برگشت مرکانتالیزم
امریکایی ها از امروز به بعد میخواهند به زبان سیاست بگویند که بحران افغانستان و طالبان یک بحران منطقه ای و نزدیک تر به کشور هایی مانند چین، روسیه و ایران است 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۰۸    ۱۴۰۳/۱۱/۲۱ کد خبر: 176742 منبع: پرینت

گرچه در گذشته وقتی بحران کانال سویز جدی شد و امریکایی ها عملا از حل ان سر باز زدند در این مورد نوشتیم که احتمالا داریم ختم دوران گلوبالیزم را تجربه میکنیم ولی در انوقت کمی پیش از وقت بود که بیشتر به این مساله بپردازیم. حالا با تصامیم جدید ریس جمهور ترامپ میشود کمی جدی تر بتوانیم این هایپاتیسس را مطرح کنیم که احتمالا ما داریم ختم دوران گلوبالیزم و برگشت به ساختار مرکانتالیزم را تجربه میکنیم.

مرکانتالیزم و گلوبالیزم به زبان ساده یعنی چه؟
تا قبل از جنگ دوم جهانی معیار سیاست بین المللی قدرت های بزرگ جهان این بود که هر کشور معطوف به تکاثف سرمایه و تکنالوژی در کشور خود شان بوده و به شدت از رفتن سرمایه و تکنالوژی به کشور های دیگر جلوگیری به عمل میاوردند. یکی از سیاست های معمول ان دوران این بود که دولت ها صادرات را تشویق میکردند و واردات را به شدت تنبه.

بعد از جنگ دوم جهانی امریکایی ها با کنترول تمام اب های دنیا قدرت بی بدیل دنیا شدند ولی حس میکردند که کمونیست ها احتمالا میخواهند که قدرت انها را به چالش بکشند. بعد از اینکه روس ها به سلاح هسته یی دست یافتند امریکایی ها متوجه شدند که یک جنگ دیگر با حضور سلاح هسته یی ممکن است تمام بشریت را تهدید کند بنا یک سیاست جدید را روی دست گرفتند و ان این بود که اگر شما در بلاک ما ایستاد میشوید و در بلاک روس ها نمی روید پس ما امنیت تمام راه های تجارتی تانرا بصورت رایگان میگیریم. در ضمن هر انچه شما تولید میکنید را میگذاریم در کشور ما بدون کدام مالیه بفروشید. درعوض شما یک مسولیت دارید که تحت هیچ شرایطی با کمونیست ها متحد نمی شوید. بعد ها این سیاست معروف شد به سیاست گلوبالیزایشن یا همان باز نمودن تمام در های تجارت بین المللی برای همه بدون کدام موانع امنیتی ویا حقوقی.

در این سیستم دو کشور بزرگ امروز چین و روسیه اجازه ورود نداشت و ممکن به همین دلیل هم بود که در نهایت هر دو کشور با ورشکسته گی های اقتصادی روبرو شدند. ولی در نتیجه شدت گرفتن جنگ سرد امریکایی ها تصمیم گرفتند یکی از این دو قدرت را به ساختار تجارتی دنیا راه بدهند تا به این شکل از متحد شدن هر دو جلوگیری نموده باشند. در نتیجه قسمیکه همه شاهد بودیم چینی ها شامل ساختار بین المللی تجارت شدند و در طی بیست و پنج سال گذشته تبدیل شدند به یک رقیب سرسخت امریکایی ها در دنیای تجارت و اقتصاد.

بعد از حوادث اخیر وقتی چینی ها و روس ها تصمیم گرفتند یک بلاک جدید ایجاد نمایند که در نهایت بریک را ایجاد کردند - امریکایی ها خواسته یا ناخواسته ناچار بودند سیاست گلوبالیزم بعد از جنگ دوم جهانی را زیر سوال ببرند. تقریبا در همان سال های ۲۰۱۰ بود که امریکایی ها بیشتر قانع شدند که دیگر گلوبالیزم به نفع امریکا نیست چون این سیاست باعث شده امریکا از همه دنیا بخرد ولی در عوض دیگران حاضر نیستند این عدم بیلانس تجارت انها را تادیه نمایند. با رسیدن مقروضات شان به نزیک ۱۰۰ فیصد تولید ناخالص دیگر قانع شدند که گلوبالیزیم به نفع ان ها نیست. ولی هنوز هم بعضی از نخبه گان امریکا خصوصا دیموکرات ها سیاست های معطوف به گلوبالیزم را دنبال میکردند.

روابط گسترده اروپا خصوصا فرانسه و جرمنی با روسیه اولین میخ را در یک گوشه یی از تابوت گلوبالیزم کوبید. امدن ترامپ به قدرت در دور اول - دومین میخ را بر گوشه یی دیگر تابوت گلوبالیزم فرو برد. اشغال اوکراین توسط روسیه میخ سومی را کوبید و حمایت چینی ها از اشغال اوکراین توسط روسیه اخرین میخ را در چهارمین گوشته تابوت گلوبالیزم فروبرد و دیگر امریکایی ها حتی در دوران بایدن قانع شدند که به جز برگشت به یک نوع جدید مرکانتالیزم راهی دیگری وجود ندارد.
به هر صورت اگر علاقمند دانستن جزییات بیشتر این دو ساختار اقتصادی هستید بهتر است خودتان در قبال شان کمی مطالعه کنید.

