کریکتبازی مهمان«بشکهبازی» شده است و چرا؟ ورزش، از نظر شماری از اقتصاددانان و جامعهشناسان محصول لیبرالیسم است. بنا بر این نه تنها سیاسی که تجاری و کالایی هم شده است | ||||
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۱ ۱۴۰۳/۱۰/۲۳ | کد خبر: 176606 | منبع: | پرینت |
عمر و تاریخ ورزش به درازای عمر بشر است. در جوامع بشری، انواع ورزش وجود داشته است. در سپیدهدم تاریخ بشری نگاه سلامتگرایانه به ورزش وجود نداشته است. کارهایی میکردهاند، مصداقهایی وجود داشته است، اما مفهوم ورزش بعد ها ایجاد شده است، ساختهی ذهنی و زبانی است؛ در عمل هم بیشتر به جای آنکه معطوف به پزشکی و سلامتی باشد، برای سرگرمی بوده است و در اوضاع و احوالی هم برای جنگ و دفاع و شکار. هنرهایی میآموختهاند که اکنون در فهرست ورزش قرار گرفتهاند: نیزهاندازی، کمانکشی، سوارکاری، شمشیرزنی و غیره.
عمر و تاریخ ورزش به درازای عمر بشر است. در جوامع بشری، انواع ورزش وجود داشته است. در سپیدهدم تاریخ بشری نگاه سلامتگرایانه به ورزش وجود نداشته است. کارهایی میکردهاند، مصداقهایی وجود داشته است، اما مفهوم ورزش بعد ها ایجاد شده است، ساختهی ذهنی و زبانی است؛ در عمل هم بیشتر به جای آنکه معطوف به پزشکی و سلامتی باشد، برای سرگرمی بوده است و در اوضاع و احوالی هم برای جنگ و دفاع و شکار. هنرهایی میآموختهاند که اکنون در فهرست ورزش قرار گرفتهاند: نیزهاندازی، کمانکشی، سوارکاری، شمشیرزنی و غیره.
ورزش سیاسی نیست، ورزش را سیاسی نکنید؟! از بحثهای داغ صفحات مجازی در چند روز پسین بوده است. کریکتبازی مثلا مهمان«بشکهبازی» شده است و چرا؟
من نه به کریکت علاقه دارم و نه به کریکت بازها و رفقای شان در جماعت طالبان. این دغدغهی من نیست. به اختصار و تا آنجا که در«روایت» میگنجد بر سیاسی بودن و یا سیاسی نبودن ورزش تامل میکنم، البته در و از افق جامعهشناسان ورزش.
هم جامعهشناسان و هم فیلسوفان در بارهی ورزش تفکر و تامل کردهاند. کتب مهمی در این باره نوشته و منتشر شده است. میتوان آنها را یافت و صحیح و خطا را با آنها محک زد؛ چون آنها مرجع اند. نمیشود ذوقی و یا سیاسی و مصلحتی بر له یا علیه حکم صادر نمود.
ویتگنشتاین، در بحثی شباهتهای خانوادگی که هم بر«بازی» ها تسری دارد و هم به ماهیت هنر، فهم واژگان و به ویژه پدیدههای مفهومی را در کاربرد های شان تعریف میکند، چون میپندارد قبل از کاربرد تعریف دقیق آن را نمیدانیم؛ در«نسبت» های شان باید بسنجیم، و برای«نسبت» وجود دیگری از ضروریات است، یعنی الزامی است.
ورزش و روابط بینالملل، ورزش و سیاست، ورزش و تجارت، ورزش و سلطه از موضوعات مورد بحث ورزششناسان اند. منظورم از«نسبت»، ارجاع به این کانسیپتها است، یعنی در موقعیتهای متفاوت کارکردی باید دریافت مان را از ورزش و امر سیاسی بسط بدهیم.
جامعهشناسان ورزش، اگر نه همه، ورزش مدرن را که اکنون در عرصهی بینالمللی عمومیت یافته است و تماشاگران از سراسر قارهها، حضورا یا از طریق رسانههای تصویری آنرا پیگیری میکنند و بر فهرست رشتههای آن افزوده میشود، پدیدهی امپریالیستی میدانند. بر شماری از آن فهرست نقدهای جدی اخلاقی وجود دارد.
