نظام سیاسی کشور، هرچند جمهوری اسلامی نامیده می شود، عملاً جمهوری نه، بلک اولیگارشی قومی است که با داعیه های تباهکن قبیله ای دست به گریبان است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۲ ۱۴۰۰/۵/۵ | کد خبر: 167801 | منبع: | پرینت |
در جهانی که به ملت-دولت های رقیب و متخاصم تقسیم شده است، بقأ و پیشرفت ملل به آنچه که تحت عنوان «قدرت ملی» (national power) خلاصه می شود، بستگی مستقیم دارد.
قدرت ملی مجموعه ی توانایی هایی را در بر می گیرد که از یک سو مدیریت و انتظام مؤثر حیات مدنی ملل را از طـریق بسیج منابع و امکانات ملی امکان پــذیر می ســازند، و از سوی دیگر، زمینه های اندمال مستمر پرستیژ و جایگاه سیاسی-اقتصادی ی ممالک را در سیستم جهـانی ی ملــت-دولــت هـا فراهم می آورند.
کشور هایی که قدرت ملـی ی بسنده و کــافی ندارند و یا در امـر بسیج و مـدیریــت مــؤثرانــه ی ایــن قــدرت به ضعــف و ناکامی مبتلأ می شوند، همواره در معرض تــرفنــدهــا و بــازی های رقابتی ی ملل قوی تر قرار گرفته و بحــران های درونــی و بیــرونی ی مزمن و ممتد را تجربه می کنند. دوام و استمرار ضعف قدرت ملی و بحران های ناشی از آن می تواند آتش نفاق و خانه جنگی ها را شعله ور سازد، و در نهایت، زمینه های نابودی ی ملی را فراهم آورد. بدین اساس، می توان گفت که بقای ملت-دولت ها منوط و وابسته به قدرت ملی ی آن ها است.
در جهان امروز، قدرت ملی بر پنج منبع یا رکن اساسی ی بنا یافته است: ۱) ایدیولوجی ی ملی؛ ۲) سیاست ملی؛ ۳) اقتصاد ملی؛ ۴) اردو/پولیس ملی؛ و ۵) رهبری ی ملی.
ایدیــولوجــی شـامل بر معتقدات، جهان بینی ها، و توافقاتی است که ملت ها آن ها را به حیث زیربنای معنوی ی حیـات ملی ی خــود می پذیرند و رفتــار سیــاسی-اجتماعی ی خود را بر بنای آن ها استوار می سازند.
سیــاســت دربــرگیــرنده ی اصــول، فرآیندها، و شیوه های تنظیــم و تطبیــق صلاحیت های تصمیم گیری های عامه است که عملاً در نحوه ی حکومتداری ی ملل (به گونه ی دیموکراتیک یا غیردیمکراتیک) بازتاب می یابد. اقتصاد متشکل از زیربناها و روبنــاهای فزیکی و مادی ی است که امور تولید، توزیع، و مصرف امتعه و خــدمات و پس انداز ها و سرمایه گذاری ی دارایی های مالی و غیرمالی ی ملی را سهولت می بخشند. اردو/پــولیس بــازوی قهـریه ی ملی-مردمی است که تأمین امنیت مرزها و مصونیت جانی و مالی ی افـراد و گروه های شامل در ملت را به عهده دارد و در نهــایت امر، رهبــری، به حیــث نرم افزار و موتور جهاز قدرت ملی، شامل نهادها، طرزالعمل ها، سیستم ها، نیروهای خلاق بشری، اندیشه ها، و مغز هایی است که بسیج و انسجام منابع قدرت ملی را امکان پذیر ساخته و کلیت این قدرت را در جهت تحقق اهداف ملی و دفاع از منافع ملی به کار می گمارند.
مبرهن است که تغییــر، توسعه، نزول، و بحــران در هر رکنی از ارکان پنج گانه ی قدرت ملی بر سـایر ارکان آن اثر وارد می کند و در نهایت، حیات ملی ممالک را دستخوش تغییر، توسعـه، نزول، بحران، و سقوط می سازد.