اما برگشت اینبار ترامپ و اعمال سیاست های مرکانتالیستی اش در اولین روز حکومت اش دیگر برای همگان این نکته را اشکار و هویدا ساخت که:
از امروز به بعد ممکن هیچ کشوری برای منافع کشور دیگر کاری نکند. از امروز به بعد ممکن هر کشوری که قدرت داشته باشد هرانچه را بخواهد به زور بدست بیاورد. گرچه هنوز کمی وقت است که بگویم تمام ساختار بین المللی بعد از جنگ دوم جهانی (ملل متحد - بانک جهانی - صندوق بین المللی پول - بانک تسویه حساب های بین المللی و غیره نهاد های بین المللی)‌ از بین خواهد رفت ولی حتی اگر نرود باز هم احتمالا با یک شکل جدید مرکانتالیزم مدرن روبرو گردیم.

سیاست های مانند خریدن گرینلند از دنمارک - کنترول دوباره کانال پاناما توسط امریکا - اعمال تعرفه های اقتصادی بالای کانادا و مکزیک و حالا هم غصب نوار غزه توسط امریکا را صرف در چهارچوکات اقتصاد مرکانتالیزم میشود درست درک کرد. حتی اگر امریکایی ها از اوکراین دست بردارند معنایش این خواهد بود که اگر تو (یعنی روس ها)‌ وقتی قدرت داری و بزور میخواهی یک کشور دیگر را غصب کنی پس چطور است که همه طرف های قدرتمند بروند و هر جایی را که میخواهند و میتوانند غصب کنند؟

این سیاست خصوصا وقتی قابل درک میگردد که متوجه میشویم روس ها حاضر نیستند به هیچ قیمتی قوانین بین المللی را درمقابل منافع مرکانتالیستی خود رعایت کنند. خوب در اینصورت خیلی منطقی به نظر میرسد که امریکایی ها هم بگویند قبل از اینکه چینی ها بروند و تایوان را بزور بگیرند و ما مجبور باشیم برای دفاع از قوانین بین المللی با دوکشور قدرتمند در یک جنگ دراز مدت فرسایشی داخل شویم (ویا هم در یک جنگ جهانی ویرانگر سومی) بهتر است برویم و انچه را که خود ما میتوانیم به زور غصب کنیم و بعد اگر روس ها و یا چینی ها حرفی بگویند برایشان بگویم مگر این شما نبودید که این روند را اغاز کردید؟‌

خوب گرچه تمام انچه گفته امدیم در حد یک هایپاتیسس اکادیمیک است ولی اگر بر فرض مثال چنین هم نشود - در کوتاه مدت تا زمانی که روس ها و چینی ها در نهایت تصمیم میگیرند که ایا قوانین بین المللی بعد از جنگ دوم جهانی را بپذیرند و یا هم مرکانتالیزم مدرن را - یک سلسله تحولات بخواهیم نخواهیم در دنیا اتفاق خواهد افتاد - خصوصا در قبال کشور های خورد و کوچک.

در این بهبوهه من مطمین هستم افغانستان هم بی اثر نخواهد ماند. تاثیرات ابتدایی این تحول قسمیکه میبینیم از قبل در داخل افغانستان کم کم هویدا میگردد ولی تمام انها را نمیشود متاثر از تحولات بین المللی دانست به جز اینکه دیگر امریکا حاضر نیست کمک مالی کند.
تاثیر این سیاست بالای افغانستان چه خواهد بود؟
خوب اگر ساده بنویسیم امریکایی ها از امروز به بعد میخواهند به زبان سیاست بگویند که بحران افغانستان و طالبان یک بحران منطقه ای و نزدیک تر به کشور های مانند چین - روسیه و ایران است. چرا ما باید به طالبان پول بدهیم تا افغانستان به بحران نرود؟ چرا نباید این بحران را خود این کشور ها مدیریت نمایند و یا هم متحمل بحران شوند؟

بناء تا اینکه کشور دیگری تصمیم بگیرد به طالبان پول بفرستد احتمالا ساختار قدرت طالبان با چالش اقتصادی روبرو خواهد شد. ولی در نهایت یکی از این سه سناریو ممکن اتفاق بیافتد:
۱. یا اینکه کشور دیگری این هزینه را تامین خواهد کرد.
۲. یا طالبان مجبور میشوند با تولید قاچاق اسلحه مواد مخدر و یا هم سهم گرفتن در جنگ های پروژه یی تامین بودیجه کنند.
۳. و یا هم بنیاد اقتصادی قدرت هر روز ضعیف و ضیف تر شده میرود تا اینکه کاملا ورشکست شود.
این بحث خیلی جدی و دوامدار است و لذا این پست را بیشتر از این طویل نمی سازیم. قرار است در ماه ها و سال های اینده بار بار به این بحث برگردیم و در قبال اینکه دنیای ۲۰۲۵ تا ۲۰۵۰ چگونه یک دنیایی خواهد بود و چگونه نظام بین المللی بر ان مسلط خواهد شد خیلی به تفصیل صحبت نماییم.

احمد ادریس رحمانی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
مرکانتالیزم
آمریکا
نظرات بینندگان:

>>>   آقای رحمانی گرامی،
چرا صاف و ساده نمیگویید که دنیا به حماقت سالهای قبل از جنگ جهانی اول بر میگردد تا باز جنگ جهانی اول و دوم صورت بگیرد و در نهایت دوباره سرخورده و ناتوان و علیل به دنیای بعد از جنگ جهانی دوم برگردد و روز از نو و روزگار از نو ، اگر و باز هم اگر ، زمین وجود داشته باشد!!!!!!


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است