محمد گل مومند آگاهانه به اشخاصی جعل نویسی چون حبیبی و چند تن پشتونخواه دیگر و پشتو تولنه ضرورت داشت تا با ساختن (پته خزانه) به درمان عقده های فرهنگی خودبپردازد | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۸ ۱۴۰۱/۴/۲۵ | کد خبر: 170833 | منبع: | پرینت |
محمد گل مومند یکی از بدنام ترین چهره های اشاعه دهندۀ تبعیض نژادی و ستم ملی در تاریخ کشور ماست. وی با نهادینه کردن ستم ملی و فاشیسم درکشور تضاد عمیقی را بین ملیت ها ایجاد کرد، فرهنگ و افتخارات شکوهمند زبان پارسی ما را به خاک وخون کشاند.
محمد کل مومند با روش خاص فاشیستی خود در صفحات شمال کشور شهر کابل و کوهدامن زمین، دست به تجاوز وکشتار اهالی بیگناه زد، شمال و جنوب کشور را به جان هم افگند، به نامهای تاریخی و اصیل کشور دستبرد بی شرمانه زد، زبان پشتو را با تضعیف زبان شیوای فارسی با خشونت تباری بر مردم تحمیل نمود، آثار تاریخی را دشمنانه نابود کرد، کتب فارسی و اوزبیکی را با خشم و کین حسودانه به آتش کشید وخاکسترش را در" پته خزانه" گذاشت.
ای کاش مادر چنین فرزند جنایت کاری را پیش از تولد سقط می کرد تا جنایتکاران امروز به پیروی از اندیشۀ وی دامن تاریخ را لکه دار نمی ساختند.
محمد گل خان مومند فرزند برگد خورشید متعلق به قبیله شنوار بود که قبل از تقرر خویش به صفت نایب الحکومۀ مزار شریف جهت اجرای وظیفه در قطغن ثبت نام کرده بود، با گذشت زمان از رسوخ به در بار نادر شاه برخوردارگ ردید، در توطیۀ علیه شاه امان الله و سقوط دولت امانی همکار نزدیک نادر غدار و برادران بود.
با به قدرت رسیدن نادر و برادر مستبد او هاشم خان صدراعظم، محمد گل خان مومند درهیأت برادر ششم نادر ، صاحب دم و دستگاه و امتیازات بی حد و مرزی گردید.
وی به دستور هاشم و نادر به تاریخ ١۴ اکتوبر ١٩٢٩میلادی و همچنان در اگست ١٩٣٠ بر مردمان شمالی که پس از سرکوب و شکست حبیب الله کلکانی تسلیم شده بودند با قوای منظم و مجهز نظامی لشکر کشی وحمله کرد ، قتل عامی را توسط لشکریان جنوبی اعم از جاجی ، منگل، جدران ، وزیری و احمدزایی بی رحمانه براه انداخت٠ او در این یورش بر مردمان بی گناه شمالی تحت شعار " سرش چت و مالش تاراج" دست به کشتار مردان پیر، جوان، زنان، کودکان و غارت مال ودارایی مردم زدند این جلادان خلاف موازین و ارزش های انسانی و غیرت وناموس پشتونوالی مرتکب جنایاتی از گونهء اسیر گرفتن و بحیث غنیمت بردن زنان شده و زنانی که تن به تسلیم نمی دادند یغماگران شکنجه های گوناگون داده و از ضجه های شان لذت می بردند.
میر غلام محمد غبار می نویسد "شاه محمود بردار نادر غدار تمام فعالیت های تخریبی خودش را در این ولایت به دست قوای وحشی پشتو زبانان ولایت پکیتا بنام (افغان و غیر افغان) انجام داد و این خطرناکترین هسته نفاق و تجزیه مردم بودکه در صفحات شمال کشور به دست او کاشته شد و بعد ها بدست محمد گل مومند آبیاری شد.
"مرحوم میر نجم الدین انصاری می نگارد:" محمدگل مومند در سالهای سلطنت محمد ظاهر خان گفته: (من باید به مجرد سقوط سقوی در کابل و غلبه سمت جنوبی امر می دادم که چنداول کابل را سوخته مردم آنرا تار و مار و مال ایشان تاراج شود، اما این کار رانکردم وحال پشیمانم وخود را ملامت می کنم وبر ریش خود تف می کنم.)"
کشتار ها و قتل عامهای بی رحمانه ی ناشی از قصاوت و تعصب شدید محمد گل خان مومند را حتی جرید رسمی دولتی مانند روزنامه اصلاح که در حمایت از دولت مستبد نادرخانی نشرات وفعالیت داشتند نیز نتوانستند پنهان نمایند وبا وجود سانسور جراید از جانب مقامات دولتی ، روزنامه اصلاح در شماره ١٠ جدی ١٣٠٨ وشماره ١١جدی وشماره ٢٩حوت ١٣٠٨ با رعایت جانب احتیاط ومحافظه کاری مینویسد:" ١٩٢ نفر شمالی محبوس وهفتاد نفر کوهستانی اسیر وسر هفت نفر کوهستانی بکابل آورده شد ٣٠٠ نفر اسیر وعده ای مقتول وعده یی فرار ، ۵٠ نفر دریک روز اعدام گردیدند."
قرار نوشته غبار "در حالیکه شاه هرروز از ١٠ الی ۵٠ نفر مردم شمالی را به عنوان اشرار بدون محکمه گلوله باران می کرد مردم دیدند که نادر غدار و محمدگل مومند به انتقام مرگ کیوناری خون مردم شمالی را تا آخرین نفر به خاک می ریزد ، دست به یک سلسله اقدامات و قیامها زدند و این قیام ها سندی شد تا بیشتر از پیش به ریختن خون این مردم اقدام نمایند."
محمدگل خان مومند مناسب ترین شخصی بود برای بیشبرد اهداف و برآورده ساختن مقاصد شوم استعمار انگلیس در کشور ما. وی به حیث رییس تنظمیه ی شمالی با لشکر ی از جیره خواران انگلیس متشکل از اقوام وقبایل جاجی، منگل، وزیری احمدزایی، کروخیل وطوطی خیل که تعداد آنها به ٢۵ هزار نفربالغ می شد تحت امر وقومانده خود علیه مردمان بیچاره و بی گناه و بی دفاع شمالی سوق داد و محشری از بیدادگری قتل عام چور،چپاول، غارت، بی ناموسی و تجاوز وحشیانه را به راه انداخت.
