آخر با چه زبانی من و تو را بفهمانند؟
آیا اسناد تاریخی غیر قابل انکار برای من و تو کافی نیست که بخود بیاییم و از خود بپرسییم که حد اقل زمان آن رسیده است بقول معروف باید کوچه بدل کرد و برای آینده فکر دیگری کرد؟ 
تاریخ انتشار:   ۰۸:۴۰    ۱۳۹۹/۱۰/۱۸ کد خبر: 165980 منبع: پرینت

این صحبت کاملا ایجی و روانی شده است.
اگر به زبان افغانی که در نوار موجود است درک و تحلیل اش برای شما مشکلی ایجاد میکند؛ مطلب به زبان فارسی برگردان شده است لطفآ توجه کنید:
توصیه امیر عبدالرحمن در جلسه چند روز قبل در نشست سران قوم افغان درلوی قندهار توسط یونس فکور فرزند اصیل عبدالرحمن قرائت گردید که کاملا شباهت به توصیه امان الله را دارد که قریب یکصده قبل حین فرارش از کابل به سران قوم خود نموده بود و این طرز روش هژمونی تفکر قبیلوی سینه به سینه انتقال میگردد و تکرار میگرد.

یونس فکور قندهاری در جلسه سران قندهار میگوید: "که ولسمشر غنی یادداشتهای امیر عبدالرحمن را یعنی پدر کلان امان الله را باید میخواند که و آنچه که وی در جایی به جانشینان اش توصیه کرده است باید عملی میکرد":
- هرگاه بسوی شمال افغانستان در حرکت افتادید؛ با نیروی نظامی و قوت بروید.
- هر زمانیکه به سمت های مشرقی یا جنوبی در حرکت افتادید؛ با بوجیهای پول بروید.
- هرزمانیکه به سمت قندهار در حرکت افتادید؛ با بزرگان قومی و ریش سفیدان با اعتبار بروید و با مردم آنجا چنان برخورد کنید که آنها احساس بیگانگی نکنند.

دقیقآ زمانیکه امان الله در سال 1926 شکست خورد کابل را به قصد قندهار ترک کرد و گریخت و سه روز بعد بزرگان و سرشناسان بومی قوم خود را را فرا میخواند تقریبا چنین توصیه پدر کلان خویش را (عبدالرحمن) را البته به نحوی دیگری یعنی تعصب گندیده و سلطه گرایی خویش را به شکل توهین آمیز و با استفاده از زور علیه دیگران به قوم خویش بیان نمود.

{وی در این نشست سران قوم خویش سوگند خورده است که تا آخرین قطرۀ خون خود و تا «نابود سازی رهزنان» (هدف اش مردم شمال و شمالی) برزمد؛ وی متوسل به بر انگیختن احسا سات قبیله هایش میشود و میگوید: «مطمئن هستم که هیچ اففانی [(پشتونی]) به خصوص درانی ها و غلزایی ها حتی هزاره ها، از رژیم شرم آور بچۀ سقاو اطاعت نخواهند کرد، قدرت باید در دست افغان ها (پشتون ها) بماند»...}

این زخم شمال سالها است مطرح است. این شمال است که برای نابودی اش چندین قرن است که کمر بسته اند و حتی اسم گویا ایتلاف شمال هم شامل این توطیه بود که برای نابودی اش دست به دامان اشغالگران و متجاوزین زدند. تاریخ تکرار میگردد.

سوال اساسی اینجا است : آیا این اسناد تاریخی غیر قابل انکار برای من و تو کافی نیست که بخود بیاییم و از خود بپرسییم که حد اقل زمان آن رسیده است بقول معروف باید کوچه بدل کرد و برای آینده فکر دیگری کرد؟

عطا صفوی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
سران قوم
پشتون
نظرات بینندگان:

>>>   درجهان هیچ کشوری نیست که ازیک قوم ویک مذهب باشد دورنمی رویم پاکتان متشکل ازسندی .پنجابی بلوچ پشتون چترالی وکشمیری -- ایران متشکل ازبلوچ فارس .عرب وترک آذری ...تاجیکستان میشکل از تاجیک ازبیک.قیرغیز قزاق وروس ..اوبیکستان وترکمنستان همچنان .عجب است ما باداشتن دومذهب وسه لسان باهم جورنشویم.ماباید تجارب ناکام را دوباره تجربه نکنیم زیرا بازهم ناکام بوده وخواهد بود .قسم میخورم اگرداکترنجیب درگیر تعصب قومی ومنطقوی نمی افتید تاامروز درحکومت باقی میماند بخاطریکه بعدازخروج شوروی ها یک همبستگی حزبی وملی قوی داشت.

>>>   زمانیکه انگریزها شاه شجاع را از طریق چمن به قندهار وبعد بکابل آوردند یگانه وسیله ایکه مردم قندهار به ورود شاه شجاع مخالفت نکردذند همان پول وطلائی بود که انگریزها برای بزرگان مردم قندهار دادند،
چنانچه صندوق های طلای تقلبی که برای محمد گل مومند درزمان جنگ استقلال فرستاده شد دین وایمانشرا ربود جبه افغانی شکست خورداجساد سربازان درافتاب گندیدند خوراک درنده ها شدندبالآخره طلا ها هم تقلبی برآمد
چارسمت افغانستان عاشق پول هستند وزوربالای همه تاثیر دارد درسمت شمال نجیب برای دوستم ملیارد ها افغانی مصرف کرد تا هزاران بچه ازبک حاضر به مردن برای دفاع از حکومت نجیب شدند
ر

>>>   من همینقدر میفهمم که عبدالرحمن خان را روس ها از بخارا به افغانستان فرستادند و مورد قبول هردوجانبدیعنیدهمدانگلیس ها و هم روس ها قرار گرفت و به تخت پادشاهی نشست.
نه عبدالرحمن خان یک کلمه پشتو یاد داشت و نه حبیب الله خان و نه هم امان الله خان.
عبدالرحمن خان بخاطری که توجه مردم را از نفوذ روس ها و انگلیس ها در افغانستان بیرون کند،دست به جهاد در داخل کشور زد و منطقه کافرستان را فتح کرد و مردم آنجا را مسلمان کرد و نام کافرستان را نورستان ماند.
در مناطق هزاره جات نیز بخاطر مسلمان کردن هزاره های شیعه جمله کرد،اما مردم مسلمان نشدند و عبدالرحمن خان در مقابل شان جنگ کرد و هزاره ها شکست خوردند و یک تعداد شان کشته شدند و یک تعداد شان نیز اسیر شدند و منحیث کنیز و غلام در بازار ها بفروش رسیدند.
یگان پشتون هایی را که میبینید بینی شان پچق است.اینها از نسل همان کنیز های فروخته شده هزاره هستند که در بازار های هلمند و قندهار فروخته شده بودند و هنوز هم دی،ان،آ این کنیز های هزاره را در خود دارند.
اما عبدالرحمن خان در ساختار ادارات دولتی افغانستان توجه زیاد به خرج داد.حتی فابریکه سلاح سازی ایجاد کرد که در خود افغانستان سلاح های ثقیله ث خلیفه تولید میشد که حالا هم بقایای این فابریکه در شهر کابل در لب دریای کابل نزدیک سینما پامیر وجود دارد و بنام ماشین خانه یاد میشود.
حتی توپ های جنگی تولید میکرد.
در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ غلام محمد غبار،امر عبدالرحمن خان را که در پای عریضه کارمندان دولتی که از ازدیاد ساعات کاری شکایت کرده بودند،شاید خوانده باشید.
اگر نخواندید،آن را بخوانید.جالب است.

>>>   غیرازپنج تاکوه درپنجشیر دیگه چه داری که بخود بیایی یا نیایی.

