تاریخ انتشار: ۱۲:۲۷ ۱۳۹۹/۹/۱۷ | کد خبر: 165726 | منبع: | پرینت |
چیست تاریخ ای زخود بیگانه ای
داستانی، قصه ای، افسانه ای
این ترا از خویشتن آگه کند
آشنای کار و مرد ره کند
علامه اقبال
مُدخَلّ
کودتای 26 سرطان 1352: حکومت ایتلافی داوودخان و پرچمی ها؛
سقوط سلطنت محمدظاهرشاه پادشاه سابق افغانستان{1933-جولای1973}، بدست کودتاچیان نظامیان طرفدار مرحوم سردار محمدداوودخان و نظامیان وفادار به فراکسیون پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری ببرک کارمل در تیمه شب ساعت یک بجه شیب-روز 26 سرطان 1352، نقطه ای عطف در تاریخ سیاسی تیم قرن اخیر افغانستان است که شوربختانه، پبامدهای بعدی آن در خم و پیج بازی های سیاسی پیچیده ژیوپولیتیک استراتژیک جنگ سردی، منجر به اختلافات سیاسی و دشمنی میان داوودخان و هواداران حزب «انقلاب ملی» رسم راه پیشوایی فرد محوری و چپی های مارکسیست-لنینیست طرفدار شوروی سابق بلوک شرق و غرب جهان دوقطبی جنگ سردی {1948-1992} شد که پس از به قتل رسیدن میر اکبر خیبر در شب 28 حمل سال 1357 در جاده مطبعه شهر کابل به ضرب چندین فیر تفنگچه بدست فرد ناشناس، آتش جنگ سیاسی هردو فراکسیون حزب دموکراتیک خلق افغانستان که پس از ده سال مبارزه سیاسی با همدیگر و حمله و نقد هایی نیش های سیاسی جانسوزانه مخالفت هایی سیاسی چند پیچ و چند لایه داشتند که در عمق آن اصل کشمکش بر سر مساله ملی یعنی تقسیم برابر و مساویانه مقامات حزبی و قدرت دولتی بود که خلقی ها اکثراً پشتون های هواخواه نورمحمد تره کی از خانواده مردم پشتون ولسوالی ناوه غزنی و هواخواهان حفیظ الله امین از مردم پشتون خروط از تقسیم مساوی مقامات حزبی سرباز می زدند{قسمی که اکنون پس از چهل سال اصل بیادی اختلاف سیاسی میان خلقی ها{اکثر پشتون البته تاجیک و هزاره و ازبیک و ترکمن و ایماق نیز در فراکسیون خلق حضور داشتند} و پرچمی ها{اکثر تاجیک البته هزاره ها و ازبیک ها و ترکمن ها و پشتونها نیز پرجمی بودند} بسیار ملموس و روشن شده است و می فهیم و دیده می شود،}، در اثر مساعی حزب کمونیست هند و حزب کمونیست عراق به اساس مصوبه مورخ 12 سرطان 1356 کنفرانس وحدت حزب واحد دموکراتیک افغانستان به رهبری نورمحمد تره کی منشی عمومی کمیته مرکزی ح.د.خ.ا و ببرک کارمل عضو بیروی سیاسی و منشی کمیته مرکزی .ح.د.خ.ا، تشکیل دادند و دوباره وحدت کرده بود، برضد حکومت داوودخان تندتر فراز در شعله ها پیدا کرد که در روز تشییع جنازه میر اکبر خیبر{پرچمی و در عین حال از افسران پولیس نزدیک به سردار داوود رهبر حزب انقلاب ملی} از بلاک 35 مکرویان بسوی قبرستان شهدای صالحین نورمحمد تره کی و ببرک کارمل و عبدالکریم میثاق که گردانندگی مراسم تشییع جنازه مرحوم خیبر را به عهده داشت، سخنرانی های آتشین انقلابی علیه حکومت داوودخان کردند و حکومت را متهم به ترور خیبر نمودند.
در این جمع حفیظ الله امین که به نوشته دستگیر پنجشیری در کتاب «ظهور و زوال حزب دیکوکراتیک خلق» در صفحه 53 و 54 آن کتاب از رابطه به مخفی وی با حکومت داوود و طبقه ای حاکم پرده برداشته است که احفیظ الله امین فعالیت آزادانه و بدون رعایت کوازین مبارزه بی سر و صدا کار سازماندهی افسران و سازمانها نظامی را پیش میبرد و حال آنکه سایر اعضای حرفه یی بیروی سیاسی مورد دایمی پلیس و شبکه های جاسوسی قدیر نورستانی وزیرداخله داوود قرار داشتند...» وی پرده برداشته است، در روز تشیع جنازه میراکبرخیبر سکوت کرده بود و سخنرانی نکرد.
