مردم افغانستان بیش از آنکه به آثار مولانا مراجعه بکنند و برای حل مشکلات خود از او درمان بجویند، به این دل خوشاند که مولانا در شهر و کشور آنها زاده شده است. برای اکثریت این مردم، مولانا یک قدیس است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۴ ۱۴۰۰/۳/۲ | کد خبر: 167180 | منبع: | پرینت |
یادآوری: خسته و بیزار از جنگ و سیاست و چونوچراهای آن، به دریای محبّت و رواداری مولانا پناه بردم. با درد و دریغ فاصلة جامعه و مردم خود را با او بینهایت یافتم. رهاورد این سفر را با شما شریک میکنم.
(پاره نخست)
مولانا جلالالدّین محمّد بلخی در شهر بلخ به دنیا آمد. امّالبلاد بلخ همان شهر افسانهای است که در فرهنگ و تمدّن اسلامی و ایرانی جایگاه بیمانندی دارد. گفته شده بلخ نخستین شهر آریایی است که تمدّن فارسی در آن بنیاد نهاده شده و زبان فارسی دری از بلخ به سرزمینهای دیگر گسترش یافته است. نخستین مأمن و مسکن قوم آریایی پس از مهاجرت از سرزمینهایی شمالی بلخ بوده است و از آنشهر به جاهایی دیگر پراکنده شدند. زرتشت و برمکیان و بوعلی سینا و دانشمندان بسیاری در این شهر به دنیا آمدهاند.
امّا امروزه بلخ بامی از آن شکوه افسانهای افتاده و تبدیل به شهرک مهجور و غریب شده است. بلخ در 22 کیلومتری شهر معروف مزارشریف قرار دارد. شهرکی است با تعدادی دکان فقیرانه که در اطرافش روستاها، مزارع و باغها دامن گسترده است. حالا از آنهمه مدرسهها، خانقاهها، مساجد و کاروانسراها جز دیوارهای نیمهویرانه چیزی بر جای نمانده؛ انگار بلخ از آغاز چنین فقیر و عریان بوده است.
مرکز شهر بلخ، پارکی است با درختان کهنسال و باغچههای سرسبز. در یک طرف این پارک مسجد و مقبرة خواجه ابونصر پارسا عارف معروف است و در طرف دیگرش مسجد و مدرسه سیّد سبحان قلی خان. در این پارک زیبا عارفان، شاعران و عالمان بسیاری خفتهاند که رابعة بلخی شاعر شهیر مقتول و ملا محمّد جان معروف از آنان است.
بلخ دیگر گذرگاه تاجران، قدرتمندان، سیاستپیشگان، عالمان و عارفان نیست. معمولاً دو گروه از بلخ دیدن میکنند؛ گردشگران خارجی و علاقهمندان به بلخ تاریخی و آثار باستانی. چگونه میتوان باور کرد این همان بلخی است که مولانا در آن زاده شده و روزگاری مردم آن از موعظههای سلطان العلما و امام فخرالدّین محمّد رازی بهرهمند میشدند.
هنوز میتوان نشانههایی از حضور مولانا، پدرش سلطان العلما و خاندان او را در این شهری به تاریخ پیوسته مشاهده کرد. گردشگران به دیدن مدرسه و خانقاه سلطان العلما میروند و نشانههایی مولانا و خانوادة او را در میان ویرانههای بازمانده از قرن هفتم میجویند.
با درد و دریغ حالا این مدرسه و خانقاه تبدیل به خرابهای شده است؛ گذشت زمان، جنگها و حوادث طبیعی آن را تقریباً از بین برده و تنها نیمی از دیوارهایش برجای مانده است. حدود یک دهه پیش دولت ترکیه طرح بازسازی آن را در دست گرفت. برای انتقال ساکنان اطراف خانقاه شهرکی ساخت؛ امّا این طرح در همان یکقدم ماند. جنگ و ناامنی احتمالاً مهمترین علّت ناکامی این طرح بود.
حکومتهای استبدادی و جنگهای طولانی، افغانستان را در فقر و بیسوادی نگه داشته است. مردم افغانستان بیش از آنکه به آثار مولانا مراجعه بکنند و برای حل مشکلات خود از او درمان بجویند، به این دل خوشاند که مولانا در شهر و کشور آنها زاده شده است. برای اکثریت این مردم، مولانا یک قدیس است. به آن تبرّک میجویند و چون امامزادهای او را احترام میکنند؛ امّا از پیامهای شفابخش مولانا برای درمان دردهای مزمن خود چیزی نمیدانند و محروم ماندهاند.