>>>   ازولایات وشهرهای کلان کدامش راداری کابل، ننگرهار،قندهار،هرات،بلخ غزنی یکی راخوبگوکه ازخودت است اگر دربعضی ازمراکزتاجیکهااندولسوالیهااکثرش پشتون نشین غیرازبدخشان که اضافه ازبیست قوم دران زندگی میکندتوچه داری که تمام روزسفسطه میخوانی.

>>>   نظر به سطر اخیر تان باید گفت که وقت آن رسیده که تنبان بدل کرد نه کوچه و به آینده فکر مکن برای تنبان فکر کن که تر کردی

>>>   حماقت ترامپ باعث برد دموکرات هاشد.
حماقت پشتون ها باعث برد غیر پشتون ها است.
تمام جنگ های ۲۵۰ سال اخیر جنگ بین پشتون ها است که از مردم قربانی میگیرد.
اگر پشتون ها مکمل مسلمان شوند و قتل و کشتار نکنند مشکل حل است.

>>>   افغان پیپر نظر دهنده دوم به قوم و مذهب ما هزارگان توهین کرده است و دروغ میگوید عبدالرحمن خان ما را مسلمان ساخته است ؟! تحریف و جعل تاریخ به نفع افغانسم کافی است همین که کتابهایشاگردان مکاتب و مدارس پر از جریان افغانزمی ساختید کافی است محض اطلاع شما تاربخ مسلمان شدن قوم هزاره و هم مردمان غوریان به زمان حضرت علی علیه‌السلام برمیگردد و در واقع ما از ابتدای اسلام شیعه و محب آل علی علیه السلام و اهل بیت مکرم پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله شدیم
لطفاً نظرات تفرقه انگیز حاوی تعصب و قوم پرستی و غرور و تکبر پشتونزمی را منتشر نسازید.
جعفر یوسفی اصالت بامیان مهاجر

>>>   این لوده امرالله گک را خوب خر ساخت اند و در چه جزیاتی مصروف ساخته اند تا در سوچ های بالا دست نزند۰

>>>   حفظ نظام جمهوریت و حفظ دست آورد ها به معنی حفظ غنی کوچی و دار دسته فاشیست و فاسدش در قدرت نیست و نباید باشد۰ یک حکومت سرپرست متشکل از چند نفر مورد قبول مردم میتواند این نظام را حفظ و سرپرستی کند و شرایط صلح و توافق را با طالبان آسان تر کند۰
غنی کوچی با تمام عصبیت تعصب و تقلب و خیانت هایش میتواند برود به فضله دانی تاریخ و این ملت مظلوم را بحالش بگذارد۰

>>>   جمهوریت در کشور ما یعنی گمهوریت

>>>   با جناب یونس فکور در پوهنتون با هم هم دوره بودیم٬ موصوف از محدود جوانانی بودند که حتی برخلاف میل شان اگر جرثومه ی تعصب و فاشیزم را به وجود ایشان زرق مینمودید٬ معافیت حجرات وجود شان با سرعت با آن به مبارزه بر میخواست. رویهمرفته تعصب زبانی٬ مذهبی و ملیتی در وجود جوانان کندهاری آنزمان به ندرت به ملاحظه میرسید؛ و حالا با ابراز نظرهایی این چنینی آنهم در سن کهولت و پختگی پرسش های زیادی را با خود همراه دارد؛

اگر دانشمندان آن خطه در دوره جوانی در گرو احساسات میبودند در سن پیری با خردمندی خویش همچون شخصیت شناخته شده ی آن سرزمین همانند محترم دوکتور صادق فطرت ناشناس به ندای وجدان لبیک میگفتند.

ما از چنین دانشمندان در شرایط حساس کنونی آرزو داریم تا بجای فخر فروشی به تواریخ کاذب و نهایت دردناک گذشتگان شان٬ تاریخ را بازنگری نموده و جنایات تاریخی را افشا کنند تا بتوانیم بر گذشته تاریخ ننگین این مرز و بوم خط بطلان کشیده٬ تا باشد مانند انسانان جهان متمدن سده بیست و یکم زندگی کنیم.

من به شهامت پیر خرد جناب ناشناس و جوان با وجدان و آگاه عزیز چون جناب مسعود قیام که نوشته ای شان مدت ها قبل در رسانه های اجتماعی به نشر رسیده بود منحیث یک پشتون فرو تنانه سر تعظیم فرود میآوردم؛ امیدوارم جناب فکور نیز درین چند صباح عمری که برایشان باقی مانده است دین و رسالت تاریخی خویش را همچون این دو شخصیت عالی تبار ادا نمایند تا از قضاوت سخت تاریخ در امان مانده باشند.

در ذیل یاد داشتهایی از کتاب « درمسال له ختی » به قلم یک پشتون پاکستانی که بیانگر جنایات دولتداران ماست که چگونه کشور را قربانی سیاست های پوچ و احمقانه خویش ساخته و مارا به این سرنوشت شوم مبتلا و وطن مارا به ماتمکده مبدل ساختند؛

به تمام خواهران و برادران پشتون که هنوز هم در هوای اتک اند٬ و تاحال کتاب را نخوانده اند و یا هم حوصله خواندنش را ندارند٬ محتویات کتاب را بصورت اختصار به دسترس شان قرار دادم و در آخر هم نوشته جناب قیام تقدیم میشود:

په درناوی: بریالی صافی
برگرفته از کتاب گل به درمسال جمعه خان صوفی:
برگردان: محمد قاسم آسمایی

« گل برای درمسال / درمسال له ختی » نویسند جمعه خان صوفی؛ مجموعه ای از خاطرات و یادداشت ها که به پشتو نگاشته شده است؛

«««‌حیفم آمد تا کارنامه هایش را که بحیث دوست بسیار نزدیک شماری از خانواده های رهبران حزب و دولت جمهوری دیموکراتیک و کسی که در دو دهه با پول مردم افغانستان زیست و اروپا و آسیا را گز و پل کرد و از همه امکانات دولتی در سطوح بسیار بالا برخوردار و صاحب خانواده و خانه شد و چند جلد نوشته ها و ترجمه هایش با پول وزارت اقوام و قبایل چاپ و تکثیر و در ده ها کنفرانس و گرد هم آیی بین المللی بحیث نماینده افغانستان صاحب نام و نشان گردید؛ با سقوط دولت جمهوری افغانستان به گفته ی « نمک خورد و نمکدان بشکست » با یک جمله ی « اوس پاکستانی یم/ حال پاکستانی هستم » برهمه اخلاصمندی ها٬ نیکی های دوستان شخصی و خانوادگی و کمک های بیحد و حصر مردم و حزب و دولت های افغانستان خط بطلان کشیده و برعلاوه تمام رازهای دولتی را که معمولآ بنابر ملحوظات منافع ملی تنها با گذشت دهه ها از جانب دولت همگانی میشوند افشا نموده است؛ بی خبر بمانند»»».

مقدمه بالا از برگردان کتاب٬ محمد قاسم آسمایی

در زیر یادداشت هایی مختصری از کتاب (گل به درمسال/ درمسال له ختی) به هموطنان عزیز تقدیم میشود:

««« باچاخان هیچگاه در مورد نفی خط دیورند و وحدت لر و بر صحبتی نکرده است. میراکبر خیبر یگانه سیاستمدار مدبر و تیوریسنی بود که میگفت به هرقیمتی باید از داود خان پشتیبانی نمود. کودتا برخلاف او جفای تاریخی و جبران ناپذیر است.

در ۱۹۷۴ در مقابل سوالم گفته بود: دور ساختن داود و کسب قدرت برای ما کار چند ساعت است٬ مگر این خیانت به مردم افغانستان خواهد بود٬ مردم مارا نمیپذیرد. پیش بینی او کاملآ صحیح ثابت شد. زمامداران افغان برای قانونیت حاکمیت خود مجبور هستند تایید پشتون های آنطرف سرحد (خانواده ها) را حاصل کنند و به سوالهای داخلی جواب دهند. داود خان با طرفداری از داعیه پشتونستان سرنوشت افغانستان را با خانواده بهرام خان و به نمایندگی از آنها با ولی خان گره زد.

