نظام آموزشی و تحصیلی افغانستان پس از رویکارآمدن طالبان دچار انحطاط شده است. قوانین سختگیرانه طالبان، دانشجویان را نیز بیانگیزه کرده است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۲ ۱۴۰۲/۹/۱۵ | کد خبر: 174442 | منبع: | پرینت |
وضعیت نظام آموزشی و تحصیلی زنان در اسناد داخلی و بین المللی(موردی حاکمیت طالبان)
مقدمه:
مهمترين ركن توسعه در ابعاد فردي، سازمانى و اجتماعي، آموزش است، كه سازندگى و بهبود و تعالى انسان را به همراه دارد. آموزش تجربهای است مبتنی بر یادگیری و بهمنظور ایجاد تغییرات نسبتا پایدار در فرد، تا او را قادر به انجام کار و بهبود بخشی تواناییها، تغییر مهارتها، دانش، نگرش و رفتار اجتماعی کند. بنابراین آموزش بهمفهوم تغییر دانش، نگرش و تعامل با همکاران است. آموزش مستلزم استفاده از برنامههای پیشبینی شدهای است که شایستگیهای موجود در کارکنان را تقویت و موجب کسب دانش، مهارت و تواناییهای تازه در فرد میشود، بهگونهای که بهبود عملکرد شغلی را تسهیل می کند.
از جانب دیگر حق آموزش زنان از جمله حقوق بنیادین بشری است که در اسناد متعدد بین المللی به این مهم اذعان شده است. میزان بهره مندی زنان در هرکشور از شاخص های توسعه یافتگی آن کشور در نظر گرفته میشود. به این معنی که زنان در جامعه همانند مردان از حق اموزش رایگان برخوردارند. بالحاظ حاکمیتی بودن مساله اموزش و تربیت نسل، بر دولتها به عنوان متکلفان اصلی مصالح عمومی کشوری لازم است تا با تلاش در جهت ایجاد مساوات میان زنان و مردان و با تدوین قوانین جامع و مانع موجبات حصول حق اموزش زنان را فراهم سازند.
ضمناً نتیجه تاریخی نگاه اسلام به مساوات زن و مرد در اموزش شواهد قرانی، روایی و واقعیت های عینی در طول تاریخ اسلام حاکی از آن است که اسلام، همواره خواهان ایجاد فرصت های مناسب برای همه زنان، اعم از ازاده و برده برای رشد و توسعه و عالی ترین حد تعلیم و تربیت بوده است و بسیار از زنان نیز باتوجه به همین تاکید و با استفاده از فرصت های پیش آمده، توانستند به مراتب بالایی از رشد علمی دست یابند بنابرین شیوع جهل و بی سوادی درمیان زنان برخی از ملل اسلامی در دوره هایی از حیات تاریخ اسلام، ناشی از نظام تربیتی اسلام نبوده، بلکه به سبب انحراف مسلمانان از قواعد اصیلی بوده که اسلام در شوون تعلیم و تربیت بنیان نهاده است و از سوی دیگر اگر در عصر حاضر امت اسلامی درتلاش است تا در مورد اموزش و تعلیم زنان و دختران گام های اساسی بردارد به همان سنتی نزدیک میشود که پیامبر پایه گذار آن بود.
مفهوم حق: واژه "حق" درلغت به معانی متعددی بکار رفته است که از آن جمله به معنی وجوب، ثبوت، سهمیه و عدالت میباشد.
حق در اصطلاح شرعی بنا بر جامع ترین تعریفی که از آن صورت گرفته عبارت است از "رابطه اختصاصی که صاحب شریعت بواسطه آن صلاحیت و یا مکلفیتی را برای انسان تفویض میکند و این تعریف تا حدی زیادی با تعریف فقهی- حقوقی دیگری که در حقوق اسلامی بکاررفته است، تطابق دارد و تعریف مورد نظر حق در حقوق اسلامی عبارت است از "قدرتی که از طرف قانون به شخص داده شده است" و حق به این معنی را فقها غالبا درقالب واژه ی "سلطه" بکار برده است.
واژه آموزش:
کلمه "آموزش "معادل واژه انگلیسی "Instruction" یا "Teaching" است. این دو واژه در انگلیسی به معنای آموزش، تعلیم و تدریس آمده است. تدریس و آموزش، در اصطلاح، از هم متفاوتند که به آن اشاره خواهیم کرد. همچنان آموزش بهمعنی آموختن، یاددادن و تعلیم در برابر تربیت نیزمیباشد.
مفهوم آموزش: آموزش و پرورش مجموعه منظمی از اعمال و رفتار است؛ به بیان دیگر آموزش و پرورش فعل و انفعالی است میان دو قطب روان (آموزگار و فراگیر) که مسبوق به اصلی و متوجه هدفی و مستلزم برنامهای است یا آموزش و پرورش تکرار تجربهاست، به منظور اینکه معنای تجربه گسترش پیدا کند و برای هدایت و کنترل تجربیات بعدی، فرد را بهتر قادر سازد.
از نظر ژان ژاک روسو: آموزش و پرورش هنر یا فنی است که به صورت راهنمایی یا حمایت نیروهای طبیعی و استعدادهای فراگیر (متربی)، و با رعایت قوانین رشد طبیعی و با همکاری خود او برای زیستن تحقق میپذیرد.
و از نظر دانشنامه بریتانیکا: از آنجایی که کودکان بیسواد، نادان و غیرمطلع از فرهنگ جامعهشان به دنیا میآیند، برای یادگیری فرهنگشان، هنجارهای رفتاری افراد بالغ، یادگیری مهارتها، یافتن نقششان در اجتماع و رسیدن به اهدافشان نیاز به آموزش دارند.
اهمیت آموزش:
اهمیت آموزش و پرورش را می توان در یک نکته خلاصه نمود و آن اینکه در نظام های مردم سالاری چون خود مردم تصمیم گیرنده هستند پس باید آنقدر از نعمت سواد برخوردار باشد تا بتوانند مدیریت حکومت برخود را به شکل اساسی وعالی آن انجام داده و مسایل پیش رو و یا آنچه در آینده اتفاق می افتد را حل نموده و طرح های برای پیشرفت در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... ارایه نموده و آنرا اجرا نمایند.
آموزش و پرورش علاوه بر این دارای آثار دیگری است که در ذیل پیگیری می شود:
• روزنه ای بسوی دمکراتیزاسیون: لیپست آموزش را برعلاوه متغیر های دیگر دریچۀ گذار به سوی مدرنیزاسیون و دمکراسی سازی می داند و براساس نظر او «درجۀ خاصی از ثروت یا پیشرفت سرمایه دارانه پیش نیاز استقرار دمکراسی است «هرچه ملتی ثروتمند تر باشد امکان پایداری دموکراسی نیز در آن بیشتر است» لیپست بر آن است که ثروت اقتصادی موجب توسعۀ آموزش، ایجاد سطح بالای سواد، گسترش شهرنشینی، تقویت رسانه های جمعی و تلطیف منازعات سیاسی می گردد و تحقق این شرایط برقراری دموکراسی را بدنبال خواهد داشت».
• عامل توسعه جامعه: «پرورش افکار و آموزش متدها به نسل جدید برای یک زندگی مستمر و پیشرو، پیشرفت و توسعه جامعه امری است که اجتناب پذیر. بخش عظیمی از این دانستنی ها و دانش های لازم برای توسعه با وساطت محیط، یعنی همۀ اوضاع و شرایطی که در فعالیت فرد مؤثر است به نسل نو انتقال داده می شود. قسمت مهمی از این محیط طبیعی، محیط مبادلات و تبادلات اجتماعی است. محیط اجتماعی به میزان اشتراکی که میان فعالیت های فردی و فعالیت های دیگران (جمعی) در عرصۀ عمومی ظهور می یابد عامل تربیت است».
در این تحلیل آنچه مورد دقت است این است که آموزش برای توسعۀ جامعه لازم و ضروری است و آموزش افراد را در عرصۀ اجتماع فعال می سازد و فعال شدن افراد یک جامعه باعث مشارکت فعال آنها در عرصۀ سیاست می شود که خود یکی از شاخصه های مهم دموکراسی است.
