چرا از داعش در افغانستان استقبال می شود؟
بدون دخالت غربی ها حتی یک داعشی توان ورود به خاک افغانستان را ندارد اگر هر گروه افراطی و تکفیری از طالبان و القاعده گرفته تا داعش و دیگران، بخواهند در هر منطقه ای فعالیت کنند بدون اجازه و حمایت آمریکا و متحدانش یک روز هم دوام نمی آورند، باید مزدور و مطیع باشند تا حیات داشته باشند 
تاریخ انتشار:   ۱۷:۲۴    ۱۳۹۳/۱۱/۲۱ کد خبر: 89045 منبع: پرینت

این روزها هرجا سخن از حضور داعش در افغانستان است که چه بصورت واقع بینانه و چه بصورت ظاهری از سوی غربیها بزرگنمایی می شود تا به اهداف خود در منطقه به ویژه کشور ما دست یابند و در واقع از ادامه حضور گروه خود ساخته ی داعش، بهره های بیشتری ببرند.

لذا لازم است نگاهی بیندازیم به اینکه افراط گری از کجا وارد افغانستان شد؟

بنیادگرایی و برداشت‌های افراطی از هر اندیشه و مشرب فکری قطعاً موضوعی چندان مطلوب نیست زیرا می‌تواند خسارات بسیاری را چه برای معتقدان به آن اندیشه و چه برای سایرین به همراه داشته باشد.

اما باید اشاره کرد که متاسفانه برداشت‌های کوته بینانه و افراطی از هر اندیشه‌ای، به خصوص از ادیان، عمری به اندازه همان دین دارد. دین مبین اسلام نیز که به حق باید آن را دین صلح و رفتار مسالمت آمیز دانست نیز از این انحراف مصون نمانده، به طوری که ریشه‌های برداشت افراطی از این دین الهی ریشه در تاریخی طولانی دارد، که جنبش خوارج نماد روشن آن است.

اما در سال‌های اخیر این پدیده شکل جدی‌تری به خود گرفته و تواسته با سوء استفاده از عطش جوانان مسلمان نسبت به درک بیشتر از دین، دامنه نفوذ خود را از شمال آفریقا تا شبه قاره هند، از قفقاز شمالی تا غرب چین گسترش دهد. از سوی دیگر با دریافت کمک‌های مستقیم از کشورهای غربی و حامیان منطقه‌ای به ویژه عربستان سعودی، خود را مجهزتر از گذشته کند و از لحاظ تفکر نیز از مسیر اسلام حقیقی دورتر شود. برآیند چنین شرایطی به طور حتم خسارت بیشتر به حیثیت اسلام و مسلمانان و خشونت بیشتر این گروه‌ها است که امروزه می‌توان نماد عینی آن را در اقدامات گروه‌های سلفی-تکفیری در سوریه مشاهده کرد.

در این بین یکی از مراکز اصلی حضور و پرورش نیروهای بنیادگرا و افراطی اسلامی را باید منطقه آسیای مرکزی و به خصوص سه کشور؛ تاجیسکتان، ازبکستان و قرقیزستان و نقطه پیوند آنها یعنی دره فرغانه دانست.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رها شدن میلیون‌ها مسلمان از قید الگوی ضد دینی کمونیستی و تلاش آنها برای توجه بیشتر به مذهب و دین اسلام به عنوان بخشی از هویت فراموش شده خود، زمینه مناسبی برای گسترش گرایش‌های مختلف اسلامی از جمله برداشت افراطی از اسلام فراهم کرد که متاسفانه شرایط داخلی و خارجی موجب تقویت تامل برانگیز مورد اخیر شد.