در واقع افغانستان تابع سیاست نشنل عوامی پارتی (نیپ) شد و نماینده آن اجمل ختک با آرگاه و بارگاه درباری در کابل مقام غیرسیاسی از احترام خاصی برخوردار بود. خاصتآ بعد از کودتای ۱۷ جولای ۱۹۷۳ داود خان عزت او بیشتر شد. به اجمل ختک تعمیر بزرگ قصرنما با نوکر ها و گارد محافظ٬ بالاتر از امتیازات اعضای کابینه داده شد. منزل اجمل ختک اهمیت زیاد یافته بود٬ کارمندان بالامقام حکومت داودخان٬ پرچمی ها٬ خلقی ها٬ افغان ملتی ها٬ روشنفکران آزاد داخلی و خارجی ٬ رهبران و جوانان قبایلی٬ محصلین پوهنتون و شاگردان لیسه های خوشحال خان و رحمان بابا به آن مراجعه میکردند. اجمل صاحب برحسب ضرورت به یک دربار ضرورت داشت و داود موافق طبع او برایش مهیا کرده بود٬ و منهم بحیث معاونش.

در ختم۱۹۷۳ ولی خان به بهانه تداوی چشم از لندن به کابل آمد و در قصر صدارت مقیم شد٬ و دعوت های مجلل از طرف حسن شرق معاون صدارت٬ وزرا و جنرالان با اشتراک رهبران قبایلی به افتخارش ترتیب میشد؛ هکذا ملاقات های اعزازی با داود و هم با سفرای هند و عراق و شوروی. بعد از شر اندازی ها و برهم زدن مناسبات هردو کشور( افغانستان و پاکستان) توسط وی و بیهوده ثابت شدن لاف و پتااق ولی خان حکومت افغانستان از اعزاز و اکرام وی نادم شد.

اجمل صاحب مخفیانه نامه ای به باچاخان (خان عبدالغفار خان) فرستاد که وی گفته بود از شیوه تشدد بپرهیزند٬ اما ولی خان نشنید. این مطلب پنهان نیست که: « در فهرست ملاقات با ضیاالحق بعد از کودتایش اسم ولی خان و بیگم نسیم ولی در صدر قرار داشت. باچاخان پدر ولیخان ملقب به گاندی سرحد هم چندین بار با جنرال ضیا ملاقات کرد. »

برای داود خان زمانی لاف ولی خان آشکار شد که نیروی لشکر ولیخان موثریتی نداشت و سران قبایل را پاکستان خرید و در مقابل اخوانی ها را پاکستان آموزش داد و افغانستان را درگیر معضلات داخلی سردچار ساخت. در چنین وضعی که ولیخان گاهی قانون ۱۹۷۳ را بر سینه میزد و گاهی هم زنجیر تورخم را در اتک میگذارد٬ در نتیجه افغانستان تجرید و هیچکس با آن همنوا نبود.

شوروی نیز از تایید خط دیورند بعد از طرح دوکتورین بریژنف و محترم شمردن سرحدات موجود عقب نشینی کرد و هند نیز خودرا میراث خوار تمام معایدات٬ وجایب و وظایف هند برتانوی دانست. در چنین وضعی داود بر سیاست قبلی خط بطلان کشید و با بوتو در مورد خط دیورند به تفاهم وسیع رسید و مهاجرین پشتون و بلوچ را جواب داد. اما این سیاست معقول بسیار ناوقت بود و در نتیجه تباهی خود را هم بار آورد.

در ۲۴ جولای خیبر جان آمد و گفت که پول خلاص شده٬ جالب است که درین ماه برای مصارف آنها ۱۲۰۰۰ افغانی داده بودیم؛ در حالیکه فیصله به ده هزار بود و حکومت افغانستان به حساب به ما پول میدهد. ۳۱ جولای ۵۴ هزار افغانی را تدارک دیدم. ۷ آگست ۱۹۷۵ نزد معین اقوام و قبایل هادی مکمل برای اخذ پنج هزار افغانی برای البسه خیبرجان رفتیم٬ معین صاحب گفت به خاطر رفتن ایشان در قرغه مهمانی میدهد. درانجا تا ساعت ده بجه خوردیم و نوشیدیم و با موتر داکتر صاحب محراب الدین پکتیاوال و معین صاحب به مکروریان برگشتیم. شب دیگر به منزل قوماندان گارد دعوت بودیم٬ معین صاحب٬ در حالت نشه از قرغه به سالنگ رفته و به کندز نزد والی دوستش رسیده بود که وزیر داخله فیض محمد بعد از تلفون های زیاد پیدایش کرد. اگر داود خان خبر شود شاید برطرفش کند.

۱۴ آگست در مس عینک دعوت بودیم. ۲۳ آگست خیبرجان رونده است٬ ۱۵ هزار افغانی برای مصرف راه و ۳۵۰۰ افغانی برای کامره و رادیو برایش دادند و یک دوربین هم برایش آوردم. اول سپتامبر در فارم زراعت در پغمان با اشتراک رفقای چپ از فرانسه دعوت بودیم. من به سفارت عراق برای کرایه سفرمحمد هوت به بیروت تقاضای ۳۵۰۰ کلدار نمودم٬ آنها معذرت خواستند.

مراد میگوید بخش زیادی موادی که میرسفرخان انتقال داده بود ۲۶۰۰۰ مرمی به آغا سلیمان داده شد٬ از جمله سهمیه ۵۵۰۰۰ میرهزار به وی ۱۵۰۰۰ مرمی داده شد. رییس صاحب (داودخان؟) از دروغگویی و لافهای رهبران نیپ خاصتآ ولیخان به تنگ آمده است. ۲۱ دسامبر هوت رخصت شد٬ با ده هزار کلدار به تکت و ۱۲۳۰ کلدار مصرف راه از طریق استانبول- بیروت- دوبی و آخر به هند. اسلم گجکی با ۲۵۰۰۰ افغانی با اقامت در کندهار موافقت کرد. مراد گفت میتواند با اسلم زندگی کند اما به مصارفم ده هزار افغانی ضروت است. من برایش گفتم:

« اینجا درکابل یک رییس با ۴۵۰۰ افغانی معاش ماهوار زندگی خود و فامیل پنج – شش نفری را پیش میبرد». وی گفت با کمتر از آن گزاره کرده نمیتوانند و رفقایش در جلال آباد نیز از ناحیه پول شاکی اند.

۲۶ اکتوبر ۱۹۷۶ من و احمدزی برادر نجیب دولک کلدار را با خود به تورخم بردیم تا به بلوچ ها فرستاده شود. درسال ۱۹۷۴ دوپنجابی به منزل ما آمد٬ داودخان با ادعای برادری با بلوچ و پشتون به ایشان روی خوش نداد؛ اما با پافشاری ولیخان چهارسال با ما زیستند. ما با هند و سفارت آن روابط مفید و فعال داشتیم.

۲۹ جولای عملیات اخوانی ها در پنجشیر – ۱۴ سپتامبر ۱۹۷۵ ندامت داودخان٬ ملاقات اجمل صاحب با وی و مطالبی یادداشتی ازین ملاقات: «« ولیخان خوش باور است و قول و عمل وی بسیار سریع بود٬ نیروی خودرا زیاد و دشمن را کم میدانست. دیده شد که طرفداران نیپ (نیشنل عوامی پارتی) در مقابل آن از خود عکس العملی نشان ندادند. اگر وی به همین اعمال بچگانه چون لاف در تغییر سرحدات٬ فراخوان برای تشدد و بی نظمی ها ادامه دهد٬ بحیث برادر خواهم گفت که هیچ کمکی نمیتوانم. این سخنان باچاخان دقیق است که اعمال تشدد آمیز را توسط کی انجام دهیم؟ پشتون ها آماده تشدد نیستند و صرف عده محدودی هواخواه آنند. تشدد زمانی موثر است که مجموع ملت مقاومت نماید و حامی داشته باشد٬ پشتون ها فاقد هردو اند.»»