در هر صورت، ترور ناگهانی میراکبرخیبر که در آن شب پس از ختم جلسه حزبی خانه ترکی واقع کارته چهار شهر کابل، که سایر اعضای بیروی سیاسی به شمول ببرک کارمل، داکتر شاه ولی و نوراحمد اعتمادی و حفیظ الله امین و غلام دستگیر پنجشیری عضو بیروی سیاسی ح.د.خ.ا. نیز در آن جلسه پرتنش فضای سیاسیی التهابی حضور داشتند، بسوی منزل می رفت، نیری فیصله کننده ی توطئه سیاسی سر به مهر در پرده ابهام چندجانبه باقی مانده است و الله اعلم، است که آخرین میخ را بر تابوت حکومت جمهوریت داوودخان زد و بطور آشتی ناپذیر چپی های ح.د.خ.ا. را به روی جمهوریت داوودخان زد.
جنگ شدید فکری و تبلیغاتی موج در موج سیاست آتش و خون می شد بطوریکه رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان دگرجنرال حیدر رسولی وزیر دماع داوود را متهم به ترور میراکبرخیبر می کردند که خیبر را بقتل رساند تا ریاست حزب انقلاب ملی را از آن خودساز دو بال مقابل رسانه های دولتی ترور خیبر را به پای رهبران ح.د.خ.ا. از جمله حفیظ الله امین و ببرک کارمل می نوشتند که هیاهوی سیاسی «پراهن خونین عثمان» را در یک جنگ ناخواسته میان چپ و داوودخان آورد که داوودخان را در چرخه ای از مخالفت هایی چندجانبه گیر اندخت: ازیکسو، با پاکستان و اسلامیست های مکتبی اخوان المسلمین تحت پوشش حکومت جنرال ذالقارعلی بوتو، درگیر کشمکش های سیاسی بود و از طرف دیگر، درگیر مخالفت های سیاسی باشوروی به رهبری لیوند برژنف که در سال 1977 در پارلمان شوروی با رهبر شورا ها برژنف بر سر مساله افغانستان در افتاد که قبلا پس از کنار زدن پرچمی ها به شمول فیض محمد وزیرداخله {پرچمی} و صمد از هر مدیر وزارت داخله {پرچمی متهم به قتل نوراحمداعتمادی رهبر حزب دموکرات مترقی و صدراعظم سابق افغانستان} و نوراحمدنور و حسن شرق از بدنه دولت و قدرت سیاسی در سال 1355 {1975} و در اکنون بر همان سال چهل نفر از افسران تحصیل یافته شوروی خلق و پرچم را در افغانستان از وظایف شان برطرف کرد.
در جولای 1974، دوصدتن از افسران ارتش را که در شوروی تحصیل کرده بودند از قدرت به زیر کشید و از جانب دیگر در چرخه ای از مخالفت های سیاسی پس از ترور ناگهانی میراکبرخیبر که با داوودخان رابط نزدیک داشت و از سوی دیگر در فراکسون پرچم ح.د.خ.ا. هواه خواهان داشت که گفته می شود که سردار داوودخان میراکبرخیبر {از پشتون های مردم لوگر} را به حبث ریس حزب انقلاب ملی {انقلاب که صورت نگرفنه مثل انتخابات یک نفره جمهوریت قلابی داوودخان که براساس رای مردم نبود بلکه نمایش بود که در تاریخ شفاف است} تعیین کرده بود و درصدد وارد کردن ضربه اول به بدنه فراکسون پرچم از طریق انحلال آن بود تا بعد حساب تره کی و یاران او را در معاکله گری های رسم پشتون والی برید و دور جمهوریت به گردش آورد و حفیظ الله امین خو، از سرکارش باخبر در قسمی راپورگیری ها و مدارا سیاسی و دل جمعی خاطر بود که نمام افسران خلقی سازمانی تحت سازماندهی امین را می شناخت و به نوشته دستگیر پنجشیری در کتاب ظهور و زوال ح.د.خ.ا. پیش روی هر کدام از نام های آنها به قلم رنگ سرخ علامت گذاری کرده بود و به اسرار کار سازمانی امین می فهمید هر چند از پلان کودتای طرح امین نمی فهمید و غافل کار بود.
در یک چنین اوضاع و احوال سیاسی آشفته داخلی و خارجی حکومت داوودخان با اشتباهات سیاسی که کرد در چرخه مخالفت های چندجانبه هم با دو همسایه شمالی و جنوب شرقی پرقدرت تر از خود در افتاده بود {هر چند داوودخان در سال 1356 سیاست خارجی را تغییر داد و به پاکستان رفت و با ذوالقار علی بوتو دیدار کرد و گفت که افغانستان دیگر جای امن برای پشتون های آن طرف سرحد نیست تا حسن نیت به پاکستان در دور جدید روابط دوستانه نشان بدهد و با جهان اسلام روی اورد ولی چون در تارجنگ سیاسی ژیوپولیتیک-استراتیژیک سردی پیچی در پیچ شده بود تلاش هایش مثمر ثمرتشد.} و همچنان، هم با اسلامیست ها و ملایان و استادان رهبران نهضت اسلامی که تعدادشان به شمول استاد ربانی و احمدشاه مسعود و سیاف و گلبدین و دیگران به پاکستان پشاور مهاجر شدند و جهان عرب در عقب آنها در حرکت بود گیر افتاده بود هم پس از ترور ناگهانی خیبر با موج تنش مخالفت های داخلی با چپ پیچ در پیچ شده بود که هر روز که می گذشت آتش مخالفت ها دو چندان تندتر شعله ور می شد که پس از صدور فرمان گرفتاری اعضای بلند پایه بیروی سیاسی ح.د.خ.ا. بوسیله داوودخان در شام پنجم ثور 1357، پولیس قدیر نورستانی نورمحمدتره کی، ببرک کارمل، شرعی جوزجانی، بارق شفعی، سلیمان لایق، دستگیرپنجشیری، کریم میثاق و داکتر شاه ولی و تعداد دیگری از خلقی ها و پرچمی ها را گرفتار کردند و به زندان ولایت کابل منتقل ساختند. تنها حفیظ الله امین که با داوود و مقامات دولتی تار دوانی های چندجانبه داشت، گرفتار نشد و باقی در زندان ولایت کابل یک شب و روز آب خنگ زندان را خورند و فردا پیش از آنکه پولیس قدیر نورستانی به گرفتاری امین بیاید، امین که خطر را در بغل گوشش رسیده حس کرد پلان کودتا را به وسیله پسر خوردسال هوشیار ش داد تا به گلاب زوی و اسلم و طنجار برسانند و کودتا را برضد حکومت داوودخان به راه اندازند.