غبار می نگارد: "محمد گل مومند درین ولایت قیافت فاتح به خود گرفته و درکمال تکبر و بی گانگی با مردم پیش آمد دشمنانه ووحشیانه بنمود، او قوای حشری و نظامی را در تاراج خانه ها ، انهدام دیوارها باغها و محراق قلعه ها بگماشت وخود مشغول شکنجه، اهانت، لت وکوب مردم بود و از قیام کنندگان جان می خواست، آنها ییکه پول ،طلا و سلاح نداشتند چوب می زد، دشنام های رکیک و دور از شرف انسانی می داد، حتی به تأیید سایر تاریخ نویسان، تهدید به احضار زنش در محضر عام می نمود. اگر در خانه های تلاشی شده زیورات به دست شان نمی آمد زنان خانواده را تهدید به فرو بردن سوزن در پستانهای شان می نمودند به گذارش شماره ۵٨ ماه دلو روزنامه اصلاح (محمد گل مومندازمردم شمالی ٣٩٨٣۴ دانه طلا و ١۴٩٢٠٦ سکه نقره از خانه دزدی و به نادر غدار تقدیم کرد البته این حساب روزنامه شامل زیورات و پول نقد و اثاثیه خانه مثل قالین و ظروف نمی باشد که لشکریان وحشی صفت با خود بردند.)"
یک نفر پیر مرد شمالی که محمد عباس خان نام داشت در اظهاراتش راجع به وحشی گری های محمد گل خان مومند و لشکریان وحشی او چنین نقل میکند: "زمانیکه لشکریان جنگلی به خانه ما آمدند بعداز شکستاندن در و پنجره ها به خانه پسرم داخل شدند آرمونیه پسرم باز بود چند نفر ملیشه به خاطر صاحب شدن آرمونیه گویا که صندوق طلا است باهم به جنگ و دعوا پرداختند تا بالاخره یکی از کلان های شان رسید و فورا" آرمونیه را بغل کرد وقتیکه دروازه آرمونیه در موقع بغل گرفتن بسته گردید خود صدایی بلندکرد، دلگی مشر ترسید و آرمونیه را به زمین انداخت و همه چند قدم دورتر از آرمونیه استادند و از ترس دست به آرمونیه نزدند(بعد دستار و پتوی مرا گرفتند و مرا به درختی بستند و آنقدر چوبم زدند که از هوش رفتم." (نقل قول از کتاب یغمای دوم منگلی).
همچنان شخص دیگری اظهار داشته است که وحشیان جنوبی دوشاب را که مردم شمالی از شیره انگور یا شیره توت درست می کنند و در چلیک های چرمی یا داخل چاتی ها ذخیره می کنند و در ایام زمستان با نان و چای صبحانه آنرا می خورند خیال کردند که روغن یا تیل شرشم یا تیل سیاه است، درموهای دراز، بروت ها و چپلی ها و پیزار های خود مالیدند، چونکه آنها به چرب کردند موهای سر شان با تیل سیاه عادت داشتند.
وزیر محمد گل خان مومندکه نخستین سردمدار فاشیسم، اپارتاید نژادی و ستم ملی در افغانستان بود برای تطبیق پروژه های فاشیستی و پشتونیزه کردن افغانستان و ستم ملی براقوام شمال کشور به یک تعداد عناصر فاسد و جنایت پیشۀ دیگر نیز ضرورت داشت، آنجمله بااختر محمد(پدر داکتر نجیب الله ریس جمهور) که در قریه ی میلن پکتیا چلی مسجد بود و صرف چند سوره نزد ملا بیش نخوانده بود و اضافه از آن سوادی نداشت آشنا گردید وی نخست در ولایت قطغن به عنوان شاطر زیر رکاب اسپهای محمد گل مومند و سپس با فرا گرفتن تعلیم از مکتب درندگی محمدگل مومند و ستم برمردم شمال به جاه و مقام رسید و علاقه دار قطغن مقرر گردید، وحشت فطری وی با اندیشه فاشیستی محمد گل مومند سازگار گردید و این چلی مسجد بر سرنوشت مردم قطغن فرمان میراند و با رشوه ستانی و چور و چپاول مردم در مسیر اندیشه فاشیستی محمد گل مومند حرکت میکرد، این جنایت کاران فاشیست در یک اتحاد نا مقدس تخم نفاق و ستم ملی را در شمال کشور کشتند که اختر محمد بوسیله محمدگل به داود خان صدراعظم وقت معرفی و سپس به عنوان وکیل تجار درپشاور پاکستان مقرر گردید، این چلی مسجد از طریق جاسوسی دوطرفه و دوشیدن گاو شیری "مساله پشتونستان" و رشوه ستانی ازتجار، صاحب ملیونها افغانی گردید و شعارش چهار "پ" بود، پشتو، پشتون، پشتونستان، پکتیا. علاوه از پدر خاین داکتر نجیب مولانا عبیداله صافی سرمدرس مدرسه ی اسدیه، عبدالغفور خان از ناقلین سر پل، حکیم بای از ناقلین بوینه قره، عبدالجبار خان حکمران شبرغان، داد محمد خان حکمران بلخ ، ضیاء خان، مولانا حبیب الله معلم جبری کورس پشتو و غیره عناصر متعصب قبایلی در سر کوب مردمان بی گناه از ملیت های با فرهنگ تاجیک اوزبیک، هزاره و ترکمن و قتل و کشتار آنها و به بند و زنجیر کشیدن روشنفکران در صفحات شما کشور ثبت تاریخ است.
شیوه برخورد غیر انسانی وفتنه انگیزانه محمد خان مومند و همراهانش دربرابر ملیت های غیر پشتون روشنفکران سمت شمال را واداشت تامحافل مخفی و شب نشینی های را براه اندازند و راه چاره برای نجات مردم بجویند که می توان از اشخاصی چون میرزا محمد قاسم، فیض الله بای، سید عمر کرنیل سید صادق گوهری، مولوی صاحب خال محمد خسته شاعر و عارف مشهور، عبدالصمد جاهد، میرزا ثاقب شاعر، عبدالاحد رقیم، میرزا غلام علی قانون، سید حسین آقا، حلال الدین بدری، شریف شاه، قاری سید اکبر، حاجی محمد علی، حاجی عبدالرزاق نثاری، میرزا فراح الدین، نورمحمد رییس روضه، سید شاه، اکبر لالا، مولوی غلام حیدر، مولوی محمد عثمان، عبدالله نصار وغیره از ولایت بلخ نظیر قل، نظر محمد نوا، ابوالخیر خیری از میمنه آقای کریم نزهی از اندخوی، مخدوم اسماعیل از خلم، سید محمد دهقان از کشم ولایت بدخشان، وکیل محمد صدیق از رستاق ولایت تخارنام برد.
از کار نامه های جنایت بار دیگر وزیر محمد خان مومند یکی اینست که ده ها جریب زمین آبی و للمی حاصل خیز مردمان صفحات شمال، شمال شرق و غرب کشور را با جبر و اکراه از مالکان اصلی آن غصب و برای ناقلان قبایل پشتون اعطا کردکه ذکر تک تک آن با تفضیل از حوصله این نوشته خارج است او با چنین بخشش های خاینانه حقوق باشندگان اصلی و بومی مناطق شمال را لگد مال و صدای شکایات آنها را در گلو خفه کرد، عده ای را روانه زندانها نمود و تعدادی را به گونه مخفی و علنی به کام مرگ فرستاد و جمعی را به ولایت کابل و سایر ولایات تبعیدکرد که سرنوشت این زندانیان ستم فاشیستی محمدگل مومند کم از آوارگان فلسطین به دست صهیونیست های یهودی نبود و شاید هم خون مشترکی در رگهای شان جریان داشت. باین ستم ملی مردمان اصلی شمال را در ولایات دیگر تبعید و خانه ها و زمین های شان را به پشتون های ناقل بخشید که این سیاست صیهونستی محمد گل مومند روی فاشیسم هتلری را سفید کرد.
