تاریخ انتشار: ۱۲:۱۲ ۱۴۰۳/۱۲/۲۴ | کد خبر: 176916 | منبع: |
پرینت
![]() |
شرایط کنونی زاییده اتحاد دو پدیده نامطلوب و چه بسا شوم است: ملاهای سنتی و ارتش پاکستان. اول اینکه ملاهای سنتی که سواد کافی و درک درست و کاملی از دین ندارند به قدرت رسانده شدهاند و به ایشان القاء شده که گویی این قدرت، هدیه خداوندی بهخاطر تلاشهایی است که ایشان آن را جهاد در راه خدا میدانند و اکنون وظیفهشان جز ادامه همان راه و تمسک به همان باورها و شیوههای دینداریشان نیست. در اندیشه ملاهای کمسواد، دین مجموعهای از امرونهیهایی است که انسان باید بپذیرد و هیچ راهی جز پذیرش و اجرای این دستورات نیست حتا به زور سرنیزه و شلاق. در این اندیشه که برخاسته از روش خشن قبیلهای است، جایی برای اندیشیدن، پرسش و واکاوی نمیماند. دستورات همانگونه که از مراجع رهبری صادر میشوند بیهیچ پرسشی قابل اجرا هستند. حتا اموری که فقه حکم صریحی برایشان ندارد و احتمالاً اجرا و عدم اجرایشان تفاوت چندانی ندارد، به اندازه فرض مهم جلوه داده میشوند و لازمالاجرا میگردند. در اکثر موارد شوقی مضاعف در برداشتهای خشک و خشن و سختگیرانه دیده میشود که ناشی از درک ناقص و کژ از آنچه در کتابی یا در حدیثی بیسند و یا با اسناد ضعیف آمده و خشونت را تشویق میکند، میباشد که به نشان غیرت، استقبال شده و در اجرای آن اغراق و مبالغه نیز میگردد. ازآنجایی که در قبیله مخالفت با ریشسفیدان و مشران برتابیده نمیشود، حکمرانی این ملاها نیز هیچ مخالفت و یا چالشی را نمیپذیرد، حتا به قیمت مرگ آنانی که رایی را به چالش بکشند و یا پرسشی را عنوان کنند.
در اندیشه دولتمردان امروز افغانستان همه چیز از خدا منشأ میگیرد و این بندهگان خاکی که برخیشان نیز احتمالاً به شکل بسیار ساده زندهگی میکنند، هیچ نگرانی برای ملت ندارند. ازآنجایی که روزیدهنده خداست، شفادهنده خداست، مرگ از سوی خداست و عزت و ذلت از سوی خداست، مسوولان امر نه نگران گرسنهگی و فقر ملت هستند، نه به پیشرفت، اقتصاد، کارآفرینی و حتا درمان و پیشگیری از بیماری اعتقادی دارند. اگر خدا بخواهد خودش عطا میکند و اگر نکرد به این معناست که صلاح ندیده و نصیب نفرموده است. پس تلاش بشری نیاز نیست. بارها از زبان مسوولان گزارش شده است که روزیدهنده خداست و اگر روزی حواله نشود، به معنای اجل و مرگ است که آن هم از سوی خدا است.
با این سادهاندیشی، تحصیل علم و اکتشاف و تدقیق در پدیدههای طبیعی و تحقیق و تفحص در امور زندهگی و هر آنچه به کتابهای معدود دینیشان پیوستی نداشته باشد، مباح است و اهمیت ندارد. روایاتی از میان سران طالبان به بیرون درز میکند که حاکی از آن است که اگر امیرشان از محتوای درسی دانشگاههای امروزی افغانستان مطلع شود، صنفهای پسرانه را نیز تعطیل میکند. اگر امروز سری به دانشگاههای دولتی و خصوصی افغانستان بزنید، هبوطی تأسفبار از کیفیت تدریس، سویه محصلان، علمیت اساتید و کریکولم درسی را شاهد خواهید بود.
باور دیگری که افغانستان را به جهنم زنان تبدیل کرده است، نگرش آنان به زن است: زن موجودی ملوث، شوم، مایه فساد و انحراف مردان، عامل شر و بنای شیطانی است. روایت دارند که بیشترین ساکنان جهنم از زنانند و این بدین معناست که از زن باید دوری کرد. زن در ساختار زندهگی عملی ایشان جایگاهی بس سخیف دارد و هیچ اعتمادی به زن نیست. همانطوری که مشاهده میکنیم، همین باورهای خشک و خشن قبیلهای با پوششی از دین تبدیل به قانون در افغانستان امروز شده و چهل میلیون انسان را اسیر ساخته است. بدین ترتیب ستون امن و آرامش در خانواده به چالش کشیده شده و ناآرام ساخته شده است که بالطبع باعث بیثباتی در جامعه میشود.