نقش آموزش و پرورش در سخنان رهبران جهان هم چون هیتلر ولینین به خوبی نشان داده شده است، هیتلر در سخنرانی که برای هوادارانش در 6 نوامبر 1933 داشت ابراز می دارد:
هنگامی که یکی از مخالفان اعلام می کند: «من در کنار شما قرار نخواهم گرفت» من به آرامی می گویم: «فرزند شما هم اکنون بما تعلق دارد... شما چه هستید؟ شما در می گذرید، اما فرزندان شما اکنون در اردوی جدید قرار دارند. در زمانی کوتاه آنها هیچ چیز دیگری را بجز این اجتماع جدید نخواهد شناخت».
دانیل لرنر نیز توسعه را با سه متغیر؛ سطح شهرنشینی، سطح سواد و نشر اطلاعات توضیح داده و تبیین می کند. به باور لرنر رابطۀ متقابل بین این سه متغیر وجود دارد به شرط آنکه «شهرنشینی به حدی توسعه یافته باشد که بتواند روند سواد آموزشی و سپس نشر اطلاعات را سهولت بخشد. به این ترتیب این رابطۀ عالی ضرورت می یابد و آن هم به نوبۀ خود باعث افزایش منظم مشارکت سیاسی شده و از همین طریق رژیم موجود به گونۀ فزایندۀ ای به سوی دموکراسی گام برمی دارد».
آنچه از این تحلیل استفاده می شود این است که هرسه متغیر مذکور در یک رابطۀ عالی و متقابل به سرمی برد. این علیت دیالکتیک زمینه ساز مشارکت سیاسی شده و مشارکت سیاسی خود عنصر مهمی از عناصر دموکراسی است.
به باور برخی دیگر نیز راهکار گذار از جامعه سنتی آموزش و تولید فکر است «... تولید فکر از طریق پژوهشهای علمی متناظر به نیازمندیهای جامعه، استفاده از تجربیات ارزشمند سایر جوامع بشری، تعامل و ارتباط با جوامع مدرن و گسترش زندگی شهرنشینی از مهم ترین راهکارهای گذار از جامعۀ قبیلوی و دست یابی به جامعۀ پسا قبیلوی و در نهایت جامعۀ توسعه گرا و مدرن می باشد» که جامعۀ مدرن و توسعه گرا خود بستر نظام حکومتی مردمی و دمکراتیک را فراهم آورده و بر بستر فرهنگ دمکراتیک و مدرن است که ثبات دمکراسی تضمین شده و اطمینان به بقای آن وجود خواهد داشت.
به منظور فهم بهتر و بیشتر رابطۀ آموزش و پرورش و دمکراسی به کارکردهای آموزش و پرورش که هریک زمینه های عناصر مهم دمکراسی را فراهم می کند پرداخته و رابطۀ آموزش و دمکراسی تبیین می گردد زیرا دموکراسی بیش از آنچه تصور می شود نیازمند سطح بالای سواد و آموزش و پرورش شهروندان است و این نیازمندی هم پیشینی بوده و هم فرایندی است؛ بگونۀ که ثبات دمکراسی نیز وابسته به سطحی از دانش و آموزش شهروندی است.
ابعاد آموزش:
آموزش دارای ابعادی است که همۀ آن ابعاد هم برای شکل گیری و هم برای ثبات و پایداری دموکراسی لازم است این ابعاد عبارتند از: آموزش عملی، آموزش پایه، آموزش فنی و آموزش انسانی. هریک از این ابعاد از مهمترین ضروریات برای نظام مردم سالاراست که به هریک به صورت اختصار اشاره می شود:
1. آموزش عملی:
آموزش عملی عبارت است از پیداکردن آمادگی برای برخورد با مسایل روزمره مربوط به روابط متقابل آدمیان. این همان پروراندن عقل سلیم است که این هم برای هدایت خردمندانۀ امور انسانی لازم شناخته شده است. از آنجا که عقل سلیم نتیجۀ تربیت به هنجار است، عام است و استعدادی است که کم و بیش در تمام موجودات بشری وجود دارد. برای کسانی که به دلیل دورماندن از مسایل زندگانی بهرۀ ازتربیت عملی نیافته اند دموکراسی امکان پذیر نخواهد بود».
2. آموزش پایه:
تعریف: « عبارت است از ورزیده شدن برای استفاده از ابزارهای پاییۀ فکر آدمی، یعنی از حروف و اعداد ساده ترین معیار آن میزان باسوادی است، یعنی درصد کسانی که در اجتماع می توانند بخوانند و بنویسند».
3. آموزش فنی:
این آموزش که به سال ها تحصیل و کسب تخصص احتیاج دارد برای کسانی در اجتماع ضروری است که می خواهند با موضوع های سروکار داشته باشند که نتوان همه را برای انجام آنها تربیت کرد... بنابراین دموکراسی سیاسی برای آنکه موفق شود باید، در میان شهروندان اش به پروردن آن استعداد های خاصی بپردازد که لازمۀ ادارۀ هوشیارانه آن است به میزان افزایش پیچیدگی فنی مسایل دموکراسی باید استعدادهای خدمت گزاران فنی آن نیز فزونی یابد و نیز استعداد شهروندانش در ارزیابی خدمات آنان در راه دموکراسی باید افزایش یابد».
4. آموزش انسانی:
یک اجتماع دمکراتیک باید هدف ها و نیز وسیله های را برگزیند و برای انجام خردمندانۀ این کار باید اعضای آن میزان قابل ملاحضۀ روشنی فکر بروزدهند.
پول ها و مهارت های فنی فقط خرج و صرف چیز های می شوند که اعضای اجتماع چه مستقیما و چه بوسیلۀ نمایندگان شان آنها را شایستۀ علاقه و توجه می انگارند. کارشناسان فنی مهم اند، مهم تر از آنان خردکسانی است که ایشان را نه خدمت می گیرند و آن کسانی که استخدام کنندگان را برمی گزینند و بر آنان نفوز دارند، در هر دموکراسی، عاقلانه بودن و انسانی بودن خط مشی نهایتا بستگی دارد به عقل و انسانیت شهروندانی که آن خط و مشی راتعیین می کنند.
کارل کوهن میزان آموزش و پرورش لازم برای یک دموکراسی را تاجایی می داندکه معتقد است: 1ـ بستگی به نوع و درجۀ دشواری مسایل دارد که یک اجتماع سیاسی با آن روبرو است. میزان نیازمندی یک حکومت دمکراتیک به این برمیگردد که بتوانند مسایل راحل و فصل عاقلانه و خردمندانه نمایند.
ضروت آموزش و پرورش تا آن حداست که اعضای یک اجتماع بتوانند نمایندگان خود را به صورت عاقلانه انتخاب نموده و نسبت به راه حل ها و نتایج راه حل ها که توسط نمایندگان یا دیگران به نمایش گذاشته می شود داوری نمایند.
بنابراین شهروندان به لحاظ آموزش و پرورش باید به آن درجۀ از بلوغ عقلی و رشد فکری برسند که بتوانند هرنوع مسایلی که برایشان اتفاق بیفتد حل مساله نمایند و تصامیم عاقلانه را که بهترین است از میان انبوهی از تصامیم گزینش نمایند. موفقیت دموکراسی نه تنها مستلزم نبودن جهالت بلکه این هم است که شهروندان به طور مناسب آموزش بیابند. جهالت و نادانی مانع پذیرش ایستارهای درست ذهن می شود و جلوی اصلاحات گسترده رامی گیرد.
اگر دانش گسترش نیابد، پراکنده نشود و به محافل کوچک محدود بماند و اگر توده ها در خواب غفلت و خطا باشند، هیچ چشم اندازی برای موفقیت دموکراسی وجود نخواهد داشت... از زمانهای پیش علم و دانش پوسته نادانی و خطا را ترکانیده، زمینه را برای نظامهای دانش پالوده و ناب هموار کرده است. آنچه باید انجام داد این است که دانش را به خانه همه آورد، فرهنگ را جهانی کرد، ذهن را پرورش داد و خوی سقراطی را آفرید. اموزش قوه تفکر را تیز و فهم درست چیزها را ممکن می کند، شهروندان را مراقب و هوشیار می گرداند. مردم را به اعمال درست حق رای توانامی کند. به گفته بریس «موهبت حق رای، اراده استفاده از آن را می آفریند... و موهبت دانش، توان اعمال درست حق رای راخلق می کند.»
