اگر نظامي به اكثريت ارای تشكيل گردد حتي نظام خلافت و يا از نوع ولايتي ان، در صورتي كه عدالت اجتماعي و امنيت عمومي را تامين نكند، ساقط و نا مشروع و از نظر عقل و شرع بي پايه و اساس هست | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۹ ۱۳۹۹/۱۱/۲۵ | کد خبر: 166294 | منبع: |
پرینت
![]() |
بحث بر سرعنوان ها و اسم ها و نيز رسم هاي نظام هاي اداري جامعه و نام و نشان هاي حكومت ها، از ويژگي هاي فكري و فرهنگي و اجتماعي و نيز عقلاني و از اختراعات خود بشر است.
برخي نظام ها شاهي و شاهنشاهي و قبایلي و برخي نظامها خلافتي و بيعتي هستند و برخي نيز جمهوري و دموكراسي مي باشند و...، ولي هيچ كدام از اينها تفسير كدام ايه اي از قران نميباشند و اسلام هيچ يك از اين نظامها را وصيت و سفارش نكرده و امر به وجوب پيروي انها ننموده است.
بيعت مردم به كسي و يا به جمعي كه داعي حاكميت را دارند مشروط به شرط مي باشد و نيز راْي مردم به نظام ويژه اي، از باب وكالت و قرار داد اجتماعي هست، ان هم به شرط تامين (عدالت اجتماعي) و (تامين جان و مال مردم) هر گاه اين دو ويژگي تامين نگردد حكومت و وكالت و قرار داد مردم با انها باطل و فسخ مي گردد.
انواع حكومت ها و تشكيل نظام ها از مسايل تاسيسي دين و داراي ايه منزل اسماني نيستند، بلكه اينها جزء مسايل امضايي اسلام هستند و اسلام اينها را كه در تاريخ و تجربه بشريت پيدا شده است امضاء و تاييد كرده است، به شرطي كه اين نظام ها و كار شيوه ها مبتني بر (عدالت) (انصاف) (ازادي) و (حقوق انسان ها) باشند.
و در ان صورت هر نامي كه ميخواهند داشته باشند، به شرطي كه مجريان و حاكمان انها، از ان نامها قصد سوء استفاده و استفاده ابزاري نداشته باشند.
چنانچه حكومت ها بر پايه ظلم و يا ناتواني استوار باشند از نظر خدا و مردم مردود شمرده مي شوند و حاكمان انها غاصب و دزد شمرده مي شوند، چرا كه از كجا معلوم است كه انها براي منافع شخصي و قومي و زباني و باور هاي ويژه ديني و مذهبي خويش، اصرار به ماندن خود بر ادامه حكومت خويش نداشته باشند.
از اين جهت هست كه اسلام حكم و نحوه خاصي را براي بيعت و حكومت كردن وضع نكرده است و نيز چگونگي ان را هم مطرح نساخته است.
ولي اسلام عمل و كردار و كار كرد انها را نگاه مي كند.
اسلام در حكومت و انواع نظام ها فقط عدالت را مطرح مي كند.
اگر نظامي به اكثريت ارای تشكيل گردد حتي نظام خلافت و يا از نوع ولايتي ان، در صورتي كه عدالت اجتماعي و امنيت عمومي را تامين نكند چنين نظامي خود بخود ساقط و نا مشروع و از نظر عقل و شرع بي پايه و اساس هست.
كدام يك از عقلاي عالم حكومتي را تاييد مي كند كه با خرج ميلياردها و كشتن و قرباني دادن هزاران انسان از مردم خود نتواند عدالت و امنيت اجتماعي را تامين نمايد و همچنان با زور و سر نيزه و تكبه بر ايده و تفكر بيگانگان و استعمار گران بخواهد بر مردم حكومت نمايد.
در شرايط موجود كشورهاي جهان، تنها راهي كه براي تشكيل حكومت و نظام اداري جوامع بشري عقلاني به نظر مي رسد و ميتواند مورد تاييد دين و اسلام هم قرار گيرد، ارای اكثريت مردم و اتباع هر كشوري به نوع نظام و حاكمان و مجربان ان حكومت و نظام هست كه چنين حركتي را جمهوري مي نامند، ان هم به شرط تامين عدالت و حفظ جان و مال همه اتباع ان كشور، كه مردم ان از هر قوم و طايفه و داراي هر دين و اعتقاد و فرهنگي كه باشند و شهروند ان كشور به حساب ايند.
متاسفانه در كشور ما و در بسياري كشورهاي جهان، ادامه حكومت ها و حاكمان ان، هميشه به همين شيوه و به شكل دزدانه و با استفاده از دين و باور هاي مردم و با تكيه بر قدرت هاي بيگانه و يا با سر نيزه...
مصباح هراتی
>>> نظام فاسد و بی بنیاد ما اگر صادقانه آرزو میداشت تا به معضل لاینحل کشور به صورت واقع بینانه نقطه پایان بگذارد٬ چرا بجای مشتی انسان های تیکه دار و یا تیکه دار زادگان٬ چهره های آگاه و خبیر و دانشمندانی چون مصباح هروی را به مذاکرات دوحه گسیل نکرد؟ تا ایشان دهان متعفن طالبان مزدور و متحجری که از دین استفاده ابزاری نموده و نمایندگان دولت را حتی به شرایط اسلامی خودساخته برابر نمیدانند را با همان منطق خود شان بسته مینمود و نمایندگان دولت را از زبونی و رسوایی نجات میداد.