در واقعیت، امروز که در پرتو واقعیت های سیاسی به حوادث و اتفاقات سیاسی چهل و پنچ سال اخیر از کودتای 26 سرطان تا امروزه در پایان سال 1399 {2020} با دید تازه نظر می اندازیم، سقوط سلطنت یک ترفند سیاسی چال ظاهرخانی در سه پته بازی شگرد سیاسی سیاه بشین و سبز بشین و سرخ بشین است که شاه پس از ملاقات باهانری کسنجر در تابستان 1352 در هوتل انتر کانتینینتال کابل باغ بالا فصل شگوفه عطر گل نسترن به یقین چراغ سبز که از کسنجر توطئه گر مشهور جنگ سردیی دریافت کرد، در حالیکه بومیه از طریق ریاست ضبط احوالات شاهی راپور فعالیت های پشت پرده داوودخان و پرچمی ها را می فهمید قسمی که مرحوم صدیق فرهنگ در کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر آورده است که ریاست ضبط احوالات شاهی یومه اخبار فعالیت های داوودخان و پرچمی ها را درارد و پولیس به شاه تقدیم می کرد اما به دلیل که دانسته نیست شاه آنها را درروک میزسلطنتی می نهاد، میدان را دانسته برای کودتاچیان خالی کرد به رسم پلان توطئه در تاریخ جهان جنگ سردی که توطئه گران اسپ سواران اقیانوس اطلس تاج و تخت بریتانیا و عموزاده اش آیالات متحده امریکا آن چنان پلان کرده بودند.
قسمی که زیگموند بررژنسکی از نخبه های تئورسن های جنگ سردی و جنگ نظم نوین جهانی و استراتژیست دفاع آسیایی راهبردی چندجانبه منطقه ای باراک اوباما، در مصاحبه با روزنامه فرانسوی در سال 1989، بیان داشت که: «ما فکر عالی داشتیم ما دوستان داشتیم و با هم کار می کردیم تا شوروی را تحریک کنیم که خودش را به دام افغانستان بیندازد و ویتنام اش را در آنجا ببیند.»
این یک واقعیت مسلم غیرقابل مشاجره است که محمدظاهرشاه فهمیده و دانسته در سه پته بازی هایی هرج و مرج سیاسی در پایان درامه دوره قانون و دموکراسی در سرطان 1352، بدون کدام تکلیف مریضی و هیچ مشکل دیگر پس از چراغ سبز که از کسنجر دریافت کرد ناگهان دل دردی پیدا کرد و کسالت مزاج بهانه نمود و یکباره در گرماگرم هیاهوی سیاسی معاهده آب هلمند با محمدرضاشاه پهلوی {1943-دلو1978} مضا کرده یو، که چپ و راست و طرفداران داوودخان همه و همه برضد سلطنت و موسی شفیق صدراعظم شیک پوش مُدروز ملابچه عصری مدرنیته لیبرالیسم داستان، دست به تظاهرات دامنه دارزده بودند و شاه و صدراعظم را به خیانت در قضیه آب هلمند متهم می کردند، در تابستان داغ سوار طیاره شاهنشاهی شد و رفت به ایتالیا باشگاه روم مرکز کانون توطئه های جهانی باند محارم در لب ساحل دریای سیسلی بهشت مهرویان چشم سبز مو طلایی سپید اندام 72 حور بهشتی نقد بدون انفجار و استشهاد و جهاد در عیش شبهای عشرت تخت و تاج رها شده به زمین پسرعم عاشق طومار سیاسی حزب انقلاب ملی داستان که دست چپ را به یخن پسر عم سرشیدای پیشوایی و رهبری طورنامه حزب انقلاب انداخت و خود رفت پی کار و چوب سیاسی زد رهبران خلق و پرچم و داوود و شعله جاوید و اسلامیست ها و دموکرات ها را این «بابای» دغل باز سلطنت که ملی نبود. دوست انگلیس بودمه نقش مخربش را در افغانستان دهه های 50 و 60 و 70 قرن بیستم در راستای پلان به دام انداز شوروی در افغانستان هوشیارانه بازی کرد و همه را به خنده خنده فریب داد و گریخت و با از 29 سال دوباره پس از سقوط طالبان، در سال 2002، به کابل رسید و در لوی جرکه تعبیضی سال 2002، لوی جرگه فساد سیاسی اهل فرزندان شیاد قبیله را افتتاح کرد و حامی کرزی کج کلاه شعبده باز شد و فرزندان قبیله در لوی جرگه فساد تعبیضی که سرود ملی را صرف به زبان پشتو انحصاری قومی عظمت طلبانه ساختند، به ظاهرشاه خایین لقب «بابای ملت» را دادند که توهین به تاریخ و شعور سیاسی مردم افغانستان است.