اول اکتوبر: چنین احساس میشود که قبیله محمدزایی ها و چند خانواده که دراصل اجنت ها اند٬ همیشه پشتونهارا به حیث وسیله مورد استفاده قرار داده و ازانها بحیث وسیله تحکیم قدرت خویش بهره گرفته و سپس دور انداخته اند. تاریخ گواه آن است که آنها تمام رهبری را در خانواده خویش نگهداشته و نگذاشته اند که لیدرشپ دیگری عرض اندام نماید. ۵ نومبر داکترخورشید لندن رفت و از دوست هندی پول را آوردم. اول جنوری ۱۹۷۷ برای علی خان محسود پاسپورت افغانی تهیه و به آلمان غرب فرستادیم. ۳ جنوری از طرف مادرخانم نجیب (فتانه) در هتل کابل دعوت بودم.

امروز (۲۱ اکتوبر ‍۹۷۴) به وقت تعین شده و نشانی معین (جوار سینما بریکوت) با نماینده کشور دوست (والنتاین نیژلسکی) ملاقات کردم. ۲۹ اکتوبر بار دیگر با رابط شوری خود ملاقات و به منزل خویش در کارته سه برد و سوالهایی ازین قبیل داشت ( در پشتونستان و بلوچستان چه میگذرد؟ نقش افغانستان در باره چیست؟) ۳۰ مارچ ۱۹۷۵ ملاقات با رابط در ارتباط سفر داودخان به هند و عراق و بنگله دیش. در ۲۴ اکتوبر ملاقات در مورد سمتگیری افغانستان طرف راست و قطع کمک ها به ما و عوامل آن. ۱۷ نومبر ۱۹۷۶ اطلاعات تحریری سپرده شد. میخواست بداند که آیا در اردو٬ پولیس و استخبارات اشخاص اعتمادی را میشناسیم؟ و یا به گارد جمهوری شخص اعتمادی را میتوانیم معرفی کنیم٬ که من نام عبدالحق علومی را دادم.

۲۲ دسامبر ۱۹۷۶: از جانب رهبران نیپ به منبع حکومت گفتهاست که سازش برعلیه داودخان به این جهت است که داود روانه مسکو است لذا قبل از رفتن باید حاکمیتش خاتمه یابد و یا فشار وارد آید که با مقامات شوروی به توافق نرسد. ۲۶ جنوری ۱۹۷۷ با شوروی صادقانه کمک میکردیم٬ چنانچه بدستور ایشان برای لویی دوپری انتروپولوجست امریکایی که همیشه نزد ما میآمد و با اجمل صاحب تبادل نظر میکرد وسیله ضبط صوت را گذاشتیم و تحلیل ها و برداشتهایش را به اساس پرسش هایی که در اختیار ما توسط شوروی ها داده میشد ثبت و دوباره در اختیار آنها میگذاشتیم.

ازسالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۹ از طریق هفت نفر از جمله یک آذربایجانی با روس ها رابطه داشتم. در۲۶ جنوری ۱۹۷۵ اجمل ختک برای ملاقات به منزل سفیر هند رفت. سفیر پرسید که در صورت ریفراندم آیا پشتون ها با افغانستان یکجا میشوند٬ و یا هم خواستار ایجاد پشتونستان مستقل میشوند. سخن دیگر اینکه از پشتون های آنطرف سرحد در هراس اند زیرا آنها از هر جهت مترقی تراند و خطری برای منافع شان ایجاد خواهند کرد. ملاقات های من با رابط هند (بهگا صاحب)هرماه دو- سه تا چهار بار صورت میگرفت. در خانه با اجمل میدید. بهگا صاحب میگفت؛ در صورت موافقت دولت افغانستان سلاح های به غنیمت گرفته شده از اردوی پاکستان را به ما میدهد.

اقامت ما از ۱۹۷۴ ببعد در کارته سه مقابل حبیبیه٬ بعدآ منزل وزیر دفاع داود عقب تعمیر شورای ملی سپس به منزلی در کارته سه. بعد از عروسی به امر کشتمند صاحب در بلاک ۱۲۲ مکروریان سوم صاحب اپارتمان شدم. فرزندان همه را بعد فراغت از خوشحال خان به شوروی فرستادیم. جنرال میراحمدشاه از شیعه های گردیز برای سقوط داود دسیسه کرد؛ اطلاع آن توسط اسلم وطنجار که خود نیز شامل آن بود برای اجمل صاحب داده شد٬ موصوف آنرا به من داد و من به رابط شوروی سپردم.

با رانده شدن پرچمی ها از قدرت هدایت رفقای شوروی برایم این بود که محتاط بوده و از محل زیست خود دور نروم؛ برای اینکه زدن و کشتن و سر به نیست کردن زیاد است. به رهبران خلقی مغرور و بلند پرواز جنرال ضیاالحق در سپتامبر ۱۹۷۸ در دعوتی در پغمان به تره کی و امین گفت: ( در داخل پاکستان حزب خلق خودرا نسازید – افراد ما چون اجمل ختک و صوفی و میرهزار را به حرمت میبریم و رهبران جهادی را مسترد ساخته و کمپ های مهاجرین را مسدود و اگر خواسته باشید آنها را نیز میفرستیم).

اما رهبران مست از انقلاب وی را مورد تمسخر قرار داده؛ تره کی ضمن گذاشتن دست به شانه اش به رفقای خود به پشتو گفت:

( تا حال کمربند ملکه ویکتوریا را بر کمر بسته است). پیامدش را چند ماه بعد دیدیم.

بعد چندی شاگرد سر استاد را خورد٬ انقلاب پشتون ها با خون آغاز شد و در خون غرق و با خون ختم خواهد شد. این قصه دراز است. قیام انقلابی کاسترو و چگوارا توسط چند تن صورت گرفت؛ به تدریج توسعه یافت و کیوبا را گرفت. اما اینجا انقلاب پشتون ها د رجهت مخالف جریان داشت٬ اینها از همه اولتر در صدد قطع ریشه های خود شدند. از طرفداران شان سوال شود همه ملامتی را به دوش شوروی میاندازند. سیر وقایع پیش بینی میراکبر خیبر را ثابت کرد. من و ودیر صافی به این نتیجه رسیده بودیم که شوروی مداخله خواهد کرد.

در جولای ۱۹۸۰ دکتر نجیب جان از من خواهش کرد که با محمود بریالی رییس کمیسیون روابط بین الملل همکاری نمایم٬ منهم با وی در قصر ستور وزارت خارجه با معاش ماهانه شش هزار افغانی کار را شروع کردم. با شاه محمد دوست از زمان جنرال قونسلی پشاور معرفت داشتم٬ باهم نزدیک بودیم٬ چنان تحت تاثیر من قرار داشت که روزی پیشنهاد کرد که مرا بحیث نماینده رسمی به دفتر ملل متحد در نیویورک بفرستد.

باچاخان (خان دو سره) که دوماه قبل غرض تداوی به هند رفته بود در ۷/۸/۸۰ بکابل آمد و با نیمی از اعضای بوروی سیاسی به استقبالش به میدان هوایی رفته بودیم. وی در منزل جنرال عارف خان وزیر دفاع ظاهرشاه جابجا شد. در سپتامبر۱۹۸۰ برای اشتراک درجلسه ای به صوفیه رفتیم و بعد از سیر وسیاحت و تفریحات طولانی و پذیرایی خوب توسط سفرا و بازدید از صوفیه٬ بوداپست٬ بلگراد٬ پراگ٬ وارسا٬ برلین و ملاقات اجمل صاحب و مجاور احمد زیار که در راس تیم دیگری سفر میکرد؛ از طریق روسیه در برج دسامبر بکابل آمدیم.