باور کنید دران جمع کسانی اند که حتی دانش و آگاهی جمعی شا در مسایل یه نیمی از دانش دینی و آگاهی جناب مصباح نمیرسد.
اگر چشمان اشرف غنی احمدزی را نظر به عقده های حقارت پرده کشیده بود٬ منورین و روشنفکران ماحول جناب عبدالله چرا چنین پرده پوشی کردند؟
>>> در بین چین و هندوستان یک کشور است بنام نیپال.سالها بگذرد رهبر این کشور نه به جایی سفر میکند و نه هم کدام رهبری به این کشور سفر میکند.
یک کشور فقیر و بیچاره است حتی تا چند سال پیش موتر هم درین کشور وجود نداشت.
دلیل اش چیست؟
رهبر این کشور میداند که کوچکترین حرکت سبب سؤتفاهم به همسایه های قدرت مند اش میشود و سیب مداخله این کشور ها در امور اش میشود.
اما افغانستان چه کرد؟
بعد از تشکیل کشور پاکستان به ملل متحد مراجعه کرد که سوبه سرحد جز خاک ما است و باید شامل خاک پاکستان نشود.
پاکستان که جدیداً تشکیل شده بود،نه تنها در جنوب خود با یک دشمن سر و کار پیدا کرد،بلکه در شمال نیز با یک دشمن دیگر یعنی افغانستان سر و کار پیدا کرد.
پاکستان بخاطر حفاظت خود شامل پیمان سنتو با پیمان بغداد شد و افغانستان نیز بخاطر آزادی سوبه سرحد یعنی مناطق قبایلی به شوروی مراجعه کرد و از شوروی سلاح و مهمان خرید و افراد نظامی خویش رذ غرض تحصیل به شوروی فرستاد و در نتیجه جنگ سرد در افغانستان میان شوروی و امریکا شروع شد.
در چهل سال حکومت طاهرشاه،ظاهرشاه با تقبل بسیار مشکلات اقتصادی و فقر مردم.کوشش کرد تا زمینه مداخله خارجی ها را در افغانستان مهیا نکند.
اما صدر اعظم او پسر کاکایش داود خان پلان های بلند پروازانه داشت،گاهی به این کشور سفر میکرد و گاهی به آن کشور و در فکر جنگ با پاکستان و آزادی پشتونستان بود.
اما ظاهر شاه متوجه شد که داود خان افغانستان را به پرتگاه جنگ با پاکستان میبرد.لوبه جرگه دایر کرد و او را برطرف کرد.
با شروع جنگ بین عرب ها و اسراییل و شکست عرب ها،کشور های عربی و اسلامی بشمول ایران که سازمان اوپک را تشکیل داده بودند،قیمت نفت را بالا بردند و کشور های غربی که از اسراییل دفاع کرده بودند،به پروبلم کمبود نفت مواجه شدند و اقتصاد شان ورشکست شد و در نتیجه امریکا قوای خود را از ویتنام بیرون کرد.
شوروی که شکست امریکا را در ویتنام دید،با یک خیز توسعه طلبی بطرف بحر هند،در یک کودتا،ظاهرشاه را توسط پسر کاکایش داود خان به کمک صاحب منصب های خلق و پرچم خلع قدرت کرد و او را به قدرت رساند.
در امریکا در سال ۱۹۷۶ حزب دموکرات به رهبری جیمی کارتر به قدرت رسید و در فکر روابط نزدیک با ایران و کشور های عربی شد تا قیمت نفت دوباره پایین بیاید.
داود خان که یک سفر رسمی به ایران داشت،رضا شاه وعده قرضه چند معیار دلاری برایش داد و روابط داودخان با عربستان و پاکستان نیز خوب شد .در داخل خودرا از خلق و پرچم جدا کرد.
شوروی که دید دادد خان دیگر آن داود خان سابق نیست و کشور های عربی و ایران که بخاطر جنگ اسراییل و اعراب از غرب و امریکا بریده بودند،دوباره به غرب و امریکا نزدیک شدند،در یک مانور سیاسی،داود خان را از قدرت برطرف و خلق و پرچم را به قدرت رساند.
باقی مسایل را شما خودتان میدانید که در چهل سال گذشته بالای افغانستان چه گذشت؟
مقصد من این است که افغانستان مثل نیپال یک کشور فقیر و ضعیف و بی قدرت و به خشکه محاط و به همسایه ها محتاج،باید ازسیاست های بلند پروازانه اجتناب مینمود و شوله خود را میخورد و پرده خود را میکرد.
اما چنین نشد و سیاست های غلط بلندپروازانه داودخان،افغانستان را به تباهی کشاند.
حالا افغانستان فقط سه راه دارد:
موجودیت قوای خارجی و ادامه جنگ در افغانستان.
خروج قوای خارجی و ادامه جنگ های داخلی.
تسلیم شدن به پاکستان توسط طالبان.افغانستان گرسنه در ....پاکستان تشنه داخل میشود و نفس هردویشان میبرآید.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است