افغانستان؛ مهمترین عامل بیرونی

تاريخچه نفوذ جريان‌هاي سلفي-وهابي در كشورهاي آسياي مركزي در دو دهه گذشته نشان می‌دهد که انديشه‌هاي سلفي و وهابي از دو مجراي اصلي وارد آسياي مركزي شدند. يكي با حضور مبلغان عرب در منطقه و تحصيل علماي منطقه در كشورهاي عربي با هزینه کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی، دوم ورود انديشه‌هاي افراط‌گرايي پس از جنگ افغانستان و شوروي و راديكاليزه شدن مرزهاي جنوبي تاجيكستان و ازبكستان و سپس حضور طالبان در افغانستان و پاكستان كه به صورت ساختاري و سازماني، زمينه ورود انديشه‌ها و انديشمندان و جريان‌هاي سلفي- وهابي را به منطقه به ويژه از طريق دره فرغانه فراهم كرد.

این امر باعث شده است که امروز وادي فرغانه، تبدیل به جايگاه اصلی شكل‌گيري، رشد، پرورش، حمايت و گسترش اين انديشه‌ها در آسياي مركزي شود. افراط‌گرايي كه از پاكستان و افغانستان و از طريق جنوب ازبكستان (ترمذ و تراز) وارد دره فرغانه در قلب آسياي مركزي مي‌شود، تهديد امنيتي براي هر سه كشور و حتي براي 5 كشور آسياي مركزي و حتی کشورهای روسیه و به خصوص چین است.

بر این اساس نخستین گروهای اسلام‌گرای رادیکال در دهه 1970 با اندیشه‌های سلفی-وهابی از کشورهای اردن، عراق و به خصوص افغانستان وارد آسیای مرکزی شدند و در سایه فعالیت طالبان در افغانستان جسورانه‌تر اقدامات خود در آسیای مرکزی را پیگیری کردند.

عطش جوامع آسیای مرکزی و به خصوص جوانان این منطقه برای گسترش بیشتر اندیشه اسلامی از یک سو، مشکلات عدیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از سوی دیگر و همان گونه که اشاره شد تقویت و گسترش بنیادگرایی افراطی در افغانستان و تسلط طالبان بود، زمینه و بستر لازم برای افزایش تمایلات سلفی و افراطی را در آسیای مرکزی فراهم کرد.

زیرا؛ تحولات افغانستان به ویژه بعد از پیروزی طالبان بر امنیت و سیر تحولات در آسیای مرکزی تاثیر مستقیم داشت و دارد. بنیادگرایان آسیای مرکزی با پیروزی همتایان خود در افغانستان انرژی و روحیه بیشتری برای مبارزه پیدا کردند. از سوی دیگر تثبیت حاکمیت طالبان بر افغانستان شرایط مناسبی را برای ایجاد واحدهای آموزشی برای نیروهای شبه نظامی اسلامی در آسیای مرکزی به ویژه حرکت اسلامی ازبکستان (IMU) فراهم کرد و گروه‌های دیگر فعال در آسیای مرکزی از جمله حزب التحریر، حزب النصرت، جنبش اسلامی آسیای مرکزی، جیش الله و ... را به یک همکار و شریک قابل اعتماد برای طالبان و القاعده در افغانستان تبدیل کرد.

علاوه بر این موارد کسب آموزش در افغانستان و تقویت روحیه ناشی از پیروزی‌های طالبان، گروه‌های رادیکال در آسیای مرکزی را نیز جسورتر از گذشته کرد به نحوی که اقدامات تروریستی در این منطقه رشد فزاینده‌ای پیدا کرد؛ بمب گذاری‌های سال 1999 در تاشکند، اقدامات تروریستی در قرقیزستان و تاجیکستان در همان سال از نمونه‌های این اقدامات است. نتیجه این امر آن شد که حتی حزب کمتر رادیکال التحریر تنها راه برای رسیدن به هدف خود یعنی ایجاد خلافت را در کاربرد خشونت در برابر دولت معرفی کند که این در واقع نسخه‌ای از راهکاری بود که القاعده و طالبان در افغانستان آن را پیگری می‌کردند.

