نامه دختری از زندان طالبان به جنرال دوستم
 
تاریخ انتشار:   ۱۰:۴۶    ۱۴۰۴/۵/۴ کد خبر: 177685 منبع: پرینت

به نام خداوند داد و عدالت!
با سلام و احترام به پیشگاه قهرمان مردمی، مارشال عبدالرشید دوستم، فرزند راستین سرزمین و غرور خاک مادری ما.
مارشال صاحب عزیز، نمی‌دانم این نامه به دستت می‌رسد یا نه. نمی‌دانم هنوز صدای یک دختر اسیر در دل تاریکی کابل را می‌شنوی یا نه. اما به عنوان یک زن، یک خواهر و یک دختر که در زندان کابل در چنگال طالبان بی‌رحم اسیرم، این نامه را با اشک و خون، با درد و ناله، با دستانی لرزان اما دلی پر از امید می‌نویسم و به‌دست قهرمان قوم و وطنم می‌سپارم.

جناب مارشال!
۴۵ سال است نامت چون کوه‌های سخت‌ جان افغانستان در دل‌ها حک شده است. ۴۵ سال است که دشمنان این خاک، از نامت لرزیده‌اند و مزدوران پاکستان و انگلستان در برابر اراده‌ات زانو زده‌اند.

تو آن کسی بودی که نقشه‌های شوم استخباراتی را نقش بر آب کردی، تو آن مردی هستی که خواب قدرت را از چشمان طالبان دزدیده بودی. اما امروز، روزی است که فریاد ما، فریاد بی‌پناه‌ترین دختران وطن، به آسمان رسیده و جز نام تو پناهی برایمان نمانده است.

مارشال صاحب!
دختران و زنان این سرزمین زیر لگدهای طالبان خرد شده‌اند. زندان‌ها پر است از ناله‌‌های دخترانی که به جرم آزادی، به جرم انسان بودن و به جرم «زن» بودن شکنجه می‌شوند. در هر کوچه و بازار صدای تجاوز، صدای فریاد و صدای خفه‌شدن امید ماست. و با همه این دردها، مردم هنوز به نام تو پناه می‌برند. هنوز می‌گویند «مارشال کجااست؟»

من می‌دانم، تو را اجازه ورود نمی‌دهند. می‌دانم ترکیه، امریکا و این دنیا‌ی معامله‌گر، در برابر غیرتت دیوار شده‌اند. اما تو یک رهبر چریکی هستی، یک مبارز کوه‌نورد، تو را دیوار بند نمی‌سازد.
بیایید نه با لشکرهای بزرگ، که با ده سرباز وفادار، در هر ولایت، در هر قله، پرچم قیام را برافرازید.
در پنجشیر، در بدخشان، در فاریاب، در سرپل، در کوه‌های کابل علم را بلند کنید، فریاد را دوباره زنده کنید.
مردم با جان و دل همراهتان می‌شوند، دختران این وطن زیر عبای خونین طالبان منتظر یک حرکت اند. امروز اگر سکوت کنید، فردا حتی خاک قبر ما را هم از ما خواهند گرفت.

مارشال صاحب!
زمین ما را گرفتند، خانه‌ ما را آتش زدند، و حالا نوبت به ناموس ما رسیده است. فردا دیگر دیر است. فردا ما نیستیم که صدایت کنیم. امروز، آخرین فرصت است.
به فریاد ما لبیک بگو. با اشک، با خون، با امید به غیرتت از دل تاریکی کابل، یک دختر اسیر، که هنوز چشم به دروازه امید دوخته و فریاد می‌زند: مارشال بیا بپاخیز.
اگر زنده بودم خداوند دیدار تو را به من نصیب کند به پای تو خم شوم جان به حق بسپارم.

کد (9)


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
دختری زندان
جنرال دوستم
نظرات بینندگان:

>>>   مارشال دوستم اگر فریب اوغانیت میخورد امروز من و تو در سلامت و عزت در اقلیم ازبیک و اقلیم تاجک و اقلیم هزاره زندگی خود را به برکت داشتیم امثال مارشال دوستم بودند که ملیت خود را به اوغانیت فروختند و ما را اسیر دست دوباره پشتونیزم ساختند استعمار دو صد ساله پشتون باید برافتد با پشتو زندگی نمیشود وگر نه همین شوربا همین شوربا تمام هست و نیست ما صرف حفظ پشتون سالاری بالای ملیت های تحت ستم غیر پشتون میشود

>>>   یک .....برای یک لوطی نامه نوشته است آیا این .....دوران گلم جم را از یاد برده است که در جاده میوند تنبان همین قسم دختر ها را به زور میکشید.
اگر این دختر .... در یک کشور مانند افغانستان در نیم شب در کوچه و بازار چی می‌کند. آن هم در رستورانت های شهرنو که در وقت حکومت گریزی ها مرده گاو خانه های رسمی بود و یا در دشت برچی ساعت یازده شب قدم زدن چی معنی دارد

>>>   👈 جنرال و یا مارشال دوستم تا زمانی که تحت هویت پشتونیزم=(افغان) قرار داشته باشد
در واقع خودش اسیر پشتونی بوده و در زندانی شناسه تحمیلی (افغان) به سر میبرد،
و چه برسد که به تو کمک بتواند!؟؟

>>>   دوستم همان گلم جم ....است جنایاتی که قهرمان مورد نظر شما مرتکب شده است نابخشودنی است. حتما بی اطلاعی که این گونه خودت را ذلیل مارشال جنایتکار جنگی و مرتکب جنایات علیه بشریت می بینی التماس هایت را به کسی ببر که گناهکار درجه یک نباشد

>>>   هیچ دختر با احساس به این و....بی سواده نامه نمی نویسد،...

ایمیل:
لطفا فارسی تایپ کنید. نوشتن آدرس ایمیل الزامی نیست
میتوانید نام و محل سکونت را همراه نظرتان برای چاپ ارسال نمایید
از نشر نظرات نفاق افکنی و توهین آمیز معذوریم
مطالب خود را برای نشر به ایمیل afghanpaper@gmail.com ارسال فرمایید.
پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است