محمدگل مومند با این کارروایی های محیلانه و تفرقه جویانه آتش نفاق و دشمنی را درمیان ملیت های برادر ساکن در کشور ما برافروخت که منجر به قتل و خون ریزی و برادرکشی دوامداری در افغانستان گردید. آتش تبعیض نژادی، سمتی و زبانی را بر افروخت و این دوزخ چی تمام امکانات و امتیازات را به قبایل پشتون و زبان پشتو قایل گردید و با نسل کشی های بی حد و مرز و تضعیف زبان فارسی کمر خیانت بست و زبان فارسی را که طی صدها سال به شکل سالم و طبعی رشد کرد و زبان شعر وادب و تحریر مردم و دربارگردید، متاسفانه شوونیست های زبانی خواستند تا این زبان مشترک و وحدت همه اقوام را صدمه زده، زبان اقلیت و نامانوس پشتو را که که در حالت احتضار بود بر زبان اکثریت مردم با خشونت تباری حاکم سازند.
محمد گل مومند با سوء استفاده از مقام شامخ دولتی و صلاحیت های بی حد و مرز که استبدا نادری و هاشم خانی به او اعطا کرده بود تمام مضامین مکاتب، دانشکده ها و آموزشگاه ها را از زبان فارسی که زبان اکثریت جامعه بود به زبان نا آشنای پشتو تبدیل نمود، کورس های جبری زبان پشتو را بوجود آورد و به مطبوعات وقت دستور داد که حتی عناوین کتاب های نویسندگان زبان فارسی باید حتما" به زبان پشتو باشد در غیر آن اجازه نشر داده نشود.
بنابر برنامه سازی های فاشیستی وی هزاران جلد کتاب باارزش فارسی و اوزبیکی طعمه ی حریق گردید در شمال کشور تمام کتیبه های خطی و سنگ های قبور را از بین برد و حتی کتاب های درسی مکاتب را نابود کردند و به جای آن ناشیانه به نشر کتب پشتو که از هر نوع ارزش علمی، ادبی وفرهنگی تهی بود پرداختند که این زخم خونین در پیکر معارف ما تا هنوزپیدا است.
محمد گل مومند نه تنها در ساحه تفرقه اندازی قومی و ملیتی نقش خاینانه بازی کرد بلکه در ساحه فرهنگ و ادبیات کشور نقش یک دشمن خون آشام را با زبان و فرهنگ فارسی بازی کرد و این زبان را درزندان عقاید تنگ نظرانه فاشیستی خود زندانی کرد، که به این همه حسادت ابلیس مأبانه خود نتوانست سرسوزن هم کار سازنده و مثبتی برای زبان پشتو انجام دهد تا از یک فرهنگ غنی و سیال برخورشود و بتواند زبان ادب، قلم و دانشگاهی گردد، هم به زبان فارسی خیانت کرد و هم نفرت و انزجار مردم را علیه زبان پشتو بر انگیخت.
محمد گل مومند با نیت شوم فاشیستی نام های تاریخی کشور را که هویت مشخص چندین صد ساله داشتنداز تاریخ و جغرافیای کشور ما نابود کرد و به جای آن اسم های جدید پشتونی برگزید و با چند خاین دیگر سرنوشت کشور و مردم را رقم میزد که این ترور هویت ها و تغییر نام های تاریخی خراسان لکه ننگی است بر جبین
این نژاد پرستان چنانچه در ولایت هرات نام تاریخی منطقه سبزوار، که زادگاه دانشمندانی چون مولانا حسین واعظ کاشفی سبز واری بود به "شیندند" و نام پوشنگ یا فوشنج را که مهد زایش طاهر پوشنگی بود به "پشتون زرغون" تبدیل نمودند ولی تا امروز مولانا حسین کاشفی را به نام سبزواری یاد می کنند نه شیندندی که بعد از تغییر نام شیندند ایران با زرنگی اسم سبزوار را برای منطقۀ خود دزدید و این خیانت آگاهانه در مورد قهرمان ملی ما طاهر پوشنگی نیزنا بخشودنی است، طاهر پوشنگی عیار و سپه سالار بزرگ عرصه پیکار و سیاست که لشکر امین الرشید را تار و مار کرد و مامون الرشید را بر تخت دارالخلافۀ عباسی در بغداد نشاند و به پاس همین خدمتش به حیث والی هرات مقرر شد و سپس اعلان استقلال میهن خود خراسان را از یوغ استعمار عرب وخلافت عباسی نمود، تا امروزکسی نگفته که طاهر "پشتون زرغونی" بلکه تاریخ خراسان وی را به نام طاهر "پوشنگی" یا فوشنگی می شناسدند و همچنان ابو مسلم خراسانی را هرگز ابومسلم افغان نگفتند ون می شود تاریخ را با اسم گذاری های فاشیستی گول زد. محمدگل مومند درولایت هرات نام "قره تپه" را به "تورغندی" تغییرداد.
محمدگل مومند در صفحات شمال کشور نیز دستبرد به نام های تاریخی زد چنانچه در منطقه بلخ نام قریه "چهار باغ گلشن" را به "شینکی"، نام "قلعه چه" را به "اسپین کوت"، نام "ینگی آرق را به "نویکوت"، نام "دکبر جین" را به "شلخی" نام "هزاره چقیش" را به "استول گی"، نام "رحمت آباد" را به "جرگی"، نام "یول بولدی" را به "لیندی"، نام "ده دراز" را به "غشی"، نام "قوش تپه" را به "منگولی"، نام "سمرقندیان" را به "زرغون کوت"، نام "حصارک" را به "اوغز"، نام "چهارسنگ" را به "سلورتیگی"، نام پلاسپوش را به "زوزان" نام "عباد" را "به دیره گی"، نام "چهل ستون" را به "غندان"، نام "کودوخانه را به "باندگی"، "نام کشک عبدل را به "بانده"، نام "کول انبو" را به "منده تی"، گذاشت.
جنایت نابخشودنی و بزرگ دیگر محمد گل مومند که از سرلج و عقده خود کوچک بینی وی و دشمنان فرهنگ وت مدن فارسی مایه می گرفت، تغییر نام قریه بهاء الدین بود که به افتخار زادگاه مولانا جلال الدین بلخی به اسم پدرش "بهاء الدین" نامگذاری شده بود، متأسفانه بایک خیانت تاریخی و عقده و جنون فاشیستی به "اشپوله" تغییر نام داده شد، معنی "اشپوله" را باید از فاشیستان قبیله پرسید؟!