اهداف آموزش:
نهاد آموزش و پرورش همانند پدیدههای اجتماعی دیگر که در روند مدیریت زندگی انسانها تأثیر دارد، دارای اهداف معنوی و مادی است که نیازهای انسانها را برطرف میکند. اهداف عمومی تعلیم و تربیت در افغانستان نیز دارای ویژگیها و شاخصهای ذیل میباشد:
1. اهداف اعتقادی و اخلاقی، تقویت ایمان، اعتقاد به دین مقدس اسلام بدون افراط و تفریط، خودشناسی و خداشناسی، الزام به سجایایی اخلاقی و...
2. اهداف علمی و آموزشی، مهارتهای آموزشی از قبیل خواندن، نوشتن، تقویت تفکر و خلاقیت در زمینههای علمی، آموشی و فرهنگی، ابراز استعداد و...
3. اهداف فرهنگی و هنری، شناخت فرهنگ و هنرهای سالم ملی و جهانی، پرورش ذوق و استعداد، حفظ اصالت و انکشاف فرهنگ و سنتهای پسندیده و...
4. اهداف مدنی و اجتماعی، تحکیم بنیاد روابط خانواده برپایه تساوی حقوق، احترام به قانون بدون توجه به قوم، ملیت و مذهب، تقویت روحیة برادری و عدالت اجتماعی، روحیة انتقاد پذیری و تحمل و گذشت، رعایت حقوق همگانی و...
5. اهداف اقتصادی، درک ضرورت انکشاف اقتصادی و اهمیت کار، روحیه قناعت پذیری و پرهیز از اصراف و تجملگرایی، روحیة حراست از اموال و سرمایههای ملی، رفع بیکاری و وابستگی اقتصادی و...
6. اهداف صحی، درک ضرورت شیوههای سالم زندگی در حوزة فردی و اجتماعی، تأمین سلامت جسمی و روانی از طریق ایجاد شرایط مناسب ورزشی و محیط زیست، رعایت حفظ صحت عمومی و...
عوامل و نهادهای آموزشی:
عوامل آموزش و پرورش در یک تقسیم بندی ابتدایی به دونوع قابل تقسیم است: 1ـ نهاد های رسمی آموزشی (مانند مکاتب، لیسه هاودانشگاه ها) 2ـ عوامل غیر رسمی آموزش از قبیل: گروه های همسالان، خانواده ها، گروه های کار، گروه های فراغت، گروه های مذهبی ورسانه ها که به صورت مختصر به نقش های نهاد های مهم پرداخته می شود:
«خانواده و مدرسه به عنوان دونهاد مهم، رسمی و غیر رسمی آموزش و پرورش عامل اساسی برای تقویت روح دموکراسی و آزاد اندیشی هستند، در جوامع سنتی، استبدادی و متمرکز پدر حاکم مطلق و بقیۀ افراد خانواده مطیع او هستند، در مراکز آموزشی این نظام ها نیز معلم به عنوان یک اتوریته صاحب قدرت، دانش آموزانی ساکت و مطیع پرورش می دهد که اجازۀ هیچگونه ابراز عقیده و آزادی رفتار برای آنها وجود ندارد.
روح آزاد اندیشی، خلاقیت وخود باوری و دموکراسی سرکوب و نابود می شود اصول حاکم برچنین نظام تربیتی بیش از هر چیز گویایی بی اعتقادی به فرد و شخصیت انسان است.
تحولات سیاسی و اجتماعی آموزش و پرورش در افغانستان:
دگرگونیهای سیاسی اجتماعی هر کشور متأثر از نظام حاکم بر آن است. آموزش و پرورش نیز به عنوان نهاد اجتماعی در عین اینکه در تغییرات سیاسی تأثیر دارد، تحت نفوذ حکومتها و گروههای سیاسی و اجتماعی است.
افغانستان قبل از اسلام، نظام آموزشی و پرورشی مخصوص به خود را داشت که متأثر از اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و محیط بود. رفت و آمد و چادرنشینی اقوام آسیای مرکزی در افغانستان همراه با تعالیم مذهب زرتشتی که برپایه زراعت، مالداری و شهرنشینی و نزاع بین اهورا مزدا و اهریمن؛ یعنی روشنی و تاریکی یا خیر و شر استوار بود؛ مردم را از نظر آموزشی و سیاسی برای سلحشوری و جنگ آماده میساخت. نظام سیاسی، فرهنگی، مذهبی و نظامی ملتهای همسایه از قبیل هند، ایران و... با توجه به اینکه افغانستان نقطة اتصال بین این ملتها بود، تأثیر بسیاری داشته است.
بنابراین، نظام سیاسی آن زمان نه به مفهوم امروزی، بلکه براساس روش معمول ادارة اجتماعی آن وقت، افراد جامعه را به سوی پاکی و درستی دعوت میکرد و با شیوة خاص به پرورش نیروی نظامی و جنگی میپرداخت تا از این طریق در مجادله و نزاع بین خیر و شر یا دوست و دشمن به پیروزی نایل گردد. سیاستمداران آن روز نقش مهمی در پیشرفت مسایل آموزشی پرورشی داشتند و به هدف خاصی به تعلیم و تربیت نیروی انسانی اهتمام میورزیدند.
حاکمان افغانستان بعد از ظهور اسلام و توسعة آن در بسیاری از نقاط جهان، سیاستهای متفاوت و گوناگونی در ادارة کشور داشتند. به همین جهت آموزش و پرورش آن با محدودیتهایی رو برو بود. برخی از حاکمان با تعصب خشک مذهبی، بسیاری از علوم عقلی و فلسفی را در مدارس تعطیل کردند.
دولتهایی که بعد از غزنویان، سلجوقیان و خوارزمیان به وجود آمدند با خشونت و تعصبات مذهبی نمیتوانستند وسعتنظر دولتهای پیشین را در باب علوم فلسفی و عقلی داشته باشند. به همینجهت به حمایت متعصبین برخاستند و جبهة آنان را در مقابل عقل و منطق تقویت کردند. به این ترتیب، علوم عقلی مانند علوم ریاضی، طبیعی، شیمی و... همه ضد شریعت اسلامی محسوب شده و به تدریج مدارس افغانستان از تدریس فلسفه و علوم عقلی محروم گردید.«دانشمندانی از این به بعد پیدا شدند، کارشان منحصر بر اقتباس کتب قدما ماند و عصر شرحها و حاشیهها بر آثار متقدمین فرا رسید و ابتکار محال شد.»
رفتار سیاستمداران و حاکمان آن دوره نسبت به آموزش و پرورش برخلاف دستورات اسلامی بودند که اهتمام ویژه به تعلیم و تربیت دارد. چنانکه یکی از آموزههای مهم قرآن کریم، تهذیب و تربیت و برخورداری از سرمایههای علمی است ‹‹ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین››؛
(پیامبر) آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب و حکمت میآموزد و هرچند پیش از آن در گمراهی آشکار بودند!
تحولات سیاسی اجتماعی معاصر افغانستان، تأثیر بسیار در بخشهای مختلف زندگی مردم داشته است. در آغاز نیمه دوم قرن بیستم همراه با اندک پیشرفت کشور، نظام آموزش و پرورش نیز تحت تأثیر مسایل سیاسی قرار گرفته و دگرگون شد.
چشمگیرترین تحول اجتماعی در سال 1959 دور انداختن حجاب خانمها در شهرها بود، خاندان سلطنتی با سیاستی که حاکمان آن زمان داشتند بدون حجاب ظاهر میشدند. اولین اقدام را امان الله خان در سال1920 انجام داد که با مخالفت سرسختانة مردم رو برو گردید. با اینکه این مساله دیرتر از سایر کشورهای مسلمان مانند پاکستان، ایران، عراق و... انجام شده بود، باز هم با مخالفت علما و امامان جماعت مساجد و بسیاری از متدینین این کشور مواجه شد. در کابل و چند شهر دیگر زنان بیحجاب دیده میشدند که در خیابانها راه میرفتند و یا در ادارات دولتی کار میکردند.