در این نوشته سیری خواهیم کرد به حضور مولانا در افغانستان، غربت او در این کشور و دلایل این غربت.
تشنه در کنار چشمه
درک و دریافت اندیشههای مولانا و فهم آثار او کار دشواری است که تنها دانشمندان و استادان برجسته توان آن را دارند. در کشورهای دیگر مانند ایران و ترکیه، مردم با دانشگاهها و استادانی که از دانشگاه یا وزارت فرهنگ حمایت میشوند با مولانا و اندیشههای او آشنا شدهاند. دانشگاههای افغانستان به دلایلی که خواهم گفت کاری جدّی و سازمانیافته دربارة مولانا نکرده است. شاید در یک مقطع کوتاه کرسی مولاناشناسی در دانشگاه کابل ایجاد شده بوده یا آثار و اندیشههای او درس داده میشده است؛ امّا اینکارها گذرا و موقتی بوده و به صورت مستمر ادامه نداشته و نتیجة آشکاری اجتماعی یا فرهنگی هم نداشته است. یعنی حاصل این درسها نه راهی به جامعه گشوده و نه شاگردان مولاناشناس و مولاناپژوه بیرون داده و نه آثاری پدید آورده است.
برخی استادان دانشگاه و فرهیختگان افغانستانی براساس علاقة خود کارهایی در این موضوع کردهاند؛ مانند استاد خلیلالله خلیلی و استاد واصف باختری که مجموعه"مقالات نردبان آفتاب" را نوشته است. در مجموع در سطح دانشگاه نمیتوان از مولاناشناسان مشهوری نام برد.
در افغانستان شهرت و محبوبیت مولانا را با ابوالمعانی بیدل دهلوی نمیتوان مقایسه کرد. بیدل بیش از مولانا در مراکز اکادمیک و در میان مردم مقبولیت یافته و کرسیها و درسهای بیدل شناسی دایر شده است. مردم افغانستان به موسیقی علاقة زیادی دارند و بیدل را هنرمندانی چون استاد سراهنگ و احمد ظاهر و خوانندگان دیگر با آواز آسمانی خود به میان مردم بردهاند.
مردمی شدن مولانا با موسیقی
امّا مولانا چنانکه خود علاقهمند بود که آموزههایش را با مردمان معمولی کوچه و بازار در میان بگذارد، از مسیرهای دیگر راه خود را در میان تودههای مردم گشوده است.
پیش از جنگهای جاری، در افغانستان هنر موسیقی بازار گرم و پر مخاطبی داشت. خوانندگان و آهنگسازان معروفی ظهور کرده بودند. موسیقی سنّتی خراباتی که نام محلهای در کابل است و بیشتر هنرمندان موسیقی در آن زندگی میکردند علاقه مندان زیادی داشت. شهرت کسانی چون استاد محمّدحسین سراهنگ، استاد قاسم، استاد مهوش، استاد احمد ولی، استاد احمد ظاهر و استاد رحیمبخش به بیرون از مرزهای افغانستان نیز رسیده بود و در هندوستان، تاجیکستان و ایران شناخته میشدند.
هنر این بزرگان به "غزلخوانی" معروف بود و خودشان به "غزلخوان". خود آنها نیز هنر خود را غزلخوانی مینامیدند. آنها غزلهای مولانا، بیدل و حافظ را انتخاب میکردند.
موسیقی در افغانستان هنر مردمی بود/ هست و مردم به هنرمندان موسیقی به خصوص کسانی که نام بردم علاقة فراوان دارند. شما وقتی در شهرهای افغانستان گردش کنید، در بازارها، گذرها، خیابانها، وسایل حمل و نقل، هتلها و مسافرخانهها صدای موسیقی را بدون وقفه میشنوید. مردم در جشنها، عروسیها و نشستهای خودمانی و همهجا و همیشه از موسیقی استفاده میکنند. مردم با صدای هنرمندان محبوب خود، غزلهای مولانا را میشنوند.