مسابقات بوکس، مبارزات آزاد و… را چیزی در حد ابتذال همان نبردهای گلادیاتورها در روم قدیم میبینند. در فیلمهای سپارتاکوس و گلادیاتور اوج آن جنون و وحشت ثروت و قدرت و لذت و در عین حال بیاحترامی به انسانیت را تماشا میکنید. ژانماریبروم، متفکر فرانسوی به این نظر است که«ورزش بینالمللی مدرن با منافع سرمایه داران امپریالیست پیوند دارد. با اشاره به پیوند میان بازیهای المپیک با اتحادیههای تجاری اذعان مینماید که ورزش به منزله فعالیتی که وجه مشخصهی جامعهی صنعتی بورژوا است بازتاب نظام سرمایهداری است».
در این چهارچوب از تحلیلها ورزش مدرن یک پدیدهی سیاسی میباشد، امپراطوری رسانهای این پدیده را حمایت میکند. «یانتایلور» بر ماهیت به شدت لیبرالیستی ورزش مدرن تصریح میکند که مثلا فوتبال به مثابهی ورزش طبقهی کارگر، که طرفدارانش از طریق دموکراسی مشارکتی به آن تعلق خاطر داشتند، چه گونه حامیان کارگری را به نفع باشگاههای ثروتمند و مدیران دلال و سرمایهدار آن و هواخواهان پردرآمد منزوی کرد و به عقب راند. تیمها، با حمایت امپریالیستها جهانی شدند و باشگاههای محلی در ابعاد وسیع اجتماعی کاهش پیدا کردند. تیلور: گرایش باشگاه ها را به سوی فعالیتهای پردرآمد تجاری، جذب تماشاگران میلیونی، شهریکردن، تماشاگر پسندکردن، حرفهای کردن، پرداخت دستمزدهای بالا، خرید و فروش ورزشکاران به ویژه فوتبالیستها را تجلی لیبرالیستی و سیاسیبودن ورزش تلقی میکند. تیلور میگوید:«طرفداران باشگاه که عمدتآ از طبقهی پایین جامعه بودند به تدریج احساس کردند که دیگر جزو باشگاه نیستند و کنترل موثری بر سرنوشت تیمهای شان ندارند. تبلور این فرایند به زاویه رفتن سوسیالیسم و بورژوایی شدن فوتبال است».
اینکه ورزش مدرن، دیگر به یک جریان تجاری تبدیل شده است شاخص های بسیاری دارد. فوتبالیست ها خرید و فروش میشوند و بر آنها تکس و مالیه وضع میشود درست مانند هر کالای دیگر. اشتهار و تبلیغات خرید و فروش میشوند، رسانهها انحصار تجاری وضع میکنند. بر سر برد و باخت تیمها قمارهای میلیونی بازی میشود. سرمایهگذاری های کلان در رقابتهای ورزشی بینالمللی وارد کارزار سودآفرینی، قدرتنمایی و خودنمایی میگردند.بورژوایی شدن ورزش با ویژگی های پر رنگ لیبرالیستی، در واقع تجلی همان نظریه بازار آزاد و مبانی تیوریک لیبرالیسم در تفکرات جانلاک است؛ یعنی به ادعای لیبرالها ورود آزادانهی ورزشکاران متکی به قابلیتها و استعدادهای حرفوی در مقابل پاداش و قیمتهای سرسامآور، در جهت تاثیرگذاری در سیاست داخلی کشورهای پیرامونی و ضعیف.
امپراطوریهای رسانهی در عرصه جهانی از ورزش چونان ابزار سلطه و قدرت و اعتبار سود میجویند. رقابت، کشورهای کمونیستی مانند چین و بقیه را نیز به این میدان کشانده است. ورزش اکنون یکی از نمادهای قدرت و افتخار است و هم از این رو به حیث یکی از ابزارها و منابع تاثیرگذاری و نفوذ ایدههای لیبرالیستی در مناسبات بینالمللی به حساب میآید. اهمیت آن را در سرمایهگذاری های کلان مقتدرترین کشورهای جهان میتوانیم مشاهده کنیم. لیبرالیستها به بیان«بریویک» سعی دارند ورزش مدرن را چونان الگو در سیستم قضایی مورد استفاده قرار دهند، باز با رعایت و توجه به اصل عمل و پاداش و کارآمدی و توانایی. گردش سرمایه در ورزشهای پرطرفدار هیجانانگیر مانند فوتبال در واقع به یک رشتهی تجاری، اقتصادی تقریبآ مستقل از کنترل نهادهای رسمی حتی خود دولتهای لیبرال تبدیل شده است. عدهای به این باور اند که لیبرالیسم با استفاده از ورزش زمینههای نفوذ خود را در کشورهای کمونیستی و یا با سمتگیری سوسیالیستی به صورت قابل توجهی فراهم کرده است. تهاجم ورزشی مثل تهاجم فرهنگی میتواند در بلندمدت زمینهساز بحرانهای سیاسی شود و برای تعمیق آن موثر واقع شود.
