اروپا و آمریکا اکنون باهم دشمن اند
ترامپ: اتحادیه اروپا برای کلاهبرداری از آمریکا ایجاد شده است. گسترش ناتو مسیری خطرناک بوده که در واقع مسکو و پکن را به یکدیگر نزدیک‌تر کرده است 
تاریخ انتشار:   ۱۱:۵۷    ۱۴۰۳/۱۲/۱۳ کد خبر: 176858 منبع: پرینت

در امتداد سردی اتمسفر جدید سیاسی میان آمریکا و اروپا اخیرا دونالد ترامپ رییس جمهور ایالات متحده آمریکا در کابینه انکشور فرمود: "اتحادیه اروپا برای آزار دادن آمریکا طراحی شده است وازتهدید اعمال تعرفه‌های تجاری بر محصولات اروپایی که به ایالات متحده صادر میشوند،خبر داد. ترامپ افزود: اتحادیه اروپا برای کلاهبرداری از ایالات متحده آمریکا ایجاد شده است"

تغییرات دراماتیک در مناسبات آمریکا -اروپا،توجه جهانیان را به خود معطوف ساخته، هکذا ،تحلیل ها و گفتمان های بزرگ سیاسی را در این راستا برانگیخته است.
درین اواخر،استیون م. والت (استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد و یکی از اعضای برجسته‌ی مکتب واقع‌گرای روابط بین‌الملل) در مقاله‌ی اخیر خود برای فارین پالیسی استدلال می‌کند که ایالات متحده‌ی آمریکا اکنون "دشمن اروپا" است – یا حداقل دشمن اروپای امروزی و ارزش‌های آن. گیدئون راچمن، روزنامه‌نگار فایننشال تایمز، این موضوع را با لحنی ملایم‌تر بیان کرده و نوشته است که «جاه‌طلبی‌های سیاسی دولت ترامپ برای اروپا بدان معنااست که، در حال حاضر، آمریکا یک رقیب نیز محسوب می‌شود.»

تصویری از فارین پالیسی؛
والت اذعان دارد که واقع‌گرایانی مانند خودش همواره استدلال کرده‌اند که (حتی از منظر آمریکا) طولانی کردن جنگ در اوکراین منطقی ندارد و گسترش ناتو مسیری خطرناک بوده که در واقع مسکو و پکن را به یکدیگر نزدیک‌تر کرده است. از این رو، منطقی خواهد بود که واشنگتن سعی کند "میان این دو قدرت اوراسیایی شکاف ایجاد کند" و هم‌زمان، به گفته‌ی او، "نظم اروپایی‌ای را شکل دهد که انگیزه‌های مسکو برای ایجاد دردسر را کاهش دهد."

با این حال، این دانشمند علوم سیاسی استدلال می‌کند که دولت کنونی آمریکا از سطح "اختلافات بر سر تقسیم بار مسوولیت‌ها" در ناتو فراتر رفته و هدف دولت ترامپ در واقع "تحولی بنیادین در روابط با متحدان قدیمی آمریکا، بازنویسی قواعد جهانی، و اگر ممکن باشد، بازسازی اروپا بر اساس اصول مگا (MAGA) است."
برای اثبات این نکته، والت به شیوه‌ی صریحی که ترامپ تهدیدهای تعرفه‌ای را به عنوان سلاحی علیه حتی نزدیک‌ترین متحدان خود به کار می‌برد اشاره می‌کند – "یا برای وادار کردن آن‌ها به امتیاز دادن در مسایل دیگر یا صرفاً به این دلیل که مازاد تجاری دارند." او همچنین اشاره می‌کند که تعهد به توافقات مذاکره‌شده مفهومی کاملاً بیگانه برای رئیس‌جمهور جدید آمریکا به نظر می‌رسد.

والت مثال‌های دیگری نیز ارایه می‌دهد: ترامپ به‌طور علنی درباره‌ی اشغال و تصرف سرزمین‌ها صحبت کرده است، که این خود نشان‌دهنده‌ی چیزی است، حتی اگر حملات او به گرینلند، فلسطین، کانال پاناما و کانادا را صرفاً "خیالی" بدانیم.
علاوه بر این، از نظر والت، «ایلان ماسک، وننس، و سایر اعضای تیم مگا» به نظر می‌رسد که «در تلاش‌اند تا بدون استفاده از نیروی نظامی، تغییری اساسی در رژیم‌های اروپا ایجاد کنند.» برخورد با اروپای امروز به عنوان "دشمن" در واقع «برای تیم ترامپ تقریباً هیچ خطری ندارد» زیرا «آن‌ها معتقدند که اروپا منطقه‌ای در حال افول است.»
بر این اساس، استیون والت چنین نتیجه‌گیری می‌کند:
«اگر آمریکا اکنون یک رقیب است، رهبران اروپا باید از خود بپرسند که چگونه از خود محافظت کنند، نه این که چگونه رضایت آمریکا را جلب نمایند. اگر جای آن‌ها بودم، هیئت‌های تجاری بیشتری را از چین دعوت می‌کردم و شروع به توسعه‌ی جایگزین‌هایی برای سیستم سوئیفت می‌کردم… دانشگاه‌های اروپایی باید همکاری‌های تحقیقاتی خود را با مؤسسات چینی افزایش دهند… وابستگی اروپا به سلاح‌های آمریکایی را با بازسازی صنایع دفاعی خود کاهش دهند… و عضویت در بریکس را مدنظر قرار دهند.»