شامل ساختن محصلین قبایل به پوهنتون ها خاصه پوهنزی های طب و انجنیری و تهیه اسناد و پاسپورت و ویزه به ایشان که تعداد شان همه روزه زیاد میشد وظیفه من بود که از طریق وزارت خارجه اجرا میشد. اکثر جوانان ما در پاکستان که استعداد و سویه شمولیت را حتی در موسسات تعلیمی عادی نداشتند٬ اما در کابل ما آنها را انجنیر و داکتر ساختیم. داکتر نجیب هدایت داد تا هرآنکه علاقمند طب باشند شامل فاکولته طب شوند. افغانها به اساس نمرات کانکور شامل فاکولته مربوطه میشدند اما ایشان بدون کانکور شامل فاکولته میشدند. اعزام شان به خارج نیز به همین شیوه بود٬ شمار زیادی از محصلین پشتونستانی که در شوروی تحصیل میکردند اسناد شان از طریق من ترتیب و مشکلات شان هم از طریق من حل میشد. در ضمن پسر و دختر اجمل صاحب را به هنگری فرستادم.

در تاریخ سیزدهم جون ۱۹۸۲ با دختر سلیمان لایق ازدواج کردم. در ۲۴ جولای ۱۹۸۳ به یک سفر کاری- تفریحی همرای خانم خویش هوسی عازم شوروی٬ چکوسلواکیا٬ فرانسه و انگلستان شدم. نجیب به من سفارش کرده بود که: « در دیدار با ولیخان در لندن برایش بگویم که ما همه با شما همنوا هستیم٬ از طرف شما ۱۸۶ سند رسیده است و همه بچه ها شامل شدند. تا حال برای خارج ۲۲ سند رسیده٬ روزانه به قونسلگری مراجعه میشود تا متباقی اسناد را نیز بفرستند. با فرید هالیدی و کارکنان بخش پشتو و اردوی بی بی سی ملاقات کنم ». در اواسط نومبر به کابل مراجعت کردم. زمانی که در ۱۹۸۷ مسکو رفتم برای همه محصلین دارنده پاسپورت افغانی اجازه دادم تا پاسپورت پاکستانی اخذ نمایند٬ البته با موافقه قبلی داکتر صاحب نجیب.

باچاخان ( خان عبدالغفار) روزی در محضر ببرک کارمل که سلطان علی کشتمند٬ داکتر نجیب٬ محمود بریالی٬ داکتر اناهیتا٬ راتبزاد٬ صالح محمد زیری و نوراحمد نور موجود بودند به وی میگوید که تو چرا این هزاره ( کشتمند) را صدراعظم ساخته ای؟ کسی دیگری نبود؟ این سوال نامعقول و بوی تعصب از وی که با لبخند تحمل میشد؛ ببرک کارمل برایش میگوید٬ این فیصله حزب است و همه در مقابلت نشسته اند از ایشان پرسان کن٬ موضوع ختم شد و کشتمند خجل و آزرده خاطر.

در مورد باچاخان واقعه جالب دیگری نیز هست؛ وی زمانیکه در هند بود٬ خلاف حکومت کارمل و شوروی سخن گفته بود. ببرک با اطلاع ازان محراب الدین پکتیاوال ( وزیر پلان و معاون صدارت) را فرستاد. باچاخان در گجرات در قصر گورنر بود٬ با رسیدن پکتیاوال گفت که در هند غریبی است و حکومت در غم غریبان نیست٬ اما خوب است که در افغانستان حکومت به نفع زحمتکشان است٬ به این شکل دهانش را بست. همچنان پکتیاوال برایم قصه کرد؛ زمانیکه از افغانستان بزرگ و انقلاب کبیر ثور سخن بمیان میآمد٬ از وی پرسیدم که رهبری افغانستان بزرگ با کی خواهد بود؟ بلا درنگ جواب داد که ولیخان موجود است. مبارزه با افغانها و پاچاهی نصیب ولیخان٬ باچاخان طراح سیاست موروثی.

زمانی که نجیب جان در کرسی نشست٬ من از روابط بین المللی به کمیسیون انسجام قبایل رفتم و منزل عبدالرزاق خان قوماندان هوایی ظاهرشاه دفتر من شد. موضوعات مربوط به محصلین پشتون و بلوچ و سلاح و پول قبایل از همین طریق رهبری میشد. باچاخان مریض شد به هند رفت و ما ( اجمل ختک٬ عبدالحمید محتاط معاون رییس جمهور٬ اسلم وطنجار وزیر دفاع٬ سلیمان لایق وزیر سرحدات٬ نوراحمد نور و شمار دیگر با بکسی مالامال از ۶۰ هزار دالر در اختیار من در برج جون ۱۹۸۷ برای بازدید او رفتیم. وی در جنوری ۱۹۸۸ وفات یافت٬ هیچ وصیتی در مورد دفنش نبود٬ فیصله دفن در جلال آباد از نجیب و ولیخان بود.

کتاب باچاخان « قصه جد و جهد من » که تمام محتویاتش دور نوعیت غذا میچرخید؛ زمانی که مسوده به صدیق الله رشتین راجع شد٬ وی به خان دوسره گفت که این کتاب است یا « نان نامه »٬ باچاخان مجبور شد که قصه های غذا را ازان حذف نماید. کتاب به تعداد ده هزار جلد چاپ و هزار جلدش به بابا ارسال شد. موصوف آنرا به کسی رایگان نمیداد بلکه در مقابل پول فروخت. بعد از کودتای نظامی باچاخان چندین بار با ضیاالحق ملاقات کرد؛ ضیا در باره باچاخان میگفت: ( که وی یک پاکستانی وفادار است). از کابل نامه هایش از طریق سفارت پاکستان به ضیاالحق میرسید.

۵ اپریل ۱۹۸۳ به منزل داکتر نجیب که به رتبه جنرالی ارتقا یافته بود رفتم. باصمیم قلب صحبت کرده و گفت: « رشد من به حیث شخصیت بزرگ تصادفی نیست٬ نهضت آنطرف سرحد سبب بزرگی شخصیت من شده است. این مطلب را من و رفقای شوروی می دانیم که خودت (نویسنده) دران نقش زیادی داشته ای. آنچه در توان من باشد در خدمت خودت هست.

بعد از برآمدن روسها ورنتسوف معاون وزارت خارجه بحیث سفیر بمنظور وساطت میان نجیب و مجاهدین سفیر افغانستان شد. وی در مذاکراتش در عربستان میگوید: هر زمانیکه با رهبران مجاهدین به تفاهم میرسیدیم٬ ایشان به بهانه نماز و چای بیرون میشدند٬ بعد از برگشت بر همه تفاهمات قبلی خط بطلان میکشیدند؛ علتش را دریافتم که ایشان در بیرون تالار با رییس آی اس آی ملاقات وعاملش همه نقش منفی پاکستان در رسیدن به توافقات صلح بود. با خروج روسها من با فامیل به روسیه دعوت شدم٬ بعد برگشت به من هدایت داده شده بود تا به پاکستان برگردم. لایق صاحب گفت:

« زمانی دوباره پس کابل بیایم پست معینیت وزارت خارجه را به صوفی بدهیم٬ نجیب رد نکرد». از طریق دهلی به لاهور رسیدیم که استقبال شایانی از ما صورت گرفت. در پشاور ولیخان همه اعضای نیپ را برای استقبال با خود آورده بود و اجمل صاحب و افراسیاب و اشخاص زیادی بدیدنم میآمدند. من از نام ولیخان نامه هایی برعلیه اقدامات ضد افغانی پاکستان به عنوان سرمنشی ملل متحد٬ آیت الله خمینی٬ صدراعظم هند٬ گورباچف٬ رهبر چین و رییس جمهور امریکا نوشتم که هنگامه برپا کرد٬ و گورباچف نامه ای به ولیخان فرستاد که وقارش را بالا برد.

