تحریک طالبان پس از بیست سال در حالی به قدرت برمیگردد که صلح و جنگ فردای کشور نسبت مستقیم به نوع و میزان کنش و واکنش طالبان-شهروندان در برابر هم دارد | ||||
تاریخ انتشار: ۲۱:۰۸ ۱۴۰۰/۵/۳۰ | کد خبر: 168103 | منبع: | پرینت |
برگشت طالبان به حاکمیت؛ فرصتی برای صلح پایدار یا جنگ دوباره؟
تحریک طالبان پس از بیست سال در حالی به قدرت برمیگردد که شمار زیادی از شهروندان افغانستان در میان موجی از دلهره و نگرانی بهسبب تصویر ناخوشایندشان از کارنامهی سختگیرانهی بیست سال پیش طالبان، یقین کامل ندارند که بتوانند در سایهی این تحریک زندگی راحتی داشته باشند. پرسش مهمی که از متن این مسأله برمیآید، این است که برگشت طالبان؛ فرصتی برای صلح پایدار خواهد بود یا جنگ دوباره؟
در وضعیت سیاسی مبهم کنونی که هنوز تحریک طالبان راه پیچیده و در عین حال فرصت اندکی تا پاسخدادن به پرسشهای سخت شهروندان دارد، تنها نکتهای که میتوان گفت؛ این است که صلح و جنگ فردای کشور نسبت مستقیم به نوع و میزان کنش و واکنش طالبان-شهروندان در برابر هم دارد. این مقاله تحلیلی است بر پیامدهای احتمالی کنش و واکنش این دو طرف:
۱- کنش طالبان؛
کنش تحریک طالبان باید نه مبتنی بر آرمان، بل مبتنی بر واقعیت باشد. تجربهی جنگ چهل و اندسالهی کشور نشان داد که کنشهای آرمانی حزب دموکراتیک خلق، دولت اسلامی مجاهدان، پس از آن، حاکمیت نخست تحریک طالبان عامل اصلی بیزاری جامعه از حاکمیتها تا سرحد سقوط آنها شد، متاسفانه افغانستان در جغرافیایی قرار دارد که در طول تاریخ سخت مورد توجه بازیگران خارجی بوده است، این وضعیت منحصر بهفرد کشور سبب شده که این بازیگران بتوانند بهسادگی، هر نارضایتی ملی را منجر به جنگ داخلی کنند و در نهایت حاکمیتهای متضاد با منفعت خود را از همین راه ساقط کنند.
حالا دیده شود که تحریک طالبان چقدر از آزمون و خطاهای سیاسی حاکمیتهای دور و نزدیک افغانستان، میتواند بیاموزد و چگونه آموختههای خود را بهکار بندد. زمینههایی که طالبان برای استقرار کوتاهمدت حاکمیتش دارد، خستگی مردم از جنگ، و حمایت کشورهای همسایه از توقف جنگ است. اما هر دوی این زمینهها چندان پایدار نیست؛ زیرا با گذشت زمانی نه چندان طولانی، مردم، خستگی از جنگ را فراموش میکند، این دگردیسی در احساس مردم، ریشه درکوتاهمدتبودن حافظهی جمعی بشری و بیشتر از همه جامعههای عقبمانده مانند جامعهی افغانستان دارد.
حمایت کشورهای همسایه از توقف جنگ، در حال، ریشه در وجه مشترک منفعت آنها در کوتاهکردن دست امریکا از افغانستان دارد. با گذشت زمان، بعید نیست که این کشورها در نبود دشمن مشترک شان (امریکا) در افغانستان، به محض بروز عاملهای ناشناختهای به دشمنان صلح کشور تبدیل شوند، بروز چنین اتفاقی وقتی میتواند زمینهی سقوط حاکمیت نادلخواه شان در افغانستان را فراهم کند که این یا آن کشور همسایه از نارضایتیهای احتمالی داخلی کشور استفاده کند و دور باطل جنگ همچنان استمرار یابد.