در مجموع تحولات افغانستان و قدرت گیری القاعده و طالبان و اکنون در داعش در کشور ما از حیث روحی-روانی، آموزش و حتی تجهیزات کمک شایانی به تقویت بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی کرد. به طوری که اگر جنگ داخلی تاجیکستان و سایر اقدامات تروریستی در آسیای مرکزی که در بالا به آن اشاره شد را به عنوان نمونه‌هایی از اقدامات این گروه‌ها در نظر بگیریم، می‌توان به طور مشخص ناشی از کمک‌ها مالی-تسلیحاتی و آموزشی-روانی دانست که از افغانستان به این گروه‌ها تزریق می‌شد که در واقع مرحله اول ارتباط میان طالبان و القاعده با گروه های افراطی در آسیای مرکزی است که مسیری تقریباً یک سویه بود.

گروه‌های افراطی آسیای مرکزی همکار همفکران خود در افغانستان

اما ارتباط میان طالبان و القاعده در افغانستان با گروه‌های سلفی در آسیای مرکزی همواره یکطرفه نماند. این گروه‌ها از یک سو به کمک به قاچاق مواد مخدر از مسیر آسیای مرکزی کمک شایانی به اقتصاد و بنیه مالی طالبان و القاعده کرده و از سوی دیگر با حضور مستقیم در افغانستان شروع به مبارزه در کنار طالبان و القاعده کردند. به عنوان مثال، جنبش اسلامی ازبکستان در اواخر سال 2001 میلادی برای مبارزه با آمریکا به نیروهای القاعده و طالبان ملحق شد و در درگیری‌های مناطق تورا بورا و وزیرستان همکاری بالایی با آنها داشت. به طوریکه بر اساس دستور بن لادن، نیروهای نظامی جنبش اسلامی ازبکستان نقش رهبری مبارزه در وزیرستان جنوبی را بر عهده گرفتند.

هر چند همان گونه که اشاره شد در طول زمان تاثیر یکسویه از افغانستان به جنبش‌های سلفی در آسیای مرکزی تغییراتی را بر اساس آنچه بیان شد به خود دید اما به هر حال باید به این نکته اشاره کرد که تحولات افغانستان همچنان عامل اصلی و تعیین کننده در عملکرد جریان‌های سلفی در آسیای مرکزی باقی ماند. به طوری که بعد از حملات القاعده به خاک ایالات متحده در سال 2001 و در نتیجه ایجاد فضای جهانی در جهت مقابله با تروریسم و حمله آمریکا به افغانستان در همان سال، نه تنها به دلیل از دست دادن پایگاه اصلی خود در افغانستان و کاهش دریافت کمک‌‌های مختلف موجب تضعیف جریان‌های سلفی در آسیای مرکزی شد بلکه زمینه را برای رهبران آسیای مرکزی که جریان‌های سلفی را رقیب و دشمن اصلی خود می‌دیدند فراهم کرد تا گام های سنگین‌تری را در جهت سرکوب آنها بردارند.

در انتها باید گفت که سقوط اتحاد جماهیر شوروی، عطش جوامع مسلمان آسیای مرکزی برای توجه بیشتر به اسلام، مشکلات متعدد داخلی، اقدامات متعدد کشورهای عربی منطقه به ویژه عربستان سعودی در گسترش اندیشه وهابی و از همه مهمتر همجواری با افغانستان به عنوان مرکز اصلی جریان‌های سلفی-افراطی زمینه را برای گسترش این پدیده در آسیای مرکزی فراهم کرد و این منطقه را به متغییری وابسته به جریان‌ها سلفی افغانستان و تحولات این کشور تبدیل کرد. به نحوی که در دوران اوج قدرت طالبان و القاعده در افغانستان، گروهای همفکر در آسیای مرکزی نیز از شرایط ایده‌آلی برخوردار بوده و به دنبال تحقق اهداف خود (خلافت اسلامی) در آسیای مرکزی بودند.