در اپریل ۱۹۸۹ به کابل برگشتم. در آگست با فامیل به پشاور آمدیم٬ سکرتر اول قونسلی افغانی در همسایگی ما میزیست؛ وی گفت که هجده ملیون دالر از کابل به ولی باغ فرستاده شده که برای چهارتن از ملک های قبایلی داده میشد. ملکها سرو صدا بلند کردند که به ایشان پول ناچیز رسیده است. ما در مضیقه بودیم٬ پول خلاص شده بود٬ لذا در جنوری ۱۹۹۰ به کابل برگشتیم. در ماه می ۱۹۹۱ از دهلی به کابل و ازانجا با طیاره کی جی بی که پول و پست مخصوص انتقال می یافت من و خسربره ام فضل الحق غرزی بدون ویزه و مهر خروجی مسکو رفتیم که در هوتل معتبر حزبی جابجا شدیم. درانجا ولادیمیر آرتیموف که از ۱۹۷۲ با او شناخت داشتم مهماندار من بود؛ روزی گفت که میخواهند گورباچوف را از صحنه دور و ببرک کارمل را دوباره احیا کنند. در هتل مسکو با ماتیسن و دیک کلارک امریکایی معرفی شدم. مهماندار به ماتیسن گفت که من داماد لایق هستم٬ لهجه اش تغیر کرد و گفت:

« که ما حین سفر به کابل فکر میکردیم که لایق آدم نرم و معتدلیست٬ اما زمانی که در پشاور مجددی به من گفت که اصلآ عامل کمونزم و آشنایی نبجیب به این ایدیالوژی سلیمان لایق است. پس اگر نجیب به هندوستان میرود لایق نیز با وی برود. ازینجا فهمیدم که رفتن نجیب به هند در بالاها فیصله شده است.» ماه جون کابل آمدم که در حال شاریدن بود.

طرفداران میرهزار بلوچ هفت – هشتصد خانواده از کمپ نواب از هلمند به کندهار انتقال یافت. خود میرهزار مایوس بود از من مشوره خواست٬ برایش گفتم که پاکستان برود٬ گفت این بی ننگی کلان است که تمام جوانی با پاکستان جنگیدم و حال برگردم. گفتم چاره ای نداری٬ گفت هند میروم٬ با وی دسامبر ۱۹۹۱ به دهلی رسیدیم. همان شبی که به کابل رسیدیم نجیب از پرواز به دهلی منع و به دفتر ملل پناهنده شده بود. در ۱۸ اپریل به دهلی رسیدیم٬ خیاشنه ام به سفارت برلین مقرر شده بود٬ وی با خشویم پرواز کرد و من به تاریخ ۶ می به قریه رسیدم.

مجاهدین همانند ملخ بر سرزمین سبز افغانستان باریده بودند٬ خانه٬ عزت و آبروی هیچکسی مصوون نبود؛ خسرم به کمک قبایلی ها به ولی باغ آمده با رفیع و وطنجار مهمان شده بودند. وی بعدآ نزد فامیل به جرمنی رفت. در دسامبر ۱۹۹۴ به لندن آمده به حیث افغان درخواست پناهندگی دادم. دوری از وطن و فقر مصیبت بزرگیست٬ و برعلاوه که این احساس نیز با وی همراه باشد که تمام عمر را همانند اینکه ««« گل برای درمسال ( درمسال له ختی) »»» انتقال داده و هیچکس ارزشی برای آن قایل نباشد توام گردد. مدتی کار در دکان الکترونیک کار سیاه کردم٬ صاحب آن با درک مجبوریتم پول هایم را تادیه نکرد.

در ۱۲ اکتوبر ۱۹۹۹ طی یک کودتا پرویز مشرف نواز شریف را خلع و مبارزه با فساد را ظاهرآ شروع کرد. اجمل ختک روزی مرا خواست و گفت وقت آنست تا همه گله هایت خاتمه یابد٬ قرار است وی (اجمل ختک) رییس جمهور یا رییس شورای امنیت ملی شود. به وی گفتم؛ من طالب هیچ چیز نیستم٬ ما در افغانستان مدت طولانی را با حکومت های مختلف سپری کرده و مدیون مردم آن هستیم و سیاست جاری پاکستان در مقابل افغانستان غلط هست. نخست باید به صراط مستقیم روان گردد٬ بعدآ ما همکاری میکنیم. اجمل موضع گیری مرا تایید و ضمنآ گفت که با بابا ولی ( ولیخان ) نیز مشوره میکنیم. گفتم این خانواده را بهتر از من میشناسید٬ ایشان در صدد تامین منافع مادی خویش اند. اجمل در صحبتی از اعظم خان هوتی (برادر زن ولیخان) که زیر تیغ احتساب بود ضمنی اشاره کرد که (دزد دزد است ولو برادر یا پسر کسی باشد). این صحبت اجمل سر و صدا براه انداخت؛ ولیخان سخنان زشتی به آدرس اجمل فرستاد که او شخص غریبی بود! ما رشد دادیم و به اسامبله فرستادیم٬ و رییس حزبش ساختیم.

اجمل در یکی از جلسات گفت که اگر باچاخان (خان عبدالغفار) و خوشحال خان از قبر برخیزند من با خان ها نخواهم رفت. منظور از خان ها ولی باغ و ولی خان بود. رسیدن به مقام خیال واهی بود. اجمل میخواست حزبی را که خود بنا نهاده بود ترک کند. اما وی با ولیخان بند و بست داشت. به این شکل شک من دوباره بالایش زیاد شد و آن سخنش بیادم آمد که در موقف سناتوری گفته بود:

« من در افغانستان برای پاکستان بسیار خدمت کرده ام ».

گله ای عزیز نعیم پسر سردار نعیم و داماد ظاهرشاه : وی انسان دانشمند و توته شرافت و نجابت که در انقلاب ثور ۱۹۷۸ بجز یک دختر داود که غرض تداوی در خارج بود (بعدآ در سویس وفات نمود) و خود عزیز نعیم در سفارت لندن٬ تمامی اعضای فامیلش و فامیل کاکایش داود کشته شده بودند. در ۱۹۹۸ به وی تلفون کردم که میخواهم ببینم٬ اما چون ولیخان در لندن هست امروز با وی بوده و فردا به دیدنش میآیم. روز بعد وقت دیدار این شخص فرشته صفت از من پرسید که:

« ولیخان چگونه شخصیت است؟ خانواده من در مورد اینها چقدر لطف داشت؛ اما همه اعضای خانواده من از بین رفت و تنها من ماندم و مدت بیست سال است که در لندن زندگی میکنم و ولیخان هرسال اینجا میآید و میداند که من اینجا هستم٬ اما یکبار قدم رنجه نکرد تا برایم فاتحه دهد».