به تعبیر آنتونی هیمن"تحول عمدة دیگر، گسترش آموزش و پرورش بود که در نتیجة آن طبقة تحصیلکرده به وجود آمد. طبقة روشنفکری که در افغانستان به وجود آمد از لحاظ تعداد هیچ مقایسه با طبقة روشنفکر همسایگان آن، ایران و پاکستان نبود، اما تمام آنها در کابل متمرکز شده بودند و در نتیجه از لحاظ سیاسی اهمیت بسیاری داشتند".
بعد از کودتای هفت ثور1357 نظام کمونیستی با شعار طرفداری از زحمتکشان و دهقانان در کابل استقرار یافت و سرآغاز تحولی در پیکرة اجتماعی افغانستان گردید. بعد از آن مردم با چالشهای مختلف در ابعاد امنیتی، آموزشی، اقتصادی و اجتماعی مواجه شدند. هر روز بحرانها عمیقتر و مشکلات اجتماعی بیشتر میگردید.
همانطوری که در بخش حکومتی، نظام فراگیر و ملی وجود نداشت؛ نظام آموزش و پرورش نیز به صورت متمرکز اعمال نمیشد. در هر منطقه براساس تمایلات و اهداف گروهها، مسایل تعلیم و تربیت دنبال میگردید.
از آغاز حاکمیت خلقیها و پرچمیها در افغانستان، سواد آموزی گسترش یافت و این امر از نظر آنها از هر چیزی دیگر مهمتر جلوه میکرد. به همینجهت نام آن را جهاد با بیسوادی نهادند. این اقدام، مبارزه با بیسوادی نبود بلکه نقشة آنان این بود که در مناطق روستایی برای خود طرفدارانی پیدا کنند. در برنامة پنج سالهای که در آوریل1979 شروع شد، مبالغ هنگفتی به اشاعة آموزش و پرورش اختصاص داده شد. در این برنامه پیشبینی شده بود که در سال اول یک میلیون دانش آموز جذب کلاسهای نو آموزی شوند. در سال بعد دو میلیون و در سال سوم سه میلیون دانش آموز، دورههای نو آموزی را شروع کنند. در صورت موفقیت در این راه، شش میلیون نفر با سواد میشدند. علاوه بر این در آن زمان یک میلیون و نیم آدم با سواد در افغانستان وجود داشت. به این ترتیب در عرض سه سال میزان با سوادان از ده درصد به پنجاه درصد میرسید؛ یعنی افغانستان یکی از پرسوادترین کشورهای آسیا میشد.
در پایان فوریة1979 رسانههای دولتی با کمال غرور اعلام کردند که یکصد و هشتاد هزار دانش آموز در6200 کلاس ثبت نام کردهاند و 3500 معلم به آنان درس میدهند. در ولایت وردک به تنهایی پانصد و شصت کلاس تشکیل شده بود. مأمورین حزب خلق در همهجا با مردم محل همکاری میکردند تا آنها را به شرکت در کلاسها وادار کنند. در نهایت محتوای اساسی سیاسی کلاسهای سواد آموزی موجب پیشرفت دولت در آموزش و پرورش گردید.
سرانجام در طی دو دهة اخیر شیرازة آموزش و پرورش مانند سایر عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی افغانستان از هم پاشید. نظام تعلیم و تربیت به صورت متمرکز و یکسان نبود و از سیستمهای آموزشی مختلف استفاده میگردید. بیکیفیتی مدارس جدید و بخصوص مسدود شدن مکاتب زنان در سراسر کشور درحاکمیت اول طالبان مثل فعلاً معضل دیگری را ایجاد کرد و وضع معارف را بیشتر رقتبار ساخت. اکثریت مکاتب، مدارس و دانشگاه ها طی جنگهای متمادی از بین رفت و یا شدیدا خسارهمند گردید.
تعدادی از معلمان آزموده و مسلکی بنا به شرایط ناگوار از معارف فاصله گرفتند که این خود یک صدمة بزرگ معنوی بر پیکر معارف کشور محسوب میگردد. همچنین با توجه به شرایط دشوار سیاسی و اقتصادی علاقة مردم به تعلیم و تربیت کمتر گردید. تعداد زیادی از شاگردان جهت امرار معاش، مدارس را ترک گفتند و به کارهای شخصی مصروف شدند.
حق آموزش زنان از نظر اسلام:
دین اسلام مرد و زن را در تدبیر شؤون زندگی به وسیله اراده و کار، مساوی می داند از این رو هر دو در تحصیل احتیاجات زندگی و آن چه مایه قوام حیات انسانی است یکسان می باشند. زن می تواند همانند مرد مستقلا کارکند و مالک نتیجه کار و کوشش خود شود. در صدور فرمان الهی فرقی بین زن و مرد نیست مگر در احکامی که ویژه یکی از ایشان است.
تحصیل علم و کسب دانش نیز از احکامی است که زن و مرد در آن مشترک می باشند و هرگز دین اسلام جنس راسد راه دانش اندوزی نمی داند. مرحوم علامه طباطبائی در تفسیرالمیزان، پس از نقل سرگذشت تاسف بار زن درطول تاریخ می گوید: زن در تمام احکام عبادی و حقوق اجتماعی با مرد شریک است و در هر امری که مرداستقلال دارد، مانند: ارث، کسب، معامله، تعلیم و تربیت و دفاع از حقوق و غیره زن هم مستقل است، مگر در مواردی که با مقتضای طبیعتش مخالف باشد.
اسلام مرد و زن را در تدبیر شؤون زندگى به وسیله اراده و کار، مساوى مىداند از اینرو هر دو در تحصیلاحتیاجات زندگى و آنچه مایه قوام حیات انسانى استیکسان مىباشند. زن مىتواند همانند مرد مستقلا کارکند و مالک نتیجه کار و کوشش خود شود. در صدور فرمان الهى فرقى بین زن و مرد نیست مگر در احکامى که ویژه یکى از ایشان است.
تحصیل علم و کسب دانش نیز از احکامى است که زن و مرد در آن مشترک مىباشند و هرگز دین اسلام جنس راسد راه دانش اندوزى نمىداند. مرحوم علامه طباطبائى در تفسیرالمیزان، پس از نقل سرگذشت تاسفبار زن درطول تاریخ مىگوید:
زن در تمام احکام عبادى و حقوق اجتماعى با مرد شریک است و در هر امرى که مرداستقلال دارد، مانند: ارث، کسب، معامله، تعلیم و تربیت و دفاع از حقوق و غیره زن هممستقل است، مگر در مواردى که با مقتضاى طبیعتش مخالف باشد.
بررسى آیات و روایات:
تمام آیات و روایاتى که درباره تحصیل علم و دانش وارد شده، همانند «یاایهاالناس» و «یاایهاالذین آمنوا» عمومى است. و شامل زنها هم مىشود. اسلام «علم» را نور و «جهل» را ظلمت و علم را بینایى و جهل را کورى مىداند. در قرآن آمده است:
قل هل یستوى الاعمى والبصیر ام هل تستوى الظلمات والنور; بگو آیا چشم نابیناى جاهل و دیده بیناى عالم یکسان است؟ آیا ظلمات و تاریکى جهالتبانور علم و معرفت مساوى است؟
در آیه دیگر آمده است:
"هل یستوى الذین یعلمون والذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الالباب" آیا آنان که به سلاح علم مجهزند با آنان که با جهل و نادانى دستبه گریبانند، با هم برابرند؟ فقط اندیشمندان تفاوت این دو گروه را درک مىکنند و امتیاز آنان را باز مىیابند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز فرمودهاند: طلبالعلم فریضة على کل مسلم.
وقتى علم در دیدگاه اسلام نور و بینایى است دستیابى به آن بر هر مسلمانى فرض است. آیا مىتوان گفت که از نظر اسلام تنها بر مردها لازم شده که از ظلمت خارج شوند و به روشنایى برسند، اما زنان چنین وظیفه اى ندارند و باید همچنان در ظلمت جهل و نادانى باقى بمانند؟!