بحران مستمر و کشنده ای که در چهار دهه ی گذشته بر افغانستان و مردم آن طاری شده اسـت، در حقیقــت، مـولود بیمــاری هــای هلاکت باری است که ستون های پنجگانه ی قدرت ملی کشور به آن ها مبتلأ آمده اند: این بیماری ها را می توان بر حسب ذیل بر شمرد:
1.امروز، افغانستان فاقد ایدیولوجی ی تعریف شده و روشنی است که بتوان از آن به نام ایدیولوجی ی ملی، مردم محور، و یا برخاسته از دیدگاه ها و ذهنیت های مردم یاد نمود. تضاد های چشمگیر میــان ذهنیت ها و دیدگـاه های اجتماعی-سیاسی ی شهری و روستایی در کشور، گرایش های متضاد قومی-قبیله ای، تباعد اندیشه ی نخبگان فکــری در بــاره ی نــوع نظام سیاسی ی مناسب برای کشور، و بی تفاوتی و سردرگمی ی قشر رهبری در برابر این تضادها و تباعدها، مانع آن شده است تا دیدگاه اجتماعی-سیاسی ی مشترکی که بتوان از آن به نام ایدیولوجی ی ملی یاد نمود، ظهور نماید. فقدان اندیشــه یا ایــدیولوجـی ی ملی بدین معنی است که کشور و مردم آن رهنمـود یا نقشه ی راهی برای امروز و آینده ی سیاسی ی خود ندارند و در بطن تلاطم ها و ناملایمات غیرقابل پیش بینی روزگار و در حــال روزمرگی به سر می برند.
2.نظام سیاسی کشور، هرچند جمهوری اسلامی نامیده می شود، عملاً جمهوری نه، بلک اولیگارشی قومی است که تعهدی به پیروی از اصول قانون اساسی کشور نداشته و اصل تقسیم قوا را به گونه ی سیستماتیک زیر پا گذاشته است. این نظام مدتی است که با داعیه های تباهکن قبیله ای دست به گریبان است و به توتالیترزم گروه های منفعتی استحاله کــرده اسـت. جایگاه اشخاص در این نظام بر مبنای تعلقات قومی و قلبیه ای تعیین می شود نه بر اساس مهارت های مسلکی، سلامت شخصیتی، و تعهد به اهداف ملی.
3.اقتصاد افغانستان، در نتیجه ی عدم توجه به ظرفیت های تولیدی ی داخلی و فساد گسترده در سکتور عامه و خصوصی، توانایی تمویل دولت و اردو، و تأمین نیازهای اساسی عامه ی مردم را ندارد. اتکای اقتصاد دولت به کمک های خارجی، کسر عظیم بیلانس تادیات، میزان بلند بیکاری مرئی و نامرئی، سیاست پولی مبهم و ناقص، فرار مغزها و سرمایه، و در نهایت ناامنی جانی و مالی سرمایه گذاران وزنه هــای سنگینــی انـد که اقتصاد کشور را به زانو درآورده اند. شکی نیست که پول های باد آورده ی بیست سال اخیر به ظهور مشتی میلیونر انجامده است، ولی در امر ایجاد اقتصاد پویایی که پایا باشد و بر خود اتکا داشته باشد ناکام مانده است.
4.اردو و پــولیس، کــه بایستی ساختار های سالم، مسلکی، و غیــرسیاسی باشند تا بتوانند با استفــاده از ســرمایــه هــای فـکری و فیزیکی ی مسلکی، حیــات مــردم و زیرساخت های تولید ملی و مرزهای کشور را مأمون سازند، در حلقه ی خبیثه ی ملحـــوظــات سیــاسی، فساد مالی/اداری، تعلیمات و تجهیزات ناکافی، و ضعــف هــای کشنده رهبری گیر افتاده و در نتیجه، انگیزه ی وفاداری و سربازی در راه نظام را از دست داده اند. دستکاری های سلیقه ای در ساختار و پرسونل اردو و پولیس، ابهام در صلاحیت های ارگان های امنیتی، مداخلات غیرمسلکی در امور سوق و اداره، کوتاهی ها و کمبودی های چشمگیر در امر اکمالات میــدان جنــگ و عدم توجه به بازماندگان شهدای جنگی سبــب شــده انــد تــا اردو و پولــیس در وضــع تدافعی و «عقــب نشینــی هــای تاکتیکی» دوامدار قرار گیرند و مجبور به پیشبرد جنگ فرسایشی ای شوند که آینده ی آن از دیدگاه نظامیان مسلکی تاریک و غیرمطمئن به نظر می رسد. به همین دلیل است که طالبان و سایر مخالفین مسلح نظام، امروز بر بیشتر از نیمه ی قلمرو کشور حکم می رانند و صدها ولسوالی را تحت محاصره ی خود قرار دداه اند. این در حالی است که امروز، پس از دو دهه سرمایه گذاری ی سنگین در نیروهای امنیتی ی کشور، حکومت بار دیگر به تشکیل و تجهیز ملیشه های محلی نیاز پیدا می کند و خاطره ی تلخ اجهافات گذشته ی این ملیشه ها را در اذهان عامه زنده می سازد.
