهاجم فرهنگی ایران است٬ که این بی فرهنگان ازان بی نهایت بیم دارند٬ چون میدانند که مرکب لنگ هیچگاهی با اسپ رهوار قابل مقایسه نیست. ازینرو دیدیم که با تمامی امکانات عملا در بیست سال گذشته وزیران فرهنگ به جای فرهنگ سازی خود به دیوان ظلمت و بی فرهنگی مبدل گشتد. کتاب های وارد شده از ایران را به دریا غرق ساختند و چنان بیمی از کلمه دانشگاه تبارز دادند که جن از بسم الله دارد. زبان فارسی را از زمره زبانان بیگانه قلمداد کردند و به ما گوشزد کردند که چه واژه هایی را در مکالمات روزمره خویش بکار بریم تا وحدت ملی به خطر نیفتد٬ ورنه زبان ما بخاطر سخن زدن به زبان سچه ای مادری از کام ما برآورده خواهد شد و قس.

این بود فرامین سیزده گانه کتاب مقدس « دویمه سقاوی »٬ که انصافآ اگر بیطرفانه قضاوت کنیم٬ در تمامی موارد فوق حکمروایان قبیله پرست درین بیست سال اخیردر پیاده ساختن برنامه فاشستی « دویمه سقاوی » موفق بوده اند بجز بند دهم ( تخلیه پنجشیر و کوچ اجباری و جمعی ساکنین این دره).

اما با درد و دریغ باید پرسید٬ در طول مدتی که قبیله پرستان برای پیاده سازی برنامه کتاب مقدس « دویمه سقاوی» شب و روز تلاش بخرچ میدادند٬ بزرگان اقلیت ها بالخاصه تاجیکان مصروف چه کاری بودند و چه اقداماتی را برای نفی این برنامه فاشستی انجام دادند؟

بیایید ذیلآ نظری بیندازیم:
مگر در زمان همین سرسپردگان ( فهیم و قانونی و عطا و اسماعیل و امرالله صالح و خلیلی و محقق و فرهنگیان مداح و مزدور و سایر غلامان) نبود که بند « مصطلحات ملی» را فاشستان خر سوار از زیر ریش شان تیر کرده و در قانون اساسی جعلی گنجانیدند٬ که متاسفانه عواقب شومش را امروز با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده و خنجر زهرآگین آن قلوب مارا نشانه گرفته است؟

مگر در زمان همین معاونان ریاست جمهوری ( فهیم و احمدضیا و قانونی تاجیک) نبود که نویسنده کتاب دوهمی سقاوی به حیث مشاور ارشد فرهنگی ریاست جمهوری (حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی) مقرر و خطوط مش نگاشته در کتابش را در طول این مدت مو بمو در عمل پیاده کرد و هیچ صدایی هم از بزرگان تاجیک و هزاره و ترک درینمورد برنخاست.؟

مگر در زمان ریاست پارلمانی جناب قانونی نبود که قبیله پرستان در تالار مجلس همه وکلای غیر خودی را بیگانه و حرامی خطاب کردند٬ و به اساس رهنمود کتاب « دوهمی سقاوی» به همه بیگانگان راه برگشت به اوطان اصلی شانرا در صورت عدم اطاعت از خواست ساکنان اصلی کشور ( افغان/پشتون) که مراعتآ به ایشان حق زندگی داده شده نشان دادند؟

مگر کتاب سوزی وزیر اطلاعات و فرهنگ فاشست کریم خرم در زمان اقتدار همین جنابان تاجیک و ترک و هزاره صورت نگرفت؟
مگر همین معاونان جناب خلیلی و محقق نبودند که جلو خروش ملیونی مردم را که جنازه های تبسم هارا تا پشت دیوار های ارگ رسانیدند گرفتند؟
مگر همین تاج بخش اوزبیک نبود که هردو فاشست افغان (کرزی-احمدزی) را به مقام ریاست جمهوری رسانید٬ که بعد از اندک زمانی طرح ترورش را ریختند؟
مگر آبده محمد گل مومند فاشست با همه جنایات بشری اش در شمال کشور٬ در زمان قدرت فرعونی عطامحمد نور تاجیک و به فرمان وی برای خشنودی باداران فاشست در زادگاه مولینا ساخته نشد؟

تخریب و ریشه کن ساختن فرهنگ دیرینه ای کشور از حالا شروع نشده است که تازه متوجه شده باشید؛ تخریب مصلای هرات توسط عبدالرحمان سفاک٬ تخریب تمامی آثار گرانبهای فرهنگی شمال کشور توسط جنایتکاری به نام محمد گل مومند به امر نادر و هاشم٬ تخریب بت های بامیان توسط مزدوران طالب٬ کتاب سوزان کریم خرم و صدها و هزاران جنایات دیگر تاریخی فاشستان عقده مند که قلم از بیانش عاجز است.

اگر بزرگان ما بعد از بیان این همه حقایق تلخ و ناگوار تاریخی٬ خاصتآ در بیست سال اخیری که ایشان شریک قدرت بودند؛ اما قبیله پرستان زیرکانه برنامه های نابودی ایشان را طراحی و عملی ساختند٬ هنوز هم به خود نیایند؛ و اگر هنوزهم درآرزوی آنند که گرگ خون آشام به این گوسپندان رحمی نماید٬ این آرزو را با خود به گور خواهند برد.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است