آیه دیگرى درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مىفرماید: یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة.
پیامبر آمده است که آیات قرآن را بر مردم بخواند و روح آنها را تزکیه کند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد.
در آیه «تزکیه» و «تعلیم» با هم ذکر شده و به صیغه مذکر آمده است. آیا مىشود یزکیهم ویعلمهم را منحصر به مردان دانست؟!
فقها مىگویند بعضى عمومات و کلیات از «تخصیص» ابا دارد و لحن و بیان به گونه اى است که قابل تخصیص نیست و مطلب آنچنان است که براى عقل قابل تبعیض نمىباشد. مثلا درباره علمو تقوى آمده است:
آیا کسانىکه دانا و عالم هستند با کسانىکه نادان و جاهلند، مساوى هستند درباره «تقوا» هم گفته شده:
ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فىالارض ام نجعل المتقین کالفجار.
آیا آنهایى که ایمان دارند و عمل صالح انجام داده اند، آنها را مانند فساد انگیزها قرار مىدهیم و آیا پرهیزگاران و فاسقان را مانند هم قرار مىدهیم؟
و باز فرموده: ان اکرمکم عندالله اتقاکم.
در همه این موارد صیغه ها مذکر است. آیا مىتوان ادعا کرد، آنچه درباره «تقوا» گفته شدهاختصاص به مردها دارد و شامل زنان نیست؟ در این صورت زنها باید از کلیه احکام و فرایض معاف باشند.
همچنین آیا مىتوان گفت فرموده پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله: «طلب العلم فریضة على کل مسلم» چون«مسلم» مذکر است تعبیر «کل مسلم» شامل زنان نمىشود؟ هرگز. زیرا اولا در بعضى نقل هایى که در کتب شیعه وارد شده کلمه «مسلمه» نیز قید شده است: طلبالعلم فریضة على کل مسلم و مسلمة. تحصیل علم براى تمام مردان و زنان مسلمان واجب است.
ثانیا: این تعبیرات اطلاق دارد و مقید به رجولیت نیست و اختصاص از آن فهمیده نمىشود.«مسلم» یعنى: مسلمان، چه مرد باشد چه زن. علاوه بر آن در همه نمونه هایى که شبیه این تعبیر هست، همینطور عمومیت دارد. مثلا در حدیث: "المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه" مسلمان آن است که سایر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.
بدیهى است که مقصود روایت این نیست که فقط مرد مسلمان اینطور باشد. همچنین در روایت «المسلم اخ المسلم»نمىتوان گفت: چون نفرموده: «المسلمة اخت المسلمة» پس دستور مخصوص مردها است.
اهمیت تعلیم دختران:
دین مبین اسلام در خصوص تعلیم و روشنگری دختران ارج نهاده و آنرا کاربس حیاتی و نیک میشمارد، لذا پیامبر رحمت «صلی الله علیه وسلم» عناصر سرپرستی دختر را به تعلیم و تربیه، خوراک، پوشاک و به شوهر دادن، نه تنها منحصر ننموده؛ بلکه به تعلیم و تربیه ی دختران نسبت به پسران تاکید می کند و کسانی را که به تعلیم وتربیه ی دختر همت می گمارند به اجر و پاداش عظیمی وعده میسپارد.
چنانچه میفرماید: “من عال ثلاث بنات فادبهن و زوجهن، و احسن الیهن فله الجنة“
ترجمه: (هرکس سه دختر را سرپرستی کند و آن را خوب تربیت نماید، به شوهر دهد و به آن ها نیکی نماید به بهشت وارد میشود).
همچنان امام بخاری از ابوموسی اشعری از رسول الله ص روایت نموده است ”ایما رجل کانت عنده ولیدة فعلمها فاحسن تعلیمها، وادبها فاحسن تادیبها… فله اجران” ترجمه: هرمردی که نزدش دختری باشد و او را علم آموخته وبخوبی تعلیمش دهد و او را ادب داده وبه خوبی تادیب تربیه اش نموده است، برایش دو پاداش داده میشود.
ابوداود روایت میکند که رسول الله «صلی الله علیه وسلم» فرمودند: ”من عال ثلاث بنات وجبت له الجنة ؛ قیل : یارسول الله ! واثنتین؟ قال: واثنتین؛ قیل: یا رسول الله و واحد ؟ قال: و واحدة.” ترجمه: هرکه سه دختر را سرپرستی کند، بهشت برایش واجب میشود، گفته شد: ای رسول خدا و دوتا هم؟ فرمود و دوتا هم، گفته شد که ای رسول خدا یکی هم؟ فرمود یکی هم چنین است.
و همچنان میفرمایند: من کان له ثلاث بنات، فصبر علیهن، واطعمهن وسقاهن وکساهن من جدته، کن له حجابا من النار یوم القیامه.
حق آموزش زنان از منظر اسناد بین الملل:
امروزه از جمله شاخصهای توسعه انسانی، میزان حضور زنان و نحوه ایفای نقش آنان درعرصه های گوناگون است. از سوی در عصر ارتباطات جهانی، علایق و حقوق افراد حتی در محدوده سرزمین خودشان باملاحظات بین المللی پیوند دارد این امر ماهیتا حقوق زنان را به روابط بین المللی کشانده است. تدوین اسناد متعدد در ارتباط با حقوق زنان درعرصه بین المللی از اهمیت این موضوع در روابط بین المللی دارد.
از پایان دومین جنگ جهانی یعنی سال ۱۹۴۵ میلادی و متعاقب آن تأسیس سازمان ملل متحد که وظیفهاش حفظ صلح و امنیت بینالمللی، حمایت از حقوق بشر و حق توسعه بوده و هست تاکنون، وضعیت زنان دستاویز بیش از ۲۰ سند حقوقی بینالمللی بوده که هر یک از این اسناد نشاندهنده و منعکسکننده مشکل خاصی در رابطه با امور زنان است. حق تحصیل زنان از جمله حقوق بنیادین بشری است که در اسناد متعدد بینالمللی به این مهم اذعان شده است. میزان بهرهمندی زنان در هر کشور از شاخصههای مهم توسعهیافتگی آن کشور در نظر گرفته میشود؛ به این معنا که زنان در جامعه همانند مردان از حق تحصیل برخوردارند، این روزها حکومت طالبان با صدور تصمیمی عجیب، میلیونها دختر افغانستانی را از حق آموزش و تحصیل در سطوح مختلف محروم ساخته و کاملاً در مسیر خلاف استراتژیها و برنامههای جهانی و اسلامی در بخش آموزش عمل کرده است.
شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز در تاریخ ۲۸ دسامبر طی بیانیه مطبوعاتی خواستار لغو ممنوعیت تحصیل زنان افغانستانی شده است. با توجه به اهمیت حق آموزش و تحصیل در اسناد بینالمللی، سؤالی که در مورد محرومیت حق آموزش زنان در افغانستان مطرح میشود، این است که آیا جلوگیری از تبعیض گسترده و نظاممند در بخش آموزش توسط طالبان، میتواند با اسناد بینالمللی موجود ممکن باشد؟
اعلامیه جهانیحقوق بشر مصوب سال ۱۹۴۸ میلادی، در بند ۱ از ماده ۲۶ در مورد حق تحصیل، چنین اشعار میدارد: «هرکسی حق دارد از آموزش و پرورش بهرهمند شود. آموزش و پرورش، لااقل تا حدودی که مربوط به تعلیمات ابتدایی و اساسی است، باید مجانی باشد. آموزش ابتدایی اجباری است.» در تفسیر این ماده میتوان گفت کلماتی که در این ماده بهکار برده شده، در معنای عام هستند؛ یعنی اهمیت حق تحصیل و آموزش را برای هرکس، مساوی قلمداد کرده و قیدی به نام مرد بودن یا زن بودن نیاورده است، حتی این حق را اجباری دانسته است.