مولانا و سنّتهای صوفیانه
مردم افغانستان، به خصوص اهلسنّت به تصوّف و عرفان علاقة زیادی دارند؛ هرچند جنگهای طولانیمدّت بر آن سایه انداخته است؛ با این وجود تصوّف همچنان مریدان خود را حفظ کرده است. در شهرهای افغانستان، خانقاههایی وجود دارد و علاقهمندان به عرفان و تصوّف در آنها حضور مییابند و مراسم خود را برگزار میکنند. "ذکرخوانی" از جمله برنامههای صوفیان است. آنها در خانقاه یا مسجد گردهم میآیند و چند نفر که صدا و تجربه مدح و منقبت خوانی دارد شعرهای مذهبی در توحید، وصف پیامبر اسلام، حضرت علی و دیگر پیشوایان دینی، موضوعات اخلاقی و یا مرگ و زندگی با صدای بلند میخوانند و مستمعان به گفتن یاهو و یا تکرار برخی بیتها او را همراهی می کنند.
این برنامه در شهرهای مختلف به ویژه کابل، مزارشریف و هرات هنوز هم کموبیش رنگ و رونق و مشتاقانی دارد. از نمونة زندة آن که خود بارها حضور یافتهام و هنوز هم جریان دارد نام میبرم؛ در شهر مزارشریف، در جوار بارگاه حضرت علی (ع)، خانقاهی وجود دارد که در هفته دوبار مراسم ذکرخوانی در آن برگزار میشود. در دهة هفتاد که جنگ بین گروههای مختلف قدرتطلب، کابل را به آتش کشیده بود، سیّد فخرالدّین آقا ذکرخوان معروف از کابل به مزارشریف آمد و تا زمان درگذشتش برنامة ذکرخوانی را اجرا میکرد. استاد ذاکر راه او را ادامه داد و اکنون ذکرخوان خانقاه روضه شریف است. این توضیحات راناگزیر آوردم تا به این نکته اشاره کنم که ذکرخوانان در برنامههای خود هم از مثنوی شریف و هم از غزلیات مولانا استفاده می کنند.
استاد ذاکر یکی از مثنویخوانان معروف افغانستان است. او در محافل فرهنگی و هنری مثنوی معنوی به خصوص نینامه را با صدای زیبا و رسا و بدون آهنگ میخواند و حاضران را راهی سرزمینهای دور و ناشناختهای معنویت میسازند.
خواجه ابراهیم احراری از دیگر مثنوی خوانان معروف کنونی افغانستان است که در شهر هرات زندگی میکند و برنامههای زیادی مثنویخوانی داشته است.
اندیشههای صوفیانه که تکثرگرایی و آسانگیری مذهبی را تبلیغ میکند، در افغانستان سدّ محکمی در برابر افراطگرایان مذهبی و تعصّبات قومی است. اگر اندیشههای صوفیانه میدان مییافت، احتمالاً مردم در چنگال جنگهای چهل ساله گرفتار نمیشدند؛ امّا فعالیت علاقمندان به تصوّف با تنگنظریها و تعصّبات تندروان مذهبی مواجه بوده است. طالبان در همان آغاز حاکمیت، دشمنی خود را با سه گروه آشکارا اعلام کرد؛ شیعیان، صوفیها و زنان. در پنج سال حاکمیت طالبان، برنامههای خانقاهها تعطیل بود و ذکرخوانان در هراس از بازداشت و اعدام یا تن به مهاجرت دادند و یا منزوی و فراموش شدند. رهبران جهادی نیز با گرایشات صوفیانه میانهای ندارند. آنها برخی از خانقاهها را تبدیل به مسجد کردهاند که خود دو نمونه را در شهر مزارشریف دیدم که گفته میشد به دستور عطامحمّد نور، والی بلخ صورت گرفته است.
سید اسحاق شجاعی
>>> متأسفانه مردم ما هنوز به آن حد تکامل فکری نرسیده اند که گفتار مولانای بزرگ را بفهمند وتحلیل کنند، و در افکاری غرق اند که از واقعت بدور است، به گفتهی بزرگان: فکر ....نمک کشی است و بس.
و.د
>>> شما هنوز نمیدانی ابن سینا در ازبکستان کنونی بدنیا آمده و هیچ حقی را برای آنها قاءل نیستید ولی در مورد مولانا که میشود می گویید در افغانستان بدنیا آمده ...
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است