به هر انجام اندیشمندانی مانند هیلبرون و بریویک به این باور اند که استعمار کهن با مداخلات مستقیم و در صورت لزوم حضورنظامی و اعمال قهر و سرکوب و اشغال، منافع خود را تحقق میبخشیدند بازارها را تصرف و منابع را غارت میکردند، حکومتهای دستنشانده میگماردند و به کسی هم پاسخگو نبودند؛ اما در فرایند سلطهی نیولیبرالی جدید و در واقع فرایند تهاجم فرانواستعماری میکوشند به نام آزادی، دفاع از دموکراسی و حقوقبشر مردم را بفریبند، اقناع کنند و یکی از«عمدهترین راههای تصرف قلبها گسترش ورزش مدرن در جهان امروز است، به طوری که آخرین نسخهی رهاییبخش غرب برای جهانی که لیبرالدموکراسی است، به مثابهی ویروسی میماند که از طریق ورزش مدرن بارگیری میشود و اشاعه و بست آن در فرایند پروژه غربیسازی جهان توسط غرب، موجب آلودهشدن جهان به این ویروس خواهد شد».
دانشمندان نارویژی با استفاده از امکانات مادی و معنوی دانشگاه دولتی ورزش نارویژ، ذیل«فلسفهی سپورت» کارهای درخشانی انجام دادهاند؛ مثلا در بارهی رابطهی ورزش با لیبرالیسم، ورزش با مدرنیته و مفاهیم دیگر. علاوه بر نارویژیها فرانسواهیلبرون در کتاب«قاعدهی بازی»، ورزش را به خصوص مسابقات بزرگ جهانی را، کاملا سیاسی و در خدمت رژیمهای سلطهگر و تمامیتخواه میداند. همو، مسابقات بزرگ بینالمللی را همیشه نه تنها سیاسی که از ابزارهای قدرتسیاسی تلقی میکند. اگر نظر هیلبرون و نظر«بریویک» را تعمیم بدهیم، نه تنها سلطهی قدرت ها را، که مبانی نظری لیبرالیسم را تا جانلاک میتوانیم پیگیری کنیم و در بررسی ورزشها و مسابقات بزرگ مورد استفاده قرار بدهیم. از جام جهانی ایتالیا(۱۹۳۴)، که آفیش ها و اوراق تبلیغاتیاش با سلام فاشیستی مزین شده بودند بگیرید تا بازیهای المپیک ۲۰۲۴ فرانسه، همه سیاسی بودند. میلیونها تن از مردم جهان خواستند به خاطر احترام به قربانیان غزه ورزشکاران اسراییلی تحریم گردند، اما آقای توماس رییس کمیتهی بینالمللی المپیک در دفاع از رژیم صهیونیستی نه تنها به این خواست میلیونی اعتنا نکرد که اعتراض مسالمتآمیز را هم در ورزشگاه اجازه نداد. هر دو خواست سیاسی بودند. حضور ورزشکاران اسراییلی به معنای دفاع از رژیم صهیونیستی تلقی شد. این ورزشکاران در واقع جنایات رژیم را در غزه پوشش میدادند. این یک عمل سیاسی در کادر ورزش بود. ورزش در خدمت قباحتزدایی از رژیم نتانیاهو قرار گرفت؛ کشتار فجیع مردم غزه، یک رخداد بیاهمیت و عادی تلقی گردید. فاصلهای که با ستمگران و جنایتکاران تعیین میکنید، دور یا نزدیک، معیار و ملاک برای داوری در بارهی سلامت وجدان و مدارج شرف و شجاعت شما میباشد، فرقی نمیکند در آسیا قرار دارید یا در آفریقا، در کابل یا تلآویو.
