طالبان ارگ و طالبان مرگ
دو دستگاه توطئه در این حادثه دست دارند که همانا ریاست جمهوری و شورای امنیت اند٬ زیرا همین ها اند که از آغاز کارشان به فکر حذف سیاسی جریان مقابل برامده اند و حال که حذف سیاسی مقدور نیست به فکر حذف فیزیکی افتاده اند 
تاریخ انتشار:   ۱۲:۲۷    ۱۳۹۶/۳/۱۵ کد خبر: 134138 منبع: پرینت

در این نوشته چشم دید خود را از حادثهٔ خونینی که روز شنبه حین مراسم تشییع جنازه سالم ایزدیار صورت گرفت٬ با شما شریک می سازم.

در دفتر بودم که دکتور خیرخواه مدیر استخبارات وزارت داخله که دوست بنده است زنگ زد و گفت اگر ممکن باشد در مراسم تشییع جنازه باهم برویم؛ گفتم خوب است باهم می رویم.

قبل از او فرمانده خالد امیری٬ لطیف بهشتی٬ ابراهیم٬ عتیق و صدیقی نیز آمده بودند و قرار بود ساعت دونیم بعد از ظهر از دفتر به سوی محل مراسم تشییع که گفته بودند بادام باغ است حرکت کنیم.

مدت زیادی نگذشته بود که دکتور خیرخواه و مصطفی هم رسیدند. من٬ فرمانده خالد امیری همراه با دکتورخیرخواه و مصطفی در موتر دکتور خیرخواه نشستیم و سایردوستان که از آنها نام بردم٬ در دو موتر بعدی سوارشدند و به سوی بادام باغ حرکت کردیم.

بادام باغ اصلا یک فارم تحقیقاتی مربوط وزارت زراعت است که در آنجا کاری های پژوهشی روی انواع مختلف درختان و نباتات٬ صورت می گیرد. این منطقه توسط یک دیوار بزرگ احاطه شده است و چند دروازهٔ دخولی دارد.

وقتی آنجا رسیدیم ازدحام زیاد موترها و مردم را دیدیم و ظاهرا نیروهای پولیس کار نظم ونسق را به عهده داشتند. موتر ما بدون بازرسی گذشت و شاید دلیل آن این بوده باشد که ما در موتر پولیس نشسته بودیم. وقتی وارد محوطهٔ بادام باغ شدیم به سوی مقابل یعنی غرب حرکت کردیم و هنوز دقیق نمی دانستیم٬ محل ادای نماز جنازه کجاست اما چند صد متری نرفته بودیم که ادامهٔ راه ممکن نشد زیرا ازدحام موتر ها زیاد بود وناچار پیاده شدیم.

سیصد متر را پیاده پیمودیم تا به محوطهٔ دیگری که در کناره راست راه قرار داشت رسیدیم. در آنجا بازهم یک محوطهٔ بزرگ البته به وسعت میدان فوتبال قرار داشت که باید وارد آن می شدیم. محوطه با جالی های بلند که برسرآن قطاری از سیم های خاردار قرار داشت٬ پوشانده شده بود.

وقتی می خواستیم وارد آنجا شویم چند نفر با لباس های ملکی که احتمالا کارمندان امنیت بودند٬ واردشوندگان را بازرسی می کردند . من دقیق متوجه نشدم که دقت آنها در بازرسی تا کدام حد بود زیرا مرا شناختند و بازرسی نکردند ولی فکر نمی کنم بازرسی چندان جدی بوده باشد.
وقتی وارد محوطه شدیم هنوز جنازه را نیاورد بودند و تا آمدن جنازه با تعدادی از دوستان مشغول صحبت و سلام و علیک شدیم.

من با انجنیرعلی رییس امنیت پنجشیر و استاد دژکوهی وکیل شورای ولایتی پنجشیرو چند تن دوستان دیگر مانند نذیرقاسمی٬ حاجی زیدالله بیگ و جنرال هابیل صحبت داشتیم که جنازه را آوردند.