بناء برآن چیزیکه برای استمرار حاکمیت تحریک طالبان میتواند موثر باشد، راضینگهداشتن دایمی مردم است. اگر برنامهی تحریک طالبان به اصل "رضایت شهروندان" هدفمحور باشد و نه تاکتیکمحور، بهیقین این تحریک میتواند با واقعگرایی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، همواره از ضعفهایش بکاهد و بر قوتهایش بیفزاید و بدین ترتیب نگذارد که تلنبارشدن نارضایتی عامه، دستاویز استفادهی سوء کشورهای مغرض، علیه حاکمیت داخلی شود. فراموش نکنیم که برای امریکا طعم تلخ شکست همراه با تحقیر تاریخی، زخمی نیست که به سادگی التیام یابد. دور از تصور نیست که این کشور و شماری از همپیمانان غربی آن از هر فرصتی بهویژه افزایش نارضایتی مردم علیه تحریک طالبان، به قصد انتقامگیری استفاده کنند.
علاوه بر این یکی از کشورهای منطقه که همیشه از بدو تاسیس پاکستان در پی تشویق زمامداران افغانستان به ضد این کشور بوده، همچنان تمایل دارد که در فرصت ممکن افغانستان را رویاروی پاکستان قرار دهد. این هدف زمانی برآورده میشود که هر نارضایتی قابل گسترش داخلی به موجی از خشونت علیه پاکستان تبدیل شود تا آن کشور هیزمبیار آتش معرکه شود، یا به زبانی دیگر زمینه برای جنگ نیابتی علیه پاکستان از طریق افغانستان مساعد شود.
۲- واکنش شهروندان؛
کنش تحریک طالبان هر قدر هم که واقعبینانه و مسوولانه باشد، "شرط لازم" برای صلح پایدار است؛ اما "شرط کافی" نیست. برای رسیدن به شرط کافی در جهت صلح پایدار، واقعبینی شهروندان نیز مهم است. همانگونه که ممکن است مردم برحق باشد و نظامی برحق نباشد؛ عکس آن نیز میتواند اتفاق بیفتد؛ یعنی گاه پیش میآید که نظامی برحق باشد؛ ولی غالب شهروندان برحق نباشد. گذشتهی تاریخ سیاسی معاصر افغانستان نشان میدهد که تنها کنش حاکمیتهای سیاسی سبب بروز جنگهای داخلی نبوده؛ بل واکنش ناهوشمندانهی شهروندان در برابر حاکمیتها نیز در آن اثرگذار بوده.
برای آنکه شهروندان بتوانند در برابر حاکمیت طالبان واکنش مطلوب داشته باشند، شاید لازم باشد که به این نکتهها توجه شود:
الف) پرهیز از احساساتگرایی: سنجش کنش هر حاکمیتی از سوی شهروندان، اگر مبتنی بر احساساتگرایی باشد، نه ادراکی، میتواند جامعه را دچار دریافتهای اشتباهآمیز کند، در نتیجه واکنشی که از آن منشا میگیرد میتواند اشتباهآمیز و پیامدهای آن، میتواند فاجعهبار باشد.
ب) پرهیز از پیشداوری بهجای داوری: تحریک طالبان کنونی شاید همان باشد که در گذشته بوده و شاید تغییر کرده. در حال، چیزهای زیادی در این مورد نمیدانیم. اگر بخواهیم عملکرد دور نخست امارت شان را ملاک داوری کنونی قرار دهیم، از لحاظ علمی صحیح نمینماید؛ زیرا هر فرد و گروهی با گذشت زمان به سبب متاثرشدن اجباری از وضعیت حاکم برخود، میتواند تغییر کند. این تغییر میتواند گاه از منفی به مثبت و گاه از مثبت به منفی باشد. نوع و میزان تغییر، نسبت مستقیم به نوع و میزان وضعیتی دارد که بر فرد یا گروه، حاکم میباشد. از این رو هیچکس نمیتواند با تکیه بر دادههای دورهی نخست حاکمیت طالبان، در مورد حاکمیت تازهای این تحریک با قاطعیت داوری کند. پس مطلوب این خواهد بود که شهروندان بهجای رد یا تایید کامل، سعی کنند با شکیبایی، نسبت به هر عملکرد تحریک طالبان، داوری لازم و بهموقع داشته باشند.