ورزش، به ویژه ورزش مدرن، از نظر شماری از اقتصاددانان و جامعهشناسان محصول لیبرالیسم است. بنا بر این نه تنها سیاسی که به شدت تجاری و کالایی هم شده است. جاذبههای آن در عصر مدرن، بعضآ بیش از آن که به خاطر سلامتزایی آن باشد، محصول سودآوری مادی آن به مثابهی یک صنعت تجاری است؛ گاهی به جای ابتهاج روحی و فرح معنوی و فیزیکی اضطراب و فشار روحی ایجاد میکند، به خصوص وقتی به کالا تبدیل میگردد.«تامل جامعهشناسانه بر ابعاد پنهان تجاریشدن ورزش» (رک:محمدمهدی)، نشان میدهدکه: با ورود دو عنصر رسانه و اقتصاد، در طول قرن بیستم و همراه با گسترش مدرنیته ماهیت ورزش به کلی دیگرگون شده است؛ و به تعبیری بعضی از جامعهشناسان ورزش، تجاریشدن ورزش نشان از تلاش و جستجوی نظام سرمایهداری برای پیداکردن عرصههای دیگر است، که در آن تولید سود و انباشت سرمایه امکانپذیر است.
پییربوردیو، جامعهشناس پرآوازه و فقید فرانسوی در تیوری«میدان و سرمایه» از رابطهی دوسویهی ورزش و سیاست سخن میگوید. در تیوری«میدان» بحث جامعهشناسیک ورزش را همچون رشتهی جدید، که مورد توجه دانشمندان و محققین روابط بینالمللی نیز قرار گرفته است، عنوان میکند. فوتبال به ویژه، نه تنها سالهاست رنگ سیاسی به خود اختصاص داده که در واقع در ساحت مدیریت کلان سیاسی کارکردهای موثر داشته است. با توجه به تیوری بوردیو، آزادی تیمهای ورزشی و به ویژه فوتبال از قید کنترل نظام کپیتالیستی که متاثر از تیوری لیبرالی جانلاک است، هیچ آزادی مطلقی برای گزینش رشتهی ورزش وجود ندارد.
در تبارشناسی ورزش مدرن: کارکردهای تربیتی، پرورشی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این پدیده را، همچون پویشهای مرتبط مورد مطالعه قرار میدهد، و بخشی از«فرایند قدرت سیاسی، سلطهی نرم و آموزش و پرورش جدید» معرفی میکند. بوردیو، با نقد نظریات لیبرال ها و کوشش آنها برای غیرسیاسی جلوهدادن ورزش مدرن، ورزش را«پدیدهی اجتماعی، طبقهمحور و یکی از وجوه تفکیک طبقات میپندارد. بر همین اساس، افراد در گزینش رشتههای ورزشی آزادی مطلق ندارند، بلکه اختیار آنها محدود به ویژگیهایی طبقاتی آنها است.بوردیو نتیجه میگیرد که امروزه کارکردهای متنوع ورزش موجب شده تا این پدیده فراتر از ورزش تلقی شود. به نظر او، ورزش ابزار کمهزینه برای سرگرم کردن و غنیسازی اوقات فراغت دانشآموزان و ابزار در دست طبقهی حاکم جهت تبلیغات و مشروعیت بخشیدن به نظام است. بوردیو، ورزش را در ارتباط تنگاتنگ با حوزهی قدرت سیاسی معرفی نموده و بر آن است که ورزش ساز و کاری جهت بسیج و فتح نمادین تودهها و وسیلهی سلطهگری حکومتها به شمار میآید»(فصلنامهی تخصصی علومسیاسی، دورهی یازده، شماره ۳۱، سال ۱۳۹۴، ایران-تهران)
بررسی موشگافانهی ورزش در سپهر تیوری میدانی بوردیو و به طور نمونه تحلیل و بررسی نمونهوار بازیهای المپیک جامجهانی ایتالیا(۱۹۳۴)، المپیک برلین(۱۹۳۸)، المپیک مسکو(۱۹۸۰)، بازیهای المپیک پیکن(۲۰۰۸) و تازه و دمدست بازیهای المپیک فرانسه(۲۰۲۴)، بر تیوری بوردیو صحه میگذارند.خلاصه ورزش چونان پدیدهی مرتبط با پویشهای قابل مطالعه و مستعد نتیجهگیری، کاملآ سیاسی است. آنهایی که میفرمایند ورزش را سیاسی نسازید به سخن ملکیان و فرانکفورت حرف مفت میزنند؛ به قول ایشان یکی از جلوههای مدرنیته همین حرف مفت زدن است. به مصاحبهها و تحلیل نگاه کنید در هر دقیقه با چه انبوهی از این محمولهها مواجه میشوید!