جنازه همراه با یک قطار طولانی موتر ها مشایعت می شد و زمانی که وارد محوطه شد فکر می کنم نظم و بازرسی دروازه برهم خورد.
همگی در صف نماز قرار گرفتیم و فکر می کنم من با دکتور خیرخواه در صف سوم یا چهار بودیم.

در مقابل من نذیرقاسمی قرار داشت که قد بلندی دارد و جلو دید مرا گرفته بود لهذا به او گفتم نام خدا قدت چنان بلند است که حتی کوه مقابل را نمی بینم. گرچه این سخن را با شوخی به او گفتم اما چند نفری که پیشتر از او بودند این را جدی گرفتند ویکی از آنها مرا دعوت کرد که درصف آنها قرار بگیرم.
من گفتم این صرف یک شوخی بود اما آنها اصرار کردند و ناچار پذیرفتم و درصف دوم رفتم.

مدتی را در صف نماز منتظر ماندیم و می گفتند که عده ای هنوز نرسیده اند و درست می گفتند.
فکر می کنم پنج یا ده دقیقه منتظر ماندیم که گفتند برای نماز آماده شوید . در این اثنا دیدم که مولوی فضل وهاب وارد شد و فکر کردم شاید نماز جنازه را او ادا کند. مولوی فضل وهاب قاضی دوران جهاد در جبههٔ پنجشیر بود و چند سالی هم رییس محکمه استیناف ولایت پنجشیر.

اولین صدای تکبیر بلند شد و نماز اقامه شد.
وقتی دومین تکبیر توسط امام گفته شد٬ صدای الله اکبر دیگری از طرف چپ و کمی عقب تر از ما بلند شد و به دنبال آن صدای انفجاری بلند شد که من فکر کردم چیزی مانند سنگ به گوش چپ من اصابت کرد.
شدت انفجار بسیار زیاد نبود و من این را از تجربهٔ خود می گویم که صدای انفجار های مهیب رادر دوران جهاد و در نزدیکی خود زیاد شنیده ام.

با صدای انفجار کسانی که در اطراف من بودند برزمین افتادند و یکی دو نفری خود را از من محکم گرفته بودند و من هنوز ایستاده بودم.
وقتی به طرف چپ خود نگاه کردم پارچه های اعضای خون آلود وچند نفر افتاده برروی زمین را دیدم.

آنچه را قصه می کنم فقط ظرف چند ثانیه اتفاق افتاد و در این اثنا همگی به طرف راست دویدند زیرا انفجار در جناج چپ ما واقع شده بود.
هنوز مردم در حال دویدن به طرف راست بودند که انفجار دومی رخ داد و همگی بر روی خاک افتیدند٬ چه آنها که نزدیک انفجار قرار داشتند و چه آنها که دورتر بودند.
من که تا آن لحظه هنوز گیچ بودم با انفجار دومی به این فکر شدم که اشخاص انتحاری در میان ما هستند لهذا با سرعت از میان مردم خارج شده به طرف مقابل که دیوارجالی دار و چند درخت بود دویدم. در این اثنا انفجار سومی در عقب من رخ داد اما به من آسیبی نرسید.

وقتی زیر درختان قرار گرفتم اولین چیزی که به فکرم رسید این بود که از صحنه چند تصویر بگیرم اما زیاد موفق نشدم زیرا هنگامه ای عجیبی برپا شد.
هرگاه می خواستم با تیلفونم عکس بگیرم چند نفر برسرم داد می زدند که زود از اینجا خارج شو که خطرناک است.
در این اثنا چشمم به انجنیر علی رییس امنیت پنجشیر خورد که همراه با محافظین خود طرف من می آمد.
گفتم اینجا ازدحام نیست بیا چند لحظه همینجا بمانیم و ببینیم چه اتفاق افتاده است؟

در این حال یک موتر لندکروز سفید وارد محوطه شد و دیدم که داکترعبدالله سوار آن شد و از محوطه به سرعت خارج شد.
به دنبال آن بسم الله خان وزیر دفاع سابق را دیدم که چند محافظ زیر دوشش درآمده او را به طرف دروازهٔ خروجی که نزدیک ما بود می بردند. خوشبختانه آسیبی ندیده بود و خوب معلوم می شد.