آنچه را که در مورد ولی خان برایش گفتم اینجا تکرار نمیکنم٬ اما مطلبی را از صفحه ۱۹۸ کتاب « سرگذشت یک ملت مظلوم در مسیر سده بیست » نوشته ای غلام حضرت کوشان است اینجا نقل مینمایم:

دوکتور عبدالمجید و خان ولی خان در لندن:

مرحوم دوکتور عبدالمجید روزی به این محرر گفت: « سفیر وطن خود بودم در لندن؛ تلفونی سفارت اطلاع داد که شخصی میخواهد از بیرون سفارت با من حرف بزند. گفتم حاضرم٬ مخابره کننده به زبان دری سلام داد گفت: سفیر صاحب من خان عبدالولی خان هستم٬ پسر خان عبدالغفار خان» احوالش را پرسیدم٬ جواب داد که مریض است٬ از چشم مینالید و علاوه کرد که به پول ضرورت دارد. گفت همان معاش مرا که ( پنجصد دالر یا پنجصد پوند؟)؛ اگر کسی به هوتل بیاورد خوشحال میشوم. برایش گفتم: « خان صاحب شما میدانید که این پول ها از مالیات مردم افغانستان است٬ شما خود به سفارت بیایید و تسلیم شوید و رسید بدهید که محاسبه سفارت و وزرات خارجه رسید میخواهد.» خان گفت: « مارا در کابل به امر سردار محمد داود و سردار محمد نعیم٬ ریاست قبایل هرچه میدهد رسید نمیگیرد! شما چرا رسید میخواهید؟» جواب دادم: « خان صاحب آنها هردو صلاحیت دار هستند و ما حساب ده و مسوول.» خان گفت: « ما میخواهیم مگرم باز سفارت پاکستان خبرنشه نی چی پروبلم جوریژی.» جواب من این بود که ما به کسی نمیگوییم که شما از افغانستان معاش میگیرید٬ اما اگرخود آنها باخبر شوند٬ ما چه کرده میتوانیم؟ خان باز خواهش کرد که بگویید چک ندهند٬ نقد بدهند٬ من ناوقت می آیم و میگیرم.... و همینطورهم شد.» به تاریخ سوم مارچ ۲۰۰۵ عبدالحق واله در لندن شخصیت سیاسی و ادبی قبلآ مدیر مسوول جریده کاروان٬ پسر محمد حسین خان وزیر خارجه حبیب الله کلکانی از قول لودین (کبیر لودین؟) سفیر لندن حکایت کرد که در سالهای شصت سفیر بود و باری سردار نعیم خان به لندن آمد و به من هدایت داد تا برای ولیخان نهصد پوند بدهم. چک نهصد پوند داده شد٬ مگر نگرفت چون نمیتواند در بانک نقد نماید٬ زیرا پاکستان باخبر میشود؛ لذا برخواهش وی چک نقد و جنسآ برایش داده شد. بعد از کودتای جولای ۱۹۷۳ داود در آغاز هر ماه یکنیم لک کلدار و بعدآ دولک کلدار به نام محاذ پشتون به خانه ولیخان میفرستاد. داودخان از طریق وکیل تجار اختر محمد (پدر داکتر نجیب) یکبار ۸۷ لک روپیه فرستاد و اخبار شهباز نیز به پول افغانستان تمویل میشد. چندین بار عزیزالله واصفی نیز پول برایشان ارسال کرد. غلام حسن صافی جنرال قونسل پشاور ضمن توزیع پول به باغ شاهی نیز سهمیه میداد. زمانی که باچاخان (پدر ولیخان) در اپریل ۱۹۶۱ در زندان ایوب خان بود؛ داود خان ارسلان سلیمی که بعدآ رییس امور قبایل شد٬ تحت نگران موتر لاری به زندان نزد خان عبدالغفار برای تبادله پیام و پول نقد فراوان فرستاد. مانند اینگونه حاتم بخشی ها زمین ها در جلال آباد و شمال و خانه ها٬ اما ولیخان در مقابل به دادن یک فاتحه نشد٬ چنین بود خوشبختی خانواده بهرام خان و بی پاسی ایشان!!! حزب کانگرس به لک ها روپیه به بابا و زندانیان خدایی خدمتگارش میداد اما وی همه را در جیب میزد. به مناسبت هشتاد سالگی اش هشتاد لک روپیه هندی جمع آوری شد و قبل از آن در ۱۹۵۷ جایزه نهرو برای تفاهم بین الاقوامی به موصوف ۲۵ لک نقد داده شد. این پولها همه در بانک های افغانستان برای ۱۵ فیصد مفاد به نام « پشتون ترست» پس انداز میشد٬ در آخر نه ترست بود و نه چیزی برای پشتونها.

بعد از حیف و میل ملیونها دالر نجیب از ولی خان آزرده شده و در پلینوم آخری حزب گفت:

« ولی خان خواستار پشتونستان نیست٬ پس افغانستان چرا بخاطر آنها دعوا نماید.»

گفته میشود که امریکا نیز از طریق سعودی و یا شاید هم کرزی ۳۵ ملیون دالر برای آنها داده است. این مبلغ در بانکهای سویس٬ دبی یا ساختن هتلها در مالیزیا بکار رفته باشد. منبع معتبر دیگری میگوید که کرزی تا آخر ۲۰۱۲ هرماه دولک دالر به نام این حزب میداد٬ نوش جان!

این یگانه خاندانی سیاسی خواهد بود که هم از هند و پاکستان بهره برده و هم جیب های افغانستان را خالی کرده و هم در جیب شوروی دست انداخته و امریکا را نیز از نظر دور نداشته است. آفرین بر اینها!!!

افغانها دیگران را عامل این همه مصیبت های طولانی میدانند و توان انتقاد برخودرا ندارند. در مورد ادعا برخاک پاکستان سیاست غلطی را پیش برده و باید بعد ازین همه تباهی برختم اینگونه روش نقطه پایان گذاشته شود. حتی شماری از امریکا و سایر کشورها توقع دارند تا سیاست آنهارا در مورد خط دیورند تایید نموده و وضع را بیشتر بحرانی سازند. هند همیشه افغانستان را آله دست خود در موضوع پشتونستان قرار داده است. تا زمانیکه درافغانستان سیاست ملی در برگیرنده منافع مردم نباشد و از ادعا بر خاک دیگران منصرف نشود٬ متوقف ساختن حلقه مداخله گر پاکستان ناممکن خواهد بود٬ طبعآ جهان درینمورد حامی پاکستان است و عملش در مورد حق بجانب میداند. زیرا در بین پشتون های پاکستان حزب و گروهی وجود ندارد که چندین بار د ر وفاداری به قانون اساسی پاکستان سوگند نخورده باشد. پس چگونه میتوان اینگونه ادعا ها را مطرح ساخت؟

من تقریبآ بیست سال درانجا بودم ولی تا حال برایم معلوم نشد که در صورت عدم قبولی معاهده دیورند و سایر معاهدات افغانستان چه میخواهد؟

آیا برای پشتون های پاکستان طالب حق خود ارادیت هستند؟ اگر چنین است؛ به خواست نواسه ها و کواسه های باچاخان در خیبرپشتونخوا نام صوبه تبدیل شد و مانند سایر صوبه ها برا ی انها حق خود مختاری داده شد و در تعدیل قانون اساسی سهم فعال گرفتند. پس این حق خود ارادیت برای کی؟ اگر خواهان الحاق مناطق پشتون نشین اند٬ از پشتون های پاکستان سوال نمایند آیا آنها خواهان چنین الحاق اند یاخیر؟

سوم اینکه گذشت ۶۶ سال نشان داده است که افغانستان در مورد این خواست نه توانایی دارد و نه اراده و نه هم حمایت بین المللی. پس پاکستان پشتونخوا و بلوچستان را منحیث تحفه تقدیم افغانها نخواهد کرد. یگانه راه این است که هردو کشور مانند دو همسایه دوست زندگی کنند و زمینه مداخله برای دست سوم را مساعد نسازند.

بدبختی اینست که پشتون های افغانستان در قید گذشته اند. وظیفه نسل نو است تا تاریخ سرکاری گذشته را مرور نموده و با دید و تفکر نو وطن٬ همسایه ها و جهان را ببینند. مداخله ننمایند و جلو مداخله را بگیرند. مداخله زمانی صورت میگیرد که زمینه مداخله در داخل فراهم باشد.