حتی در این دوره با حضور در افغانستان به مبارزانی تمام عیار در کنار همفکران خود تبدیل شدند. اما به هر حال کاهش قدرت طالبان و القاعده در افغانستان در نتیجه حمله نیروهای خارجی به کشور زمینه را برای کاهش قدرت و تغییر شرایط در آسیای مرکزی بر ضد گروه‌های سلفی-تکفیری فراهم کرد. اما این بدان معنا نیست که این جنبش‌ها توان بازگشت به شرایط گذشته را ندارند. فعالیت های موفقیت آمیز اخیر ستیزه جویان آسیای مرکزی و شمال افغانستان ممکن است نشان دهنده این امر باشد که آن ها طی سال های آینده در صدد بهره برداری از خلاء قدرت در منطقه برآیند. خلائی که پس از خروج نیروهای نظامی غربی از افغانستان پدید می‌آید. برخی ناظران معتقدند این گروه ها از هم اکنون فعالیت های گام به گام خود را آغاز کرده اند و از برخی مردم محلی به عنوان جهادگر استفاده می کنند.

در مجموع افغانستان همچنان به عنوان یک منبع موثر بر جریان افراط گرایی در آسیای مرکزی عمل کرده اما در آینده ممکن است به علت تغییر شرایط در منطقه و ایجاد خلاء قدرت این مسیر تغییر کرده و آسیای مرکزی به عنوان یک محمل برای بنیادگرایان افغانستان تبدیل شود. در مجموع باید اشاره کرد که رابطه بنیادگرایان آسیای مرکزی و جنبش های افراطی و سلفی در افغانستان رابطه ای مستقیم با یکدیگر دارند.

و اکنون غربیها از همین فرصت استفاده کرده و داعش را جایگزین طالبان در افغانستان می کنند. همچنین باید اذعان داشت که بدون دخالت غربیها حتی یک داعشی توان ورود به خاک افغانستان را ندارند اگر هر گروه افراط و تکفیری از طالبان و القاعده گرفته تا داعش و دیگران، بخواهد در هر منطقه ای فعالیت کنند بدون اجازه و حمایت آمریکا و متحدانش یک روز هم دوام نمی آورد باید مزدور و مطیع باشند تا حیات داشته باشند.

کد (10)


این خبر را به اشتراک بگذارید
نظرات بینندگان:

>>>   احسنت بر شما دوست عزیز به حق اشاره داشتید

>>>   بالاخره تا حال معلوم نشد که امریکا و غربیها چه تعداد از گروه تروریستی داعش را از عراق و سوریه به افغانستان و پاکستان انتقال داده اند . ایا کسی در این باره معلومات دارد ؟؟
احمد

>>>   بــه مردم بیکار افغانستانمخصوصا سمت جنوب اگر اسرائیل هم پول بدهد می جنگند چون بیکاری بیسوادی باعث این کار میشود تنها پول را میشناسند

>>>   ناراحتم.ناراحتم برای اقتصاد برای کودکان برای مهاجران برای جهل برای جهالت.
حسن کور

>>>   داعیش خراسانه جور مونه.
برات جاغوری

>>>   بخاطریکه از بی سوادی مردم جنوب و احساسات پشتونیزم هرکس به آسانی استفاده سو کرده و کرده میتواند چون اگر در ولایات جنوب و پشتون نشین یک صدا شود که بینی تان را پشک برد همه سراپا کنده پشت پشک میروند نه که ببینند آیا بنی شان در جایش است یا خیر.

>>>   اگر داعش جرات دارد برود در مناطق طالب کشان و ضد انتحاریون.

>>>   هنوز از استقبال ایشان خبری نیست طالبان ... را کرزی مداری برادر خطاب مینمود و همواره آنها را حمایت میکردند و اشرف غنی آنهارا بجای اینکه قاتلین خطاب شوند مخالفین سیاسی خطاب مینمایند. در طالبان درایت و اهلیت سیاست نیست که مخالفین سیاسی خوانده شوند آنها ګروه ...تیره فکر هستند که از ...مرکت خود ملاعمر پیروی میکنند که فقط قتل، دزدی، ... را برایشان یاد میدهد. این مردتبه نوبت داکتر عبدالله است که به ګروه داعش یک نام و لقب اعطا فرماید ...و ګلبدین...خو حتما اینها را اخوان المسلمین میګوید.
فرمان

