"یک‌رقم منتظرِ روزِ حسابم که نپرس!"
از آن عده هموطنانی که طالب را راه نجات مردم می‌دانستند و می‌دانند، به‌ویژه آن‌ عده که از اروپا برای پابوسی طالب به کابل رفتند، باید پرسید که: "خجالت نمی‌کشید؟" 
تاریخ انتشار:   ۱۶:۴۷    ۱۴۰۳/۹/۲۶ کد خبر: 176455 منبع: پرینت

درد یعنی این که این هموطن فریاد می‌کند و صدایش هم نه به گوش کرِ مراجع حقوق بشر و نه‌هم به گوشِ کرِ .... می‌رسد.
درد آن نیست که ما دور از جغرافیای حوادث از خانه‌های گرم و داشتنِ هزارویک امکان برای زندگی‌کردن خوش‌هوا خوش‌هوا "زمزمه" می‌کنیم، گاهی خود را نماینده‌ی مردم، گاهی نماینده‌ی زن و گاهی هم نماینده‌ی هرچه شوق ما کشید، انتخاب کرده، چیزک‌هایی می‌نویسیم یا می‌سراییم، اگر امکانی هم میسر شد، با صد ناز و کرشمه از پشت میکروفونی دلبری کرده می‌خوانیم و بعد هم به‌قول صوفی عشقری "آفرین گفته به دوشِ خویش تپ‌تپ می‌زنیم"، از مردم هم توقع می‌کنیم که قدر ما و "مبارزه‌"‌ی آهنین ما را بدانند. اگر هم کسی جدی نگرفت، به جهنم، خودِ ما یک مقاله در مدح خود می‌نویسیم و در آن از مبارزه‌ی خستگی‌ناپذیر خود و راهِ پُرمشقت و پُر از سنگ و خار در اروپا، آمریکا، آسترالیا و کانادا یاد می‌کنیم تا خدانخواسته از یاد تاریخ نرود. دست ما درد نکند!

با ویدیویی سرخوردم، سخنان هموطنی چنان جگرسوز بود که خون از چشمم پرید، یقینن شما نیز همین احساس را خواهید داشت. چنان بیچارگی، ناامیدی و بن‌بست در سخنان این هموطن هویدا بود، که آدم از انسان‌بودنِ خود خجالت می‌کشد و بر هرچه حقوق‌بشر، دین، جامعه‌ی مدنی و غیره از این قبیل چرندیات به نام دفاع از حق انسان است، خط بطلان کشیده، نفرین می‌فرستد.

شاید بگویید که احساساتی شدم؟!
بلی عزیزان، احساساتی شدم و خیلی هم احساساتی شدم، پنهان هم نمی‌کنم. این‌که احساساتی‌شدن در چنین مواقع خوب است یا بد، نمی‌دانم؛ این‌که حرف‌هایم موجه اند یا نه، این‌هم با شما اما آن‌چه نوشتم، صادقانه نوشتم، زیرا یک افغانستان درد و بیچارگی در حرف‌های این هموطن نمایان است. فکر کنید، وقتی این انسان داخل خانه اش می‌شود، به همسر و فرزندان‌اش چه می‌گوید جز درد؟ فکر کنید فرزندی که این درد بیچارگی را در صدای پدر می‌شنود و در نگاه مادر می‌بیند، کودکی اش، نوجوانی‌اش، جوانی اش چه‌گونه می‌گذرد؟

بلی، خیلی احساساتی شدم، زیرا می‌بینم از دردی که مردم هر روز و هر لحظه تنفس می‌کنند، خیلی‌ها دور از جغرافیای درد برای خود دکانِ شهرت باز کرده اند و چنان ژست‌هایی می‌گیرند که گویی در اصل همین‌ها تجسم درد اند و اجازه هم نداری بگویی روی چشمت ابروست.
هموطنانی که در جغرافیای آتش، تحت حاکمیت نازیست‌های افغانی زندگی می‌کنند، اگر از مبارزات ما آقایون و بانوانی که خود را در زیر لحاف‌های گرم مان چگوارا می‌پنداریم، آگاه شوند، شاید با دل‌سوزی و ترحم به ما نگریسته و بگویند:
نازنینان، قربان آن ژست‌های قندول تان شویم،
احساسِ سوختن به تماشا نمی‌شود
آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم

حالا خیلی‌ها شاید بپرسند که خب، شرح اوضاع را همه می‌دانیم، راه برون‌رفت از این بدبختی چیست؟
به‌نظر من، این سوالی نیست که جوابش نخت و آماده در جیب یک شخص باشد. ما فقط در محدوده‌ی امکانات خود می‌توانیم کارهای کوچکی انجام دهیم، که می‌دهیم؛ هم در حد توان کمک مالی می‌کنیم و هم مکتب‌های زیرزمینی برای دختران و پسران ایجاد کرده ایم. من خودم بیشتر از این نمی‌توانم انجام دهم. اگر ما مردم اتحاد می‌داشتیم و در مردابِ قوم و قوم‌بازی آلوده نمی‌بودیم، شاید می‌توانستیم خیلی کارهای مفید انجام دهیم.
در ضمن خوب است از آن عده هموطنانی که طالب را راه نجات مردم می‌دانستند و می‌دانند، به‌ویژه آن‌ عده از گل‌های سرِ سبدی که سال گذشته از اروپا برای پابوسی طالب به کابل رفتند، پرسید که: "خجالت نمی‌کشید؟"

کاوه شفق


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
خجالت نمی‌کشید؟
طالب
نظرات بینندگان:

>>>   سلام اقای خوب شماآلاحساسات بهشمادست داده ولی مردم سالهایی سال بدبخترین زنده گیرا تجربه میکنند
گرشبی شوددعاگویم به حق مردم بیصداگویم
بیابعدازاین شباناله کنیم ناله به حق هم وطن بیچاره کنیم من اروقت یادم آیدازشهرم من فکرمیکنم ازتمام دنیابیخبرم
شاه محمود ازهرات

>>>   کاوه شفق جان این کار که تو گفتی در اصل ش دروغ است باز اگر کدام کاری انجام دادی منتظر است که صد برابرش به جیب بزنی متل است که پیشک برای رضا خدا موش نمیگره ما که میگیم دروغ صد فیصد دروغ است شما در وقت خودتان که هم قدرت ش داشتی هم توانش اون وقت چرا این کارا نمی کردی تو با احساسات مردم نمی توانی بازی بکنی شما بیست سال با احساسات مردم افغانستان بازی کردین ومیکنی قوم به قوم زبان به زبان شهر به شهر شما ملت افغانستان را تقسیم و دشمن هم قرار دادین بس کنید ....که این ها هم شما ندارید برای شما دالر جان جای داد چوکی بلند منزل ها مفت شما برای اینها تا هنوز هم کمر بسته به قتل جوانان کشور چی جونان این وطن واین کشور پر پر شدن برای مقاصد شوم خائنین نیرنگ بازی اشک تمساه ریختن این دیگه خریدار ندارد به خوصوص برای ملت

>>>   این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
که‌آواز دهل شنیدن از دور خوش است
حکیم عمر خیام برخلاف افغانهای مهاجر- واقع‌بین بود.
مردم ما دیروز با جیب خالی پشت به همه چیز زده، دل را به دریا زدند و مجبور به مهاجرت های خواسته و ناخواسته شدند- بیخبر از اینکه دنیا و دربدری های دنیا چه آش داغ برای آنها خواهد پخت.
امروز آدم‌ها مثل «فیلسوفان» دیروز نیستند تا خیال پلوِ بیست سال بعد را بزنند. در سابق وقتی حادثه ی ناگواری رخ میداد، مردم میگفتند : ری نزن خدا مهربان است همه چیز آهسته آهسته خوب خواهد شد.
حالا مردم افغانستان بعد از چهل و پنچ سال جنگ و بدبختی ‌و بی سرنوشتی از همه چیز خسته شده اند و ‌دلگیر- اما کمی واقعبین شده اند.
اگر توانایی مالی ندارند، چند روز - سر و ریش و چادر- را مطابق روزگار برابر میکنند تا اگر عمر بدبختی هر چه زودتر به پایان برسد. آنهایکه از همه چیز - از چال و نیرنگ شرق و غرب و حرف های مفت دیموکراسی و تیوکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر خسته شده اند و مقداری پول در جیب دارند- جُل و پوستک را برداشته یک لگد محکم به وطن و خانه زده میروند هر چه بادا باد- تا در یک جایی دیگر گم شوند.
اما در خارج هم، قصه وطن مفت شده است و تنها وقتی شکم ها از آشک و ‌منتو پر شد، همه سیاستمدار و قاضی و مفتی شده و به یاد وطن و وطندار افتاده ، اشک تمساح ریخته و در مورد حوادث دلخراش قصه های مفت در facebook و TikTok می نویسند. بیخبر از اینکه امروز قصه ی همه چیز مثل ارزش انسان و انسانیت مفت شده است- و حتی این نالش جگر سوز شما از زیر لحاف اروپا خریداری ندارد.
اما توانایی کوچک شما قابل قدر است. خدا کند یک به دنیا و صد به آخرت شود.
پژواک- کلیفورنیا
December, 2024

>>>   حقیقت را نوشتی هموطن

ایمیل:
لطفا فارسی تایپ کنید. نوشتن آدرس ایمیل الزامی نیست
میتوانید نام و محل سکونت خود را همراه نظرتان برای چاپ ارسال نمایید
پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است