مردم هنوز هم وحشت زده هر طرف می دویدند و هر کس دنبال کاری بود.
در این وقت دیدم که چند نفر محمد علم ایزدیار را از محوطه بیرون می کنند و به دنبال آن جنرال اسحق فرمانده امنیهٔ پنجشیر را دیدم که دو نفر از بازو هایش گرفته به طرف دروازهٔ خروجی می برند. او می لنگید و فکر کنم از ناحیهٔ پا زخمی شده بود.
چون جنرال اسحق دوست قدیمی من است خواستم به طرف او بروم و حال او را بپرسم که بازهم چند محافظ بی مسوولیت برسر من داد زدند که اینجا چه می کنی زودتر خارج شو. دیگر حوصله ام به سر رسیده بود و من هم برسرشان داد زدم و گفتم اگر یک حرف دیگر بگویید بعد خفه نشوید.

وای از دست بعضی محافظان بی تجربه که هنگام حادثه چشم های شان از حدقه چنان می براید که گویی موتری از سر شکم شان گذشته است. این مشاجره ما سبب شد که جنرال اسحق را نبینم که به کدام سو رفت؟

من هنوز دنبال دوستانم دکتور خیرخواه٬ فرمانده خالد امیری٬ لطیف بهشتی٬ ابراهیم و صدیقی بودم که از هیچکدام شان خبری نبود.
خوشبختانه داکتر خیرخواه را توسط تلفن پیدا کردم اما همراهان دیگرم لادرک بودند و تیلفون شان جواب نمی داد.
همراه با انجنیر علی و دکتور خیرخواه به طرف محل حادثه که حالا با ما فاصلهٔ چندانی نداشت رفتیم.

در محل انفجار نخست یعنی همانکه در کنار چپ ماواقع شد٬ یک جنازهٔ بی دست و پا افتیده بود که احتمالا شخص انتحاری بوده باشد.
در کنار آن سه زخمی افتیده بودند که هرسه زنده بودند٬ اولی پای راستش قطع شده بود٬ دومی زخم کمتری داشت و خون از زخم ها سرش برچشمانش می ریخت که من با دستمالی آنرا پاک کردم و گفتم به پشت بخوابد تا امبولانس برسد. نفرسومی هم زخم شدیدی برداشته بود که فراموش کردم در کدام قسمت بدنش بود. واما نفرچهارمی برهنه و به پهلو افتاده بود که دستمالی را بر او انداختیم و جان داده بود. من از این صحنه تصویری برداشتم که در ادامه این نوشته می بینید.

سپس به طرف محل انفجار سومی رفتیم٬ همانکه در وقت فرار درعقب من اتفاق افتاده بود. با تعجب دیدیم که فرورفتگی کمی در زمین به وجود آمده است و هیچ علامت خون یا زخمی ای در اطراف آن دیده نمی شود. برعکس انفجار اول ودوم که آنجا پر از خون و گوشت اعضای تکه و پارچه شدهٔ قربانیان انفجار بود. انفجار سومی گویا هچکسی را مجروح نکرده بود. من با دکتورخیرخواه و انجنیرعلی رئیس امنیت پنجشیر آن را به دقت دیدیم و من از میان آن فقط چند ساچمه یافتم. من عکسی از آن برداشتم که می بینید.