پ) واکنش متناسب: بسیار پیش آمده که شهروندان افغانستان در برابر کنش حاکمیتها، "واکنش متناسب" نشان ندادهاند. در جاییکه میتوانستیم ضعف حاکمیت را با واکنش متناسب رفع کنیم، دست به واکنش نامتناسب زدیم. فهم ضعیف از میزان و نوع واکنش در برابر کنش نظامها، گاه هزینههای سنگین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی بر ما تحمیل کرده است؛ طور مثال وقتی تحریک طالبان در مورد فلان مورد قانون یا مقررهای وضع کند که اکثریت یا بخشی از شهروندان از آن ناراضی باشند، ناراضیان باید بدانند که برای تغییر قانون به نفع خود، کدام نوع از این واکنشها را باید برگزینند که با هزینهی کم بتوانند به هدف دست یابند:
- نوشتن مقاله یا بیان خواست از طریق رسانه،
- مباحثهی حضوری با مسوولان جهت اقناع،
- تلاشهای تشویقی و ترغیبی جهت تغییر موضع مسؤلان،
- اعتراض مسالمتآمیز گروهی محدود،
- اعتراض مسالمتآمیز گروهی نیمهمحدود،
- اعتراض مسالمتآمیز گروهی سراسری،
- و سایر اعتراضهای مدنی مسالمتآمیز.
ت) پرهیز حد اکثری از خشونت: یکی از اشتباههای دهههای اخیر مردم افغانستان توسل به خشونت برای رسیدن به هدف بوده است. تجربه نشان داده که این راهکار، همیشه هزینههای سنگی جانی و مالی بر مردم تحمیل کرده. شاید بعضی هدفهایی که در مقطعهای معین دهههای اخیر با توسل به جنگ به دست آوردیم، میتوانستیم با توسل به فشار نرم و با کمترین هزینه به دست آوریم. تجربههای تلخ جنگ باید به ما آموختانده باشد که راه رسیدن به هدف، قرار نیست همیشه از میان جوی خون بگذرد.
ث) بیگانهزدگی: از دیگر اشتباههای مردم ما در مسیر مبارزههای شان در دهههای اخیر، اعتماد بیش از اندازه به بیگانگان بوده است. خارجیها با ترفندهای گوناگون از جمله با توسل به رسانههای ابزاری، توانستهاند افکار عمومی را کنترول و با اغفال شهروندان، اعتماد شان را بهخود جلب کنند سپس توسط گروهها و چهرههای اغفال شده، مسیر حادثهها را به گونهای که خود میخواهند مدیریت کنند. پس از چهل سال باید آموخته باشیم که به جای اعتماد به بیگانگان، در پی تقویت اعتماد ملی باشیم؛ البته این سخن به معنی خارجیستیزی و اجتناب از تعامل سازنده با جهان نیست.
نتیجه:
- کنش واقعبینانه و نه آرمانگرایانهی طالبان میتواند صلح پایدار را ضمانت کند.
- افزایش نارضایتی عامه در صورتیکه با پاسخ منطقی مهار نشود، صلح را شکننده خواهد کرد.
- واکنش مردم در برابر حاکمیت باید صبورانه، منطقی، متناسب و ترغیبکننده باشد تا با کمترین هزینه بتوان به هدف دست یافت.
- نباید گذاشت که نارضایتی گاهگاه جامعه، ابزاری برای کشورهای خارجی جهت برهمزدن صلح شود.