در هر صورت، بازگردیم به بحث اصلی مان که پس از زندانی شدن رهبران خلق و پرچم و سپس یکروز بعد حفیظ الله امین که پلان کودتا را به وسیله پسرخردسالش به اهل کودتا سپرده بود، وروق سیاست چنان یکصد و هشتاد درجه ای تغییر کرد که در حالیکه داوودخان در جلسه شورای وزرا درارگ به فکر مجازات چنواری هایی چندجانبه چپ ح.د.خ.ا.بود که ناگهان روز 7 ثور 12357 سلعت 11 قیل از ظهر کودتاچیان از رقوای 15 و قوای چهار زرهدار واقع پلچرخی به قوماندانی اسلم وطن جارولوای قوت تانک و توپچی به قوماندنی عمرشریف برضد حکومت داوود خان که در حال جلسه غفلت و بی خبری در عین باخبری بود، قیام کردند. دگروال عبدالقادر هراتی {پرچمی معاون مدافعه هوایی حکومت داوود} از هوا و حلقی ها از زمین به نظامیان داوودخان حمله کردند.
قوت های اسلم و طنجار به وزارت دفاع انداخت را شروع کردند و همزمان قوت های عمر شریف به نیروهای گار دریاست جمهوری حمله کردند. دسته ای دیگر از قوتهای کوتاچیان به ولایت کابل رسیدند و اعضای حزب را نجات دادند که بوسیله موترهای دولتی اول به وزارت داخله و سپس از انجا ساعت پنج بعدازظهر به رادیو تلویزیون افغانستان انتقال یافتند. رادیو افغانستان به مرکز ستاد رهبری سیاسی و فرماندهی کودتاچیان 7 ثور تبدیل گردید.
دو برخورد متفاوت به مسایل قیام و نشر نخستین اعلامیه رادیویی ترور میراکبرخیبر حادثه سیاسی جرقه آتش بود که زده شد تا آتش جنگ روشن شود که نه مردم افغانستان می خواستند و نه کودتاچیان و به ویژه مرحوم ببرک کارمل که از همان آغاز تشوبش و نگرانی عقلانی و هشیارانه ناشی از عواقب حرکت نظامی و پیامدهای بعدی آن را که در جامعه افغانستان آن روز بدست گرفتن قدرت بوسیله حرکت نظامی بوسیله حزب دموکراتیک خلق افغانستان را خیلی خطرناک توصیف می کرد و از سوی دیگر به یکه تازی امین که نبظ افسران پشتوزیان خلقی را در سازمان های ارتش در دست داشت.
غلام دستگیر پنجشیری در کتاب «ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان» در مورد و دو برخورد متفاوت در مسیل قیام و نشر نخستین اعلامیه رادیویی چنین می نویسد:
«همزمان با انتقال رهبری سیاسی به رادیو افغانستان و فعال کردن نشرات رادیو افغانستان در زمینه نشر اولین اعلامیه قیام کنندگان و نطاق آن تفاوتهای نظر به مشاهده می رسید... جنرال قادر هراتی، مخالف تبارز روشن حزب د.خ.ا. بود و طرفدار اداره دولت توسط شورای نظامی و رهبری پشت پرده حزب د.خ.ا بود ببرک کارمل از عواقب خطرناک قیام هشدار می داد... و بنابراین ترجیح می داد تا حزب.خ.ا از قبول قیام مسلحانه شانه خالی کند.... نورمحمدتره کی به هر دلیلی که بود از سخنرانی رادیویی و اعلان قیام منصرف شد...
شاید به منظور رعایت، نظر ببرک کارمل و تقویت پروسه وحدت، و دومی و عمدتاً به مقصد جلب پشتیبانی افسران غیرحزبی و نیروهای مردمی و ضد دولت استبدادی به این دلایل در پایان گفتگوها به اتفاق آرا فیصله گردید که نخستین اعلامیه رادیویی توسط جنرال عبدالقادر {معاون مدافع هوایی که مقش مهمی را در سر مگونی حکومت داوود خان از هوا ایفا کرده است} و اسلم و طنجار قرائت شود، این تصمیم توسط نره کی، کارمل، سلیمان لایق و این جانب {دستگیر پنجشیری} اتخاد شد دارا این اعلامیه از سرنگونی قطعی دولت سردار داوود و انتقال قدرت به ح.د.خ.ا بشارت داده می شد...»