چرا اسم زادگاه بزرگترین دانشمند و شاعر زبان فارسی که افتخار بشریت است از زادگاه اش زدوده می شود تا ایرانیان وی را به جهان از ایران امروزی معرفی نمایند؟ و این قبیله سالاران بی فرهنگ خود می روند و از آن سوی مرزهای پاکستان خوشحال ختک و رحمان بابا را پیدا نموده اسم های جاده های این طرف مرز به نام خوشحال خان مینه، مکتب خوشحال خان، لیلیه خوشحال و رحمان بابا نامگذاری می کنند مگر اپارتاید شاخ و دم دارد؟
نام "ایلمانی" را به "وچه ونه"، نام سلطان خوجه ولی را به میروندی، نام "باغ وراق" را به "حاجی کوت"، نام "زاموکان" را به "کاکاکوت"، نام "بنگاله" را "به ورخی"، نام "آق تیپه" را به "اسپین کی".
در شبرغان نام "تخت سلطان" را به "شین کوت" و نام "حسن تابین" را به "غزگی".
در آقچه نام "آقچه نمای" را به "بتی کوت"، نام "گومک صالح" را به "بتی"، نام "بوینه قره" را به "شول گره".
در ولایت سمنگان نام قریه "گل قشلاق را به "جوغی" نام "کته قشلاق" را به "جگه بانده" نام "مینگ قشلاق" را به "زندی کوت"، نام "لرغان" را به "کلای وزیر"، نام "جوی زندان" را به "جوی ژوندون"، نام دره "زندان" را به دره ژوندون تغییر داد.
اگر مردم این مناطق نام اصلی و تاریخی آن را بر زبان می راندند مورد اذیت و باز داشت و شکنجه قرار می گرفتند.
مگر چه کسی کشور را به نام این فاشیست سجل کرده بود که با این همه صلاحیت عام و تام نام های تاریخی کشور را تغییر دهد؟ همچنان در جوزوجان بنابر هدایت محمد گل مومند "کمال الدین اسحق زی" یازده نفر دهقان اوزبیک را زنده پوست کرد و بعد مرده های شانرا در میان خرمن گندم آتش زد، زمانیکه مردم برای شکایت این جنایت اسحق زی نزد ظاهر شاه آمدند حکومت وقت همه شکایت کنندگان را نیز روانه زندان کرد.
محمد گل مومند و دنباله روان وی نه تنها بادست درازی های بی شرمانه در تغییر نام صفحات شمال و غرب کشور اقدام کردند بلکه با بیرحمی صیهونستی خود نام بسیاری از مناطق شهر کابل را به زبان پشتو و اشخاص پشتون نام گذاری کردند و بخش هایی از قدیمی ترین محل بودوباش مردم اصیل و زادگاه روشنفکران نویسنده و شاعر کابل را به نام جاده "میوند!؟ " مسمی کردند و با این پلان های فاشیستی غلام محمد فرهاد "پاپا" عقب اپارتمان های جاده میوند را که قبلا باغ ها و گل و گلزار بودند به بدرفت بزرگ و متعفن شهر تبدیل کردند.
نام "کوته سنگی" که نام شاعره "بی بی سنگی" اولین زن سیاستمدار کابل زمین بود و اشعارش بدست عبدالرحمن خان افتاد و وی را در اتاق یا کوته "سنگی" محبوس کرد و نام کوته سنگی از نام این زن مأخوذ گردیده که با سیاست تنگ نظرانه کوته سنگی به "میرویس میدان" تغییر نام داده شد، نام "ده بوری" را به "جمال مینه"، نام بخشی از "شاه شهید و سیاه سنگ" را به نام "سید نور محمدشاه مینه" و محلی در "ده افشار" را بنام سپین کلی"، "قلعه ی جرنیل" را بنام "خوشحال مینه" و قستمی از قدیمی ترین نامهای شهر کابل را که بنام کوچه های "بازار ارگ، خیابان، پل خشتی، کوچه علی رضا خان و شور بازار" یاد می شدند بنام "جاده نادر پشتون" نام گذاری گردید و محوطه فواره های این محل را "پشتونستان وات" نام گذاری کردند.
آنطرف تر "پشتنی تجارتی بانک" عرض اندام کرد، نام ها آب و رنگ فاشیستی (پشتون تباری) بخود گرفت و گویا هر زنده جانی باید بنام پشتو، پشتون و پشتونستان نفس میکشید، همچنان مکرویان اول را بنام "نادرشاه مینه" و منطقه وسیع دیگر را بنام "وزیر اکبر خان مینه" نام گذاری کردند.
همچنان تعداد زیادی از مکاتب را در شهر کابل بنام اقوام پشتون کردند مگر درین شهرمادران اوزبیک، هزاره و تاجیک هرگز فرزندانی نزاده بودند مگر شهر خالی از شخصیت ها انقلابی ومبازرینی چون غبار، محمودی، سرور جویا، سعدالدین بهاء، علی اصغر شعاع، اسماعیل بلخی، براتعلی تاج، عبدالخالق قهرمان، ابراهیم صفا، انور بسمل، محمد ولی خان دروازی، طاهر بدخشی، مجید کلکانی و نویسندگان و شاعرانی چون واصف باختری، پرتو نادری، شبگیر پولادیان، لطیف ناظمی و صدها ها تن دیگر بود؟ که مکاتب و دارالمعلمین ها و لیله های شهر کابل به نام افرادی که نه تنها از کابل بلکه از افغانستان نبودند نام گذاری شد چون مکتب و لیلیه خوشحال خان و محلی بنام "خوشحال خان مینه" مسمی گردید و همچنان لیله و مکتب رحمان بابا، مکتب نازوانا(مادر میرویس هوتکی)، مکتب زرغونه (مادر احمدشاه درانی) مکتب ملالی، شفاخانه بنام ملالی "ملالی زژنتون" و حالا جایزه اسکار دولت کرزی بنام ملالی است ملالی که هرگز وجود نداشته است (ملالی دختری جعلی عبدالحی حبیبی بود تا از قندهار در جنگ میوند قهرمان زنی داشته باشند و این زن تا اکنون نه سال تولد دارد نه سال مرگ، نه نام پدر ومادر، نه گوری دارد و نه بیوگرافی، چون تا حال عقل حکومت پشتونخواه برای این جعل عبدالحی حبیبی کار نکرده بود ممکن فردا باز برای ملالی قبر و سال تولد و سال مرگ ونام پدر و مادری بسازند و شاید مکتب دیگری را بنام مادر و مادر کلان ملالی افغان نام گذاری کنند) و همچنان مکتب نادریه بنام نادرغدار دیره دونی، مکتب حبییه بنام حبیب الله خان نوکر استعمار انگلیس و مکتب شادخت مریم و شاخت بلقیس نواسه های نادر دیره دونی و صدها نام دیگر بنام یک قوم خاص که به این نامها در قندهار و جلال آباد و پکتیا و هلمند نیز جاهای مسمی شده ولی در مناطق پشتونی هیچگاه یک محل یا مکتب بنام تاجیک ازبیک و هزاره و نورستانی نام گذاری نمی شود و همچنانکه والی ها باید پشتون باشند و باز می گویند "دا زمونژ بابا وطن" بابا هم هویتش مشکوک برآمد؟!