- بهآسانی میتوان جنگ راه انداخت؛ ولی بهآسانی نمیتوان به صلح دست یافت.
- تحریک طالبان و شهروندان، بر اساس اصل شهروندی، هر دو در برابرهم مسؤولاند، مسؤولیتگریزی هر یک در برابر دیگری، برهمزنندهی صلح خواهد بود.
نویسنده: ضیای رفعت، استاد دانشگاه کابل
>>> برای جنگ دیگر در منطقه این پروژه امریکایی و پاکستانی است
>>> حماقت هایی که همین حالا طالبان در حال ارتکاب آن اند.
به طور مشخص در پغمان خانه تلاشی را شروع کرده اند و در خانه هایی که جوان های بالای ۱۲ سال وجود داشته باشد آنها را مجبور به پیوستن به طالبان برای به اصطلاح جهاد مینمایند.
خانه هایی که فرزندان شان در خارج زندگی میکنند باید به طالبان پول بپردازند.
در خانه هایی که مردان وجود ندارد و تنها زنان اند این زن ها باید به طالبان نان بپزند.
بهتر است تا جامعه جهانی و هم رسانه های داخلی یک سایت و یا هم نمبر واتس اپ را ایجاد کنند تا مردم از آنچه ظلم طالبان بر آنها جریان دارد اطلاع رسانی کنند.
>>> خوب چرا ميگيد يكي از كشورهاي منطقه كه مخالف پاكستانه در آينده آتيش بيار ميشه دقيق اسم كشور را بگيد خيلي واضح بگيد هند چه اشكالي داره همه دنيا بجز مردم ساده افغانستان ميدونن كه هند از جنگ داخلي افغانستان سود ميبره و ميخواد پاكستان در افغانستان درگير باشه تا خودش مجبور نباشه با پاكستان بطور جدي تري رويارويي داشته باشه
>>> خدایا تمام دنیا پشت طالب ایستاد تو پشت مردم ما بایست
مگه نمیگی یدالله فوق ایدیهیم
کجاست دست یداللهی تو در کدامین استین خدایا خسته شدیم
ما فقط صاحب مونو میخوایم
الهم عجل الولیک الفرج
>>> آقای رفعت!
از انصاف و آفاقیتی که در نوشته ی خود تبارز داده اید، متشکرم. امیدارم جوانان و سایر قلم بدستان کشور به مطالب مهمی که شما به آن ها اشاره می کنید، آگاهی حاصل کنند و بر بنای توصیه های شما عمل کنند.
داود
>>> سرقوماندان اعلی گوه ریخت !
در اینده نباید هر موش زبون را لقب یا سمت سرقوماندان اعلی داده شود
یک آدم مجنون صفت با روده های پلاستیکی وسرقوماندانی اعلی !!!
>>> محمد نسيم جعفری
جشن پیروزی و انحصار!
همه و همه در طول بیست سال از طریقهای مختلف، یک هدف که همانا انحصار قدرت در دست یک قوم بود را دنبال کردند و به پیروزی هم رسیدند؛ خلیلزاد، ملا غنی برادر، مولوی خلیلالرحمن حقانی، انس حقانی، گلبدین حکمتیار، حامد کرزی، حشمت غنی، گلآقا شیرزی، زاخیلوال، مسلمیار، کریم خرم، امرخیل؛ ستانکزی و... و از همه مهمتر اشرفغنی که اردو و کشور را بدون شلیک حتی یک گلوله به برادران خود تحویل و همه رهبران غیرپشتون را فراری داد.
در طول این هشت سال هر چه داد زدیم که غنی و همکارانش کشور را با سرعت نور به سوی انحصار و حکومت تکقومی پیش میبرد و نظام و جمهوریت را نابود میکند، از سوی کاسهلیسان غنی به نفرتپراکنی متهم شدیم. رهبران غیرپشتون مشغول جمعآوری پول بودند و حرفها را نشنیدند، فقط لطیف پدرام بود که خوب وضعیت را درک کرده بود؛ اما کسی به حرفهای او بها نمیداد و از او حمایت نمیکرد و شد آنچه نباید میشد.
