تاریخ انتشار: ۱۲:۱۵ ۱۴۰۳/۱۱/۵ | کد خبر: 176663 | منبع: | پرینت |
این روزها دوباره بازی طالبان «میانهرو» و «تندرو» از سر گرفته شده است و رسانههای جریان اصلی یکی پس از دیگری گفتههای اخیر عباس استانکزی، معین سیاسی وزارت خارجه طالبان، و واکنشها به آن را بازتاب میدهند. او اخیراً از تصمیم ملا هبتالله برای مسدود کردن مکاتب و دانشگاهها بهروی زنان انتقاد کرده و گفته که این کار «خلاف شریعت» است. اما همین استانکزی هر بار که تبصره و تحلیلها پیرامون تشدید اختلافات میان طالبان در رسانهها بیشتر میشود، نخستین کسی است که در دفاع از «امیرالمومنین» خودش لب به سخن میگشاید و با رد اختلافات، مدعی وجود وحدت و یکپارچهگی در صفوف طالبان میشود. او در حالی که گزارشها در زمینه را کار دشمنان این گروه میداند، همچنان بر لزوم اطاعت بیچونوچرا از ملا هبتالله تاکید میکند. این نمایشی است که در بیش از سه سال گذشته بارها تکرار شده و مورد چندان تازه و جالبی در آن نمیتوان یافت؛ اما وقتی به پوشش خبری گسترده این نمایش مسخره از سوی رسانههای جریان اصلی نگاه میکنید، گویا رویداد بسیار جدی و اثرگذاری در سیاست افغانستان رخ داده باشد، بهگونهای که امارت ملا هبتالله از اساس لرزیده است. این بازی «انتقاد» مامور از «امیر» و سپس تجدید وفاداری به او در حالی که از نظر ما خیلی تکراری و خستهکن شده، هنوز برای رسانهها «ارزش خبری» بالایی دارد و به محض شروع نمایش، آن را به خوبی و بیکموکاست پوشش میدهند.
استانکزی نه مهره بسیار کلیدی و مهمی در گروه طالبان است و نه هم موجود خیلی جالبی؛ این رسانهها هستند که او را جالب و خبرساز کرده و به سطحی رساندهاند که به امیدی برای طالبان نکتاییپوش و «میانهرو» در تاریکخانهای بهنام افغانستان بدل شود. همین استانکزی در دور اول حاکمیت این گروه نیز هرازگاهی اظهار نظرهایی میکرد که رسانهها آن را «انتقادی» جلوه میدادند. با این حال، دیدگاههای او هیچ اثری روی اقدامات تندروانه ملا عمر نداشت و تلاشهای استانکزی و یاران انگشتشمارش، که «میانهرو» خوانده میشدند، برای نجات حاکمیت نخست طالبان به جایی نرسید. حالا که این گروه دوباره به قدرت بازگشته است، به نظر میرسد، به حدی که استانکزی و بقیه طالبان «میانهرو»، و همینطور طالبان نکتاییپوشِ خارجنشین نگران نقض و نادیده گرفته شدن شریعت اسلام هستند، ملا هبتالله و یاران تندروش نیستند. اینان به حدی با ویروس جهل و تعصب آلوده شدهاند که هرگز نمیتوانند از توهم «نجات» مردم و به بهشت بردن آنان بیرون آمده و از آسیبپذیریهای مرگبار خودشان آگاه شوند. حتا اگر پی ببرند که در آستانه فروپاشی هستند، بازهم ایدیولوژیای که در دام آن گیر ماندهاند، این اجازه را به آنان نمیدهد تا خود را تغییر دهند.
طالبان «میانهرو» اما واقعبینی بیشتری دارند و خطر سقوط را از حالا حس میکنند. این خطر با آنکه در حال حاضر چندان جدی گرفته نمیشود، با ادامه وضعیت موجودِ حاکم در رژیم طالبانی میتواند جدیتر از پیش خودش را نشان دهد. به این دلیل است که طالبان به اصطلاح «میانهرو» و همینطور طالبان نکتاییپوش بیرون از کشور خود را به آب و آتش میزنند تا مانع فروپاشی امارت تروریستی ملا هبتالله شوند. آنان در هر مناسبتی مرتب نسبت به افزایش نفرت مردم از رژیم طالبانی هشدار میدهند و تضرعکنان از رهبر محافظهکار و یکدندهشان، که خود را نماینده خدا در زمین میداند و به جز خودش به مشوره هیچکس دیگری گوش نمیدهد، میخواهند که خطر فروپاشی را جدی بگیرد و دست از لجاجت کودکانه بکشد. طالبان «میانهرو» از این نظر، حتا خطرناکتر از طالبان «تندرو» هستند. خطرناک به این دلیل که تندروان با اقدامات بدوی و فوق ارتجاعیشان عمر رژیم مستقر در کابل را کوتاهتر میکنند، در حالی که طالبان «میانهرو» با تمام توان سعی دارند این رژیم تروریستی دوام و ماندگاری بیشتری داشته باشد.
در واقع، دستهبندی طالبان به «میانهرو» و «تندرو» تلاشی است برای تحمیق مردم. دامی پهن شده است تا ما فراتر از طالبان به هیچ نیروی دیگری فکر نکنیم؛ چون با «میانهرو»خواندن بخشی از یک گروه بدوی قبیلهای میخواهند به مردم بگویند که میشود به طالبان امید بست. بهجای مبارزه بیامان و قاطع با یک کلیت ایدیولوژیک بد، آن را به دو دسته «تندرو» و «میانهرو» تقسیم میکنند و سپس از ما میخواهند برای مبارزه با اولی در کنار دومی بایستیم. طالبانی که «میانهرو» خوانده میشوند، نسخه نرم و ملایمی از تروریسم مستقر در افغانستان عرضه میکنند، بهگونهای که دولتها در مبارزه با نوع دیگر تروریسم از آن یاری میجویند. یعنی قرار نیست شری بهنام طالبان بهگونه کامل از میان برود، پس مجبورید با آن زندهگی کنید. این همان چیزی است که رسانههای جریان اصلی، آگاهانه یا ناآگاهانه، مدام در گوش ما پُف میکنند. البته تنها رسانهها در این کار مقصر نیستند، دولتهای به اصطلاح مردمسالار و مدافع حقوق بشر نیز مردم را به واقعبینی سیاسی فرا میخوانند، که به این ترتیب، نوعی رئالیسم ارتجاعی همه جا دامن پهن میکند: طالبان واقعیتی است که باید پذیرفت و به آن عادت کرد؛ پس دست از بلندپروازی و خیالبافی بکشید و به ناچیزهایتان قناعت کنید. وقتی مبارزه در برابر شر را بیفایده دانسته و دست از مقاومت بکشید، شر بخشی از زندهگی رقتبار و فاجعهزده شما میشود. این بدان معناست که گام نهایی در جهت عادیسازی شر را برداشتهاید و دیگر این شما هستید که باید مرتب به سود سیاست ترس از ارزشها، خواستها، اهداف و رویاهای خود دست بردارید و در یک کلام، به برده تاموتمام رژیم ارتجاعی حاکم بدل شوید.
آمونپور-هشت صبح