گذشته از نامهای جاها در هیچ نقطه دنیا واحد پولی یک کشور به نام یک قوم نیست مثل "افغانی" و یا لباس افغانی که متعلق به قوم بی هویت کوچی است بنام "لباس ملی" کشور جا زده شده است و رقص مردم قبایل پشتون را بنام "اتن ملی" بالای همه مردم قبولانده اند که گویا ملیت های دیگر نه لباس دارند و نه رقص مخصوص خود را، همه را در فرهنگ یک قبیله ذوب و منحل کردن و خود در فرهنگ شهری دیگران ذوب نشدن از اصول اساسی صهیونیزم است.
محمد گل مومند برای اشاعه این آرمان آگاهانه به اشخاصی جعل نویسی چون حبیبی و چند تن پشتونخواه دیگر و پشتو تولنه ضرورت داشت تا با ساختن (پته خزانه) به درمان عقده های فرهنگی خودبپردازند، اما به ریش خود خندیدند، بعد سرود ملی را که در حقیقت سرود فاشیستی است به زبان همان یک قوم خاص نواختند که امروز طبل رسوایی شان از بام اسراییل پایین افتاد.
این بود گوشه ناچیزی از جنایات محمد گل مومند و دنباله روان سر در کفش، به امید روزی که مجسمه محمدگل مومند را بنام بابای فاشیسم صهیونیسم افغانی بسازند!
نوشنه: ثریا یهاء
>>> در پشتو یک متل است که میگویند:
که ته وایی چه زه یم او زه وایم چه زه یم،نه به ته وی او نه به زه یم.
که ته وایی چه ته یی او زه وایم چه ته یی،هم به ته وی او هم به زه یم.
حالا در شهر کابل شما کدام پوهنتون و یا مکتب را به زبان پشتو دیده بودید؟
نی.
تمام پوهنتون ها و مکتب ها به زبان فارسی بودند.
فقط یک نام پوهنتون باقی مانده بود و خلاص.
هزاره ها همین را هم تحمل نکردند و در پارلمان غالمغال را براه انداختند که باید در عوض پوهنتون از کلمه دانشگاه استفاده شود.
دولتی که معاون رییس جمهور اش هزاره بود،وزیر اش هزاره بود،جنرال اش هزاره بود،از طرف هزاره ها بنام دولت قبیله متهم شد.
شما هزاره ها چه میخواهید؟
کل افغانستان از شما باشد؟
آیا شما چنگیز خان را میخواهید رنده کنید؟
سزای قروت آب گرم.
همین طالبان جزای شما را خواهد داد.
>>> میخواهی نخواهی یا بخواهی باید راه خودات را جدا کنی حاکمیت قبیله از دو صد و پنجاه سال پیش به درون خراسان کهن خزیده ان را نابود کرده اند بقیه مناطق خودات را برداشتی و گریختی رستی ورنه تو هم نابود میشوی
>>> مذاکرات با پاکستان بر سر خط دیورند آغاز شده.
قرار است هر دو طرف به یک حل منطقی برسند.
پیشنهاد پاکستان این است که پشتون مرزی ساکن افغانستان همراه با سرزمین شان شامل مناطق تحت حاکمیت پاکستان شود یعنی خط به داخل افغانستان انتقال داده شود.
اما طرف افغانستان میگوید خط دیورند باید دوباره به همان نقاط اصلی اش برگردد و اگر پشتون های ساکن افغانستان تمایل کوچیدن به پاکستان را دارند برای دایم میتوانند که ترک افغانستان بکنند.
>>> ۲۵۰ سال تلاش ناکام فاشیسم قبیله در قدم اول باعث عقب مانی جامعه پشتون شد در حدی که هنوز هم از تمدن و شهر نشینی و آگاهی دینی بیخبر اند.
>>> خطرناکترین نوع بشر کسانی هست که فهمش کم و اعتقادش زیاد است .
که متاسفانه در کشورم از این موجودات روز به روز و ویروس وار تکثیر میشود !!!
>>> خطرناکترین نوع بشر کسانی هست که فهمش کم و اعتقادش زیاد است .
که متاسفانه در کشورم از این موجودات روز به روز و ویروس وار تکثیر میشود !!!
>>> پشتون های در پهلوی اینکه مردمان خوب و ملت باستانی اند شامل پشتون های فینیکی دوازده گانه پاکستان اند که سه و نیم هزار سال پیش سلیمان یهود انها را از کنعان اواره کرد. دوم درانی ها یا قوم گمشده یهود اند که فینیکی ها انها را به زور با خود از فلسطین اورده اند سوم غلزوی های قوم لوط که انها را هم پشتون ها با خود اورده اند
>>> محمد گلخان رهبر رهایي زبان پشتو از ستم ملی است! ایا پشتونها باید فارسی زبان میشد؟ زبان خودرا دفن میکرد! لقی های بیغیرت ګریزی حکومت کند؟ نی هرګز نی!
>>> جاهل ترین انسانها کسانی اند که باور ها و پندارهای شان بر عقل و خرد و استدلال غالب است. جهل جمع باور ها و پندارهای نادرست، غیرمنطقی و غیر علمی آنها را در ردیف پاین تر از .....قرار می دهد.
نصر
>>> محمد گل مهمند چطور شينوار شده مى تواند؟ اگر ابن نويسنده يك كمكى از تبيله تعصب برايد باز شايد مضامينش اثر گذار شود مگر نه چنان چرنديات و تاريخ را غلط بيان داشتند!! همه اين ستميان و چهره هاى ضد ملى همچون نويسنده و غبار هميش تاريخ را از خلط خود و برداشت غلط خود بيان داشتند نه از مرجعه هاى اكدميك!!
>>> این را پانترکیست های نوکر میت ترکیه در خانه بی فرهنگ تورکان افغانستان سالها پیش نوشته کرده بودند
>>> از نوشته وخطت پیداست که از قوم هزاره استی واز آن گروه مردمان جاهل که به نبش قبر عادت دارند تا رسیدن به واقعیت. کدام فاشیست؟ کدام قوم پرستی؟
شما هزاره ها که تا دیروز غلامانی بودید به ناگاه صدا بلند کردید واز تاریخ می گویید وتغییرنام در این کشور که بی گمان کار تازه ای نیست ودر هرکشوری که سراغ بگیری از این دست تغییر وتحول در نام ولایات وحتا سرک ها هم پیدا میکنید.