>>> عبدالله که از خیانت به مردم ما هرگز باز نمیایستد، این بار برای کسب اعتماد مردم نسبت به درندگان به نام طالب به این صحنهآراییها پرداخته است. یعنی میخواهد یه مردم بگوید که: "ببینید طالبان وحشی نیستند... کسی را نمیخورند... نترسید..."
کدام انسان آزاده و عاقل اختیار زندگی خود را به دیگران میسپارد؟ گیرم که طالبان فرشتههای آسمانی باشند، آیا حق دارند بر آدمیزادگان حکومت کنند؟ این چه منطقیست که چون طالب کسی را نمیخورد پس حق دارد حکومت کند؟ هیچ نیرویی حق حکومت کردن بر مردم را ندارند مگر این که از سوی مردم انتخاب شده باشند.
عبدالله که حسابش روشن است، من به شماری دیگر که درین مجالس حضور مییابند و صاحب عقل و فراست هم هستند، حیرانم.
صبور راحل
>>> طالب در اولین هفته حضور در کابل گور خود را کند.
طالب هم با خود درگیر است و هم با مرکز مقاومت ملی.
>>> حاکمیت طالبان یعنی صلح!
>>> حاکمیت طالبان آغاز یک جنگ طولانی زیرا این حاکمیت طالب نیست بلکه اشغال افغانستان توسط اردوی پاکستان میباشد
چون این پروژه امریکایی-پاکستان به رهبری کرزی و غنی احمدزی طی بیست سال اشغال افغانستان توسط امریکا بود که توسط کرزی شروع و غنی احمدزی فاشیست و خلیزاد جاسوس امریکا آن را با تسلیم کابل به اردوی پاکستان ختم کردند طالبان ملیشه های پاکستان استند در این هیچ شکی نیست آنها در مدارس پاکستان زیر نظر آی اس آی تربیه شدند. غنی احمدزی با پلان امریکا با دزیدن ملیونها دالر با تیم 50 نفری خود از کابل فرار کرد در زیر کنترول سی آی ای امریکا در امارت مستقر شده است.
طالبان این ملیشه های پاکستانی شروع به ارسال تجهیزات نظامی اردوی افغانستان به پاکستان کرده اند شما از این ملیشه های پاکستانی میخواهید که پول مردم را تسلیم مردم کنند. طالبان شروع به جمع آوری عشر و مالیه از مردم کرده اند تا مصارف جنگ علیه اقوام تاجیک ازبک و هزاره را بدست آورند و مصارف ملیشه های پاکستان را به آی اس آی بپردازند. افغانستان چور و غارت شده است
>>> هیجان نده بابا تمام دنیا پشت طالبان بود
با یه موتور و یه کلاشینکف پشت طالبان بود؟
چیزی که دنیا دید یه سری با موتور تو دو هفته افغاتستان رو فتح کرد بدون هیچ مانعی
پس یا مردم خودشون میخوان طالبان رو یا واقعا طالبان بشدت منسجم و حرفه ای است
>>> من که همش به شما ایرانی ها میگم خب چرا میایید نظر میدید؟ وقتی اصلا اهل تحقیق درمورد چیزی که نظر میدید نیستید؟
اصلا بگو طالب رو کی ساخت ؟نمیدونی
چرا امریکاو ۴۵کشور با تمام تجهیزاتش نتونستن چندتا موتور سوار به قول شما رو شکست بدن ؟
اونا هم مقاومت نکردن یا ابر قدرت دنیا هم به قول شما بی عرضه بود ؟
جواب ها رو بمن نده به خودت بده بلکم فرجی بشه بری کمی مطالعه کنی
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است