بنابراین، حکومت ملاهای سنتی هیچ استراتژی خاصی را تعقیب نمیکند مگر آنچه از کتب دینی معدودشان سرچشمه گرفته باشد. آن هم در حد درک خودشان و نه بیشتر. به این معنا که اگر جوامع علمی – اسلامی بعد از تحقیقات توسط متخصصان مسلمان به نتیجهای برسند که با برداشت سنتی ایشان از دین مغایرت داشته باشد، نتیجه این تحقیقات برایشان قابل پذیرش نیست. حتماً پاسخ رهبری طالبان به هیاتی از علمای اسلامی که از افغانستان بازدید کرده و خواهان تعدیل و تسهیل امور زنان – مخصوصاً تحصیل و کار – شدند را بهخاطر دارید: «ما برداشت خودمان را داریم و شما از خودتان را». انگار نقلی خصوصیتر و دقیقتر از اسلام به قبایل افغانستان نازل شده باشد. این نوع نگرش و میزان درک از علوم دینی، فلسفه اسلامی و منطق کار را برای هر مذاکره و گفتوگویی سخت و حتا ناممکن میکند.
سرزمین حایل
دلیل دوم این شوربختی رویکرد استراتژیک حکومت و استخبارات پاکستان است که حالا گویی به فصل برداشت محصول در افغانستان رسیده باشد. پاکستان که در طول تاریخ پیدایش خویش خیال راحتی از طرف افغانستان نداشته، به همان نتیجهای رسیده است که هند بریتانوی و روسیه تزاری در اواسط قرن نوزدهم نسبت به افغانستان رسیده بودند: سرزمین حایل! نگرش پاکستان به افغانستان نگرشی غرضآلود و از بالا به پایین است و بر این اساس افغانستان نمیتواند و نباید مستقل از پاکستان اداره شود. وقتی پرویز مشرف افغانستان را عمق استراتژیک پاکستان تعریف میکرد، تصویر روزی را در ذهن داشت که از حمله هند ناگزیر به عقبنشینی شده و به ناچار باید به سمت افغانستان برود تا دوباره احیا و تجهیز شود تا بتواند به نبرد برگردد. افغانستانی مستقل و اتفاقاً در روابط حسنه با هند، سیستم دفاعی پاکستان را هدف قرار میدهد و در نتیجه نباید وجود داشته باشد. شاید قبول این قضیه سخت باشد، ولی وقتی سخنان کرزی و غنی و ناامیدیشان از خواستهای بیمنطق پاکستان را به یاد بیاوریم، درک میکنیم که اصل واقعیت است و عامل نگونبختی افغانستان.
از نظر پاکستان، این سرزمین حایل نیازی به دانشگاه، مکتب، صنعت و نظام و ساختار حکومتی ندارد. مردان قبیله به پیشوایی ریشسفیدان خواهند توانست همچون اسلاف خویش جامعه ابتدایی خود را اداره کنند: امیر امر میکند و همه بدون پرسش اطاعت. نه وزیر و وزارتخانه صلاحیت دارد و نه والی و ولسوال.