وچه آشوبی برپا کرده ای که جنایات پشتون های فاشیست را نظاره گر باشیدـ کدام جنایات؟ اینکه نام های تاریخی کشور را زنده کرد یا اینکه برای رشادت وبزرگی اقوام مختلف این کشور به شما باج نداد؟
چرا باید نفری که مالوم دارنیست چه ماهیتی دارد برعلیه قوم پشتون هتاکی کند وسخن به دشنام بازکند؟
هرنفری که این نوشته را بخواند می داند نویسنده ازکدام کشور برای تفرقه افکنی دستور می گیرد ودر لابلای نوشته خود برای گمراه ساختن خوانندگان وندانستن راز قلم به مزدی خود به سوء استفاده کشور همسایه از نام سبزوار وشاعر بزرگ افغان مولوی اشاره می کند.
بلی اینها دیگر کلک های قدیمی شده نویسنده محترم.
اول انکه هرگز منطقه جغرافیایی بنام سبزوار در افغانستان پهناور نداشتیم
ودویم اینکه مولوی را جهان به نام مولوی بلخی می شناسد ونه تنها ایران وتورکیه هیچ کشوری نمی تواند ملیت این شاعر بزرگ را مخفی واز آن خود کند.این قصه مولوی به پشتونها چی ربط داشت که اتفاقا در دوره حکومت پشتونها در اخیر برای زنده نگه داشتن ملیت اصیل مولوی کارهای بزرگی انجام شد ودر یک فقره آن رییس جمهور غنی نامه ای چندصفخه ای خطاب به سازمان ملل برای اعاده ملیت از این شاعر بزرگ انجام شد
اما درد تو جگرخونی برای وطن نیست درد تو نوشتن برای تومان است ودر این دوره چقدر هزاره ها بی وطن شدند. وچقدر هزاره ها لشکر نامرئی دشمنان شده اند واز پشت خنجر میزنند وبرای آخندهای ایران با دمبوره وبی دمبوره به رقص می ایند.
ویکی پدیا در تعریف قوم ۵ درصدی شما :
هزاره نام دسته لشگریان چنگیز خان بوده،که ابتدا تومانات که به مغولی به معنای هزار است نام داشته است،بعدها به دلیل عدم کاربرد زبان مغولی هزاره ها فارسی زبان شدندـ
>>> هزاره خود از مغولستان است از هولاد چنگیز است
خود کدام زبانی به جز مغولی از خود ندارد بالای زبان دری عوا میکند
بلی بسیار سخت اما حقیقت است
زبان دری برای هزاره نیست
هزاره در حکومت قبلی هم ناراض بود و الله تعالی ناشکری را دوست ندارد
هزاره را روی داد بوی دامادی می دهد
>>> با سلام و عرض تبریک عید غدیر عید ولایت و امامت خدمت شیعیان افغانستان و تمام مسلمانان جهان. باید عرض کنم که خیلی از نظرات خواندم و به خود بالیدم که الحمدلله مردمم چه خوب سواد رسانه ای خود را بالا برده و چه زیبا نظرات خود رو گفته و بدون توهین به نژاد و دین و مذهب کسی با هم سخن میگویند. کاش در تمام افغانستان مردمم اینگونه بودن چه تاجیک چه پشتون چه ازبک چه هزاره و تمامی اقوام شیعه و سنی و دیگر ادیان. انشاالله که حکومت عدل و توحید بر این سرزمین حکم فرما شود و حقوق همه چه زن چه مرد برابر باشند و ما هم روز خوش دیده و به کشور و میهن عزیزمان برگردیم و در غربت توانیم و نمیریم. بخدا هیچ چیز از امنیت و آرامش و اقتدار نظامی و اقتصادی برای ملت افغان بالاتر نیست.کاش همه دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش کنیم آباد. مگر ما از ملت ایران چه کم داریم به والله قسم که کشورمان بهترین ذخایر نفت و گاز و اورانیوم و انواع سنگ های قیمتی و هرچه که لازم برای پیشرفت باشه دارد و اینقدر افراد یا سواد دلسوز داریم که به کار بگماریم و از تمام ظرفیت برای آبادی کشور استفاده کنیم. زنده باد افغان زنده باد انسانیت زنده باد اسلام .بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند.گر عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار.
>>> گلک مهمند یک .... بود . هزاره ها را قتل عام نموده و در اخیر خودش مورد و خدا جزایش را داد . و تا اخرت میسوزد و در اخرت هم در دوزخ میسوزد .
>>> بنظر من نویسنده مقاله خانم ثریا بها است. من نمیدانم که این خانم هزاره است یا نه؟ نویسنده محترم ازکجا دانسته؟ ازحدس وگمان؟ رمالی وفال بینی یا غیبگوئی؟ به هرحال، من اگر با نوشته مخالف باشم دلیل می آورم وآنرا رد میکنم نه اینکه مانند کودکان سرعقده گشائی را بگیرم. چند دهه بعد از مرگ نادرخان وهاشم خسی وگل محمد مومند پیروان آنهادراین سطح فکرو تعقل هستند!
ثانیا، هزاره هابراستی هم برده بودند امابردگی راخود نخواسته بودند بلکه بر آنها تحمیل شده بود، لیکن شما اززمان امیردوست محمد خان تا امروز نشان بدهید که کدام پادشاه ما بخواست خود برده ومیهنفروش نبوده است؟ امیر دوست محم خان؟ امیر عبدالرحمن خان؟ امیر تره کی، امیر نجیب الله احمدزی؟ امیر حامد کرزی؟ امیر اشرف غنی احمدزی؟ امیر ملاعمر؟ امیر ملامنصور؟ امیر هبت الله آخند؟ کدام یکی؟ شما یکی را نشان بدهید تا من درپاسخ شما نشان بدهم که او چگونه برده حقیر وبی ارزشی بوده وهست. به آرزوی نوشته شما. اگرتوانستید چند حش هم بدهیدزیرا فرهنگ شما درهمین حد است.
>>> اگر به تاریخ واقعی نگاه شود و از چرندیات دوری گزیده شود پشتون ها از قبیله پتان هندی استند نه یهودی. وقتی سلطان محمود غزنوی اسلام را به هند قدیم یعنی هند و بنگله دیش و پاکستان امروزی برد تعداد کثیری از قبایل هندی مسلمان شدند و بعدا تعدادی از انها بلخصوص قبیله پتان هند به سرزمین خراسان یا افغانستان امروز توسط سلطان محمود غزنوی اورده شدند. یکی از دلایل که پشتونها تاریخ ندارند هم همین است چون اکثر قبایل هندی تاریخ ندارند. ولی تاریخ پشتونها از زمان بقدرت رسیدن اولین شاه پشتون یعنی احمد شاه ابدالی مشهور به احمد شاه بابا در حدود سه صد و چند سال قبل در خراسان زمین اغاز میشود. تعدادی از پتان های هندی هنوز هم در هند و پاکستان زندگی میکنند و حتی بعضی از ستاره های سینمای هند به شمول شاه رخ خان و سلمان خان و قادر خان و غیره از قبیله پتان یا پشتون هند استند و در پاکستان عمران خان نخست وزیری قبلی این کشور نیز از قبیله پتان میباشد.
>>> بادرود به همه!
