تاریخ انتشار: ۰۷:۳۶ ۱۴۰۰/۵/۵ | کد خبر: 167797 | منبع: | پرینت |
به رغم بسط و توسعه ليبرال دموكراسى و موقعيت هژمونيك كنونى اش، بنيان هاى نظرى آن به وسيله نحله های معرفتى مختلف و از پايگا هاى فكرى متفاوت مورد نقد قرار گرفته است. در يك سر اين طيف جریان هاى چپ، اعم از چپ كلاسيك و جديد و در سر ديگرش گرايش روشنفكرى اسلامى - كه نگاه انتقادى به پايه هاى علوم اجتماعى و علوم انسانى دارد - قرار گرفته و معناى واحد و متعين دموكراسى را (ليبرال دموكراسى را) دست رد زده اند.
اين نقد ها از اجزاى منظومه فكرى ليبراليسم- هستى شناسى، اصالت فرد، استقلال و تقدم فرد بر جامعه- شروع تا حضور پر رنگ سرمايه داران و شركت هاى چند مليتى در پشت دموكراسى و سلطه اى بلا منازع آنها بر رسانه ها و شبكه هاى ارتباط جمعى، دامن گسترده است.
مخالفان و منتقدان بدين باور اند كه ليبراليسم به لحاظ درونى دچار تضاد و پارادوكس است، زيرا از يكسو آزادى بشر را يدك مى كشد و شعار حمايت از حقوق اورا سر مى دهد، و از سويى از حيث تاريخى و به عنوان ايديولوژى طبقه خاص اجتماعى، حامى پرو پا قرص بورژوازى بوده است. لذا ليبراليسم در برهه هايى از تاريخ موجب شده تا نابرابرى هاى اجتماعى و فاصله هاى طبقاتى تشديد و قطب بندى هولناكى ميان فقر و سرمايه پديد آيد.
نقد جريان هاى چپ و راست صرفا متوجه ليبراليسم كلاسيك يا تاريخ اجتماعى آن نيست، بلكه ليبراليسم و دموكراسى مبتنى بر آنرا در حال حاضر و در سيماى گرايشات تازه اى آن هم نشانه گرفته است. يكى از كسانى كه در سنت ليبرال دموكراسى و در پارادايم كثرت گرايى نو با طرح نظريات و آراء اش به تقويت رابطه اى سرمايه دارى و دموكراسى مى پردازد، چارلز ليند بلوم مى باشد.
وى با رويكرد ساختارى در زمينه تبيين رابطه اى على ميان دموكراسى هاى غربى و اقتصاد سرمايه دارى، به توضيح اين نكته مى پردازد كه نفوذ شركت هاى تجارى بر دولت يك ضرورت ساختارى است و بدون تأمين مطالبات سرمايه داران، دولت نمى تواند در موقعيت "ثبات و تعادل سياسى" عمل كند. به عبارت ديگر ثبات و تعادل سياسى در جامعه، معلول درك موقعيت هژمونيك سرمايه داران و امضاى خواسته هاى آنان مى باشد.
اين درك ليند بلوم از دموكراسى و سنجش رابطه آن با سرمايه دارى و پذيرفته نشدن عدالت به عنوان يك مفهوم ذاتى توسط هايك، ليبرال دموكراسى معاصر را بيش از پيش در معرض چند و چون هاى تئوريك قرار داده و مخالفان را در موضع و موقعيت بهتر از گذشته. زيرا نظريه پردازى ليبرال در خطوط استحكام وضعيت سرمايه دارى و توجيه روابط ساختارى آن با دموكراسى سير مى كند. اين است كه تير هاى نقد مخالفان ليبراليسم به هدف مى نشيند.
عبدالله پیمان
>>> بنیادگرایی و محافظه گرایی و لیبرالیزم و یا آزادی خواهی،سه پدیده یی هستند که از آغاز تشکیل جوامع بشری،در زمان های مختلف و مکان ها و جوامع مختلف توسط دولت ها وقدرت ها و امپراطوری ها و سیستم ها و کشورها بطور متغیرانه بمیان آمدند و سبب حفظ نظم جوامع و سنت ها و در عین حال سبب نوع آوری ها و پیشرفت ها در جوامع مختلف شدند.
سنت گرایی مدام باعث عدم پیشرفت میشود و لیبرالیزم زیاد نیز سبب عدم تأمین عدالت اجتماعی و باعث ایجاد فقر برای یک قشر جامعه میشود.
بنأ یا باید جوامع مدام در حالت محافظه کاری باشند تا هم عدالت اجتماعی در نظر گرفته و هم پیشرفت و تعادل میان شان باشد و یا هم باید براب مدتی لیبرالیزم و مدتی هم بنیاد گرایی باشد تا تعادل بمیان بیاید.
بنیاد گرایی دایم ویا لیبرالیزم دایم،سبب عدم پیشرفت در جامعه و یا سبب از بین رفتن عدالت اجتماعی در جوامع میشوند.
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است