>>>   دوست عزیز بیان تان یک امر واقعی و غیر قابل انکار است خداوند شما حفظ کنند ... برداعش و حامیان بیدین شان .
کوهستانی

>>>   تا زمانیکه ما دست به گریبان هم باشیم واندک توجه به خود و وطن مان نداشته باشیم از هر چیز دیگر درافغانستان استقبال میشود. وما هنوز ملت نیستم آن خصوصیاتی که بر ملت شدن وملت بودن ضرور است در وجود هیچ شخص دیده نمیشودبنا نتیجه این همه سطحی نگری ما این است که غربی ها در منطقه ما در پی اهداف خود باشند.
قدیم نایبی

>>>   نویسنده محترم !
...میاییم به موضوع واز خودم شروع میکنم: برای من وتقریبابرای 90 فیصدمردم افغانستان دو دضمن داریم :1 1-داخلی ( که مردم جون مزدوران امپریالیز جهانخوار اهم از وکلا سناتوران وزیران و ریسان و شکم کته های دیگر که افغانستان را بدنام جهان کردند.
2 - دشمنان خارجی: مانند طالب، ، باکستان، امریکا و....حال میاییم بفیصله: برای من این وکیل خاین، وزیرخاین ریس خاین ،قاضی خاین و... پس برای من هردو دشمن اند واگر قدرتم بکشد به جزای اعمالشان میرسانم مگر با داعش یا دولت عربان غنیمت خور گاهی هم یکجا نخواهم شد مگر گروه ها مجاهدین سابق خطر این را دارد که به داعش »بیوندند ووطن شیرین مان را باز به عربان ... تسلیم کند اما اگر در راس داعش ویا ماعش افغانی مردم پاک چون اعضای حزب وطن باشد ، من را چه میکنید که سنگ وچوب افغانستان این ظالمان را بدار خواهند کشید. برای من فرق نمیکند که حقم را طالب میخورد یا مالب(این ...دشمن من اند و دشمنان مردم وطن) من ازین رنج میبرم که جوانان شهزاده این وطن که در قوای امنیتی خدمت میکند این خدمت به وطن نیست زیرا انها این دزدان حاکم فاسد فاسد جهان را محافظت میکنند تا خون این ملت قهرمان را به نام اسلام بمکند .خانه ان دشمن ویران شوند که سربازان بیچاره و اولاد اصیل وطن مار ا بنام اسلام برای اهداف باکستان عرب و یهود ...شهید میسازند.
راستگو

>>>   ما افغانها اگر توفان هم به افغانستان بیاید میگویم کاره آمریکا است.اینها همه دست نشان پاکستان و عربستان است.در حالی که خود آمریکا و اروپا قربانی این گوروهای تروریستی هستند.وارد شدن تروریست به خاک افغانستان بسیار آسان است.چرا ایران اجازه نمیدهد به این...چون استخوارات قویی دارد.مرزها را به این گورهای آدم کش باز نمیگزارد.به داخل اردو طالبان جای گرفتن.این هم کاره آمریکاه و اروپا است.که هر روز هم قتاریهای خود را میکشند.چون افغانها خواب هستند.استخوارات ندارند.در مدارس پاکستان از سن 5سالگی تروریست لابراتور میشود.و به کشتن مردم افغان فرستاده میشود.