من به این اعتقاد نیستم که چه قومی ازکجاآمده وبه چه نژادی تعلق دارد، زیرادرقرن 21 ام پرداختن به اینگونه واهیات کارمن نیست. کارمن اینست که چه کسی به این اعتقاداست که دریک جامعه چندملیتی چگونه مخالف ستمگری ملی وستمکشی ملی باید بود؟ چگونه رژیمی را به وجودآوردکه درآن نه ملیتی بردیگران ستم کندونه ملیت های دیگرازملیتی ستم بکشد. طالبان نماینده ملیت پشتون است وانجماد تاریحی وتحجر فکری قبیلوی ملیت پشتون ر برملیت های پیشرو دیگر افغانستان دیگر تحمیل میکند.این ستمگری ملی وتاریخی است. با اینکه طالبان مانند زمستان بزودی برطرف میشودامامردم افغانستان یامافغانستانی هابعدازاین سردی منجمدکننده چگونه بایکدیگر زندگی کنیم؟ یکدیگررابه این وآن متهم کنیم ویا مشترکا در جهت یک جامعه دموکراتیک وآزادکه درآن دین در مسجد و قلب مردم باشدنه در سیاست، تلاش کنیم؟
با درود به همه شما
>>> مسئله زبان در هیچ جای دنیا حل نشده است. جنگ اوکراین و روسیه هم بر سر زبان است. هر قومی دوست دارد در تمام کشور به یک زبان صحبت شود.
>>> ثریا بها خانم اسبق صدیق راهی برادر دکتور نجیب الله شهید است.
خانم بها از اعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود . خانم بها کتابی به نام «رها در باد» نیز تالیف کرده است. در حقیقت ابن کتاب بیان زندگی شخصی ایشان است این کتاب از طرف جهادی ها زیاد در سایتها بخصوص در سایتها شورای نظار احمد شاه مسعود استقبال گردیده است زیرا خانم ثریا توهین و اتهامات خیلی شدید بر رهبران حزب وارد کرده و هم. از شخصیت احمد شاه مسعود مسیحا ترسیم کرده است. او از افغانستان با شوهرش در زمان حاکمیت پرچمی ها فرار و به پنجشیر مدت یکسال با احمد شاه مسعود نشست و برجاست داشت. خانم ثریا مجاهدین را خیلی ها در کتابش تعریف کرده است بلی همان مجاهدین که رهبران شان در قصر سفید با رونالد ریگن دیدار کردند و ریگن آنها را مدافعین اسلام نامید و سخت در آغوش کشید و وعده ملیونها دالر کمک را به آنها و دادن مخرب ترین نوع راکتها را وعده داد ، ثریا جان. شاید کتاب ««تلک خرس »» را مطالعه نکرده باشند.. این توسط جنرال پاکستانی نوشته شده و در آن واضحا پلانهای سی ای ای و ای اس ای برای بزنجیر کشیدن دایمی افغانستان اعترافات صورات گرفته است که امروز ما حاکمیت طالبان مصداق این حقیقت است.
خانم ثریا که چپ گرا بود و در پخش اندیشه ای. مردمی مبارزه کرده بود
نظر به اختلافات خانوادگی اش با صدیق راهی و دکتور نجیب الله. میدان مبارزه را رها و به آغوش کسانی پناه میبرد که هر روز بر فرق شهریان کابل. راکتهای انسان کش ساخت امریکا فیر میگردید و بالاخره این خانم در امریکا رفت و از آنجا دست به نوشتن. میزند در کتابش آنچه بد که در ذهنش خطور میکند به ببرک کارمل و دگران نثار میکند. البته حرفهای او. برای افرادی چون محمد اکرم اندیشمند خیلی ها پذیرفتند است...
خانم ثریا دگران را به نوکر بودن متهم ساخت ولی خودش از همه اولتر به آنچه باور دشت و شاید ده ها دختر جوان را در مکاتب به حزب جذب کرده باشد ، خیانت کرد، این خانم اکنون در آغوش. فاسد ترین. سیستم جهانی یعنی امپریالیزم خفته است.... در حالیکه همان ببرک کارمل. که سالها رهبر حزب و دولت بود در یک کانتینر در حیرتان. سالهای اخیر زندگی خود را سپری کرد ، او در زندگی جز چند جلد کتاب دگر رهتوشه ای برای خانواده اش به جا نگذاشت.....امید خانم ثریا. در پی صیقل نمودن وجدان خود باشد و خود را که به بیماری. انسان «عقد ه یی» دچار شده. تداوی روحی نماید.
سرمقاله کنونی در مورد کارکرد های ضد مردمی محمد گلخان مومند ، کشف تازه ای از خانم ثریا نیست ، قبلا آثار و نوشته های زیادی در مورد جنایات ، محمد گلخان نوشته و موجود است از جمله کتاب میر غلام مخمد غبار «افغانستان در مسیر تاریخ»
در این نبشته شما طرح. جامع و علمی مسایل پیچیده اجتماعی را از جمله
موضوع ملیتها را نمیبینند، فقط. عقده کشایی ...جالبتر از همه اینکه از پدر دکتور نجیب الله یعنی از خسر خود. ، خانم بها زیاد بد گویی کرده ...که دوستان خود در زمینه قضاوت کنند.
دوستان عزیز !!!خانم ثریا بخوبی میداند که جوامع عقب مانده دارای سیستم نیمه فیودالی و فیودالی ، صد ها محمد گلخان مومند را در خود داشته و دارد، محمد نادر و برادرانش یکی از نمونه های آن است که در پرورش و تقدیر چنین افراد نقش بزرگ داشتند و در عقب چنین افراد و نظامهای استعمار انگلیس با همه قوت آن قرار داست.
کاش خانم ثریا ریشه های اصلی تضاد ها و معضلات. درونی جامعه ای ما را در آن سالها علما و عمیقا به تفسیر میکشید، اما ایشان چنین نکرده و برعکس در راه تشدید. اختلافات قومی و زبانی. سخت تلاش دارند .
امید با آغاز جنگ اوکراین ، بسیاری از سوالاتی که در ذهن خانم. تا کنون
راه حل نداشته ، حل گردد...
مشکل بزرگ در این است که اکنون در گوشه ای اروپا و امریکا ، افرادی بدنامهای آگاهان سیاسی خسپیده اند که کار شان نه روشنگری بلکه تشدید اختلافات قومی است.خانم بها سما یکی از آنها استید.
خانم ثریا !!شما باید حوصله و ظرفیت علمی داشته باشید تا استدلال متناسب با واقعیتهای عینی را طرح کنید و به تحصیل آن بپردازید.
خانم ثریا!!امروز محیط و متحول افغانستان به شوره زاری میماند که سنبل در آن نمی روید و گل مهر و صفا ، عشق و نیکی در آن نمی شگفد...
بیایید در شوره زدایی سرزمین مان همدست شویم چه تاجیک استیم و چه پشتون . تصفیه حساب با محمد گلخانها را که امروز در قالب طالب ظهور کرده است آغاز کنیم.