بعد از اعلامیه جهانی حقوق بشر، دومین سند مهم پیرامون تأیید حق آموزش و تحصیل، میثاق حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی مصوب ۱۹۶۶ میلادی است. در این میثاق کلیه دولتهای عضو مکلف شدهاند تا آموزشهای ابتدایی را به صورت رایگان برای همه شهروندان خود فراهم سازند. این کنوانسیون از دولتها میخواهد تا زمینه آموزشی که بتواند انسانها را قادر سازد تا در سطوح مختلف جامعه نقش فعال داشته و روحیه همکاری را میان آنها بیشتر سازد، فراهم کند. این میثاق آموزشهای عالی را نیز حق همه افراد میداند که دولتها مکلفاند زمینه دسترسی به آن را با توجه به توانایی و انتخاب هر فرد برای ادامهی تحصیل، فراهم کنند.
در کنار این دو سند بسیار مهم در مورد حقوق بشر، اسناد بینالمللی موضوعی نیز حق آموزش و تحصیل را تأیید و مورد حمایت قرار دادهاند. یکی از این اسناد مهم در بخش حق آموزش و تحصیل، کنوانسیون حقوق کودک مصوب ۱۹۸۹ میلادی به عنوان یکی از قابل قبولترین اسناد حقوق بشری در عصر حاضر است. بند ۱ ماده ۲۹ کنوانسیون حقوق کودک در رابطه با هدف آموزش و پرورش با واژه «کشورها موافقت میکنند» شروع شده است. این بدین معناست که در زمینه اهداف آموزش و پرورش، یک اجماع جهانی وجود دارد که منجر به از میان برداشته شدن مرزهای خصمانه مذهب و فرهنگ در سراسر جهان است.
حق اساسی هر کودک برای آموزش در قسمت نخست ماده ۲۸ کنوانسیون حقوق کودک مورد تأکید قرار گرفته است. بندهای الف تا ث این ماده شامل تعهدات کشورها در راستای دستیابی به این حق هستند. این ماده تأکید میکند که کشورهای عضو کنوانسیون باید به صورت تدریجی و بر پایه فرصتهای برابر، شرایط دستیابی حق آموزش را فراهم سازند. در سطح آموزش ابتدایی کشورهای عضو نه تنها موظف به فراهم آوردن آموزش ابتدایی رایگان هستند بلکه باید آن را اجباری سازند. این کنوانسیون از حق آموزش کودکان در سه سطح حمایت کرده است. سطح اول، آموزشهای ابتدایی است که دولتهای عضو را مکلف ساخته که این دوره آموزشی رایگان و اجباری باشد. سطح دوم، آموزش دورهی متوسطه است که دولتها را مکلف ساخته تا دسترسی به این دوره را فراهم سازند و از روشهای مختلف برای تشویق استفاده کنند تا کودکان بتوانند از این دوره بهرهمند شوند و بودجه و منابع مالی کافی مورد نیاز را در بخش آموزشهای متوسطه فراهم کنند. سطح سوم، آموزش دوره عالی است که باز هم دولتها مکلفاند تمام تدابیر را جهت فراهمسازی و دسترسی به رشتههای مورد علاقه افراد را بدون هیچگونه تبعیضی فراهم سازند.
در این اسناد بینالمللی مشخص است که دسترسی به حق آموزش و تحصیل بدون توجه به جنسیت انسانها، حق اساسی آنها شناخته شده است. دولتها مکلفاند تا زمینه دسترسی به این حق اساسی را برای همه، در تمام سطوح و بهصورت برابر فراهم سازند.
کنوانسیون منع تبعیض آموزش که توسط یونسکو تصویب شده است، عبارت «تبعیض آموزشی» را چنین تعریف میکند: «محروم ساختن، هرگونه تمایز قائل شدن، محدود کردن، تبعیض براساس جنسیت، مذهب، نژاد، رنگ، تعلق سیاسی، اقتصادی و تولد که سبب محرومیت از حق برابر آموزش یک فرد و یا گروهی از افراد در هر سطح از آموزش شود، تبعیض در آموزش تلقی میگردد.» دولتهای عضو این کنوانسیون، که افغانستان نیز یکی از آنهاست، مکلف شدهاند تا مقررات سختگیرانهای جهت جلوگیری از هرگونه تبعیض در آموزش و تحصیل به تصویب برسانند. کنوانسیون دیگری که به موضوع تبعیض در آموزش و تحصیل زنان پرداخته و آن را منع کرده؛ کنوانسیون منع هرگونه تبعیض علیه زنان مصوب ۱۹۷۹ میلادی است. این کنوانسیون دولتهای عضو را مکلف میسازد تا زمینه دسترسی به آموزش را در تمام سطوح برای زنان، برابر با مردان فراهم سازند. طبق این کنوانسیون، دولتها باید زمینهی آموزش را طوری فراهم کنند که شرایط دسترسی برای مردان و زنان برابر باشد و از یک نظام آموزشی واحد و استاندارد با استفاده از تمام امکانات آموزشی برابر صورت گیرد.
اعلامیه حقوق بشر اسلامی که توسط سازمان کنفرانس اسلامی در 5 اوت1990 درشهرقاره تصویب شد، در ماده 9 خود ادغان میدارد: طلب علم یک فریضه است و اموزش یک امر واجب است برجامعه و دولت. بردولت لازم است که راه ها و وسایل ان را فراهم نموده و متنوع بودن ان را به گونه ای که مصلحت جامعه را بر اورد تامین نماید. اجباری بودن تحصیلات ابتدایی و تعمیم اموزش فنی و حرفه ای یکی از پایه های دموکراسی و مقدمه ای برای پذیرفتن آگاهانه برای شرکت در زندگی سیاسی و اجتماعی و تمتع از نعمت ازادی است.
در اعلامیه و برنامه عمل پکن1995، اموزش و پرورش زنان به عنوان یکی از ملاحظات و موضوعات اسای درخصوص تضمین برخورداری زنان از حقوق بشر قلمداد شده و اموزش زنان ره عنوان یک ابزار ضروری برای تحقق اهداف بزرگی تظیر ارتقای حقوق بشر زنان،حفظ صلح و امنیت بین المللی ونیز تحقق توسعه در ابعاد مختلف دانسته شده است.
وضعیت نظام آموزشی و تحصیلی زنان در حاکمیت طالبان:
پس از فروپاشی رژیم اول طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، دروازههای مکاتب و دانشگاهها بهروی زنان و دختران باز شد. این امر بزرگترین تحول در نظام آموزشی و تحصیلی افغانستان دانسته میشد.
اما با رویکارآمدن دوبارهی طالبان در ۲۴ ماه اسد ۱۴۰۰ خورشیدی، بخش آموزش و تحصیلات عالی افغانستان با عقبگرد عمیقی مواجه شد.
در حال حاضر دختران بالاتر از صنف ششم و دانشجویان دختر نمیتوانند به مکتب و دانشگاه بروند.
بهرغم فشارهای جهانی برای بازگشایی مکاتب دخترانه در افغانستان، طالبان از تصمیم خود عقبنشینی نکردند. دختران نوجوان در افغانستان همچنان از آموختن علم محروم هستند.
طبق وعدهی طالبان قرار بود که تمام مکاتب به تاریخ سوم ماه حمل سال جاری خورشیدی بازگشایی شود؛ اما در همینروز وزارت معارف طالبان اعلام کرد که مکاتب متوسطه و لیسه دخترانه تا امر ثانی بسته میمانند. این تصمیم باعث شد تا دختران بالاتر از صنف ششم از پشت دروازههای مکتب با چشمان پر از اشک به خانه برگردند.
بستهماندن مکاتب دخترانه در افغانستان با واکنشهای جهانی مواجه شده است.
طالبان در دوران حکومت قبلی خود نیز وعده کرده بودند که مکاتب و دانشگاهها را بهروی دختران و زنان میگشایند؛ اما در طی پنج سال این وعده عملی نشد.
در حال حاضر مقامهای طالبان تعطیلی مکاتب دخترانه را با اظهارات ضدونقیض توجیه میکنند.
بهتازگی نورالله منیر، سرپرست وزارت معارف این گروه گفته که دروازه مکاتب دخترانه بهدلیل محدویتهای فرهنگی مسدود مانده است.
پیشتر سید احمد شهیدخیل، معین وزارت معارف طالبان گفته بود که تأخیر در بازگشایی مکاتب دخترانه برخاسته از مشکلات در نصاب آموزشی برای دختران است.