دکتر عبداللطیف پدرام
>>> جناب آقای پدرام، توی دوره زمونه از الف تا ی همه سياسی اند حتی دین رو سياسی کردند و نقاط مختلف از ورزش رو ياد آوری نموديد و از کفش تا لباس ورزشکاران سياسی است و حتی گول های که به دروازه حريف می زنن سياسی است و ديگه اين که حتي تبانی گؤلی که به دروازه حريف و قبلآ ورزشکاران خریداری شده و کلی پول به جیب می زنن و ... از چه بايد گفت و چه چیزی رو بايد درست و اشتباه رو تشخیص داد هیچی. از جور روزگار قلم به ناله اید، ديگه قلم ها توانایی نوشته های خوبه ندارند همه نوشته ها به بی رائه میرود.
>>> کریکت نماد وابستکی و مستعمره بودن به انگلیس است.
و حالا نماد فاشیسم پشتونی است.
در قاموس فاشیستان تعلیم و تربیه در درجه دوم و کریکت در درجه اول قرار دارد و نمونه اش کمک یکصد هزار دالری حنیف اتمر از بودجه وزارت معارف به کریکت بورد پشتونی بود.
کریکت به مثابه یک سپورت باید از قید حلقه فاشیسم قومی و لسانی و سمتی رها شود تا سیر طبیعی رشد خود را بپیماید.
>>> Atmar Manocher
تحلیل شما در مورد پیوندهای ورزش مدرن با سیاست، سرمایهداری و امپریالیسم قابل توجه است. تجاریسازی ورزش، نفوذ رسانهها و ارتباط آن با قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی حقیقتهایی غیرقابل انکار هستند. اما نباید فراموش کرد که ورزش، بهویژه در جوامع ما، میتواند فراتر از این ابعاد به ابزاری برای همبستگی اجتماعی، هویتبخشی فرهنگی و حتی مقاومت در برابر سلطه خارجی تبدیل شود.
در افغانستان، کریکت تنها یک ورزش نیست؛ بلکه نمادی از هویت و ایستادگی ملی در برابر بحرانها و جنگها شده است. جوانان افغان در میدانهای بینالمللی، با وجود چالشها و بحرانهای سیاسی، نمادی از اراده مردم برای بقا و پیشرفت هستند. کریکت در اینجا بهعنوان ابزاری سیاسی عمل نمیکند، بلکه بازتاب صدای ملت است.
درست است که ورزش مدرن، مانند سایر پدیدهها، تحت تأثیر سرمایهداری و امپریالیسم قرار دارد، اما در کشورهایی مثل افغانستان، میتواند به بستری برای توانمندسازی جوانان و فراتر رفتن از محدودیتهای طبقاتی تبدیل شود. ورزش، هرچند در سطح جهانی با چالشهای سیاسی مواجه است، اما در سطح ملی میتواند به نمادی از وحدت، امید و ایستادگی تبدیل شود.
آیا میتوان میلیونها نفر را که در این شرایط سخت با تماشای مسابقات کریکت لحظات شادی و امید به دست میآورند، نادیده گرفت؟ صحبت و تحلیل در خانههای گرم خارج از کشور ساده است، اما درک تأثیر مثبت این ورزش در دل افغانها و سهمی که در ایجاد امید و انسجام ملی دارد، نیازمند نگاه دقیقتر و نزدیکتر است.
>>> Asil Khyber
قربان خدا شوم ای دنیا که اس از خداوند اس، به ما و شما چرخ فریب اس فامیییدیییی
دنیا به سُر نیس، آدم کشیس، لودگریس فامیییدییی
وطن جور کدن نیس فامییدیی
دگه اینطو کاراس دگه می بینی رنج میبری
فامیدیي
>>> آرش آریایی
تیم توپ دنده قبیله درحال حذف شدن است بدجور سران قبیله ناآرام شدن نیم اقتصاد کشور به تیم توپ دنده داده میشد درحالیکه بقیه وزرشکارا ویزا گرفته نمی توانیست پول بماند
>>> پامیر سار
اگر ورزش سیاسی نیست چرا ورزشکاران روسیه و بلاروس از بازی جهانی محروم اند !
>>> دکتر نجیب سلام
دنیایی ورزش امروز ، دنیای مافیایی است ، ورزشکاران مهره های درآمد این مافیا .
>>> Mah Rous
تیم توپ دنده قومی به خط باریک نزدیک است
تیم توپ بشکه نماد قوم پرستی وبت پرستی
اصلن به مولفه های تاریخی ورزش رجوع کنیم این ورزش میراث انگلیسی است از استعمار تا تغییر نام خراسانم به همین خاطر قوم گمراه کشته مورده یی توپ دنده انگلیسی هستند