می خواستیم به محل انفجار دومی که آنجا هم چندین جسد افتیده بود برویم که بازهم افراد سراسیمهٔ نامعلومی ما را نگذاشتند و می گفتند هر چه زودتر اینجا را ترک کنید. ناچار از محوطه خارج شدیم و کار بررسی شخصی من نا تمام ماند.
هنگام خروج بازهم جوانی که چشمانش از حدقه برامده بود به سوی من آمد و گفت: شما اینجا چه می کنید٬ بهتر بود به خیمهٔ تحصن می آمدید و از حال ما خبر می گرفتید!
به سویش نگاه کردم و به توصیهٔ فیلسوفانه اش جوابی ندادم و از کنارش گذشتم.

در راه تلاش کردیم از دوستان ما که لادرک بودند خبری پیدا کنیم. بلاخره خبرشدیم که سه نفر آن در شفاخانه هستند. فرمانده خالد امیری رویش در اثر انفجار سوخته بود که الحمدلله جدی نبود . لطیف بهشتی هم از ناحیهٔ دست و بازو سوخته بود که به لطف خداوند سوختگی هایش عمیق نبودند. روی ابراهیم هم در اثر آتش انفجار کمی سوخته بود که لله الحمد بسیار جدی نبود و هرسه بعد از تداوی از شفاخانه مرخص شده بودند.
صدیقی هم باوجود نزدیکی به انفجار صحتمند بود. ما همگی در نزدیکی انفجار اول قرار داشتیم که شرح آن قبلا گذشت.

حال با شرحی که گذشت٬ برداشت خود را از این حادثه خونبار بیان می کنم.
نکتهٔ اول این که طالبان طی یک روز از کجا دانستند که محل تشییع جنازه کجا است و به این سرعت وارد عمل شدند٬ درحالی که حتی ما هم دقیق نمی دانستیم که نماز جنازه در این محل خوانده می شود یا برسرتپهٔ مارشال؟ زیرا عده ای زیادی درآنجا جمع شده بودند ودرآنجا هیچ حادثه ای اتفاق نیفتاد.

این نشانه ما را به این نتیجه می رساند که کسانی محل دقیق ادای نماز جنازه را به آنها (که هنوز نمی دانیم طالب بوده اند یا طالب دوستان ارگ) خبر داده بودند.

نکته دوم این که بنده شک دارم که انفجار توسط سه شخص انتحاری صورت گرفت زیرا در محل انفجارسومی که تصویر آن را می ببینید هیچ خونی ریخته نشده بود و واضح نشان می دهد که بمی کوچک در زیرزمین نصب شده بود که توسط دستگاهی از راه دور انفجار داده شد.

دلیل دیگر و مهمتر بر این مدعا که انفجار توسط شخص انتحاری نبود این که اگر این انفجار ها توسط اشخاص انتحاری صورت گرفته بود٬ شخص انتحاری باید درصف اول که همه اشخاص مهم بودند باید می ایستاد نه درصف چهارم و پنجم. درحالیکه می بینیم انفجار اول و دوم هردو در صف های پنجم و سوم صورت گرفت در حالی که اشخاصی مانند داکتر عبدالله٬ بسم الله خان٬ صلاح الدین ربانی و دیگران همگی درصف اول نماز بودند.

اگر این احتمال را درنظر بگیریم که دوشخص چپ و راست افراد انتحاری بودند در این صورت انفجار سومی که واضحا نشان از بمب پنهان شده در زیر خاک می دهد توسط چه کسانی از قبل جابجا شده بود؟

نکته دیگر این که در محل انفجار اول و دوم کسانی که کشته شده بودند همه پاهای خود را از دست داده بودند که این علامت هم نشان می دهد هرسه انفجار توسط ماین های زیر زمین تعبیه شده ٬ صورت گرفت نه شخص انتحاری زیرا در این صورت شخص انتحاری باید از ناحیهٔ سینه وسر از بین می رفت.

با این دلایل که نگاشته شد٬ از نظر بنده سه انفجاری که صورت گرفت هیچکدام عملیات انتحاری نبود بلکه عملیات بمب گزاری بود.