5.در نهایت، و مهم تر از همه، رهبری سیاسی سالم، متحد، مدبر و از خود گذری که بتواند سایر ارکان قدرت ملی را به گونه مؤثر و منسجم بسیج نموده و در راه نجات کشور به راه انــدازد، وجــود ندارد. آنچــه وجــود دارد رهبــری ی ملــی به منظــور بسیــج قدرت ملی نه، بلکه لاف و گزاف های بی اساسی است که با غر و پف های بی جا و بی نتیجه از محوطه ی مصون ارگ به بیرون سرایت می کند. آنانی که امروز داعیه ی رهبری افغانستان و یا بخشی از آن را بدوش می کشند، در حقیقت امر، جماعتی است که اعضای آن محض در یک نکته باهم اتفاق نظر دارند: دوام قدرت نامشروعی که از بطن متعفن انتخابات پرتقلب سال های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۹ زائیده شده است. این جماعت فرصت طلب و منفعت جو پس از دو دور انتخابات، ثابت ساخته است که تعهدی به مردم سالاری، رستگاری ی ملی، استقلال سیاسی، خود ارادیت و سلطه ی ملی ندارد.
شاعر هموطنی که از رهبری ی کنونی ی کشور سخت ناراضی و رنجیده به نظر می رسد، این جماعت را چنین تعریف می کند:
من از این بیش ندانم که کفن دزدی چند
بهــر تقسیــم قبــور انجمنــی ســاخته اند
ایــن کــه قضاوت شاعر در این باب تا چه حد منصفانه و یا ظالمانه است، مطلبی است که می توان در باره ی آن به بحث نشست. ولی آن چه مسلم بوده و قابل بحث نیست این است: انجمن مــورد نظـر شاعر، در بیست سال اخیر در پناه قوای نظامی ی خارجی و به کمک هاتم بخشی های واشنگتن و ناتو به راحتی و آسودگی رشد نمود و مالکیــت قدرت ملی را به نفع خود و به منظور حفاظت از منافع خود خصوصی سازی کرد. در نتیجــه، قــدرت ملی، بنیاد مردمی ی خود را از دست داد و بر پای چوبین وفاداری های سیاسی ی قومی و همکاری های فرصتی بنا نهاده شد. انتخابات به لجن فساد و تقلب کشیده شد، شخصیت های ملی از صحنه حذف شدند، بازار تکروی و تک تازی رونق گرفت، و پسر بچه های ناقلا و بی تجربه به مقامات بلند و حساس گماشته آمدند. حالا که قوای خارجی در حال خروج و دالرهای بادآورده در حال فرار اند، دیده شود که این قدرت سبک وزن و ناقص الخلقه در برابر امواج خونین و شتابنده ی طالب و همکاران او (که شامل فهرست طولانی است) چگونه و برای چه مدتی مقاومت و ایستادگی خواهد کرد.
سلیم سلیمی
>>> مشکل ما مردم نخواندن کتاب است
دشمنی با کتاب است
ارج نگذاشتن به ادیبان وشاعران است
تنها راه نجات مردم ما خواندن کتاب است
والسلام
>>> جناب سلیمی محترم
شاعر این شعر علامه اقبال لاهوری است و شعر هم در مورد ملل متحد سروده شده اما در وضعیت فعلی ارگ هم قابل تطبیق است.
>>> بهترین راه حل کشور فدرالی شدن آن است با حکومت های محلی مسئول در امور محلی و حکومت مرکزی مسئول در امور بزرگ ملی و سیاست های کلان خارجی، هردو بصورت انتخابی از طرف مردم۰ در آن صورت نه ضرورت به تجزیه کشور است و نه هم این تمامیتخواهی ها زورگویی ها جهالت و انحصار طلبی های همان قوم خاص همه را به تکلیف خواهد کرد۰
>>> از خواننده ی عزیزی که به منبع اصلی شعر اشااره کرده است، اظهار امتنان می کنم.
سلیمی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است