همچنین گفته میشود که مقامهای طالبان دربارهی آموزش دختران اختلاف نظر دارند. برخی از مقامهای این گروه، از جمله عباس استانکزی، بارها در اظهاراتی از دسترسی دختران به آموزش حمایت کرده است.
دختران استثنایی بلخ:
هرچند مکاتب در اکثریت ولایتهای کشور بهروی دختران دانشآموز بالاتر از صنف ششم بستهاند، دختران در بلخ از آموزش محروم نشده و مکاتب دخترانه باز ماندهاند.
طالبان تاکنون دربارهی اینکه تفاوت بلخ با سایر ولایتها در چیست، چیزی نگفتهاند. آگاهان در بلخ تفاوت دیدگاههای مقامهای طالبان از جمله نوع نگرش والی این گروه را دلیل بازبودن مکاتب بهروی دختران میخوانند.
دختران بلخی از اینکه هنوز میتوانند مکتب بروند خرسند هستند؛ اما میگویند که طالبان باید در تمام ولایتها مکاتب را بازگشایی کنند.
حدیثه یکی از دانشآموزان صنف دوازدهم لیسهی دخترانه تجربوی ولایت بلخ است. او میگوید: "تعلیم و تحصیل حق ما است لطفا این حق را از دختران رنجدیدهی افغان نگیرید. اجازه رفتن به مکتب را به دیگر دختران هم بدهید."
نرگس هم میگوید که زنان نیمی از پیکر جامعهاند و طالبان نباید مانع پیشرفت این قشر شوند: "برای دختران اجازه دهید که درس بخوانند. از برای خدا دختران را بیسواد و بیسرنوشت نکنید."
یک قرن عقبگرد:
ممانعت از آموزش دختران توسط طالبان با واکنشهای جهانی مواجه شده است. شماری از کشورها و مجامع بینالمللی این اقدام را محکوم کردهاند.
سید محمد یزدانپرست، عضو هیأت رهبری نهادهای مدنی بلخ، تعطیلی مکاتب دخترانه را به مثابه یک قرن عقبگرد در افغانستان میخواند.
او میگوید: "طالبان پس از به قدرت رسیدن تمام تلاشهایی را که ملکه ثریا یک قرن قبل برای حضور زنان کرده بود، نابود کردند"
یک قرن پیش ملکه ثریا، همسر امان اللهخان، شاه نوگرای افغانستان مکاتب دخترانه ایجاد کرد. او سال ۱۳۰۰ و ۱۳۰۳ جریده ارشاد و نسوان و یک شفاخانه زنانه به نام مستورات را نیز تأسیس کرد.
ملکه ثریا نخستین همسر یک شاه افغانستان بود که کشف حجاب کرد. حضور فعال او در اجتماع و سیاست در تاریخ افغانستان هنوز زبانزد مردم این کشور است.
مخالفت علمای دینی با تصمیم طالبان:
عالمان دینی در داخل و خارج از کشور نیز بارها از طالبان خواستهاند که مکاتب و دانشگاه ها را بهروی دختران باز کنند.
اسدالله یکی از عالمان دین در ولایت بلخ، آموختن علم را برای زن و مرد فرض میداند و میگوید که طالبان باید هرچه زودتر مکاتب دخترانه را در سایر ولایات نیز بازگشایی کنند.
مولوی یوسف یکی دیگر از عالمان دین در فاریاب میگوید که آموزش حق هر شهروند است و باید با رعایت اصول شریعت، مکاتب دخترانه بازگشایی شوند.
در برخی از کشورهای اسلامی نیز علمای دینی بر بازگشایی مکاتب دخترانه در افغانستان تأکید کردهاند.
اخیرا اعضای هیأت علمای پاکستانی به کابل سفر کرده و با طالبان دربارهی آموزش دختران گفتوگو کرده بودند.
مولانا طیب، از اعضای هیأت علمای پاکستانی گفته است که در دیدار با طالبان افغانستان، تأکید کرده که این گروه باید مکاتب دخترانه را باز کند تا دختران بتوانند آموزش ببینند.
دیدار هیأت علمای پاکستانی به ریاست مفتی محمدتقی عثمانی با ملا حسن آخوند، نخستوزیر حکومت سرپرست طالبان
او گفته است: "من به آنها (طالبان) مثال زدم و به آنها گفتم که من هم ملا هستم اما خواهرزادهی من در حال حاضر بهعنوان جنرال در ارتش پاکستان خدمت میکند."
مولانا طیب افزوده که او به طالبان گفته است که یک زن در پاکستان قرآن را به زبان پشتو ترجمه کرده است که همسر اوست. او گفته که همسرش کتابی به زبان پشتو برای کمک به دیگران برای درک قرآن نوشته است.
مولانا طیب گفته است: "اگر او (همسرش) به مکتب نمیرفت و تحصیل نمیکرد، چگونه میتوانست به قرآن و دین ما خدمت کند."
طالبان اکثراً طلبههای مدرسههای دینی پاکستان هستند. ملاهای پاکستانی بر این گروه نفوذ دارند. این در حالی است که در پاکستان هیچ ممانعتی علیه آموزش دختران وجود ندارد.
تعطیلی 400 مکتب خصوصی:
سقوط دولت افغانستان و رویکارآمدن طالبان بر نهادهای آموزشی خصوصی نیز تأثیر منفی گذاشته است.
آمارهای اتحادیه مدارس خصوصی افغانستان نشان میدهد در دو سال گذشته و پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان، تنها در شهرهای کابل و هرات، ۳۵۰ مدرسه خصوصی تعطیل شدهاند.
بر اساس این آمارها، ۳۰۰ مدرسه خصوصی در کابل و ۵۰ مدرسه خصوصی در شهر هرات به دلیل مشکلات اقتصادی از فعالیت بازماندهاند.
به گفته مسئولان اتحادیه مدارس خصوصی افغانستان، با تعطیلی هر مدرسه ابتدایی بهطور متوسط ۱۵ آموزگار شغل خود را از دست میدهند، و این آمار برای مدارس دوره راهنمایی ۲۰ آموزگار و برای دوره دبیرستان بین ۳۰ تا ۵۰ آموزگار است.
آمارها نشان میدهد در پی بستهشدن این مدارس، بیش از ۳۰ هزار آموزگار که درصد قابلتوجهی از این جمعیت را زنان تشکیل میدهند، بیکار شدهاند.
محمدعظیم میدانوال، رییس این اتحادیه به روزنامه اطلاعات روز گفت که دلیل مسدودشدن مکاتب خصوصی، همهگیری کرونا، بحران اقتصادی و مالیات حکومت طالبان بوده است.
او وضعیت مکاتب خصوصی را فاجعهبار میخواند و میگوید که بیکاری، علت اصلی این فاجعه است و والدین شاگردان نمیتواند فیس پرداخت کنند.
میدانوال میافزاید که مالیات و هزینههای جواز حکومت طالبان نیز برای مکاتب خصوصی به یک دردسر تبدیل شده است.
او هشدار میدهد که اگر به سکتور خصوصی آموزش توجه نشود، این سکتور از بین خواهد رفت.
میدانوال میگوید که آموزگاران مکاتب خصوصی از کمکهای جامعه جهانی نیز محروم هستند. در حالی که صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف) معاش آموزگاران مکاتب دولتی را میپردازد.
تفکیک جنسیتی و مقرارت سخت بر دختران در دانشگاهها:
طالبان پس از دستیافتن به قدرت، دروازههای دانشگاهها را با چند ماه تأخیر بهروی دانشجویان دختر و پسر با تطبیق طرح تفکیک جنسیتی باز کردند.
طالبان در اوایل حکومت خود، در دانشگاههای خصوصی دانشجویان دختر و پسر را با پرده جدا کرده بودند
اما بعدا این موضوع نیز از دختران سلب و تمام دانشگاها بروی دختران بسته شد.
تغییر نصاب:
طالبان در تلاش تغییر نصاب تحصیلی دانشگاههای افغانستان نیز هستند.