خوب حالا این سوال پیش می آید که آیا طالبان با این سرعت از کجا خبر شدند که محل دقیق ادای نمازه جنازه کجا است و چطور موفق شدند در محلی که توسط پولیس یا امنیت٬ محافظت می شد٬ بم گزاری کنند؟

به نظر بنده احتمال این که طالبان این عمل را مستقیما انجام داده باشند بسیار کم است به دو دلیل:
دلیل اول این است که برای طالبان اطلاع یافتن از محل دقیق ادای جنازه بدون همکاری ستون پنجم غیرممکن بود.
دوم اگر این حادثه کار طالبان بوده باشد٬ برای طالبان فرستادن چند انتحاری بسیار آسان تر از این بود که طی یک شب سه بمب را در محلی نصب کنند که امنیت آن گرفته شده بود و عملا امکان آن هم وجود نداشت.

پس بنده به این نتیجه گیری می رسم که کسانی در دولت جهت کشتن سران یک جریان مهم سیاسی تصمیم گرفته بودند. همین ها که به ستون پنجم شهرت پیدا کرده اند اما مشخصا کی ها اند باید به علایم و قراین نگاه کرد.

به نظر بنده دو دستگاه توطئه در این حادثه دست دارند که همانا ریاست جمهوری و شورای امنیت اند٬ زیرا همین ها اند که از آغاز کارشان به فکر حذف سیاسی جریان مقابل برامده اند و حال که حذف سیاسی مقدور نیست به فکر حذف فیزیکی افتاده اند.

دستور کشتار معترضان به روز جمعه توسط همین دو دستگاه توطئه و نفاق افکنی صادر شده است و در حادثهٔ اخیر نیز رد پای طالبان ارگ با طالبان مرگ دیده می شود.
به نظر بنده دستگاه ریاست جمهوری و شورای امنیت از آغاز کار اشرف غنی در فکر توطئه و نفاق افکنی در این کشور زخمی اند.
توطئه علیه مجاهدین٬ توطئه علیه امنیت در شمال٬ توطئه علیه داکتر عبدالله٬ توطئه علیه جمعیت٬ توطئه علیه معترضان و ده ها توطئه دیگر که ادامه خواهد داشت.

بنده توجه شما را به تصویر سوم که همراه با این نوشته تقدیم می شود جلب می کنم که بدون هیچ شکی نشان می دهد بمی در زیر خاک جابجا شده بود و این نشان می دهد که اشخاصی دقیقا محل ادای نماز را می دانستند و طی یک شب آن را جابجا کرده بودند.
دراخیر قابل تذکر می دانم که آنچه خواندید چشمدید خود من از حادثه مراسم تشییع جنازه سالم ایزدیار بود و امیدوارم سایر کسانی که در آنجا حضور داشتند٬ خاطرات خود را بنویسند تا تصویر کامل حادثه برهمگان روشن گردد.

نوت:
به تصویر شخصی که همه می گویند انتحاری است دقت کنید٬ واضح معلوم است که انتحاری نیست زیرا از کمر پایین او از بین رفته است در حالیکه معمولا انتحاری ها از کمر به بالا از بین می روند.

صالح محمد ریگستانی


این خبر را به اشتراک بگذارید
تگ ها:
انفجار
ایزدیار
نظرات بینندگان:

>>>   Kabuli
...به این ریس جمهور فاشیست متعصب متقلب که تمام نظام را قومی ساخته و باعث شده تمام اقوام غیر پشتون در مقابل این دولت کثیف فاشیست پشتونیست برخیزند، غنی فاشیست این حكومت را تنها پشتونی ساخته طالبان و داعش تروریست انتحاری وحشی را برادر خطاب میکند و راکتیار تروريست خونخوار که باید حکم اعدامش صادر میشد را در پهلوی خود در ارگ به جای معاون اول دوستم که در انتخابات میلیونها رای آورد نشانده، این دولت کثیف نامشروع است و هر چه زودتر باید غنی فاشیست استعفاء دهد ورنه این دولت باید نابود گردد.