«...از همان آغاز قیام مسلحانه و انتقال رهبری به رادیو افغانستان، دو گرایش مخالف و مختلف و دو برخورد جداگانه در سطح رهبری به وضوح کامل اشکار بود. نورمحمدتره کی و طرفدارنش به پیروزی قیام و تصرف قدرت سیاسی توسط حزب د.خ.ا و شکسن حتمی دولت سردارمحمد داوود اعتقاد تزلزل ناپذیر داشتند... اما در چهره ببرک کارمل از همان تخستین قیام تشویش، نگرانی و اضطراب عمیق خوانده می شد. ببرک کارمل قیام مسلحانه را بدون محاسبه قوا و اوضاع و احوال یک ماجرا جویی محض میدانست...» {ظهور و زوال حزب دیکوکراتیک خلق افغانستان. اکادمیسین دستگیر پنجشیری چاپ کتاب فروشی فضل ص 87-89}
در عمق نگرانی ببرک کارمل از قیام 7 ثور نه تنها محاسبه قوا گودتا چیان 7 ثور در مقایسه با قوت های دولت داوودخان یافت می شود بلکه فرتر از این خود قیام خطرناک شناخته شده زیرا که در اوضاع و احوال و شرایط نامساعد که ذهنیت جامعه پذیرا یک چنین تغییرات سیاسی نیست و خواهی نخواهی واکنش مردم نسبت به قیام در مرکز اندیشه مرحوم کارمل برجسته می نمود. اواین را فهمیده بود که هنوز جامعه آماده پذیریش نظام که در ذهنیت اکثر مردم کافران خوانده می شدند نمی باشد و جنگ دولت و مردم را خواهد آورد و این که از یکه تازی حفیظ الله امین که نبظ افسران پشتون خلقی را درارنش و پولیس و استخبارات در دست دارد و از عمق کله فاشبستی شیطانی وی خوب می فهمید تشویش داشت که پس از سقوط داوود امین یکه تاز میدان قدرت سیاسی شود. ببرگ کارمل خطر را با هشیاری حس کرده بود. او می گفت نباید داوودخان و اهل خانواده او را کشت زیرا این یک بدنامی بزرگ است.
ببرک کارمل در مقابسه با سایر رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، از پس منظر اقتصادی، فرهنگی و نگاه او به افغانستان و حسن نیت قبلی که برای مردم افغانستان داشت برجسته تر می نماید و این که از مال دنیا هیچ نداشت جز یک خانه پدری در کمری شیوکی که آن را هم به مکتب تبدیل کرد تا اولاد وطن درس بخوانند.
من پرچمی نیستم. من عضو هیچ حزی نیستم. نبوده ام و نخواهم بود. زیرا من قسمی آفریده شده ام که تنظیم ناپذیر باقی بمانم و از تنظیم پذیری دور دروادی آزادی با خود باشم. بدون تعصب و بدون غرض و مرض واقعیت ها و حقایق را تا آنجا که فهمیده ام بیان کنم. من از ببرک کارمل دفاع نمی کنم. من واقعیت ها را بیان می کنم خوب و بد و نکته هایی مثبت و خصوصیات ویژه و نیک شخصیت هار اضمن اشتباهات شان می آورم و انسان هایی که از بیت المال مردم دزدی نکرده اند مثل که مرحوم کارمل در عین قدرت ریاست جمهوری و پول و بانک پاک با معاش که می گرفت زندگی مرد و در آخر نیز در وبشانه رخت سفربسوی خدا بست و خدا قادر به قضاوت است. تاریخ نیز قضاوت می کند.
البته، داکتر نجیب الله نیز پاکباز بود و از بیت المال مردم سوء استفاده نکرد. بر ضد پاکستان و استعمار خارجی بود. از وطن دفاع کرد. هر چند اشتباهات سیاسی استخوان شکن را در پایان کار مرتکب شد. اما با این همه، داکتر نجیب الله قربانی میدان جنگ چندجانبه شد و در آخر آی اس آی به وسیله خلقی های شهنواز تنی پس از ترور ملابورجان که با داکتر نجیب الله رابطه دوستانه داشت در منطقه سر و بی در دسامبر 1996، وقتی طالبان به کابل دست یافتد، اهل شهنواز تنی به محل بودباش داکترنجیب الله در مهمانخانه ملل متحد در کابل یورش برند و داکتر نجیب الله و برادرش شاهپوراجمدزی را بدون محاکمه و سوال و جواب بطرز وحشیانه بر برمنشانه شکنجه هایی غیر انسانی و غیر مروت مردانگی افغانی کردند و زجرکش زجرکش آنها را یکی پس از دیگر به قتل رساندند این وحشی های شغالان پاکستانی روان شان شاد.
در ادامه این سلسله نوشتارهای تاریخی از سرنوشت نهایی ح.د.خ.ا به تفصیل صحبت خواهیم کرد و نقش مثبت ببرک کارمل را قلمرو اقتصادی و فرهنگی نشان خواهیم داد و این که در دوره کارمل بود که تاجیکها، هزاره ها، ازبیکها، و ایماق و ترکمن و سایر اقوام غیرپشتون وارد ارتش پولیس امنیت دولتی و معارف و فرهنگ شدند و جنرال های شان را پیدا کردند و معادلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به نفع اقوام تحت ستم تغییر پیدا کرد که مرحوم کارمل در این تغییر بزرگ نقش سازنده بازی کرده است.