وزارت تحصیلات عالی این گروه تاکنون مضمون «ثقافت اسلامی» را در دانشگاهها و مؤسسات تحصیلات عالی دولتی و خصوصی از یک کردیت در سمستر به سه کردیت در سمستر افزایش داده است.
براساس مکتوبی که در اختیار رسانه ها قرار گرفته است مضمون ثقافت از هشت کردیت در طول یک دورهی تحصیلی چهارساله به ۲۴ کردیت افزایش یافته است.
طالبان برخی از مضامین را از نصاب درسی دانشگاهها نیز حذف کردهاند. نورآغا شریفی، استاد پیشین دانشگاه بلخ میگوید که طالبان مضامین حقوق بشر، حقوق مدنی، حق زن، قانون اساسی، آزادی بیان، میثاقها و اعلامیههای جهانی را حذف کردهاند.
رشتههای ممنوعه:
طالبان در دانشگاه کابل، رشتههای موسیقی و مجسمهسازی را حذف کردهاند. دهها دانشجوی این رشتهها بیسرنوشت شدهاند و اکثریت استادان نیز افغانستان را ترک کردهاند.
حکومت طالبان نام دیپارتمنت موسیقی دانشگاه کابل را نیز به «تصنیف و ترانه» تغییر داده و برنامهی درسی جدید ایجاد کرده است.
این گروه با موسیقی میانهی خوبی ندارد و نام انستیتوت ملی موسیقی افغانستان را نیز به «ترنم و فرهنگ» تبدیل کرده است.
اکثریت دانشآموزان انستیتوت ملی موسیقی پس از رویکارآمدن طالبان افغانستان را ترک کرده یا از آموزش در این انستیتوت دست کشیدهاند.
حذف تدریس فقه جعفری از دانشگاه بامیان:
طالبان در بامیان که اکثریت ساکنان آن شیعهمذهب هستند، تدریس فقه جعفری در دانشکده شرعیات دانشگاه این ولایت را حذف و فقه حنفی را جایگزین آن کردهاند.
رشته شرعیات، شش سال قبل در دانشگاه بامیان فعال شده بود و از آن زمان تاکنون فقه جعفری تدریس میشد.
یکی از دانشجویان دانشگاه بامیان میگوید که او شش سمستر فقه جعفری خوانده است؛ اما با حاکمیت گروه طالبان اکنون فقه حنفی جایگزین فقه جعفری شده است.
فرار مغزها:
یکی دیگر از آسیبهایی که پس از رویکارآمدن طالبان به نظام تحصیلی افغانستان وارد شد، فرار کادرهای عملی از کشور بود.
یافتههای بیبیسی نشان میدهد از زمانی که طالبان کنترل افغانستان را به دست گرفتهاند، ۲۲۹ استاد از سه دانشگاه بزرگ افغانستان – کابل، هرات و بلخ از کشور خارج شدهاند.
اکثر استادانی که از این سه دانشگاه به خارج از کشور رفتهاند، درجههای تحصیلی فوق لیسانس یا دکترا داشتهاند.
نورآغا شریفی یکی از این استادان میگوید: «برخورد طالبان با آموزگاران و دانشجویان غیر انسانی بود.» به گفتهی او، استادان دانشگاه در برخی موارد مورد توهین و شکنجه روانی قرار میگرفتند.
مبینه ساعی، از استادان پیشین دانشگاه بلخ نیز میگوید: "برخورد غیرعلمی و مسلکی طالبان با دانشجویان، استادان، با سیستم آموزشی، وضع محدودیتهای تازه، همه میتواند انگیزهی کار، ادامه تحصیل، تعهد داشتن به کشور را از همه بگیرد."
انصراف از ادامه تحصیل:
پس از رویکارآمدن طالبان، شماری از دانشجویان، ترک تحصیل کردهاند؛ بهویژه دانشجویانی که در دانشگاههای خصوصی سرگرم تحصیل بودند، بهدلیل وضعیت بد اقتصادی نتوانستند ادامه بدهند.
کاظم حیدری، استاد دانشگاه و آگاه امور آموزش و پرورش میگوید که نظام آموزشی و تحصیلی افغانستان پس از رویکارآمدن طالبان دچار انحطاط شده است.
حیدری میگوید که ایجاد قوانین سختگیرانه طالبان، دانشجویان را نیز بیانگیزه کرده است.
او گفت: "پس از حکومت طالبان درخت و شجرهی علم و دانش که تازه رو به رشد بود، به یک بارهگی شاخ و برگش خشکید."
حامیه نادری
>>> خانم سخت کوش و پژوهنده خستگی ناپذير،
یک جمله کفایت میکند و آن اینکه در قاموس طالبانی کلمه یی به نام زن وجود ندارد.
>>> ✍✍ وضعیت نظام آموزشی و انجمن بانوان درین استوار میباشد که هیچ گروه یا فرد از بانوان قوم پشتون=پشتوزبان=افغان را در ردیف خود جای ندهند ✍ زیرا که فطرت پشتوزبانی=افغان (سرکشی، تجاوزگری، نیمه مسلمانی، حیله گری، گرسنگی، انتحاری، ... و تعصب قومی dna شان) غالب بر روش های چندگانه شیطانتی هست.
✍ بر بنیاد نشست مسکو و اتریش، روزی میگردد که خانم پشتونی پله بین (شکریه بارکزی) عینا مثل (داکتر عبداله پشتونتبار) سخترین ضربه را بمردم فارسیزبان و ترکتباران وارد میکند و بطرف کرزی غنی حقانی پشتونی شان حتمی لول میخورند که سازمان داده شده در بین شما دستور داده شده است.
✍ حالی وقتی آن رسیده که خود تان به حمایت قومی-زبانی خودتان همچون روش پشتون=افغان را بگیرید یعنی به اساس همگرایی (قومی-زبانی) تان خود تانرا ابراز و مطرح و حمایت کنید و در برابر (قوم پشتوزبان متعصب) بلمثل تعصب ورزی نموده و از خودتان تضاد شجاعانه و آشکارانه نشان بدهید.
✍ تا که شناخت هویتی-زبانی تان جهانی گردد و از همین طریق توجه جهان را بخودتان جلب میکنید و در نتیجه برای هر فرد تان جغرافیا، امنیت، اقتصاد، دانشمندی و قدرت اختیار صلاحیت خودمختاری و زندگی انسان-بودن تانرا در جامعه و منطقه حاصل میکنید.
👈 مهمترین اینه که رهبران پژمرده، چپندار، آخوندخو، کرخت شده، ترسو، نادان کوچک-محور را ازبین تان انتخاب نکنید بلکه رهبر شجاع، زباندار، شناخته شده، نامعامله گر و مردمی را برای تان انتخاب کنید.
>>> 🗨 آیا میشه گفت که مردم (فارسیزبان و ترکتباران) هویت شان (افغان/افغانیت) هست !؟... ... ... .. .
پس چرا مردم پشتونهای آنسوی مرز و هم پشتوزبانان=کوچی سمت جنوب و شرق کشور را به نقاط مرکزی و شمال سرزمین ما انتقال داده و از ۱۳۰ سال تا به امروز پشتوزبان=افغان را بطرف ما انتقال میدهند !؟؟
>>> نه، مردم دری-فارسیزبان و ترکتباران هویت شان افغان یا افغانیت نیست.
افغان/افغانیت یک کلمه ای زشت/وهمزده است.
این هویت بد صرف به پشتوزبان ها اطلاق میگردد چونکه از مسلمانی می گزرند ولی از افغان بودن شان نه.
کلمه افغان بمردم ناقلین پشتون ربط دارد.
بر طبق یک تحقیق از پروفیسور دانشکده پشتو - دانشگاهی پشاور، کلمه افغان از نام یک قبیله قومی جن یا جنیات گرفته شده که آن جنها به زبان پشتو سخن می گویند.
بهمین دلیل و قرائن، فطرت و خوی مردم پشتوزبان بنوعی زشت، خودخواه و سرکشانه نیز است.
زیرا که همان جنها یا شیاطین کینه توز با مردم پشتوزبان انس، نزدیکیت و مشابهت تکلمی دارند.
اینجاست که تقریبا همه مردم پشتون یا افغان طوری توهمی هم هستند و شورو شرارت غذای روحی این مردم است....
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است