>>>   چرا بزرگان تاجیک افشاگری اعمال شوم فاشیستان ارگ را توهین به قوم پشتون می دانند ؟

>>>   Wakili
مگر می‌شود از یاد ببرم!؟
====

... چطور فراموش کنم لحظه‌ی را که در بین سرک ایستاده بودم، حیران و مصظرب، اینکه بگریزم یا ایستاده باشم؟
به خود میگفتم فیرها هوایی است، کجا می‌گریزی؟
تا اینکه دیدم یک جوان از پای خود محکم گرفت (مثل اینکه کسی را زنبور بگزد) و یک پایه خیزکنان بطرف دیوار رفت، غلتید. جوان دیگر به زمین خورد... من هم از بین سرک بطرف دیوار روبرو رفتم تا آن جوان را ببینم که یک جوان دیگر به زمین افتید.
کجا فراموش می‌کنم اجساد شهیدانی را که بر روی سرک، روبروی شفاخانه ایمرجنسی گذاشته بودند و بالای کفن های شان نوشته بود: «مجهول الهویه!».
و من هم یک یک روی شان را باز کردم و تصویر برداشتم تا از طریق فضای مجازی کسی مگر آنها را بشناسد. دو تای اول روی های شان باز بود ولی سومی با بنداژ پیچانده‌گی؛ صدایی در گوشم آمد و گفت: «در رویش به مرمی زده اند...». نوجوان بود!

نه!
از همه بهتر من آنها را می‌شناسم.
برادرانم بودند...
جسورتر و شجاع‌تر از من

راستی بی هویت و مجهول الهویه آنهای استند که به عمق فاجعه و بیداد پی نبرده اید. بی هویت آنهای استند که شخصیت شان و ارزش‌های بزرگ انسانی شان را در پای «ماموریت سیاسی» قربانی کرده اند.
ننگ بر شما باد که تا حال متوجه نشده اید، این یک مُشت فروخته شده چه بر سر مردم مظلوم این سرزمین آورده.

روی تان سیاه!
ما شکر هستیم استوارتر و محکم‌تر از پیش

>>>   Abdul Ali Faiq
خيمه تحصن فقط ميتوانند رژيم را وادار به خواسته هاي مردم كند و بس! بالاي عبدالله (قدوسك كل) يك فيصد هم اعتماد نكنيد.

يك خيمه در نزديكي فرودگاه كابل نصب شود و بخارجي ها نشان داده شود كه حكومت وحشت مُلي تقربيا چيزي كم از ٧٠٠ نفر را در يك هفته سلاخي نموده است

>>>   در صورت گذشت و حرف شنوي از رهبران بي خرد ترسوي جمعيت، شكست پنجشير و شمالي را در برابر حكمتيار و يون و اتمر غني ناموس فروش قطعي بدانيد.
از اغزين روز معامله سران مزدور جمعيت با حكومت فاشيستي غني پدر لعنت صورت گرفت، اين را بداني كه ٩ سپتامبر روز شهادت مسعود بزرگ هم نميتواني غزا داري كني، چنان به رگبار گلوله ببنديد كه مرغ هوا به حال ات بگريد.