سرگذشتم ثابت میسازد که: پشتونها و بلوچها از چنین ماجراجویی حمایت نمیکنند – شوروی امتحان خودرا داد – داودخان و خلق و پرچم علمبرداران این داعیه نیز آزمودند و خودرا از جهان تجرید نمودند- هیچ نیروی پشتون ها طرح الحاق را ندارند. تنها حلقات محدودی برای کسب امتیازات لفاظی مینمایند – افغانستان در مورد هیچگاه موقف ثابتی نداشته است – موجودیت بحران تنها به نفع هند است که پاکستان را برای مداخله تحریک نماید. مشوره ام اینست:

<< که عقب ناممکنات نگردید٬ افغانستان ضرورت دارد که موجودیت خویش را مستحکم سازد تا فردا کسی نگوید که وجود افغانستان در خطر است>>.»»»


-----------------------------------

نیاکان من محور جدال در افغانستان:

اگرمناطق پشتون نشین جدا از مناطق تاجیکها و هزاره ها واقع میشد و خدای بزرگ بر تقدیر اقوام اطراف پشتون همسایگی را با این قوم نمی نوشت....

مسعود قیام

سه شنبه 2 دسامبر 2008

از زمان تشکیل افغانستان کنونی در سال 1747 تا کنون این کشور مواجه با جنگ و بی ثباتی بوده و عمدتا توسط حکومتهای در راس پشتون اداره شده است
دو نوع بحران امنیتی همواره به عنوان تهدید اصلی در این کشور مطرح است. نخست تجاوز بیگانگان ودیگر جنگ بر سر قدرت. نیاکان من که به ظاهر خود را زمام داران اصلی این کشور میدانند در 261 سال گذشته نتوانستند حکومت ونظام پایدار و مردم سالار به وجود بیاورد و نتوانستند زیربناهای کشور را بسازند. چه نکردنها که از حساب فارغ است. تنها کار که میتوانم در این نوشته کوتاه بنویسم آنچه کردند را برشمارم
به استبداد و ظلم بر دیگر اقوام پرداختند . جنگ میان خانواده های درانی وغلجایی، قتل ها و خونریزی ها بر سر قدرت ادامه میافت تا زمانی که متجاوزی بر این خاک حمله میکرد. آنزمان این دیگر اقوام بودند که دفاع میکردند و بار جنگ علیه تجاوز خارجی را همه بر دوش میکشیدند و حتا میتوان گفت این زمام داران پشتون بودند که متجاوزین را میزبان می شدند. از شاه شجاع تا داکتر نجیب الله و ملا عمر همه پشتون بودند . یکی در اوج افراط دیگری از فرط تفریط خون مردم ریختند.

بنظر من در سی سال گذشته کشتار های دسته جمعی و جنایات ضد بشری که صورت گرفته عمدتا بدست زمام داران پشتون بوده است. اکثریت سران رژیم های طرفدار شوروی وقت پشتونها بودند وبعد هم بنظر من ظهور شخصیت های جنایت کار مانند احمد شاه مسعود ، عبدالعلی مزاری ، برهان الدین ربانی، عبدالرب رسول سیاف، محمد محقق، گلبدین حکمتیار ، عبدالرشید دوستم و ده ها جنایت کار دیگر نیز محصول جنایات وظلمهای بود که سران پشتون در جریان 261 سال گذشته بر دیگر اقوام روا داشته بودند.

من فکر میکنم دولتمردان پشتون همواره در وحشی سازی دیگر اقوم نقش محوری را بازی کرده اند. در حقیقت جنگهای داخلی 1992 و ظهور شخصیت های جنایت کار میان اقوام تاجیک ، هزاره ، ازبیک و پشتون، نتیجه و محصول رژیم های استبدادی حکومت داران پشتون در گذشته بوده است.

اما اکنون باید وضعیت افغانستان را بررسی نمود و بر شماریم تا از جمله تمامی مشکلات که داریم کدام ها باز هم ناشی از جنبش های پشتون می باشد.
از نظر من بخش اصلی و عمده چالش امنیتی در افغانستان در حال حاضر توسط گروه های پشتون راه اندازی شده است. بدون شک طالبان گروهی با اکثریت پشتون هستند که برخی شان در حکومت و برخی شان بر ضد حکومت قرار گرفته اند. مگر حامد کرزی طالب نبود و ملا عمر طالب نیست. دیده می شود که چگونه باز هم همین فرزندان نیاکان من یکی میزبان ناتو و امریکا و دیگری میزبان القاعده وپاکستان شده است و مملکت را بخاک و خون می کشانند.

از سوی دیگر همین برادران من هستند که افغانستان را به عنوان کشور میزبان تروریزم و مهد تریاک معرفی کرده اند. افغانستان در حال حاضر 94 در صد تریاک دنیا را تولید می کند که عمدتا در مناطق پشتون نشین، کشت ، تولید و قاچاق می شود . پول تریاک به کیسه کشاورزان پشتون می ریزد، نام بد آن نصیب همه ملت می شود.
وباز هم حکومت فاسد کنونی با اکثریت پشتون هستند. همین برادران من هستند که در این مرحله بهترین فرصتها را برای ساختن حکومت، نظام و زیربناها از دست می دهند و مسئول تمامی جنایات و مفاسد در حال حاضر حامد کرزی با تیم اکثریت پشتون اوست.

و باز هم با نگاهی به تاریخ بیاد میارم که همین نیاکان من بودند که اقوام دیگر را به اجبار از مناطق شان کوچانیده اند و به اجبار سرزمین های شان را اشغال نموده اند و حتا اکنون هم حکومت حاضر در حمایت از سیاست های مستبدانه عبدالرحمان و نادر و ظاهر قرار دارد.

و یا حتا زمانی بخاطر می آورم که همین افراد از قوم پشتون هستند که به تحمیل و اجبار، زبان اقوام دیگر را با زبان انکشاف نیافته من مخلوط کرده اند و دیگران را حتا فرصت انکشاف و باروری وتصفیه زبان نمیدهند.
سیاست مداران پشتون با برخورد های نادرست خویش اقوام دیگر افغانستان را با همسایه ها درمنطقه بار ها مواجه کرده اند. همین پشتون ها هستند که بحث بی مفهوم و بی ارزش پشتونستان را زنده نگهداشته اند و دعوای دیورند را حل ناشده، باهیچ خود از حقوق پشتون های آنسوی مرز هم میخواهند دفاع کنند و سرانجام سبب تحریک پاکستان ضد امنیت ملی و منافع افغانستان شده اند. مگر تنها ساکنین این کشور پشتونها هستند که خود را حق میدهند با همسایه ها در منطقه چالش بیافرینند و تمامی اقوام را در آتش شان بسوزانند.

من فکر میکنم اگرمناطق پشتون نشین جدا از مناطق تاجیک ها و هزاره ها واقع می شد و خدای بزرگ بر تقدیر اقوام اطراف پشتون همسایگی را با این قوم نمی نوشت، مطمئنا تاجیک ها وهزاره ها و ازبک ها اکنون به موفقیت های بیشتر نایل می شدند و به مراتب نسبت به وضعیت حاضر شان، انکشاف و پیشرفت می نمودند . من امیدی برای رهایی اقوام دیگر از شر قوم خود ندارم. زیرا مطمئن هستم که هیچگاه طوفان نوح در این کشور اتفاق نخواهد افتاد وصبح هنگامی این قوم را خدای بزرگ زیر و زبر نخواهد کرد.

رییس جمهور اوباما در استراتیژی جدیدش منطقه قبایلی دوطرف مرز دیورند را"غده سرطانی تروریسم" نامید
یک دپلومات کانادایی، چندی قبل طی مطلب مفصلی نوشت که :" بدبختی افغانستان را باید در وابستگی پشتونیسم به استعمار جستجو نمود.»
آيساف، ناتو و نيروهای بين المللی | تروريزم، کوچی طالبان، طالبان، القاعده و داعش دو قرن جنایت در افغانستان: جنایات نسل کشی، قتل عام، برده داری، جنگ های داخلی، جنایات جنگی و جنایات حاد علیه بشریت مواد مخدر.


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است