>>>   سال گذشته در همین افغان پیپر که اولین خبرها از امدن داعشیها بیان میشد من مطالبی از احتمال قوی امدنشان به افغانستان گفتم ولی برخی از برادران افغانی کمی انتقاد کردند و گفتند داعش در افغانستان دیگر جایی ندارد و نابودش میکنیم و....ولی واقعیات ان است که شرایط برای تکثیر این گروههای تروریستی در افغانستان مهیا است به چند دلیل.اول وضعیت اقتصادی وسطح سواد مردم.شما اگر با مردمی مواجه باشید که سواد بالا نداشته باشند به راحتی میتوانید به اسم اسلام انها را فریب دهید.انها نمیتوانند بین اسلام واقعی که دین مهربانی ها است با اسلام تکفیری که میگوید مسلمان دیگر را بکش به جرم انکه با ما هم عقیده نیستند تا به بهشت بروی تفاوت قائل شوند.چون اگاهی ندارند.از سویی به دلیل فقر زیاد اگر افراطی ها در مقابل جذب این افراد پول هم بدهند بیشتر خود را در میان مردم نا اگاه محبوب میکنند.چون میبینند کسی به فکر انها نیست ولی اینها از اسلام میگویند و پول هم میدهند.
مشکل دوم ضعف حکومت افغانستان است.مثلا یکی از جنرال های افغانستانی گفته بود افغانستان برای مقابله با داعش نیازمند تسلیحات سنگین است.این در حالیست که مقابله با تفکر با تسلیحات سنگین امکان ندارد بلکه باید با تفکر به جنگ ان رفت.مثلا شما به عراق نگاه کنید چرا داعشی ها در مناطق با اکثریت شیعه مثل بصره یا بغداد و در مناطق اهل سنت که شرایط خوب دارند مثل کردستان عراق نتوانستند بمانند اما در الانبار که اهل سنت در انجا است و این افراد بسیار فقیر و و سطح سوادشان هم پائین است اینقدر دوام اورده اند.بخاطر انکه در بین مردم ان مناطق نفوذ کرده اند و به همین دلیل به این راحتی امکان اخراج انها نیست. و در نهایت سیاسیون افغانستان هم با پذیرش حضور طولانی مدت نظامیان بیگانه شرایط را سخت تر کردند.چون اگر اوضاع ارام باشد تفکر اخراج بیگاتگان بیشتر میشود پس بهتر است همیشه این ترس باشد که اگر انها بروند اشوب همه جا را فرا میگیرد و ما به انها نیاز داریم پس باید بمانند.برای اثبات این ادعا ببینید این داعشی ها تا به حال خون یک امریکائی یا اسرائیلی را ریخته اند.با وجود انکه در سوریه هستند و سوریه هم هم مرز با اسرائیل است.تنها کارشان کشتن مسلمانان دیگر .....و به اشوب کشیدن سرزمین های اسلامی است.ایا این خطر نداشتنشان برای امریکا و اسرائیل و سودی که با وجودشان به جیب غرب میرود نشان از واقعیات این گروهها نیست که چه کسانی انها را ساخته اند و پشتیبانی مالی و تسلیحاتی میکنند؟؟!!!

>>>   داعش درافغانستان هیچ وجودندارد بلکه این امریکا است که بیرق سفید طالبان را به بیرق سیاه تبدیل کرده است تا یک جنګ جدید را تحت عنوان مبارزه علیه داعش درافغانستان آغاز نماید تا به اهداف خود برسد ولی این راباید امریکا بداند که نیروهای قهرمان افغانستان یعنی اردوی ملی ازهرګونه تهدید ومداخله درامور دولت افغانستان که چه داعش باشد ویا طالب وامثال ان حراس نداشته بلکه به مثل شیر وپلنګ به همرای آنان مبارزه میکند وخواهد کرد.
عبدالرحمن پوپل شیندند هرات

>>>   با سلام وخسته نباشید مقاله خوب زیبا و جامع بود احسنت بر تحلیل شما اما راه چاره چیست؟ ما افغان ها چه کار باید بکنیم تا از این بردگی دولتهای خارج برون رویم ؟ دلسوزان جامعه باید به فکر بیاید و سر عقل برای جیب پرکردن خود مسابقه نگزارند

>>>   داعش وطالب هیچ فرقی نداره برای مردم هر دو فقط به کشتن فکر میکنن...ما افغانها از بدبختی جنگ آبدیده شدیم -آب که از سر گذشت چه یک متر باشه چه صد متر.
دره صوفی

>>>   ماموران امنیت ملی چنان بر...داعشی و طالبان بریزید که ... این افغانستان افغانستان قدیم نیست


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است