>>>   جمعیت اسلامی در انزوای رهبری
با شنیدن سخنان جناب والی بلخ و رئیس اجراییه جمعیت آقای نور ، جمعیت اسلامی که متوازن قدرت جهادی ها با حزب اسلامی گلبدین در دوره جهاد و مقاومت بود ، سخت در بحران و انزوای رهبری قرار گرفته است که حتی رئیس اجراییه جمعیت شرم می دارد نام رهبر و رییس جمعیت را در سخنرانی خود بگیرد . نبود رهبری و چند شاخه شدن این حزب به رقیب اساسی اش گلبدین میدان یکه تازی را بیشتر فراهم نموده است تا پایه های قدرت پشتونوالی را استحکام ببخشد . برادران مسعود دیگر آن پوقانه های پف شده گذشته نه چندان دور نیستند که بتوانند پرستیژ احمدشاه مسعود را درین حزب سیاسی احیا کنند و حزب جمعیت با گزینش صلاح الدین ربانی ترسو ، بی کفایت و نادان چنان در خم و پیچ مبارزه سیاسی - اجتماعی گیر مانده که نمی داند چگونه مبارزه اسلامی را با مبارزه مدنی و سیاسی برابر نماید و وفق دهد . رهبری و رهبران جمعیت روی سلیقه ها ، شناخت ها ، روابط و ضوابط شخصی انتصاب شده اند که تنها در اندوختن سرمایه با دیگر مجاهدین فی سبیل الله رقابت می نمایند نه در تحکیم پایه های سیاسی و مردمی جمعیت . رهبران جمعیت نسبت نداشتن دانش مبارزه سیاسی و شناخت از سیاست روز ، توانایی پیدا نکردند و نتوانستند توازن قدرت سیاسی کشور را منحیث الترناتیف قدرت سیاسی پیشکش جامعه اوغانی نمایند .
جمعیت اسلامی نسبت غفلت سیاسی و غرور بی پایه پیروزی گویا جهاد اسلامی ، کادر های نیمه سیاسی شده با پایه نیمه مردمی خود را درین چند سال در بازی های سیاسی از دست دادند و دیگر نتوانستند آن خالیگاه نداشتن کادری باسواد سیاسی را پر نمایند که این پروسه جریان دارد .
امروز راستگرا های میانه رو جمعیت اسلامی مانند چپی های بعد کوتاه پلنوم ۱۸ ح.د.خ.ا.در انزوای رهبری قرار گرفته اند که شناخت دوست و دشمن از پیش شان گم گشته است . غیر اوغان هایی که در دو روند سیاسی چپ و راست با هم متشکل شده بودند و متشکل شده اند ، پیرو سنت های قبیله وی پیش از تاریخ نیستند که بتوانند با گذشتن از خط سرخ تعین شده درین دو مسیر ، مانند قبایل پیرو سنت قبیله وی با هم کنار بیآیند و سرخط مبارزه سیاسی آینده را با گزینش یک فرد تعین نمایند و همه سر به خط فرمان او نهند .
اگر رهبران جمعیت اسلامی با این شیوه مبارزه سیاسی امروز خود که آنرا پیش گرفته اند پیش بروند ، دور نخواهد بود آن روز که مانند چپی های غیر اوغان در گوشه های غربت و مهاجرت بخسپند ، با این تفاوت که چپی ها تاکسی رانی و پیزا رسانی می کنند و راستی ها با سرمایه های دزدی کرده خود شرکت های تجارتی بسازند .
منصور بدری

>>>   رستاخیزی روز تا روز به اوج اش رسیده ، جای نعره تکبیر را عدالت و انسانیت خواهد گرفت و این تیکه داران اسلام را بیشتر تاجیکان و هزاره ها شناخته اند .
خط ما با پشتون ها جدا است .
عدالتخواهی در بین آنها قطعأ وجود ندارد به استثنای انتحاری .