با این حال، والت که از منظر آمریکایی می‌نویسد، اضافه می‌کند که این اقدامات برای اروپا «پر هزینه» و برای آمریکا نیز «مضر» خواهند بود و می‌افزاید:
«من نمی‌خواهم هیچ‌یک از این اقدامات واقعاً رخ دهند. اما ممکن است اروپا گزینه‌ی دیگری نداشته باشد.»
برخی تحلیلگران که به رویکردهای "ضد امپریالیستی" ساده‌لوحانه گرایش دارند، با پذیرفتن مفروضات والت، ادعا می‌کنند که آمریکا اکنون نیرویی برای چندقطبی‌سازی جهان است و دیگر از نظر ژئوپلیتیکی بخشی از غرب محسوب نمی‌شود. می‌توان گفت که حتی کارشناسانی معتدل مانند والت ارزیابی‌های نسبتاً قطعی ارائه می‌دهند. به نظر می‌رسد که واکنش‌های بیش از حدی در جریان است که حتی می‌تواند تحلیل‌های سیاسی معتبر را نیز تحت تأثیر قرار دهد.

ترامپ تاکنون بیش از ۷۰ فرمان اجرایی صادر کرده است (تنها در ماه اول ریاست‌جمهوری‌اش)، و این امر مخالفان سیاسی، متحدان و تحلیلگران را گیج کرده است. با این حال، استدلال می‌کنم که اقدامات ترامپ آن‌چنان هم غیرمنتظره نبوده‌اند – آن‌ها یک تغییر نسبی را نشان می‌دهند اما تأثیرشان بیشتر ناشی از سرعت و سبک اجرایی اوست تا محتوای سیاست‌ها.

پیش از این درباره‌ی ماهیت استعماری مشارکت فراآتلانتیکی و دشمنی پنهان در آن صحبت کرده‌ام – حالا این دشمنی آشکار شده است. نباید فراموش کرد که این جو بایدن بود که جنگ یارانه‌ای را (از طریق قانون کاهش تورم) علیه اروپا آغاز کرد.
در آن زمان، امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، هشدار داده بود که این موضوع می‌تواند "غرب را متلاشی کند." علاوه بر این، همان‌طور که پیش‌تر نوشتم، تا نوامبر ۲۰۲۳، جیمز استاوریدیس، فرمانده عالی پیشین ناتو، از "راه‌حلی مبتنی بر زمین در برابر صلح" در اوکراین حمایت می‌کرد. اگر این موضع‌گیری شبیه به ترامپیسم پیش از ترامپ است، پس شاید باید در خود مفهوم "ترامپیسم" بازنگری کرد.

به‌طور خلاصه، آمریکا مدت‌هااست که بیش از حد تحت فشار قرار گرفته و باید واقع‌بینانه بپذیرد که قدرت‌های بزرگی دیگر نیز در جهان وجود دارند – به‌ویژه قدرت ابرقدرت چینی. این مساله مستلزم نوعی "عقب‌نشینی" است (و این چیزی است که حتی در دولت‌های دموکرات نیز دیده‌ایم، مانند خروج از عراق و افغانستان). با این حال، واشنگتن احتمالاً همچنان تلاش خواهد کرد تا هژمونی خود را حفظ کند، حتی اگر در جهانی چندقطبی‌تر.

مساله نه صرفاً چندقطبی بودن است و نه تک‌قطبی بودن، بلکه یک طیف پیچیده و پیوسته است. علاوه بر این، ترامپ تلاش می‌کند که حتی هنگام عقب‌نشینی از برخی جبهه‌ها، ضعف نشان ندهد، و این کلید درک سبک رهبری او در خروج آمریکا از اروپای شرقی و تمرکز بر اقیانوس آرام و قاره‌ی آمریکا در چارچوب یک رویکرد نئو-مونروئیستی مکمل است.
آنچه برخی "استراتژی معکوس کیسینجر" یا تلاش برای "جذب روسیه به منظور دور کردن آن از چین" توصیف می‌کنند (که توصیفی اغراق‌آمیز است) در واقع چیز جدیدی نیست. سیاست خارجی آمریکا اغلب به نوسان یک پاندول شباهت دارد – گاهی مسکو را هدف می‌گیرد، گاهی پکن را، و گاهی هر دو را هم‌زمان، همان‌طور که در سیاست خطرناک "مهار دوگانه" جو بایدن دیده‌ایم.