حنظله
>>> افغانستان خانه ای مشترک همه ای ما است. ... محمد گلخان مهمند و دگران زاده استعمار بودند تا از طریق چنین افراد درز ، بی اتفاقی و افکار تفوق طلبی در بین توده های افغانستان. بوجود اید.
دیروز من پروگرام طلوع را تماشا کردم ، در بخش اخبار آن گزارشی از داشهای خشت پزی در اطراف کابل به نشر سپردند و نشان دادند که در این داشها فامیلهای پشتون.که قبلا در جنگها آواره و به کابل آمده بودند و بعد از آمدن طالبان اقتصاد شان زیر خط صفر است ، با اطفال شان مصروف کار خشت زنی استند ، این اطفال به مکتب نمیروند و برای لقمه نانی با پدر و مادر شان در کار خشت زنی کمک میکنند، حالا شما محاسبه کنید که وضعیت هزاران فامیل پشتون ، از چه قرار است ، به همین ترتیب وضع نا بسامان تاجیکها هزاره ها و غیره... حالا که نام تمام شهر ها جاده ، تعلیم گاه ها و غیره بزبان پشتو باشد میتواند درد هزاران فامیل فقیر و نادار پشتون را مداوا باشد؟؟؟
بهتر است که خانم ثریا طور دگر مسایل مهم و حاد درون جامعه افغانستان را طرح و توضیح نمایند.
ایمل سینا
>>> از خانم ثریا که خود را پژوهش گر میپندارد، امید میرفت که وقت گرانبهای شانرا صرف پژوهش در مورد ، وضع ناهنجار و رقت بار زندگی زنان و مردان کشور به خصوص در بیست سال اخیر و طور اخص در شرایط کنونی طالبانی. میکردند ، ثریا خانم به زبان انگلیسی بلد است باید فعالانه برای افشای اداره طالبان ذره به ذره جهان غرب و امریکا را مطلع سازد، خانم میتوانند که. مردم امریکا را از سازشهای پشت پرده. دولت شان با طالبان. مطلع گردانند
همه میدانند که سقوط شاه امان الله و فریب دادن یک بیسواد ساده دل و متقاعد ساختن او که او امیر آینده افغانستان است ، کار ساده نیست، برای اجرای چنین نقشه خطرناک و ایجاد فضای نا امن. مصارف فوق العاده گزاف
را ایجاب میکرد و در عقب این همه آشوب و عقب ماندگی کشور ما. در قرن بیستم انگلیس و بعد آن تا کنون. امریکا و متحدین او است ، در انروزگار و از چهل سال بدینسو خزانه ای انگلیس و امریکا بروی افغانهای فروخته شده باز بوده است، تنها گل محمد خان مهمند بانی ستم ملی نبود ، بانی ستم ملی در افغانستان ، نادر خان و برادرانش ، فیودال ، ملاک ارباب و خان ،
افراد فروخته شده دربار و روحانیون مرتجع که. همیشه برای سرکوب ملت در کنار امیران افغانستان قرار داشتند ، میباشند.
محمد گلخان مهمند یک وسیله و ابزار ، اله ای دست. دربار بود ، او برای آنکه وفاداری خود را بدربار نشان دهد ، دست به ارتکاب اعمال فاشیستی میزد که تاریخ گواه است.
خانم ثریا زیاد تر در نوشته ای شان فامیل داکتر نجیب را هدف قرار داده است، چون عقده های داخل فامیل در وجود این خانم زیاد است.
خانم باید مینوشت که انگلیس برای سقوط شاه امان الله و اداره غیر مستقیم افغانستان ، از همان تاکتیک قدیم خویش «««تفرقه بیانداز و حکومت کن »»» از طریق استخدام محمد نادر شاه و شرکایش موفقانه استفاده به عمل آورد
خانم اگر نمیدانند بدانند که امروز همان سیاستهای نا درست دربار و حلقات فاشیستی آنها به زیان ملیت پشتون تمام شده آست اگر ما تاجیکها از نامگذاری محلات. با نام نخبگان خود محروم شده ایم ، اولاد توده های زحمتکش. پشتون. در ارزگان در ولسوالی ««چنارتو »» مدت بیست سا ل میشود که. روی مکتب را ندیده اند ، هزاران کودک. در اثر تعصبات و نتایج عقبگرایی از گرفتن. واکسین ها محروم شدند ، فلج گردیدند ، مردند ، طی شش سا ل اخیر در مناطق جنوب و جنوب شرق افغانستان بیشتر از یک هزار نفر. در اثر ماین های جابجا شده جان باخته اند ، بسیاری از قربانیان ، کودکان اند و پشتون اند، اینها همه مشت نمونه خروار اند و امروز عقبگرایی ، تعصبات و افراط گرایی را در وجود طالبان میبینیم ، طالبان در اثر نطفه گذاری یک قرنه اخیر ارتجاع داخل و خارج بدنیا آمده است،
اگر خانم نمیدانند ، بدانند که در میان. پشتونها ، بودند کسانی که خدمات بیشمار به زبان فارسی دری و معارف کشور کرده اند، از جمله (((کاکا سید احمد خان لودین ))). کاکا سید احمد خان قندهاری عضو جنبش مشروطیت بود در علم حساب کتابی بزبان فارسی تالیف کرد ولی دربار چاپ نکرد، موصوف طرز جدید در تدریس ابتدایی برای سواد اموزی پدید آورد چه آنوقت قاعده بغدادی معمول بود که اطفال را زود با سواد نمیساخت.کاکا بزبانهای فارسی ، عربی دانا و در ریاضی ماهر بود ، در محبوس امیر به محبوسین سواد آموخت ، طریقه تدریس کاکا لودین در اردو بنام «« قاعده نادره »» رواج یافت....
بسیاری از اعضای جنبش دور نخست و دوم. مشروطه برادران پشتون بودند و اکثریت شان بهترین شاعر در زبان فارسی بودند ...
نوشته ای. خانم ثریا مرا بیاد. شخصی از اعضای مشروطیت دوره نخست میاندازد. این شخص مولوی محمد حسین بود، او شخص فعال در تالیفات و امور نوشتاری ....این شخص در ابتدا مداح شاه امان الله بود بعدا در زمان امیر حبیب الله کلکانی. مدیر جریده حبیب الاسلام شد و انواع نا سزا به شاه امان الله روا داشت، ، چندی بعد از افغانستان فرار کرد و در هند اقامت گزید در آنجاکتاب «انقلاب افغانستان » را تالیف کرد البته بزبان اردو در این کتاب تا توانسته است از نادر خان و خاندانش مدح کرده و تا توانسته است از شاه امان الله و رجال عصرش مذمت کرده است.
خانم ثریا!
افکار درهم و مشوش علامت مسمومیت و انتحار روح میباشد.
فخر اهنگر
>>> اکثریت پشوتنها بی تعبیض هستند
...در هر قوم خوب وبدی وجود دارند!!!!!
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است