| نه گروههای جهادی توانستند منحیث برنامه و هدفمند عمل کنند و نه جامعه به صورت کلی توانست که گروههای جهادی و غیر جهادی را رهنمون شود | ||||
| تاریخ انتشار: ۱۱:۰۰ ۱۴۰۴/۸/۵ | کد خبر: 178237 | منبع: |
پرینت
|
|
در پیوند به حرمتشکنی طالبان نسبت به آرامگاه استاد خلیلالله خلیلی، دیدم که شماری از دوستان، به دیدگاههای استاد پرداخته و ایشان را به دلیل حمایت از مجاهدین و توصیف رییس جمهوری وقت پاکستان مورد نکوهش قرار داده و ویران کردن آرامگاه استاد را مورد تایید قرار دادهاند. البته آنجا که استاد از ضیاالحق توصیف کرده دلیل آن نیز حمایت ضیاالحق از مجاهدین بوده است.
جدا از اینکه اینگونه موضعگیری بیربط و البته به نفع طالبان است، یک نکته دیگر را نیز برجسته میکند که خیلی از دوستان ما در مورد جهاد(به عنوان یک دوره از جنگ و مبارزه مردم ما در برابر اشغال) نیز دیدگاه یک بعدی و ملامتگرانه دارند و جهاد را در ابعاد وسیع آن مورد تحلیل قرار نمیدهند. اینگونه موضعگیری به اندازه موضعگیریهای افراطی مجاهدین در باره مخالفان فکری، افراطی و ناسازنده است.
من چنانکه بارها یادآوری کردهام، به نسبت اینکه پدرم مجاهد بود و در بستر فکری-فرهنگی جهاد بزرگ شدیم، مجاهدزاده تلقی میشوم و به همین دلیل حرفم در باره جهاد جانبدارانه به نفع جهاد و مجاهدین تلقی میشود.اما دوستانی که از نزدیک میشناسند، میدانند که من بیشترین نقدها را نسبت به مجاهدین داشتهام و هنوز هم دارم و به لحاظ فکری نیز الان مجاهد نیستم. من به لحاظ فکری خود را یک سکولار میدانم. باور دارم که سکولار بودن به معنای ضد جهاد بودن و ضد اسلام بودن نیست و صلاحیت مرا در نقد یا حمایت از جهاد سلب نمیکند.
اما در باره جهاد به صورت کلی باورم این است که جهاد به عنوان یک حرکت جمعی قابل دفاع است و بود. جهاد در نظر من همان مبارزه رهاییبخش یک ملت در برابر یک نیروی متجاوز است. در این معنا من جهاد را همیشه میستایم و مجاهدان راستین و مدافعان راستین جهاد برایم محترم هستند. شما خود را در زمان جهاد قرار دهید. جامعه افغانستان در آن زمان به سه دسته تقسیم شد. جمعی با اشغالگران همدست شدند و برای حفظ موقف و چوکی و امتیازات با اشغالگران همکاری کردند. جمعی اما علیه اشغال و تجاوز قد علم کردند. گروه سومی کسانی بودند که نه طرف جهاد را گرفتند و نه طرف اشغال را و بیطرفی اختیار کردند که حساب اینها جدا است. من به این باورم که یک انسان آزادیخواه و عدالتخواه در هر زمانی جانب ضد اشغال و ضد تجاوز را میگیرد. استاد خلیلی در همان زمان جانب نیروهای ضد اشغال را گرفت و این چیزی است که احترام استاد را برای من فزونی میبخشد.
با این حال، من امروز در نقد جهاد و مجاهدین جانب منتقدان را میگیرم. البته منتقدان بیطرفی که جهاد و مجاهدین را بیطرفانه نقد میکنند و نقد شان جانبدارانه و به طرفداری از نیروهای ضد مجاهدین نیست.
نقد بیطرفانه جهاد و مجاهدین به اعتقاد من ناظر به دو حوزه رفتاری و اعتقادی مجاهدان است.
در حوزه رفتاری، نقد ما بر عملکردهای نادرست مجاهدین است. ما مجاهدین را نقد میکنیم که نتوانستند، حرمت جهاد و مبارزه مقدس را حفظ کنند. کسانی که جهاد را وسیله امرار معیشت و رسیدن به جلال و جبروت شخصی کردند. کسانی که جهاد را با ویرانگری اشتباه گرفتند. کسانی که با استفاده از نام جهاد فساد و بیعدالتی کردند. کسانی که نتوانستند متحدانه نظم و ثبات عادلانهای را در فردای پیروزی جهاد به مردم به ارمغان بیاورند.