در طول پنجاه سال گذشته پاکستان سه ارتش افغانستان را مستقیم و غیرمستقیم نابود کرده است و حکومتها را فروپاشانده است. این تلاشها برای پاکستان هر بار با هزینههای مالی و آبروی گزافی در سطح بینالمللی به همراه بوده است. حالا منطقی است که نخواهد همسایه غیرقابل اعتمادش بار دیگر جان بگیرد و سرپا بایستد. پس همانگونه که پیشگیری منطقیتر و ارزانتر از درمان است، افغانستان نباید به چالشی تبدیل شود که باز برای مدیریت آن آبرو و سرمایه هزینه کرد. تلاش برای بیثبات نگهداشتن افغانستان در سطوح مختلف داخلی و بینالمللی در جریان بوده و ادامه خواهد یافت. یکی از این تلاشها پس از فرار غنی از کابل، به قدرت رساندن ملاهای سنتی قندهار بوده است. براساس شناختی که پاکستان از این ملاها در مقایسه با شبکه دستساز خودش، شبکه حقانی، دارد، این ملاهای سنتی و کمسواد قندهاری هستند که میتوانند افغانستان را در سطح سرزمین حایل – صحرای خشک، چند خیمه سیاه، مردان مسلح ریشدار که در حال جنگ در میان خود هستند و زنانی که بز میدوشند – نگه دارند. از همین رو، نمایش حضور رییس آیاسآی در کابل و سپس انتشار کتاب «بازگشت طالبان»، نوشته حسن عباس، نظامی استخباراتی اسبق پاکستان، اجرا شد تا چهره مهرههای میانهرو را خدشهدار بسازد. حسن عباس با دانش به اینکه مردم افغانستان نظر نیکی به حکومت پاکستان ندارند، تلاش کرد تا حقانیها را وابسته به استخبارات پاکستان نشان دهد که هنوز با هلیکوپترهای نظامی این کشور سفر میکنند و خانوادههایشان تحتالحفظ ارتش پاکستان قرار دارند و در مقابل ملاهای قندهاری را افغانهای غیور و مسلمانان واقعی جلوه دهد. این تلاشها در سطح بینالمللی، قدرتهای جهانی را که هنوز پاکستان را جای پای استوار خویش در منطقه میبینند، نسبت به افغانستان بدبین و ناامید ساخته است و در حدی که این قدرتها نیز به بدوی بودن و انکشافناپذیری افغانستان اذعان داشتهاند. شاید سخنان دونالد ترمپ در مورد افغانستان و مردمش در روزهای آخر دوره اول ریاست جمهوریاش هنوز شاهدی بر این مدعا باشد.
اولین و مهمترین رکن برای رسیدن به صحرای خشک، بازداشتن جامعه از مسیر تعالی و رشد فکری است که بدون دانشگاه و مراکز علمی ناممکن خواهد بود. ممنوعیت تحصیل زنان که قریب نیمی از جمعیت محصلان کشور را تشکیل میدهند قدم ابتدایی برای خالیکردن دانشگاهها بود. تغییرات در کریکولم درسی و تهدید، و در نتیجه فرار اساتید، مراکز علمی کشور را به زانو درآورده است. فلجشدن مراجع تولید فکر، مهمترین هدف استراتژیک برای حصول اطمینان از بیثباتی افغانستان است.
تخلیه افغانستان از سلاحهای امریکایی بهشکل غارت توسط چند قاچاقچی مشهور و انتقال این تجهیزات پیشرفته به پاکستان، هدف استراتژیک دیگری است که در حال اجراست. در آخرین گزارش در این مورد، گفته میشود که بیش از نیم میلیون اسلحه امریکایی که در اختیار ارتش افغانستان قرار گرفته بود، حالا ناپدید شده است. خوانندهگان فرمان امیر طالبان را بهخاطر دارند که براساس آن کنترل تمام سلاحکوتها و انبارهای اسلحه در افغانستان از وزارتخانههای مربوطه خارج و تحت امر شخص ایشان قرار گرفت.
تولید مواد مخدر که درامد سالانه بالغ بر شصت میلیارد دالر امریکایی داشت، از افغانستان برچیده و به مناطق قبایلی پاکستان منتقل شده است. بسیاری از کشاورزان هلمندی و قندهاری که در کشت کوکنار مهارت دارند، اکنون از سوی کارتلهای مواد مخدر در پاکستان استخدام شدهاند.
سازمانهای بینالمللی امدادرسان، منبع درامد دیگری برای مردم افغانستان است که علاوه بر عایدات، فنون و مهارت اداره و کار را نیز به جوانان افغان آموزش دادهاند؛ در حدی که بسیاری از مدیران ارشد این سازمانها اکنون از میان جوانان افغانستانیاند. در کشوری که بالغ بر بیست میلیون نیازمند به کمکهای غذایی دارد و بیش از نود درصد مردم زیر خط فقر زندهگی میکنند، امداد بینالمللی به جریان زندهگیبخش تبدیل شده است. اگرچه این کمکها بیشتر بهشکل عاجل و مقطعی صورت میگیرند و نیازهای انکشافی و زیربنایی کشور را لحاظ نمیکنند، تنها منبع عایدات و تنها مرجع دسترسی به غذا و نیازهای ابتدایی بشری برای میلیونها انسان نیازمند در افغانستان محسوب میشوند. فشار فزاینده بر این سازمانها صرف به هدف خارجکردن آنها از کشور است و بس. انتقال دفاتر مرکزی و تصمیمگیرنده این سازمانها به خارج از افغانستان که جایی غیر از پاکستان بوده نمیتواند، درامد هنگفت و مشاغل بیشمار برای پاکستانیها به ارمغان خواهد آورد. از تدارکات، معاش و هزینههای امنیتی گرفته تا مصارفی همچون کرایه دفاتر، مهمانخانهها و … درامد هنگفت برای اقتصاد ورشکسته پاکستان خواهد بود.