محمد صدیقی
>>> نظرات تان خوب است واقعیت هارا تاجایی بیان کردید دریک جای نوشته تان یک اشتباه قابل ملاحظه است امید اصلاح گردد.صدراعظم سابق که تحت شکنجه درزندان دهمزنگ جان باته بود هاشم میوند وال صدراعظم مستعفی سابق ورهبر حزب دموکرات مترقی بود که باتهام کوداتا ویک دسیسه کاملن ناحق گرفتار ومیگویند صمد ازهر اورا شکنجه کرده زیر شکنجه جان باخت وبنام خود کشی گویا ذریعه" نیکتایی"درزندان نموده باشد.دررادیو افغانستان خبرمرگ شانرا تیر کردند.داوودخان ازطرف او تشویش داشت خواست که سربه نیست شود زیرا شخص بادانش وبانفوذ بودند.
بااحترام عبید.
>>> برای شادی روح نورمحمدترکی وحفیظ اله امین وببرک کارمل وداکتر نجیب اله الفاتحه
>>> درکمپنی خصوصی امنیتی پنشیر وردک لــــمـــتــد که تحت نام ریاست عمومی امنیت ملی!! درچوکات رسمی حکومت از طرف سکتور خصوصی فعالیت مینمایند تعدادی از همان خادیست ها وتعدادی از افراد مافیائی اختطاف چی دسیسه باز وحرام خور تا هنوز هم جابجا هستند که هیچ فکرو اندیشه مثبت در سر وذهن شان خطور نمیکند بجز گناه وخطاکاری، همه فکر وذکر شان بیست وچهار ساعته درپی جمع اوری پول حرام است از هر طریقی که بر ای شان ممکن باشد ، این گروپ های خطاکار ومجرم چی میکنند؟
آنها کسی را که هیچگونه رابطه وعلاقه با طالب ترورست واشرار ندارد طالب وترورست نام نهاده وبعدا برای اینکه آنرا بدام اندازند ده ها دسیسه وجرم را خود شان مرتکب میشوند وبعد آنرا مانند فلم ها وسریال های هندی مستند سازی میکنند وآنرا بنام آن فرد مجرا میکنند بعدا از فرد مورد نظر تقاضای پول میکنند اگر دستگیر شان شد بالای همه سریال وفلم ساخته شده خود خاک می پاشند واگر نشد آنرا بیشتر پخته ساخته انکشاف داده وبنام اینکه کشف بزرگی انجام داده اند از ریاست کمپنی منتظر پاداش بزرگ می باشند که گویا شمشیر زده اند وطالب یا ترورست خطرناکی را کشف وشناسائی کرده اند حالا باید حکومت جیب های شانرا پر کند وهم همه آن گروپ را به رتبه سه تر جنرالی مُفته خـــــر سازند:
همان خادیست های تاریخ زده قبلی که دل همه مردم از دست شان خون است حالادراروپا وامریکا مانند موش ها درتهکاوی ها زندگی میکنند وبرای اینکه شناسائی ومحکمه نگردند خودرا از مردم پنهان میسازند
بازهم روزی خواهد رسید که این مجرمین متکرر هم چهره های پلید شان افشا ومردم بر روی شان تف خواهند انداخت ،
این نوشته داستان یا تخیل نیست بلکه واقعبت ثابت وآشکار است ، شخصا کسی را می شناسم که منحیث پائین رتبه ترین کارمند دولت که معادل پیاده یک شعبه بود کارمیکرد وقتی پایش به چوکات ریاست امنیت ناملی رسید حالا خانه دارد که چندین ملیون دالر ارزش دارد ده ها انسان بیگناه را بنام طالب وترورست برای حصول پول حرام تحت تعقیب وشکنجه واختطاف قرارداد ووقتی رسوائی اش از حد گذشت برای مدتی خانه نشین شد وبعدا بمقام بالاتر مقررشد، روزی داستانهای این مجرمین واقعی همه افشا ورسوا خواهد شد ،
درحکومتیکه مفسد ترین نظام درسطح جهان باشد کارمندان کمپنی خصوصی امنیتی پنشیر وردک دست شان باز است ،
تعدادی این مجرمین هم صاحب پول وکمپنی های تجارتی شده اند وهم منصب ومقام که هرگز مستحقش نیستند شده اند وهم رتبه ومدال بدست آورده اند که گویا فعالیت کرده اند درحالیکه اصلا جنایت کرده اند
خداگر پرده بردارد زروی کار آدمها....
روی دسیسه بازان درهردو جهان سیاه باد !
>>> صدیقی صاحب!
نوشته تان راالی اخیرخواندم(واقعا بیغرضانه)ممنون شما وروح مقدس کارمل مرحوم شاد.
باسط
>>> یاد مرحوم ترهکی حفیظ الله امین ببرک کارمل داکتر نجیب الله بخیر روحشان شادباد
عبدالغفور
>>> دو جسوس روس یعنی پنجشیری و جلالر افغانستان را به این حال کرد!