با حرمت
نوشته‌ی اوریل آراوجو
منابع:گلوبال ریسرچ فبروری ۲۰۲۵
برگردان عارف عرفان،لندن


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
آمریکا
اروپا
نظرات بینندگان:

>>>   ختم دوران ریاست جمهوری رونالد ریگن مصادف میشود با قرارداد ژنیوا بین دولت های افغانستان و پاکستان و امریکا و شوروی در مورد خروج قوای شوروی افغانستان و خروج آخرین سرباز شوروی در سال ۱۹۸۹ از افغانستان.
ختم دوران ریاست جمهوری جورج بوش پدر،مصادف میشود با از بین رفتن اتحاد شوروی و قطع کمک های شوروی به افغانستان و از بین رفتن دولت داکتر نجیب و آمدن مجاهدین به قدرت و جنگ میان مجاهدین.
بیل کلینتن از حزب دموکرات ها رییس جمهور جدید امریکا در سال ۱۹۹۲ میشود.
در اولین سفر خارجی اش با هیلموت کول صدر اعظم آلمان،در مورد شمولیت کشور های اروپای شرقی در ناتو صحبت میکند.
اما صدر اعظم آلمان میگوید که چون دولت شوروی دیگر وجود ندارد و جنگ سرد تمام شده است و پیمان وارسا نیز لغو شده است،بنأ ضرورت به پیمان ناتو نیز دیگر نیست و باید لغو شود و کشور ها بدون ترس و هراس دریک فضای صلح با هم زندگی کنند. در غیر آنصورت امکانات دوباره بمیان آمدن جنگ سرد به شکل دیگری وجود خواهد داشت.
اما این پیشنهاد هیلموت کول مورد پذیرش بیل کلینتن واقع نشد.
بیل کلینتن بخاطری که ضرورت موجودیت پیمان ناتو را نشان دهد،از بوریس یلتسن رییس جمهور وقت روسیه دعوت کرد و او به امریکا رفت.
در هنگام مصاحبه مطبوعاتی یکی از ژورنالستان از او سوال کرد که اگر سازمان ناتو در آینده در کدام عملیات نظامی اشتراک کند،آیا کشور روسیه نیز در آن سهم خواهد گرفت:
بوریس یلتسن در جواب گفت:بلی. ما اشتراک خواهیم کرد،اما در مورد نوعیت اشتراک و تعداد پرسونل و وسایط و تجهیزات،مقامات نظامی روسیه تصمیم میگیرند.
بدینصورت بیل کلینتن به هیلموت کول میخواست نشان دهد که حتی روسیه نیز خواهان موجودیت سازمان ناتو است.
بعداً جنگ یوگوسلاویا بمیان آمد که ناتو در آن مداخله کرد و بعداً کشور های اروپای شرقی یکی بعد از دیگری شامل ناتو شدند و سه جمهوریت سابق شوروی در بالتیک نیز شامل ناتو شدند و بعداً توطئه حادثه یازدهم سپتامبر از طرف جورج بوش طراحی شد که منتج به لشکر کشی امریکا به افغانستان شد و در نتیجه پیمان شانگهای وبریکس تشکیل شد و در نتیجه جنگ سرد جدید با نیروی بیشتر وتعداد کشور های بیشتر که سال به سال در حال توسعه هستند ،بمیان آمد.
بنأ دلیل اصلی توسعه ناتو به شرق و بمیان آمدن جنگ سرد جدید،خود روسای جمهور وقت امریکا بودند.
حالا دونالد ترامپ میخواهد قسمی نشان دهد که ما طرفدار صلح هستیم،اما حالا این کشور های اروپایی هستند که جنگ میخواهند و از اوکراین دفاع میکنند.
در حالی که بعد از شروع جنگ اوکراین،اوکراین میخواست درخواستی عضویت به ناتو بدهد،اما کشور های اروپایی قبول نکردند و گفتند کهدعضویت ناتو شرایط دارد که اوکراین ایندشرایط را ندارد.
پس این توطئه جدید نیز از طرف امریکا است.
صلح میتواند چنین صورت بگیرد:
اوکراین ضمانت میدهد که از عضویت ناتو صرف نظر میکند و ادعای ارضی علیه روسیه نمی کند و روسیه نیز ضمانت میدهد که دیگر به اوکراین حمله نمی کند و اوکراین نیز ضمانتدعدم حمله را به روسیه میدهد.

ایمیل:
لطفا فارسی تایپ کنید. نوشتن آدرس ایمیل الزامی نیست
میتوانید نام و محل سکونت خود را همراه نظرتان برای چاپ ارسال نمایید
پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است