فرامین
حالا به تمام فرامین امیر طالبان توجه کنید. تمامشان را میتوان در آیینه «سرزمین حایل» که رویای مطلوب پاکستان است، دید. سوالی که شاید خواننده به آن بیندیشد، این خواهد بود که مرجع این فرامین دقیقاً کیست؟ آیا واقعاً اینها همه از ذهن یک ملای کمسواد روستایی که نقش بارزی هم در تحریک طالبان نداشته نشأت میگیرد؟ این ملا مشروعیت خویش را از کجا بهدست میآورد که میتواند یکی از شبکههای تروریستی را که بیست سال مقابل امریکا و متحدانش رزمید و هزاران افغان را به خاک و خون کشید، طوری از صحنه بیرون کند که رهبر این شبکه نتواند حتا یک ابراز نظر ساده بکند و فراتر از آن فرار را بر قرار ترجیح دهد؟ آیا بیشتر محتمل نیست که یک شبکه استخباراتی مخوف و پیچیده در کالبد این ملای مرموز مخفی شده باشد تا مطمئن شود سکان هدایت افغانستان دوباره بهدست افغانها نمیافتد، و افغانستانِ آینده فقط تحت کنترل پاکستان میتواند به حیات خویش ادامه بدهد؟ پس بیرونراندن شبکه حقانی و تمام کسانی که به فرمانهای فلجکننده امیر اعتراض کردهاند، نمیتواند کار یک گروه از ملاهای قندهاری باشد که نه درک درستی از دین دارند و نه از سیاست و روابط بینالملل چیز زیادی میدانند.
امر به معروف ادارهای است که برای اطمینان از اجرای فرامین امیر طالبان و همچنان برای ناآرام نگهداشتن مردم افغانستان طراحی و ایجاد شده است. از نام امر به معروف برمیآید که وظیفهاش ارشاد و راهنمایی مردم باشد، ولی عملکرد این اداره در حقیقت یک جنگ روانی تمامعیار علیه ملت افغانستان است. محصول این اداره تبدیل جامعه به مردم ترسو، هراسناک، خاموش، فرمانبردار و مطیع است که جز اجرای اوامر، جرأت هیچ ابراز نظری را ندارند. بهدلیل این حساسیت، این اداره مستقیم تحت نظارت امیر طالبان کار میکند و هیچ یک از ارکان دولتی حق دخالت و پرسش از این اداره را ندارند. برعکس، این امر به معروف است که اجازه دارد همه را تفتیش کند تا مطمئن شود جامعه یکدست فرمانبردار امیر است.
آینده
این روزها شایع شده که گویی برخی از رهبران جهادی و چهرههای ملی در تلاش برای برقراری رابطه با امیر طالبان بودهاند تا بتوانند راه را برای حکومت فراگیر و مسوول باز کنند. اینکه دسترسی به ایشان چقدر منطقی و ممکن است به کنار، براساس آنچه گفته آمد، توقع اینکه ساختار رهبری طالبان بخواهد افغانستان را به سویی غیر از همان سرزمینِ حایل سوق دهد، بسیار نابهجا و محال است. بنابراین در این شرایط، هر رویکرد، راهکار، تصمیم، مذاکره، رایزنی، اجماع علما، فتوا و هر فعالیت دیگری که به افغانستان اجازه بیرونآمدن از این بنبست ملی را بدهد، با صدور فرمانی از سوی امیر طالبان با اشاره به شریعت اسلامی، حرام اعلام میشود و راه به جایی نخواهد برد. افغانستان زیر کنترل طالبان، آیندهای جز برهوتی خشک، خیمههای سیاه، مردان ریشدار و مسلح که در حال نبردند و زنانی که بز میدوشند، نخواهد داشت؛ مگر اینکه تقدیر بجنبد و شرایط در پاکستان تغییر کند و افغانستان از طلسم استخباراتی و عمق استراتژیک پاکستان بیرون آید.
محمد جابر دانش
8 صبح