در حوزه اعتقادی، نقد ما بر مجاهدان این است که جهاد را از مفهوم ملی و مردم آن تهی کرده و سراسر آن را مصادر به مطلوب خویش کرده و آن را دینی ساختند. در حالی که جهاد به لحاظ عقیدتی صرفاً دینی نبود. از مجاهدان که میپرسیدید که چرا میجنگید، میگفتند که سرزمین ما اشغال شده و دین ما در خطر است. یعنی انگیزهها و عقاید ملی-مردمی در دفاع از سرزمین نیز بخشی از عناصر معنوی جهاد را تشکیل میداد. اما گروههای جهادی انگیزههای ملی-مردمی را نفی کرده و سراسر جهاد را جنگ کفر و اسلام تعبیر کردند. این مصادرهکاری، زمینهساز گروههای افراطی دیگری نیز طالبان و دا.عش و...شد. تاکید بر استقرار حکومت اسلامی(دینی) پس از شکست نیروی متجاوز، به اعتقاد من بخشی از انحراف فکری-عقیده تزایدی بود که از بستر مصادره عقیدتی جهاد به دین برخاست. این امکان وجود داشت که در فردای پیروزی جهاد، نیروهای ملی(روشنفکران و سکولاران و حتی کمونیست ها) در تشکیل یک دولت ملی(نه الزامن اسلامی) متحد شوند و نظمی را به وجود آورند که منجر به اصطلاک و انقطاب فکری جامعه نشود. اما تاکید مجدانه بر اینکه جهاد صرفاً ارزش و پیروزی دینی و اسلامی است، راه استفاده بهینه از ثمرات جهاد را بر روی مردم بست.
اما هرچه که مجاهدان و جهاد را نقد کنیم، به این معنا نیست که نفس حرکت آزادیخواهانه جهاد را زیر سوال ببریم. جنگ و مبارزه در برابر اشغال و تجاوز باید صورت میگرفت. حقانیت جنگ زیر سوال نیست. اما پیامدهای منفی جهاد باید نقد شود. حمایت خارجی از حرکت جهاد در زمانش نیز قابل تحسین است. جدا از اینکه پاکستان و کشورهای متحد پاکستان چه انگیزههای در حمایت از جنگ مردم افغانستان علیه شوروی ها داشتند، نفس حمایت شان قابل تقدیر است و این حمایت ها در پیروزی جهاد نقش برجسته داشت. امروزه خیلی از نیروهای ضد طالبان معتقدند که برای مبارزه با طالبان کمک گرفتن از هر کشور و نیرویی مجاز است. این درست است. در زمان جهاد نیز همینگونه بود و درست بود.
مشکل ما این است که نه گروههای جهادی توانستند که منحیث یک جریان و یک روند با برنامه و هدفمند عمل کنند که ثمره مبارزه شان برای مردم امنیت و نظم و رفاه و عدالت به بار آورد و نه جامعه افغانستان به صورت کلی توانست که گروههای جهادی و غیر جهادی را با فشار مدنی و دموکراتیک در جهت نیل به اهداف بزرگ ملی رهنمون شود.
نورالله ولیزاده
>>> لالام جان زمانی که نوشته میکنم با پشتو زندگی نمیشود بهترین راه حل تجزیه است از سر تحربت است نه بخار معده . اینها سنگ گور یک تاجیک را تحمل کرده نمیتوانند خودش را تحمل میکنند تاجیک امروز مشغله اول اش جابجایی هفتده هزار پشتون اشغالگر در پنجشیر و سی هزار پشتون اجنبی در بدخشان است نه اوغانستان و اوغان
>>> نور الله خان نوشته است که سکولار است.
مرا به یاد گپ های جنرال نورآغا انداخت.
در بین افغانها حتی مفهوم Secularism خنده آور شده است.
در کابل جنرال نورآغا میگفت: «پسر حاجی غلام بهاالدین سیکیولار شده است.»
پرسیدم چطور؟
گفت:«حاجی غلام بهاالدین خودش سچه مسلمان است و تا ناف ریش گذاشته است.اما پسرش روز 2 مراتبه ریش را چپه تراش میکند .»
مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است