اسلام هیبت الله وربانی،ګلبدین ،سیاف و مزاری و مرداری صدقه کمونیزم امین و تره کی شود! .... بر این اسلام کافر
>>> ببرک کارمل مظهر پاکی و عزت نفس بود. اگر اوراق تاریخ قدیم و معاصر افغانستان را الی رهبری کنونی افغانستان به شمول خانواده های تنظیمها ی شیعه و سنی ورق بزنیم رهبری به پاکی و فهم و دانش به سطح کارمل نمیتوان یافت. روحش شاد.
اسلام الدین از المان
>>> روح و روان فرزندهای صدیق و پاکدامن و وطنپرست افغنستان از عبدالرحمن محمودی تا ببرک کارمل و نجیب الله و سی و هفت هزار شهید اعضای حزب دموکراتیک افغانستان که در راه دفاع از پل و پلچک شاهراه ها حفاظت از مکتب و شفاخانه جانهای عزیز خود را در راه طرد دزدان و قطاع الطریقان در دره های پنجشیر قندهار لغمان و کنر بامیان و هزاره جات وغیره نقاط جانهای عزیز خود را دادند. برای اینها کسی وعده هفتاد و زن در بهشت و یا پول و تعمیرات را نه داده بود. انچه اینها را به اجرای وظایف انسانی شان میکشاند همانا روحیه وطنپرستی و عشق به میهن و انسان زحمت کش افغانستان. در جمله شهیدان سپاهیان انقلاب از پشتون تا تاجیک و هزاره بلوچ و نورستانی خلاصه همه ملیتها شامل بودند.
دستگیر علی زاده
>>> آقای علی زاده، سرکوب و خفقان و استبداد دیکتاتوری کمونیستی ببرک کارمل عامل رشد و ظهور طالبان بوده است. در یک جامعهً آزاد و آگاه مردم به طرف تحجر و بنیادگرایی نمی رود و جذب طالبان و دیگر رقیبان دینی و مذهبی و خشونت و عقبمانده نمی شود.
>>> ببرک کارمل با اندیشه عدالت خواهی به خاموشی رفت.
>>> زندگی کارمل در کانتینر به عنوان یک حادثه ای ثبت شده در تاریخ و جز خاطرات این نسل است که به نسل های اینده این ملت منتقل میشود.
>>> قصه ای جالب که حاکی از صداقت و پاک نفسی ببرک کارمل میباشد:
ببرک کارمل اطلاع حاصل کرد که برادرش محمود بریالی میخواهد یک نمره زمین مقابل رادیو تلویزیون را که مربوط شاروالی بود خریداری و برایش مسکنی بسازد. کارمل بریالی را بدفترش احضار کرد و جدا برایش اخطار داد که از خرید زمین صرف نظر کند و اگر خلاف دستور وی عمل کند او را از کشور و حزب اخراج خواهد کرد. بریالی این اخطاریه را جدی گرفت و از خرید زمین منصرف شد.
بعد از امدن برادران جنتی ما یعنی جهادی ها یکی از قوماندانان بنام حمزه متوجه زمین شده و از ترس انکه قوماندان دگر تصاحب نکند هر چه عاجل زمین را غصب کرده و هرچه زود تر به بلند کردن دیوار های قلعه پرداخت از قضا حکمتیار شهر کابل را راکتباران کرد و یکی از راکتها به همین قلعه اصابت کرد قلعه نیمه ویران و شخص حمزه خان به دیار عدم رهسپار گردید.
>>> خاک پای این همه نظردهندگان(رادمردان دارای تعقل واندیشه )رامیبوسم.
رهرو
>>> بنیاد گرایی عقبگرایی تحجر و ظهور طالبان از شصت سال قبل با تاسیس حزب اخوان المسلمین در افغانستان بنیاد گذاشته شد.و از هفتاد سال قبل با تاسیس احزاب اسلامی در مصر گذاشته شد. حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان یک بهانه برای امپریالیزم و ارتجاع منطقه و ارتچاع داخلی در تبانی با احزاب اسلامی در افغانستان بود .