>>>   نوسنده محترم اقاي ريگستاني سلام ميدانم كه شما در صحنه بوديد بسيار سري تان تاثير كرده خوب است كه صحت و سلامت هستيد خداوندج رفتگان را بيامورزد و زخميان را شفعا عاجل نصيب كند ما هم به عنوان يك هموطن كه دور از شهر كابل باور كنيد كه شكه هستيم درد ميكشيم به اي حالت در مملكت عزيز مان اكثريت اي مطالب و نوشته ها را كه من ميخوانم فقط و فقط چند كليمه تكراري طالب بود داعيش بود و اي اس اي پاكستان ستون پنجم و غيره خوب اينها خو هستند روز بروز قوي شده رفتن چشيم خيره تر شده رفتن چرا سما براي من بگويد كه چرا يگان وقت پيش خودم فكر ميكنم كه راستي همين ها هستند يكه خدايناخواسته دست كثيف ديگري در پشت ازي مردم و ممليكت بيچاره هست شايد شما خوب فكر كنيد مه عنوان ازي نميگويم كم انهارا براحت بدم اما باور كنيد چند وقتي ميشود كه ذهنم را بسيار مخشوش ساخته اي گپ مه ميترسم كه راه را غلت نرفته باشيم
برادر تان لالا هراتي

>>>   باور کنید این شعار وحدت ملی برای خرساختن و استحمار غیر اوغانها طرح و تبلیغ شده است .

>>>   مولانا فرید آگاهی مسایل سیاسی :
گارنیزیون کابل برای سرکوب یک قوم خاص و یک جریان خاص به میان آمده است .
ترکیب قومی گارنیزون را ببینید .
قومندان از یک قوم . معاون اش از یک قوم ریس ارکان از یک قوم نود درصد افرادش از یک قوم .
در این روز های آخر غنی حکومت اش را مانند حکومت داکتر نجیب اداره می کند

>>>   ریگستانی صاحب بزرگوار،بدون تردید سران جهادی بخصوص سران جمعیت اسلامی در طی پانزده سال گذشته با سیاست های خام خویش زمینه چنین حملات را چندین بار مهیا نموده اند اما حسرتا که نیاموختند که غربگرا ها وبی دین ها چطور برای شان ضربه میزند, مجاهدین در بدبختى سرنوشت خویش، خود مقصراند. معامله گران و لومپن ها را بر سر نوشت خود حاكم ساختند.

اين معامله گران تمام اقتدار سياسى را دو دست در اختیار مزدوران غرب سپردند و از مارشال تا مجاهد در خدمت غربگرا قرار گرفتند و اكنون هم همين معامله گران زراندوز و مقام پرست اند كه حاضر نيستند از اين مزدورى دست بكشند.

ریگستانی عزیز معامله گران و لومپن ها را،از خود دور كنيد و صف پاک تان را پاک كنيد، اينها شما را به هر شيطانى خواهند فروخت.
حوادث اخیر جزیی از برنامه از پیش تعیین شده است، پرداختن به موضوع انفجار بزرگ در چهارراهی زنبق نمایانگر جنگ نرم قدرت های جهانی است، این انفجار ریشه های درازی در خارج از مرزهای افغانستان دارد. از جمله آلمان میان امریکا و روسیه بر سر تمویل ناتو در افغانستان در دوراهی سیاسی به سر می برد.

تمام این تحولات در یک چرخه منظم مدیریت میگردد، حوادث روزهای سختی در انتظار این ملت است، مردم افغانستان بصورت کل از بازی های کشورهای ذیدخل در قبال افغانستان بکلی دور نگهداشته میشود.

مردم را مصروف چنین وقایع خونین نموده، بحث اختلافات قومی را تشدید می بخشند، معامله های بزرگی در راه است.... افغانستان روزهای سختی را در پیش دارد... ما در یک آزمون بدی از تاریخ قرار داریم. سعی گردد همراه با هم از حوادث آینده جلوگیری گردد.
محمد شاه بارز
شهر اکلند،نیوزیلاند

>>>   در تمام اعملیات تروریستی و ترور نخبگان و سیاسیون ارگ کابل شورای امنیت و امنیت ملی استانکزی دست مستقیم دارند حوادث اخیر تروریستی به رهبری انها شده است مردم همه چیز را فهمیده اند


مهلت ارسال نظر برای این مطلب تمام شده است



پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته
کليه حقوق محفوظ ميباشد.
نقل مطالب با ذکر منبع (شبکه اطلاع رسانی افغانستان) بلامانع است