حیف در این است که دوست عزیز ما ظهور طالبان را نه به خیانتهای تنظیمهای هفت گانه و ای اس ای و اعراب خرپول بلکه به دوران حاکمیت ببرک کارمل که اغاز برای اعمار جامعه نوین بود مرتبط میدانند.؟
در سالهای هشتاد دموکراسی برای دهقان کارگر و در مجموع انسان زحمتکش و افغان وطنپرست بود. البته انهاییکه دست به توطیه خیانت خدمت به دشمنان افغانستان و ایجاد شبکه های مخفی تخریبی میزدند سرکوب میشدند.که بهترین گزینش بود. اکنون هم در افغانستان دشمنان افغانستان سرکوب و زندانی میشوند ایا شما مخالف استید؟؟؟
عقب گرایی و تحجر و نشنلیزم افراطی خشونت در ایران {نشنلیزم در قالب فارس بودن و شیعه بودن} هندوستان که بزرگترین کشور دموکراتیک در جهان نامیده شده است { تلاش برای سرکوب مسلمانان توسط هندو های افراطی به رهبری RSS و BJP } در پاکستان {سرکوب شیعیان و دگر فرقه های مذهبی غیر سنی و صدور تروریزم در کشمیر} صهیونیزم در اسراییل { هفتاد سال است که انسان فلسطینی زجر میکشد زمینش به یهود داده شده و خودش اواره در سراسر جهان میباشد و همین اکنون زندانهای اسراییل مملو از جوانان فلسطینی دختر و پسر برای انکه از حق دفاع میکنند میباشد.اسراییل دموکراتیک ترین کشور از نظر امریکا در شرقمیانه قلمداد میگردد.کشور های نامبرده به گونه دموکراتیک نامیده میشوند به خصوص هند و پاکستان که سیستم انتخابات پارلمانی دارند و مطبوعات هم ازاد اما بفرمایید توجه کنید که در این کشور ها چه میگذرد؟؟
در امریکا که به دموکراسی خود فخر میکند بیشترین زندانیان سیاهپوستان استند . سازمان های متعدد سفید گرایان افراطی چون KKK و غیره هم اکنون در امریکا مسلح استند افراطی گری و تحجر در یک جامعه ای دموکراتیک ؟؟؟ و این عناصر تهدید جدی برای اقلیتها میباشند. همین سفید های افراطی دست به کشتار دستجمعی مردم به خصوص اقلیتها ی مسلمان در مساجد و مراکز تجمع اقلیتها زده اند.حوادث حمله در مسجد در کانادا ؛زیلاند جدید و ده ها حادثه دگر. در حالیکه در دوران زنده یاد کارمل و نجیب الله مسلمان شیعه و سنی با امنیت هزار فیصد به اجرای نماز و مناسک میپرداختند و بیشترین تعداد مسجد در همین دوره در طول تاریخ افغانستان اعمار گردیده است و اقلیتها از هر نوع تعرض نه تنها مصوون بودند بلکه به گفته اقای صدیقی در دوران کارمل اقلیتها ارام ارام به ساختاراجتماعی و سیاسی جامعه سهیم شده بودند . این است دموکراسی. و لی اکنون هر روز با بمب مساجد منفجر میشوند. رشد فزاینده افراط کرایی در اروپای غربی و شرقی علیه اقلیتها و مهاجرین قابل تشویش جامعه بین المللی است و جالب اینکه این کشور ها به سیستم دموکراتیک شان فخر میکنند ولی در زیر چتر دموکراسی همین کشورها تخمه های تحجر و عقبگرایی نضج مییابد و به کشور های جهان سوم صادر میگردد.
دوست گرامی صد ها مثال میتوانم در زمینه بنویسم ولی بهتر این خواهد بود که به اثار تاریخی و اسناد مراجعه نماییم و به خصوص در مورد قضایای افغانستان ما تاریخ هفتاد سال اخیر افغانستان را نه باید به شکل تجرد مطالعه کنیم . مطالعه تاریخ یک کشور به این شیوه ما را به نتیجه سالم نمیرساند و ما جز چند رقم و چند نام چیزی دگری از تاریخ نه خواهیم اموخت. تاریخ یک کشور خواهی نه خواهی ارتباط با ضوابط و روابط منطقه یی و بین المللی دارد و همیشه از چنین روابط متاثر میگردد.
و من الله توفیق
دستگیر علی زاده
چ
پاکستان سوریه اسراییل
سریلانکا سرکوب {مردم تامیل} در برما {جنایات بودیستها علیه مسلمانان روهینگه}
>>> زمانی من در وزارت کار و امور اجتماعی کار میکردم. سابقه ای کارم بر میگردد به ان تاریخ که ریاست تامینات اجتماعی ایجاد شده بود که بعد ها به وزارت کار و امور اجتماعی ارتقا یافت کارمند بیطرف و غیر حزبی بودم. بعد از سقوط حکومت نجیب الله و امدن یک نفر جهادی به صفت وزیر من نظر به سابقه ای کار کلانکار شده بودم و وزیر وقت و نا وقت مرا میطلبید. وزیر هفته یکبار به کاخ میرفت تا ربانی خان را که رییس جمهور بود ملاقات کند. برنامه مشخص کاری هم نداشت.
وزیر بنده الله را نیز گاهگاهی باخود به کاخ میبرد. من متوجه شدم که هر بار کاخ ریاست جمهوری پر از براداران پکول به سر بود. علت را از وزیر صاحب پریسیدم.ایشان پوزخند زنان گفتند :[ ای مردم که میبینی همه ای شان قوماندانان جهادی اند و هر کدام عریضه زیر بغل دارد و هر یک شان منتظر امر ریسس جمهور اند . هریک خواهان حد اقل بیست تا پنجاه لک افغانی از بودجه دولت بودند. با ترس از وزیر صاحب پرسیدم مگر چه کرده اند که خواهان پول استند. وزیر با پیشانی ترش و نگاه معنی دار به من گفت: ساده خدا نمیدانی که اینها جهاد کرده اند.
من خاموش گردیدم. با خود اندیشیدم که پس حال مردم که نه برق دارند و نه امنیت نه اب و نه نان نه حکومت و نه رهبر چه کنند؟؟؟؟
حالا به کمال صداقت میگویم که حزبی ها در زمان کارمل و نجیب به شمول رهبران شان مردمان صادق بودند.
مخلص شما کارمند متقاعد وزارت کار و امور اجتماعی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است